شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
حیات چیست؟ بخش یکم
مانند بسیاری از مفاهیم اساسی زیست ـ اخلاق، در باره ی حیات نیز اعتقاداتی هم محکم و هم به طور روز افزون نه چندان روشن، وجود دارد. با علوم زیست شناسی مدرن، فناوری های جدید باروری و ژنتیک، آغاز و پایان حیات و خلق آن بیشتر و بیشتر متحمل دگرگونی های فناورانه شده است. کنترل فتاورانه ی مدیریت، قانونمند کردن و تولید نظام های شبه حیاتی، درک از حیات و نحوه ی برخوردمان را با آن به سرعت تغییر داده است. از این روامروزه خوشحالی در پیدایش حیات و غمگینی از دست رفتن آن، با ابهاماتی عمیق در باره ی معنای حیات، ارزش و تعریف ان همراه است. دوران معاصر، به اخلاق، حقوق، و عدم اطمینان علمی به ارزش زندگی انسان نسبت به سایر فرم های حیات، آغاز و پایان آن، پدید آوری و تخریب آن، و تمایز طبیعت حیات از فرم های عاری از آن، توجه دارد. این و بسیاری دیگر معضل های ناشی از تعریف حیات، میدان هایی باز برای مباحثه و دگرگونی های دایمی ارايه می دهند. در آغاز دهه ی پنجاه قرن بیستم، جامعه شناسان متوجه روند دوری از ارزش های مطلقی شدند که به حیات انسان داده می شد، بخصوص در مواردی از پراتیک های علم طب همچون پیوند اعضای بدن انسان. در حالی که حفاظت حیات انسان در پزشکی موضوعی اکیدا اخلاقی است، حالا بیش از هر زمان دیگر، ارزش حیات به کیفیتش بستگی دارد. این نسبی سازی ارزش حیاط هم با بهبود ناشی از دگرگونی های فناورانه و هم به ریسک های آن وابسته است. مثلا «کالاهایی» مانند پژوهش هایدر در مورد درمان های بن یاخته ای به ناچار خطراتی به همراه دارند که نه کاملا قابل درک و کاملا قابل کنترلند؛ به نظر جامعه شناسان این مورد مثالی است از رابطه ای مبهم با پیشرفت و بنا بر این رابطه ی اخلاقی پیچیده ای با زیست – پزشکی، زیست ـ فناوری و علوم زیستی دارد. اشکال جدید حیات و راه های جدید درمان و نجات حیات، از نظر اخلاقی قابل دفاع و ارزشمند به شمار میآید و در ضمن مربوط است به اشکال جدید آسیب شناسی، بیماری و مرگ. این مسأله البته دغدغه های اخلاقی را دامن می زند. از یک جانب در پی یافتن قواعد و شیوه های جدید برای نجات حیات ( بخصوص حیات انسان) هستیم و از جانب دیگر تعریف حیات چندان برایمان روشن نیست. نه فلاسفه و نه دانشمندان علوم تعریفی روشن از حیات، تمایز آن از غیر حیات و استاندارد های اخلاقی متعلق به انواع حیات، ارايه نکرده اند.این ابهام بخشا نتیجه ی استفاده از واژها ی «حیات»،« ذات حیات»، و «حیات مصنوعی» در طیف بسیار گسترده ی گفتمان عمومی و علمی است.
حیات نه تنها به عنوان اسم، معانی بیشمار دارد، بلکه واژه ای است کلیدی در گسترده ای از نظام فکری از مذهبی گرفته تا علمی. و در نتیجه مفهومی است هم مقدس و هم غیر مذهبی است.
گوناگونی های تاریخی و فرهنگی
زنده بودن از ورای فرهنگ و تاریخ، به گونه های بیشماری قابل تشخیص بوده است. به طور کلی، مفاهیم حیات و یا نیروی حیاتی اغلب با اعتقاد به ماورالطبیعه، الهیت و تقدس مربوط بوده است. به طورعام، درک حیات در رابطه با مرگ مفهوم تر است. این مفاهیم بخصوص در سنت بهودی-ـ مسیحی که قبل از علم مدرن، منشا تعریف حیات در سنت اروپایی ـ آمریکایی بود، برجسته استه. بنا بر این سنت، حیات هدیه ی خداوند است. بنا بر انجیل عهد عتیق، خدا انسان را از آدم و شبیه به خود و مسلط بر هر چه زنده، خلق کرد. دربهشت عدن، زندگی ابدی بود و اخراج آدم و حوا ( که دلیل میرایی آن ها گردید)، هم نشانه ی عدم رضایت خدا و هم پس گرفتن بخشی از هدیه اش بود. بنا بر انجیل عهد جدید، هدیه ی زندگی ابدی از طریق قربانی تنها میراث خداوند ،حضرت مسیح (ع) و صعودش به قلمرو بهشت، بازگردانده شد. در نتیجه تنها کسانی که به رستاحیز میسح معتقدند، از زندگی به مفهوم مسیحی آن برخوردارند. منظور مسیح از « من راه، حقیقت و زندگیم»، عطف به وعده ی رستاخیز است که به معتقدین به زندگی، مرگ و آمرزش مسیح. به گفته ی باربارا دوودن مورخ، « اغلب انجیل عهد جدید و دو هزار سال استفاده ی کلیسا از آن ، « حیات داشتن» به معنای اعتقاد به وپیروی از زندگی مسیح است. .. حتی مردگان در مسیح به زندگی ادامه می دهند، و فقط کسانی که با مسیح هستند می توانند در این دنیا زندگی کنند؛ به نظر کلیسا بقیه « در شرایط مرگ می زنید». درک از زندگی به عنوان هدیه مفهومی هم مذهبی و هم غیر مذهبی است؛ و بنا بر این باعث پیدایش مجموعه ای از اعتقادات اخلاقی است که مفهموم زندگی را به دین ( مدیون بودن) و معامله مربوط می کند. چه در سنت مسیحیت و چه در بسیاری سنن غیر مذهبی ( خصوصا پزشکی)، خون نماد زندگی است و «رابطه ی خونی» معمولا سرچشمه ی نوعی خاص از وظیفه، تعهد ویا توقعاتی هنجاری است. اهدای خون معمولا شکل انتزاعی این اصل است که توسط ریچارد تیتموس، جامعه شناسی انگلیسی، همچو « رابطه ا ی هدید ای» توصیف شده است. امروزه بیش از هر زمان، با اهدای اعضای بدن، بافت و سلول، عرضه کردن «هدیه ی حیات» معنایی واقعی تر پیدا کرده است و از این طریق عضوی از بدنی مرده در بدن دیگری «می زید» و یا انسانی در قید حیات، ازعضوی از بدنش ا ( مانند کلیه) برای فردی دیگر می گذرد. قابلیت اهدای نه تنها خون بلکه اعضای حیاتی بدن، تخم و اسپرم و دست یابی به بافت های بدن از طریق بازار و یا بخش خدمات، مفهوم حیات را به عنوان «هدید» مشگل زا می کند.
اهمیت تفسیر بدن و یا خون مسیح به عنوان قربانی، معاوضه ی بافت بدن را نمودی قدرتمند ساخته، همان طور که تعریف خویشاوندی «رابطه ی خونی» را؛ و این معانی حیات، غالبا حیطه ی پرشکی وپژو هش های علمی را نیز آغشته ساخته است. بنا بر این خون، در سنت غرب، دو مفهوم ابتدایی را به هم می پیوندد: سنت مذهبی یهودی ـ مسیحی و سنت علم مدرن غیرمذهبی. مثلا مرتبط ساختن مفاهیم جریان خون وجریان زندگی، نوید مفهوم « تداوم germplasm« را، که در اواخر قرن ۱۸ توسط اگوست وایزمن به عنوان مبنایی بر وراثت ارايه شد، می داد. این خود مولد مفهوم مدرن علمی ژن شد که امروزه به مفهوم های غیر مذهبی بن مایه و شکل مادی حیات رجعت می دهد. با آنکه ژن نماد مقبولیت تعریفی مکانیکی از حیات است، ساده ترین درک ژن به عنوان عاملی که «خودخواهانه» در جهت تحقق «هدف» ذاتی اش تولید می کند چندان هم از تعریف ارسطومتفاوت نیست. از آن جا که ارسط از معدود فیلسوفان دوران باستان بود که به موضوع حیات می اندیشید، تعریفش از حیات حدود دو هزار سال ( بر تفکر فلسفی غرب) غلبه داشت. به نظر وی، حیات به لحاظ برخورداری از روح یا نیرویی حیاتی که به شیئ حرکت و شکل می دهد، قابل تعریف بوده ودر حیات ویژگی دست یابی به هدفی از پیش مشخص و مستقل از هر دلیلی، نهفته است. این نظریه که به تحقق کمال معروف است، در باره ی هدفی غایی است، مانند دست یابی به فرمی نهایی که در ذات پدیده نهفته است. با این که ارسطوحیات را بر پایه ی مشاهده ی نزدیک طبیعت تعریف می کرد و در این تعریف، رد پایی از هیچ گونه خلق الهی دیده نمی شد، به علت فرجام گرایی ( در هم آمیختگی هدف غایی و دلیل) و ماهیت گرایی (جبر گرایی) مورد انتقاد دانشمندان علم مدرن قرار گرفت؛ زیرا که آن ها را ویژگی هایی ماوراالطبیعی و ناهمخوان با تجربه گرایی می دانستند. پس از اصل حیات ارسطو، در قرن هفتم با درک دکارتی زیست، که حیات را سازمان و نه ذات ماده تعریف می کرد، روبرو هستیم. رنه دکارت ( مانند بسیاری دیگر) حیات را از زاویه ی مکانیسم، حرکت و زنده بودن و فقط به اعتبار روش همبندی اجزا با کل (مانند کار یک ساعت) تعریف کرد. در آستانه ی رواج مدل های تعریف علی پدیده هایی همچو تولید مثل انسان و جانوران، مدل مکانیکی توسعه ی بیولوژکی و تجربه گرایی پوزیتیوست، برا ی تعریف حیات و زنده بودن، به طور روز افزونی از اصطلاح «مهندسی» استفاده می شد. از قرن هفدهم، تاکید بر مکانیسم دکارتی همواره با مفهوم حیات در علم غرب ( که پایه ی مقبول ترین تعریف های معاصرحیات است) همراه بوده است. علوم طبیعی قرن هجدهم با استفاده از روشی افقی، اشکال مختلف حیات را در تیپ ها و یا گونه ها دسته بندی کرد. تقسیم بندی عمودی اشکال حیات از خدا شروع و تا بشر، سپس سایر جانداران نزول می کرد. این دید، حیات انواع پدیده های جاندار را از نظر شناخت شناسی گروه بندی و بر اساس الهیت ( دوری و نزدیکی به خدا و تکامل) طبقه بندی می کرد. در این سناریو، عمل مقدس خلق به حیات هستی داده بود؛ و به موازات آن، فیلسوفان غیر مذهبی علوم طبیعی همچو کارلوس لینئوس دسته بندیی را پیشنهاد کرد که اشکال حیات را بر اساس طبیعت دگرگونی ناپذیرشان، نامیده، تعریف و گروه بندی می کرد. در نیمه ی دوم قرن نوزده، با مقبولیت یافتن تدریجی مدل تطوری حیات بخصوص با مطالعات چارلز داروین، در مجامع علمی و نیر بین عامه، مدل های افقی و عمودی پیشین متزلزل شدند. با تئوری داروینی تکامل، درکی نو و پیشرو از حیات پدیدار گشت که آن را پیوستگی سیال تمام باشندگان دانست که درعیت معنا شدن با خصوصیات مادی و قوانین جهانشمول طبیعت، در روند دگرگونی دایم به سر می برند. این دید تکاملی حیات به عنوان موضوعی مورد مطالعه بود که به مفهوم مدرن حیات منتج شد زیرا که قبل از تعریف داروین از حیات به عنوان نظام نیروهای به هم وابسته، چنین تعریفی ممکن نمی شد. همان طور که میشل فوکوی مورخ تأکید کرد، مفهوم حیات تا نیمه ی قرن نوزدهم وجود نداشت؛ پیدایش آن مدیون علوم زیست شناسی جدید است: « مورخین می خواهند تاریخ زیست شناسی قرن هجدهم را بنویسند ولی درک نمی کنند که آن زمان زیست شناسی وجود نداشت و الگو های دانش که به مدت ۱۵۰ سال برایمان آشنا هستند قبل از آن مشروعیتی نداشت؛ و البته به دلیلی بسیار ساده: حیات خود وجود نداشت. فقط باشندگان وجود داشتند، که آن ها نیز از ورای دانش تاریخ طبیعی شناخته می شدند.» حیات مفهومی است مرتبط با پیدایش علوم جدید زیست که خود بر پایه ی مفهوم تکامل و بهم پیوستگی تمام باشندگان و ساختار بیو ژنتیکی مکانیسم وراثت شکل گرفته اند. این سا ختار محملی برای تولید و دگرگونی مداوم حیات ارائه می کند. مفهوم حیات ( به مثابه پایه ی علوم زیست مدرن) نه به مثابه شیئ ملموس و دیدنی بلکه یک روند مطرح است؛ که آثار آن از ورای اشکال تجلی اش قابل دسترسی است. مانند جاذبه ی نیوتونی، حیات داروینی اصل و یا نیرویی است تابع نظمی که ار ورای علم قابل درک است همنگونه که روند انتخاب طبیعی ، پرده از روند تکامل برداشت. اصولی که حیات را در یک کل، منظم می کند از ورای DNA، یا ژن، قابل رد یابی اند اما این اجسام و باشندگان نه «خود حیات» بلکه اشکال حیات هستند.
*********
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب هاین احتمالی فاقد منابع
درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.
********************
صفحه ی عاطفه اولیایی در انسان شناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/oliaiatefe
*********************
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست