سه شنبه, ۵ فروردین, ۱۴۰۴ / 25 March, 2025
شعر در مورد سیزده بدر از شاعران منتخب و جدید
شعر سیزده بدر
سیزده بدر که می رسه
نوبت عاشق شدنه
نوبت آش رشته و
سبزه به آب سپردنه
قرار نانوشته ای
با بوسه های تب زده
بادبادکای رنگی و
سبزه های گرده زده
هنوز به گوشم می رسه
صدای تو با عشق و تب
صدای دخترای شهر
تو خنده های نیمه شب

شعر سیزده بدر
سیزده بدر است و من هوایی شده ام!
احیاگر سنت خدایی شده ام!
گر قافیه را باخته باشم، نه عجب!
مثنی و ثلاث و رباعی شده ام
آمیخته شد نگاه من با نوروز
با هر گل این بهار آتش افروز
تا سال دگر دست به دستت باشم
صد سبزه گره زدم به یادت امروز
باور نکنید
هر چه را که من می گویم:
بابا آب داد
بابا نان داد!
این تنها دروغی بود در خاطره بهار
از یک پدر در به در
که من تا انتهای افق
به روز سیزده بدر
بلد بودم
باز هم امسال (سیزده بدر)
من به دنبال گره ای هستم به سبزه ای...
در این روز ...
سبزه ای پر رنگ با گره هایی زیاد از دستان همان دخترک شرقی پا لخت...
آن دخترکی که لب پای رودخانه احساسم...
رو به سوی من ایستاده بود...
و آرامش وجودم را با حضورش به هم زد و رفت.
منم زخمی دلتنگی در این سیزده بدر
همچو مجنون بی لیلا، هر کو در به در
این غم جانسوز عشقت نازنین
ندانم کی زمان، آید به پایانش دگر
آرزوهایت را
به دلم گره بزن
نکند دیر بیایی و
سیزده بدر شود

کمی سیزده
کمی نحسی
به دور دار این حال بد مستی
حالم خراب است
رفتی و پشت سر گذاشتی
سیزده های نحسی
هر بار که طی میکنم سیزده ها
به یاد می آوردم تو را
هر بار به یاد می آورم من زخمی را
نمی دانم رفتن نحس است یا سیزده ها
هر چه باشد قسمت نبود ..
برو دیگر فرصتی نمانده
رفتن سرشتی با تو بود
برو قسمت نبود .
من دیگر سیزده ها را بدر کردم
نحسی اینجا جایی ندارد...
یه بهاری یادمه
یه روز سیزده بدر
تو میون سبزه ها
من و مادر و پدر
کودکی بودم کوچیک
با لباسی شیک و پیک
اون روزا یادش به خیر
روزای قشنگی بود
یه صفای ناتموم
میونش یه رنگی بود
اما این سیزده بدر
منم و خود خودم
اون همه مهر و صفا
گم شده چه بی وفا
جامه های عید را به تن کنید
سیزده ز سر برون کنید
لحظه های شوم قرن سیزده، از این سرا برون کنید
سیزده بدر کنید
سیزده، هزار تکه می شود به دست تو
خنده سر کنید
سیزده هزار مرتبه دعا کنید
سال، سال مرگ لشگر غم است
جامه نو کنید
سیزده از این سرا به در کنید...
آمدی نحسی سیزده را به در کنی
آمدی نحسیات را در میان ما خوش یُمن کنی
پس با کفشهایت روی پشت من نیا
پاهایت را با آب و گلابی بشور
نمیخواهم پاهای بودارت را روی پشتم حس کنم
به کنار نحر آب آمدی
یادت باشد، آب را گل نکنی
اینجا ماهی ای برای صید نیست
از چشمههای زلال و پاک
آب جویبار به اینجا رسیده است
در کنارش لحظهای بنشین و به صدای بی کلام موسیقی آب گوش کن
گوشهایت را بازکن و چشمهایت را به روی
همه می روند به باغ، سیـزده به در کنند
از بد و آفت و شر، به صحت گـذر کنند !
چون که از نگاهشان، نحس و نامبارک است
سیـزده! و باید از، این عدد حذر کنند !
سیزده مثل من است! بدشگون و بدبیار
بی گناه به چشم بـد، سوی او نظر کنند !
من و این عدد فقط، جـرممان بخت بـد است
تا که می رسند به ما، فکر بـد به سر کنند !
وای از این خیال بد، که به ناروا بـرند
هرچه و هرکه بـود، ریشه اش تـبر کنند

و تو
می روی
بی من
که گره بزنی
سبزه ی تمام خاطره هامان را
و دور کنی از خودت
تمام مرا
سیزده فرصت خوبی است
برای دور کردن نحسی
شاید هم حق داری
گره بزن تمام خاطره هامان را
شاید سال خوبی باشد
برایت
بی من...
عید است و زمین تـازه مسلمان شده است
از بـرکت عشـــق، دلـم گلستان شده است
گـر سیـزده عیـد گـره زنی سبــزی را
بخــت تــــو بلنــد و درد درمان شده است
بعد از تو سالهاست زندگی نحس است
چگونه سیزده را به در بکنم؟!
من سالهاست سبزه ای گره نزدم
شرم بر من
بعد از تو آرزویی اگر بکنم
صفای سیزده بدر
اگه سیزده بدر هر سال تو آرزوی من بودی
امسال خودم آرزوی خودمم
تو منو آرزو کن
عاقبت از ته این کوچه سفر خواهم رفت
به هوای سر کوی تو به سر خواهم رفت
قید عالم بزنم مایه زجان بگذارم
در خط چشم تو تا مرز خطر خواهم رفت
تا مگر نرم کنم سنگ دلت مجنون وار
دامن دشت و دمن کوه و کمر خواهم رفت
یار انگار سر مهر ندارد، زین شهر
با دلی خسته و پر شور و شرر خواهم رفت
بشکف ای دوست مرا بدرقه ای شبنم باش
تا ببینی که چه با دیده ی تر خواهم رفت
دل سودا زده زین راه به جایی نرسید
چاره ای نیست، پی راه دگر خواهم رفت
تا به کی اشک من و دامن ...
گره هایم هفت تا نشده...
من همان ماهیگیر پیرم
همان که هر روزش مثل دیروز
و فردایش تهی تر از امروز...
امروز دل به دریا می زنم
امروز موج های سوار بر طوفان
را به هم گره می زنم
تا نحسی سیزده به در شود
عجب توهم پر از دردی
سبز بودن...
سفره خالی خانه...
بر من نهیب می زند
هوسی است سیزده بدر
تمامش کن...
و من همچنان موجها را
به هم گره می زنم...
شاید حصاری شوند
برای رسیدن به
آرزوهای دور دستم
آرزوهای محالم
آرزویم به بلندی دیوار چین...
نه...
آرزویم به وسعت خزر و خلیج فارسم...
نه...
آرزویم تنها به آن
وارونه های ذهن من
گروه فرهنگ و هنر وب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست