چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

گزارش هم اندیشی نشانه شناسی(3) :سخنرانی دکتر امیر علی نجومیان



      گزارش هم اندیشی نشانه شناسی(3) :سخنرانی دکتر امیر علی نجومیان
هدا بصیری

 مهاجرت به عنوان تجربه ای ترجمانی بین دو فضا
مهاجرت بیش از هر چیز با مفهوم فضا و مکان همراه است و پی در پی با استعاره های مکانی مانند ریشه خانه مرز درگیر است.ساده ترین تعریف مهاجرت ،تغییر مکان است.جهان امروز بیش از هر زمان دیگر شاهد جدا شدن انسان از فضاهایی است که به آنها هویت و معنی می بخشید . از دید هومی بابا ،نظریه پرداز مطالعات پسا استعماری ،هویت هیبید (آمیخته)و لیمینال(بینابین) مهاجر او را در فضایی سوم قرار می دهد.هومی بابا بر این گمان است که تجربه ی مهاجر بیش از این که تجربه ی در گذار بودن باشد تجربه ای ترجمانی است.به طور دقیق تر مهاجر با دو فضا درگیر است :سرزمین مادری و سرزمین میزبان .همانطور که امروزه به دلیل مهاجرتهای جمعی ما صحبت از "اجتماع خیالی"(بندیکت اندرسون) می کنیم،اداعای من این است که با این که تجربه های مهاجرت بسیار متنوع است ،اما همواره مهاجر از فضای از دست داده ی خود (سرزمین مادری)هم تصویری فضایی خیالی می سازد و آن فضا را به گونه ای ایستا در ذهن شکل می دهد.از سوی دیگر فضای سرزمین میزبان هموراه فضایی در حال ساخته شدن است. رابطه ی زمان هم با فضا در تجربه ی مهاجرت به این دوگانگی مرتبط است:فضای سرزمین مادری با زمان گذشته همراه است و سرزمین میزبان با زمان حال هموراه پیشاپیش رو به آینده.
در این مقاله با بررسی رابطه ی هویت و مکان ،به دنبال تحلیل رابطه ی مهاجر با یان دو فضا و موقعیت پیچیده ی مهاجر هستیم. ادعای من این است که مهاجر به طور مستمر درگیر تجربه ای ترجمانی است و نظریه ای را به شکل یک مدل مطالعاتی مطرح می کنم که در آن مهاجر همواره دنیا و فضای مادری را مانند طلقی بر روی دنیا و فضای میزبان قرار می دهد و فضا و دنیایی با کیفیت "پالمپیسست" می سازد:دنیایی که همواره در حال ساخته شدن ،نو شدن و دوباره ساخته شدن و نوشته شدن است. مهاجر در این فضای وسط/بینابین/لیمینال در حال ترجمه ی بی پایان است.من این نظریه را نظریه "سوپر ایمپوز" یا روی هم اندازی می نامم . بر اساس این الگوی مطرح شده ،در این مقاله نمونه هایی از هنر و ادبیات مهاجرت انتخاب و با استفاده از نشانه شناسی مکان و نظریه هایی مانند "بینامتنیت"،"نقد ترانشانه ای"و "رابطه ی خود و دیگر" نظریه ی سوپر ایمپوز را طرح و در عمل به کار می برم.

مقدمه:
مهاجرت امروز در حوزه ی مطالعات فرهنگی به عنوان تجربه ای است ک ه باعث آمیختگی هویتی و آستانه بودن هویت بین دو جهان بیرون و درون یا خود و دیگری می شود. بحث مهاجرت معمولا در حوزه ی هویت اهمیت پیدا می کند. یکی از افراد مهم در این حوزه هومی بابا است .او در کتاب "جایگاه فرهنگ"به این بحث اشاره می کند.اما در بحث حاضر سعی در برجسته نمودن فضا در پروسه ی مهاجرت است. کاری که تا کنون در این حوزه انجام نشده است.در این جا فضای سرزمین مادری در برابر فضای سرزمین میزبان قرار می گیرد و پس از آن از مهاجرت به عنوان یک تجربه ی ترجمانی سخن خواهد رفت.بنابراین دو مفهموم کلیدی در این مقاله عبارتند از " مهاجرت و فضا  "و " مهاجرت ترجمه " .سپس Super impose سوپر ایمپوز را به عنوان ساز و کار جدیدی در فضا مطرح خواهیم نمود در پایان هم برای عینیت یافتن مسآله فیلمی از تالکوفسکی تحت عنوان Nostalgia  که محصول 1983 می باشد به نمایش گذارده می شود.

مهاجرت و فضا:
مهاجرت همواره با فضا در ارتباط مستقیم است. با صحبت از مهاجرت مفاهیم ریشه، کجایی ،خانه و مرز مطرح می شود. مفاهیمی که هموراه با فضا و مکان مرتبط است.همانطور که می دانیم تعریف ساده ی مهاجرت ؛تغییر مکان است .پس می بینم که چقدر مسأله ی فضا در مهاجرت اهمیت دارد.امروزه بیش از هر زمان دیگری شاهد مهاجرت آدمها هستنم.از دیدگاه هومی بابا نظرهی پرداز مطالعات پسا استعماری  هویت آمیخته و بینابین فرد مهاجر را در فضایی سوم قرار می دهد. بنابرین تجربه ی مهاجر بیش از آنکه تجربه ی در گذار باشد یک تجربه ی ترجمانی است.تجربه ی مهاجر یک تجربه ی ویژه است زیرا بسیاری از این عوامل در این قضیه دخیل هستند که باعث منفرد شدن تجربه ی او می شود.
هویت آمیخته و هویت بینابین هویتی بین دو فضا است . بنابراین با صحبت از مفهوم هویت بناگاه شاهد حضور پر رنگ  مفهوم فضا نیز هستیم .هیبیردیته آمیختگی دو فضا و لمینالیته قرار گرفتن بین دو فضاست. هومی بابا هویت آمیخته را نوعی استتار می داند.که با ارزشگذاری بین فرهنگی آمیخته است.هیبردیته فرآیند آمیختگی فرهنگی است که مهاجر جنبه هایی از فرهنگ میزبان را بر می گزیند و آن ها را دوباره سازی و اصلاح می کند و در نتیجه تغییر شکل می یابد  اما در وضعیت بینابینی و آستانه ای مهاجر با ابهام روبرو است زیرا میان جدایی و وصل بین دو فضا قرار می گیرد.برا همین می توان آن را تجربه ی در گذار بودن نامید. هومی بابا فضای آمیخته و بینابینی را در ارتباط نزدیک با یکدیدگر می داند که در نهایت باعث ترا فرهنگی ،ترا جغرافیای و ترا جنسیتی می شود.این مفاهیم فاصله در عین رابطه بین دو فضا را نشان می دهد.این وضعیت در مورد مهاجر به قرار گرفتن او در بین فضای سرزمین مادری و سرزمین میزبان تعبیر می شود.
در نشانه شناسی فضا و مکان ،این دو هیچ کدام خنثی نیستندو دارای معانی می باشند زیرا با مجموعه ای از رمزگان در حال دلالت پردازی و ساخت مداوم معنی هستیم.افراد بر اساس رفتار خود و دیگران در یک فضا و مکان، تصویری از فضا و مکان می سازند و به اناه ارزش می دهند.به نقل از گینزر شنانه شناسی فضا رابطه ی بین چیزها را با زمینه ی مکانی آناه در نظر می گیرد.فضا کاغذی است که واژه ها را روی آن می نویسیم. سکوتی است که صداهای موسیقی در ارتباط با یکدیگر معنا تولید می کنند.فاصله است که معنی اناه وابسته با روابط مکانی است.به طور دقیقتر مهاجر با دو فضا در ارتباط است .سرزمین مادری و سرزمین میزبان .بندیکت اندرسون در این راستا مفهوم اجتماع خیالی را مطرح می کند.زیرا با وجود تنوع تجربه ها مهاجرت ،همواره مهاجر از فضای از دست داده ی خود یعنی سرزمین مادری یک فضای خیالی-ذهنی می سازد.و آن را به گونه ای ایستا و بدون دینامیسم در ذهن دارد زیرا از سرزمینش جدا شده است. از سوی دیگر فضای سرزمین میزبان هموراه در حال ساخته شدن است چرا که مهاجر هر روز در حال تجربه های جدید در سرزمین میزبان استو در نتیجه فضا دینامیک و در حال شکل گیری مداودم می شود و مرتب در حال معنی سازی است که تا زمان حضورش در سرزمین میزبان برایش ادامه دارد.
مهاجرت و زمان از این حیث اهمیت دارد که فضا و زمان با یکدیگر مرتبط هستند.در واقع سرزمین مادری نه تنها  فضایی ایستا است بلکه به گذشته تعلق دارد و فضای سرزمین میزبان حال می شود. زیرا در ذهن مهاجر سرزمین مادر همچون گذشته ای است که پرونده اش بسته شده . ولی سرزمین میزبان با زمان حال در حرکت رو به آینده است . این باعث ترجمه در فضا و زمان می شود.یه به شکل دقیق تر ترجمه ی زمانی هم به فضا ترجمه می شود.تجربه ی هر روزه ی ما از فضا باعث پویایی نشانه ها از فضا می شود.و فضاها بر اساس تجربه ی افراد از فضا در ذهنشان باز تعریف می شود.اما مهاجر تجربه ی سرزمین مادری اش را در قاب بسته ای حفظ می کند.از آنجایی که تجربه ی جدید از سرزمین ماردی شا ندارد نمی تواند تجربه ها ی خود را به روز کند یا دگرگون و جایگزین تجربه های اولیه نماید.

مهاجرت و ترجمه:
با بررسی رابطه ی هویت و مکان به دنبال تحلیل رابطه ی مهاجر با این دو فضا و موقعیت پیچیده ی مهاجر هستیم. ادعای مطرح شده در این نوشتار این است که مهاجر همواره درگیر تجربه ی ترجمانی است. هومی بابا در کتاب جایگاه فرهنگ معتقد است وضعیت بینابینی مهاجر نه تنها پدیده ای انتقالی بلکه پدیدی های ترجمانی هم است.این دو پدیده هیچ گاه به فرجامی نمی رسند  زیرا هر دو به بقای زندگی مهاجر مرتبط اند.ترجمه در واقع بقای متن است.
فرهنگ بینابینی مهاجر ،وضعیت اقلیت بودن او،ترجمه ناپذیری فرهنگ را به نمایش می گذارد.نهایتا باید بدانیم که اصلا ترجمه ممکن نیست. ترجمه قابلیت همگون سازی فرهنگ را به زیر سؤال می برد . چه در رؤیای آنانی که به همسان شدن کامل مهاجر باور دارند و چه اناهیی که با نژاد پرستی ان را منع می کنند.این وضعیت به سوی وضعیت مبهم جدا شدن نزدیک می شود که با تفاوت فرهنگی یکی می گردد.
جوپانایلی داستان نویس معاصر هندی تبار آمریکایی در این رابطه چنین معتقد است:
" تمام شخصیت های من مترجم هستند به این دلیل که باید از غریبه یا خارجی فهمی حاصل کنند "او در نهایت اضافه می کند"من ترجمه می کنم پس من هستم"
این نشان از اهمیت جایگاه ترجمه است.
برخی صاحبنظران معتقدند مهاجر انسان ترجمه شده است نه فقط مترجم. اما اصطلاح بهتر در مورد مهاجر "ترجمه شده"است.
مهاجر همواره سرزمین ماردی اش را همچون طلقی بر روی دنیا و فضای میزبان قرار می دهد و فضا را با کیفیت در حال ساخته شدن نو شته شدن و دوباره ساخته شدن و نوشته شدن می بیند.مهاجر در فضای بینابینی در حال ترجمه ی بینابینی هم هست.نام نظریه که مطریح کردیمSuper Impose است.
نگاهی به فیلم nostalgia اثر تالکوفسکی سال 1983
تالکوفسکی فیلم سازی است که با همراه همسرش از روسیه به ایتالیا می رود.پسرش را در روسیه حا می گذارد به این امید که باز خواهد گشت.این تجربه در زمان اتحاد جماهیر شوروی است .حکومت ایتالیا به تالکوفسکی جازه ی بازگشت نمی دهد به همین را فرزندش در همانجا می ماند.
به همین رو تصمیم می گیرد این فیلم را در باره غم غربت روسها در دوره های مختلف بسازد.او قصد داشت که قسمتهایی از فیلم را در روسیه بسازد اما به او چنین اجازه ای را نمی دهند.به همین رو همه ی فیلم را در همان ایتالیا می سازد.
این فیلم درباره ی شخصیتی بنا گوچاکوف است .او یک استاد دانشگاه ست که برای تحقیق در باره ی یک موسیقی دان روسی(قرن18) به ایتالیا می آید.بنابراین گورچاکوف یک مهاجر است.
این موسیقی دان روس سوسنوفسکی نام دارد . او در ابتدا دهقانی بود که اربابش متوجه استعداد او در موسیقی گشته به همین  رو او را به ایتالیا می فرستد. او با شرایط سختی در ایتالیا زندگی می کند اما سرانجام نمی تواند تجربه ی دوری از وطن را تحمل کند و به وطنش باز می گردد و پیشه ی دهقانی را ادامه می دهد.این موسیقی دان هم سر انجام در روسیه خود کشی می کند.گورچاکوف هم در پایان فیلم در میدانی در وسط ایتالیا خود کشی می کند تا نمادی برای بشریت باشد.ما در این فیلم با سه لایه مهاجر روبرو هستیم که هر کدام از شخصیتهای فیلم یکی از این لایه ها را نمایندگی می کند.
تالکوفسکی
گورچاکوف
سوسنوفسکی
نقل قولی از تالکوفسکی در باره ی فیلم" می خواستم فیلمی بسازم در باره ی غربت روس ها ،غم ویژه ی روس ها. که به اجبار از زاد گاه خود دور می مانند .فیلمی در باره ی وابستگی روسها به پیوندها ی ملی،گذشته،زادگاه ،خانوداه و دوستانشان .وابستگی روس ها به گونه ای است که همه ی عمر با خود به همراه دارند و در پی اثبات این حکم غربیان بوده که روس ها مهاجران بدی اند و همه باپه ناتوانی اندوهبار روس ها در همراهی با محیط جدید آشنایند."
در جایی دیگر می گوید:" nostalgiaفیلمی است درباره ی ناممکن بودنها  . آنجا که شناخت دیگری ممکن نیست . فیلمی در باره ی پرسمان هایی که از ضرورت شناخت کس دیگری به وجود می آید. آشنایی اولیه با کسی شاید آسان به نظر بیاید اما به دست آورد فهمی ژرف از او دشوارترین کار هاست.آن سوی فیلم که در آغاز از نظر دور می ماند مبادلات فرهنگی و دشواری دستیابی به فرهنگ راستین یک ملت دیگر است . ما روس ها می گوییم دانته و پتراگ را می شناسیم  و شما ایتالیایی ها ادعای شناخت پئشکین را می کنید . آیا به راستی ادعاهای ما درست است؟!"
در صحنه های مختلف فیلم قهرمان آن هموراه خاطراتی از سرزمین مادری اش را می بیند این خاطرات به رنگ سیاه و سفید است اما تجربه ی قهرمان در ایتالیا به رنگی پخش می شود. اما به مرور زمنا رنگ ها با هم ترکیب می شودن  به نحوی که خاطرات سرزمین مادری از تنجربه ی حال قهرمان قابل تفکیک نمی شود.مثلا در یک صحنه قهرمان فیلم پنجره را باز می کند در حالیکه منظره ای از روسیه را در مقابلش می بیند.یا در صحنه ای دیگر در تخت دراز کشیده و سگ که نماد وفاداری به وطن است نیز در کنارش درزا کشیده است.در یکی از سکانس ها قهرمان فیلم در حال سوزاندن کتاب شعر روسی است که به زبان ایتالیایی ترجمه شده است . که این سکانس نشانی از ترجمه ناپذیری است.
دنیای ایتالیا فیزیک و حال است که با تصاویر رنگی نشپمایش داده می شود و دنیای روسیه گذشته ای ایستا که تصاویر مرور خاطرات به سیاه و سفید نمایش داده می شود اما به تدریج تفکیک این دو صحنه ی ایتالیا و روسیه دشوار می شود زیرا رنگ ها با هم ترکیب می شوند .
در صحنه ی پایانی فیلم گورچاکوف را میب ینم که در کنار برکه ای نشسته و سگی نیز در کنارش است از پشتکلبه ای به چشم می آید این منظره ای از روسیه است. کم کم دوربین دور می شود و دیوارهای کلیسایی در ایتالیا به نمایش در می آید . در واقع این نشان از از قرار گرفتن دو دنیا و از طرف دییگر شکاف بین دو سرزمین میزبان و مادری است. دو تعبیر متفاوت می توان از پایان فیلم می توان داشت یکی تعبیر ایده آل:زیرا تصویر پایانی نماد
وحدت دو دنیای سرزمین مادری و سرزمین میزبان است.و یکی تعبیری شوم که نشان از شکاف میان دو دنیای سرزمین مادری و سرزمین میزبان است.چرا که دیوراهای کلیسا نشانه ی فرهیختگی فرهنگ و نماد ایتالیا است و فضاید داخل که کلبه و برکه ای است نشانگر طبیع و سادگی از فضای مادری است. مفهوم مادر نیز در این فیلم یکی از مفاهیم اصلی است.
البته رد پایان لازم است خاطر نشان ساخت در باره ی لایه های مختلفی سخن می گوید مانند:مهاجرت مادر فرهنگ جغرافیا و...

نتیجه گیری:
در این بحث هدف ورود به مفهوم فضا از دریچه ی مفهوم هویت در کتاب جایگاه فرهنگ هومی بابا بود.و اینکه ترجمه در عین نا ممکن بودن ضروری نیز هست.و در این جا با تقابلی میان  دنیای ممکن بودن و ضروری بودن روبرو هستیم.همچنین در این مقاله قصد نشان دادن تقابل فضای سرزمین مادری و فضای سرزمین میزبان بودیم. فضای سرزمین مادری ایستا ،آمیخته و مربوط به گذشته و فضای سرزمین میزبان مربوط به حال فیزیکی ، دینامیک و پویا است.