چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
متن و شعر عاشقانه شب یلدا
متن و شعر عاشقانه شب یلدا
و پاییز طلایی، عاشق ترین فصل سال، شاعرانه ای می سراید برای زمستان؛ ترانه ای زرد، سرد و طولانی به درازای یلدا...
چه پاییزی، چه احساسی، چجوری میتپه قلبم
زمستون میرسه از راه و من عاشق تر از قبلم
✦✦✦✦
انار و سیب و احساسم نماز و آیه الکرسی
چه بی اندازه خوشحالم که تو حالم رو میپرسی
✦✦✦✦
هوای گرم این خونه هوای سرد دستام و
نگاه تو، خیال من همون حسی که میخوام و
✦✦✦✦
الا یا ایها الساقی بیا همپای من با من
کتاب حافظ و قرآن بیا دیوونه شو تا من
✦✦✦✦
یه موسیقی پر از بوسه من و قلبی که میخونه
من و امواج موی تو کنار بغض این خونه
✦✦✦✦
هنوزم دست من سرده هنوز آغوش من تنهاست
همه شب هام بدون تو برای من شب یلداست
شعر از بهزاد صادقیان
متن و شعر عاشقانه شب یلدا
یلداست،باد موی تو را شانه میکند مویت نماد حلقهی از دار میشود
گیسو به هم زدی و زلیخا ترین شدی یوسف تو را ز چاه خریدار میشود
✦✦✦✦
من از تکان پیرهنت حرف میزنم جنگل در امتداد سرم راه می رود
باد از تکان پیرهنت حرف میزند بیآبرو به جنگل اشباه میرود
✦✦✦✦
از پشت کوههای بلند آفتاب و ماه، هی عاشقانه سوی تو ره باز میکنند
از سیم های برفی و از شاخهی درخت گنجشکها به سوی تو پرواز میکنند
✦✦✦✦
آری تمام پنجرهها رقص میکنند وفتی که چادرت به دو بازوت میرسد
تو دکمه دکمه پیرهنات باز میکنی میدانی مرگ من چقدر زود میرسد
✦✦✦✦
میایستی مقابل آینه لحظهای اسپند را برای خودت دود میکنی
روح نهنگها همه دیوانه میشود وقتی که رقص با نفس رود میکنی
✦✦✦✦
در لابهلای این شب یلدائی قشنگ جمع پلنگ در بدنت خیره میشود
مهتاب نور خویشتن از یاد میبرد وفتی به روشنای تنت خیره میشود
✦✦✦✦
یلدا،کنار بستر تو خواب میرود یلدا،کنار بستر تو رقص میکند
یلدا،منم که موی تو را شانه میکشد یلدا که در سرسر تو رقص میکند
شعر از اهل الدین بحری
متن و شعر عاشقانه شب یلدا
آن شبی که برایم پر از درد و دلتنگی بود دوباره فرا رسید، ای کاش که فرا نمیرسید!
شبی که خستگی زندگی را از تمام وجودم احساس کردم، یک شب پر از درد و دلتنگی…
شبی که در آغاز با بغض غریبی آغاز شد اما تمام غم و غصههای دلم٬ بغضم را شکستند و چشمانم را وادار به اشک ریختن کردند…
اشکهایی که تمامی نداشتند و قطره قطره مثل خون بر زمین میریختند…
یک شب مهتابی ٬ در حالی که مهتاب نظاره گر چشمهای خیسم بود…
هر لحظه که خاطرههای با هم بودنمان در خاطرم تکرار میشد دلم به درد میآمد…
هر قطره از اشکهایم به یاد هر کدام از خاطرههای شیرین با هم بودنمان بود…
یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی٬ سهم چشمهای بی گناهم بود….
فرا رسید شبی که باز باید به یاد تو تا سحر اشک بریزم…
این بار همدم من یاد و خاطرههای با هم بودنمان و همزبان من صدای هق هق گریههایم بود….
دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم٬ دیگر دنیا را تیره و تار میدیدم…
و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی من چقدر تو را دوست میدارم تا بدانی که بدون تو هر شبم برایم همان شب یلدای چشمانم هست!
گروه فرهنگ و هنر وب
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم معلمان ایران رهبر انقلاب بابک زنجانی دولت مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم حجاب شورای نگهبان رسانه
تهران شهرداری تهران هواشناسی سیل آموزش و پرورش پلیس قوه قضاییه سلامت سازمان هواشناسی دستگیری شورای شهر تهران شهرداری
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو سایپا چین دلار قیمت طلا بازار خودرو تورم
مسعود اسکویی تلویزیون فضای مجازی سریال سینما دفاع مقدس سینمای ایران فیلم موسیقی تئاتر نون خ رسانه ملی
دانشگاه علوم پزشکی
رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال استقلال پرسپولیس رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ قهرمانان اروپا سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال لیگ برتر
وزیر ارتباطات تبلیغات همراه اول اینستاگرام اپل ناسا نخبگان گوگل ویروس ماه
دیابت کاهش وزن داروخانه مسمومیت بیماری خواب پرستار بارداری