چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
شعر عاشقانه برای همسر؛ گلچین بهترین عاشقانهها
شعر عاشقانه برای همسر مضامینی همچون تعهد و صمیمیت در خود دارد. افراد صاحب ذوق گاهی دلنوشتههای زیبا برای همسر مینویسند، گاه از بهترین جملات عاشقانه برای همسر برای ابراز علاقه استفاده میکنند و اگر هم طبع شعری داشته باشند، شعر درباره همسر میسرایند. در مطلب حاضر شعرهای عاشقانه معاصر برای همسر را به تفکیک غزل عاشقانه برای همسر و شعر کوتاه عاشقانه برای همسر آماده کردهایم که در هر قسمت اشعار عاشقانه زیبایی خواهید خواند.
غزل عاشقانه برای همسر
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را، اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را میجویم
تازه مییابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرامتر از پلک تو را میبندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
محمدعلی بهمنی
❤❤❤❤❤
خوابیدهای آرام مثل بچه قوها
بیدارم، اما با تمام آرزوها
بیدارم و حال مرا باید ببخشی
که دست بردم بی اجازه لای موها
من انجماد سالها تنهاییام... آه
آتش بریز، آتش برایم در سبوها
با دست خالی آن قدَر پای تو ماندم
که قطره قطره جمع شد این آبروها
یک چشمه از کلّ هنرهای تو کافی ست
تا آب رفته باز برگردد به جوها
وقتی تو باشی هیچ معنایی ندارد
لبخند دخترخالهها، دخترعموها
ای آسمان! چشم از زمین بردار دیگر
خواب است امشب ماه زیر این پتوها
رضا نیکوکار
❤❤❤❤❤
چند وقتیست که من بیخبر از حال توام
مثل یک سایه مشکوک به دنبال توام
خوب من! بد به دلت راه مده، چیزی نیست
من همان نیمه آشفته هر سالِ توام
تو اگر باز کنی پنجرهای سمتِ دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
سالها گوش به فرمانِ نگاهت بودم
چند روزیست که بازیچه امیال توام
گِلهای نیست که برداری و دورم ریزی
من همان میوه پوسیده اقبالِ توام
مثل یک پوپکِ سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بالِ توام
زندگی زیر سرِ توست اگر لج نکنی
باز هم مال خودت باش خودم مال توام
سیدمحمدعلی رضازاده
❤❤❤❤❤
از بَر شدهام عشق، تو را بی کم و بی کاست
پایان تو اینبار ز آغاز تو پیداست
دست تو برای دل من رو شده دیگر
این آتش افروخته از گور تو برپاست
شادی ست اگر با تو به قدر سر سوزن
غم هست اگر با تو به اندازه دنیاست
سخت است دری سمت خدا باز نباشد
وقتی که رگِ خوابِ هوس دست زلیخاست
ای قوم به حج رفته بدنبال چه هستید؟
هر جا زخدا یاد شود کعبه همانجاست
گل در بر و میبر کف و با این همه اوصاف
باب دل من نیست بساطی که مهیاست
از طالع نحسِ دلمان است که هر چیز
ما خواسته بودیم اگر، عشق نمیخواست
آغوش تو را باز کنای مرگ، که، چون رود
ما را عطش بوسه زدن بر لب دریاست
در پاسخ من عشق تبسم زد و فرمود:
کوتاهی من نیست، تقاضای تو بالاست
تقصیر تو را گردن تقدیر نیانداز
خوب و بد هر واقعه، از ماست که برماست!
اشکان صمصام
❤❤❤❤❤
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
نجمه زارع
بگذار سر به سینه من در سکوت، دوست!
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار گیسوان تو با دستهای من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابرم که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن، ابر مرا در بغل بگیر!
بارانیام! شبیه بهاری که پیش روست
مژگان عباسلو
❤❤❤❤❤
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین میشود شعرم
غزل را با عسل میآورم، هر چند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافههای گیسویت را، بند لازم نیست
«به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را»
عزیزم، بس کن، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوستهات، هر یک
جدا دخل مرا میآورد، پیوند لازم نیست
بهمن صباغزاده
❤❤❤❤❤
نشستهای و نگاه تو خیره بر ماه است
همیشه دلخوریات با سکوت همراه است
خدا کند که نبینم هوای تو ابریست
ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است
همیشه دلنگران تو بودهام، کم نیست
همیشه دلنگرانِ کسی که در راه است
بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش
که شرطِ بردن بازی سلامت شاه است
نمیرسد کسی اصلاً به قله عشقت
گناه پای دلم نیست! راه، بیراه است
به کوهِ رفته به بادم، نسیم تو فهماند
که کاه هر چه که باشد همیشه یک کاه است
ببند پای دلم را به عشق خود، این دل
شبیه حضرت چشم تو نیست! گمراه است
به بغض چشم تو این شعر، اقتدا کردهست
که طاعت شب و روزش اقامه آه است
قصیده هر چه کند عشق را نمیفهمد
عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است
تو هستی و همه درد شعر من این جاست
که با وجود تو بغضم شکسته چاه است
رویا باقری
❤❤❤❤❤
آمدی دیواره فنجان قهوه شاهد است
اینهمه جاه وُ جلال وُ نقش و ُجلوه شاهد است
من هنوزم بی نصیب ِروی تو هجران کشم
اشک چشمانم گواه وُمیل ِشکوَه شاهد است
این قلم ازبیت بیت ِشعر هجرت لب گزید
دفترم در تاقچه ،در بقچه جزوه شاهد است
قلب من چون آهنی تفتیده در سندان نشست
سوزش دل را چه گویم من که کاوه شاهد است
ماجرای ما به اسلوبی وُ قانونی نمی گنجد ولی
زیر میزی بوسه دادی باب رشوه شاهد است
از سفرهای تو داغی بردلم رفته عجیب
میروی هی از برم محمل ،کجاوه شاهد است
من انارِدل بریدم دانههای عشق را
ریختم در زیر پایت شهر ساوه شاهد است
حورالعین اوجاقی
❤❤❤❤❤
باز هم رایحه خوب تنت میآید
بوی یک بوسه ناب از دهنت میآید
لبنیات تو از زیر لباست پیداست
چقدر چاک به این پیرهنت میآید
دست من سوی تو با قیمت یک مشت غزل
به خریداری جنس بدنت میآید
ابتدایش لب دریاست... به دریا زدهام
دامنت خوب به دریا شدنت میآید
فال حافظ که زدم گفت: کمی صبر کنی...
یوسفِ عشق به خاک وطنت میآید
دفعه قبل هم از شهر سفر برگشتی
مطمئنم خبر آمدنت میآید
محمد شریف
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
آیینه باران و بهار چمنی
شادابی بوستان و سرو و سمنی
بیرون ز تو نیست آنچه میخواستهام
فهرست کتاب آرزوهای منی
محمدرضا شفیعی کدکنی
❤❤❤❤❤
تصدق عشوههایت، کم آوردهام بانو
چشمانت را باز کن
برای خریدن نازهایت باید از نگاهت وام بگیرم
یاور سلیمی
❤❤❤❤❤
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
فروغ فرخزاد
❤❤❤❤❤
بگذار که اوقات تو را تلخ کنم گاه
شیرینی بسیار خوراک مگسان است
مژگان عباسلو
❤❤❤❤❤
ای کاش نالههای چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
شهریار
❤❤❤❤❤
صبح است و سلامی دگر از دور به دوست
جانم به فدای آن که عشقش نِکوست
آرام اسحاقی
❤❤❤❤❤
گرمی دست تو غم را از دل من میبرد
مثل یک آتش که میافتد به جان خرمنی
رویا باقری
❤❤❤❤❤
ای در شب تاریک دلم، ماهترینم
بین ِتو و مهتاب، پر از شکّ و یقینم
عالم همه در حیرت و انگشت به دندان
رفته ست به تاراج ِنگاهت دل و دینم
یا در پی گیسوی توأم سایه به سایه
یا در خم ِابروی تو هر شب به کمینم
بگذار شبی را به تماشا گذرانم
تا صبح فقط چشم ِتو را سیر ببینم...
❤❤❤❤❤
هیچ چیزی از تو نمیخواستم
عشق من
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
میخواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه میایستی
هیچ چیزی
جز دستهای من
بر سینهات دل دل نکند
میخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر
عباس معروفی
❤❤❤❤❤
امروز
تو صبح من باش
برای تمام خستگیهایم
برای تمام این تاریکیها
صبحی باش که پایان میدهد
تمام شبهای دلواپسی را
محسن دعاوی
❤❤❤❤❤
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق تجدید نظر کنیم
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست
تا کجاها مرز غمهای من
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوهای از عشق
به توافق برسیم
نزار قبانی
گروه فرهنگ و هنر وب
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را، اما
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را، اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را میجویم
تازه مییابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرامتر از پلک تو را میبندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
محمدعلی بهمنی
❤❤❤❤❤
خوابیدهای آرام مثل بچه قوها
بیدارم، اما با تمام آرزوها
بیدارم و حال مرا باید ببخشی
که دست بردم بی اجازه لای موها
من انجماد سالها تنهاییام... آه
آتش بریز، آتش برایم در سبوها
با دست خالی آن قدَر پای تو ماندم
که قطره قطره جمع شد این آبروها
یک چشمه از کلّ هنرهای تو کافی ست
تا آب رفته باز برگردد به جوها
وقتی تو باشی هیچ معنایی ندارد
لبخند دخترخالهها، دخترعموها
تو چه رازی که بهر شیوه تو را میجویم
تازه مییابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرامتر از پلک تو را میبندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
محمدعلی بهمنی
❤❤❤❤❤
خوابیدهای آرام مثل بچه قوها
بیدارم، اما با تمام آرزوها
بیدارم و حال مرا باید ببخشی
که دست بردم بی اجازه لای موها
من انجماد سالها تنهاییام... آه
آتش بریز، آتش برایم در سبوها
با دست خالی آن قدَر پای تو ماندم
که قطره قطره جمع شد این آبروها
یک چشمه از کلّ هنرهای تو کافی ست
تا آب رفته باز برگردد به جوها
وقتی تو باشی هیچ معنایی ندارد
لبخند دخترخالهها، دخترعموها
ای آسمان! چشم از زمین بردار دیگر
خواب است امشب ماه زیر این پتوها
رضا نیکوکار
❤❤❤❤❤
چند وقتیست که من بیخبر از حال توام
مثل یک سایه مشکوک به دنبال توام
خوب من! بد به دلت راه مده، چیزی نیست
من همان نیمه آشفته هر سالِ توام
تو اگر باز کنی پنجرهای سمتِ دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
سالها گوش به فرمانِ نگاهت بودم
چند روزیست که بازیچه امیال توام
گِلهای نیست که برداری و دورم ریزی
من همان میوه پوسیده اقبالِ توام
مثل یک پوپکِ سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بالِ توام
زندگی زیر سرِ توست اگر لج نکنی
باز هم مال خودت باش خودم مال توام
سیدمحمدعلی رضازاده
❤❤❤❤❤
از بَر شدهام عشق، تو را بی کم و بی کاست
پایان تو اینبار ز آغاز تو پیداست
دست تو برای دل من رو شده دیگر
این آتش افروخته از گور تو برپاست
شادی ست اگر با تو به قدر سر سوزن
غم هست اگر با تو به اندازه دنیاست
سخت است دری سمت خدا باز نباشد
وقتی که رگِ خوابِ هوس دست زلیخاست
خواب است امشب ماه زیر این پتوها
رضا نیکوکار
❤❤❤❤❤
چند وقتیست که من بیخبر از حال توام
مثل یک سایه مشکوک به دنبال توام
خوب من! بد به دلت راه مده، چیزی نیست
من همان نیمه آشفته هر سالِ توام
تو اگر باز کنی پنجرهای سمتِ دلت
میتوان گفت که من چلچله لال توام
سالها گوش به فرمانِ نگاهت بودم
چند روزیست که بازیچه امیال توام
گِلهای نیست که برداری و دورم ریزی
من همان میوه پوسیده اقبالِ توام
مثل یک پوپکِ سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای پر و بالِ توام
زندگی زیر سرِ توست اگر لج نکنی
باز هم مال خودت باش خودم مال توام
سیدمحمدعلی رضازاده
❤❤❤❤❤
از بَر شدهام عشق، تو را بی کم و بی کاست
پایان تو اینبار ز آغاز تو پیداست
دست تو برای دل من رو شده دیگر
این آتش افروخته از گور تو برپاست
شادی ست اگر با تو به قدر سر سوزن
غم هست اگر با تو به اندازه دنیاست
سخت است دری سمت خدا باز نباشد
وقتی که رگِ خوابِ هوس دست زلیخاست
ای قوم به حج رفته بدنبال چه هستید؟
هر جا زخدا یاد شود کعبه همانجاست
گل در بر و میبر کف و با این همه اوصاف
باب دل من نیست بساطی که مهیاست
از طالع نحسِ دلمان است که هر چیز
ما خواسته بودیم اگر، عشق نمیخواست
آغوش تو را باز کنای مرگ، که، چون رود
ما را عطش بوسه زدن بر لب دریاست
در پاسخ من عشق تبسم زد و فرمود:
کوتاهی من نیست، تقاضای تو بالاست
تقصیر تو را گردن تقدیر نیانداز
خوب و بد هر واقعه، از ماست که برماست!
اشکان صمصام
❤❤❤❤❤
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
نجمه زارع
هر جا زخدا یاد شود کعبه همانجاست
گل در بر و میبر کف و با این همه اوصاف
باب دل من نیست بساطی که مهیاست
از طالع نحسِ دلمان است که هر چیز
ما خواسته بودیم اگر، عشق نمیخواست
آغوش تو را باز کنای مرگ، که، چون رود
ما را عطش بوسه زدن بر لب دریاست
در پاسخ من عشق تبسم زد و فرمود:
کوتاهی من نیست، تقاضای تو بالاست
تقصیر تو را گردن تقدیر نیانداز
خوب و بد هر واقعه، از ماست که برماست!
اشکان صمصام
❤❤❤❤❤
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
نجمه زارع
بگذار سر به سینه من در سکوت، دوست!
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار گیسوان تو با دستهای من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابرم که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن، ابر مرا در بغل بگیر!
بارانیام! شبیه بهاری که پیش روست
مژگان عباسلو
❤❤❤❤❤
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین میشود شعرم
غزل را با عسل میآورم، هر چند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافههای گیسویت را، بند لازم نیست
«به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را»
عزیزم، بس کن، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوستهات، هر یک
جدا دخل مرا میآورد، پیوند لازم نیست
بهمن صباغزاده
❤❤❤❤❤
نشستهای و نگاه تو خیره بر ماه است
همیشه دلخوریات با سکوت همراه است
خدا کند که نبینم هوای تو ابریست
ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است
همیشه دلنگران تو بودهام، کم نیست
همیشه دلنگرانِ کسی که در راه است
بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش
که شرطِ بردن بازی سلامت شاه است
نمیرسد کسی اصلاً به قله عشقت
گناه پای دلم نیست! راه، بیراه است
به کوهِ رفته به بادم، نسیم تو فهماند
که کاه هر چه که باشد همیشه یک کاه است
ببند پای دلم را به عشق خود، این دل
شبیه حضرت چشم تو نیست! گمراه است
به بغض چشم تو این شعر، اقتدا کردهست
که طاعت شب و روزش اقامه آه است
قصیده هر چه کند عشق را نمیفهمد
عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است
تو هستی و همه درد شعر من این جاست
که با وجود تو بغضم شکسته چاه است
رویا باقری
❤❤❤❤❤
آمدی دیواره فنجان قهوه شاهد است
اینهمه جاه وُ جلال وُ نقش و ُجلوه شاهد است
من هنوزم بی نصیب ِروی تو هجران کشم
اشک چشمانم گواه وُمیل ِشکوَه شاهد است
این قلم ازبیت بیت ِشعر هجرت لب گزید
دفترم در تاقچه ،در بقچه جزوه شاهد است
قلب من چون آهنی تفتیده در سندان نشست
سوزش دل را چه گویم من که کاوه شاهد است
ماجرای ما به اسلوبی وُ قانونی نمی گنجد ولی
زیر میزی بوسه دادی باب رشوه شاهد است
از سفرهای تو داغی بردلم رفته عجیب
میروی هی از برم محمل ،کجاوه شاهد است
من انارِدل بریدم دانههای عشق را
ریختم در زیر پایت شهر ساوه شاهد است
حورالعین اوجاقی
❤❤❤❤❤
باز هم رایحه خوب تنت میآید
بوی یک بوسه ناب از دهنت میآید
لبنیات تو از زیر لباست پیداست
چقدر چاک به این پیرهنت میآید
دست من سوی تو با قیمت یک مشت غزل
به خریداری جنس بدنت میآید
ابتدایش لب دریاست... به دریا زدهام
دامنت خوب به دریا شدنت میآید
فال حافظ که زدم گفت: کمی صبر کنی...
یوسفِ عشق به خاک وطنت میآید
دفعه قبل هم از شهر سفر برگشتی
مطمئنم خبر آمدنت میآید
محمد شریف
شعر عاشقانه کوتاه برای همسر
آیینه باران و بهار چمنی
شادابی بوستان و سرو و سمنی
بیرون ز تو نیست آنچه میخواستهام
فهرست کتاب آرزوهای منی
محمدرضا شفیعی کدکنی
❤❤❤❤❤
تصدق عشوههایت، کم آوردهام بانو
چشمانت را باز کن
برای خریدن نازهایت باید از نگاهت وام بگیرم
یاور سلیمی
❤❤❤❤❤
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
فروغ فرخزاد
❤❤❤❤❤
بگذار که اوقات تو را تلخ کنم گاه
شیرینی بسیار خوراک مگسان است
مژگان عباسلو
❤❤❤❤❤
ای کاش نالههای چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
شهریار
❤❤❤❤❤
صبح است و سلامی دگر از دور به دوست
جانم به فدای آن که عشقش نِکوست
آرام اسحاقی
❤❤❤❤❤
گرمی دست تو غم را از دل من میبرد
مثل یک آتش که میافتد به جان خرمنی
رویا باقری
❤❤❤❤❤
ای در شب تاریک دلم، ماهترینم
بین ِتو و مهتاب، پر از شکّ و یقینم
عالم همه در حیرت و انگشت به دندان
رفته ست به تاراج ِنگاهت دل و دینم
یا در پی گیسوی توأم سایه به سایه
یا در خم ِابروی تو هر شب به کمینم
بگذار شبی را به تماشا گذرانم
تا صبح فقط چشم ِتو را سیر ببینم...
❤❤❤❤❤
هیچ چیزی از تو نمیخواستم
عشق من
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
میخواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه میایستی
هیچ چیزی
جز دستهای من
بر سینهات دل دل نکند
میخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر
عباس معروفی
عشق من
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
میخواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه میایستی
هیچ چیزی
جز دستهای من
بر سینهات دل دل نکند
میخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر
عباس معروفی
❤❤❤❤❤
امروز
تو صبح من باش
برای تمام خستگیهایم
برای تمام این تاریکیها
صبحی باش که پایان میدهد
تمام شبهای دلواپسی را
محسن دعاوی
❤❤❤❤❤
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق تجدید نظر کنیم
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست
تا کجاها مرز غمهای من
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوهای از عشق
به توافق برسیم
نزار قبانی
گروه فرهنگ و هنر وب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست