جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

وعده صلح دموکراتیک


وعده صلح دموکراتیک
ما همانند اچسون و همكارانش در دوره خاصی زندگی می كنیم. زمانی كه زمین سیاست بین الملل زیر پای مان در حال چرخش است و سرعت روند تغییرات تاریخی از تصور دوراندیش ترین اذهان پیشی گرفته است تصویر سلف من یادآور این است كه در زمان تغییرات غیر مترقبه، دیپلماسی سنتی مدیریت بحران ناكافی است. در عوض باید دكترین ها و مناقشات پیشین را تعالی بخشیم و در تغییر وضع بی ثبات موجود كه دیگر در راستای منافع ما نیست بكوشیم. آنچه مورد نیاز ما است نوعی سیاستمداری واقع گرایانه است كه برای جهان تغییریافته مفید باشد.بوش در سخنرانی آغازین دور دوم ریاست جمهوری خود گفت: «این سیاست ایالات متحده است كه به دنبال رشد و حمایت از جنبش ها و نهادهای دموكراتیك در هر ملت و فرهنگی با هدف غایی پایان بخشی به استبداد در جهان باشد.» این البته راهكار جسورانه ای است اما كاملاً با سنت ارزشمند سیاست خارجی ایالات متحده به خصوص با روسای جمهور متاخری چون هری ترومن و رونالد ریگان تطابق دارد. مهم ترین وجه تشابه: سیاست كشور داری ما همانند سیاست های جاه طلبانه ترومن و ریگان موفق خواهد شد نه صرفاً به این دلیل كه خوش بینانه و ایده آلیستی است بلكه به این دلیل كه بر منطق استراتژیك استوار و فهم صحیح واقعیت های جدید پیش رو بنا شده است.مشی سیاسی امروز ما می پذیرد كه رویه حاكم بر مناسبات بین المللی چند قرن گذشته در ۱۵ سال اخیر دگرگون شده است. به عنوان مثال، برای نخستین بار از زمان عهدنامه وستفالی در سال ،۱۶۴۸ احتمال وقوع جنگ خشونت آمیز میان قدرت های بزرگ بیش از پیش دور از ذهن می نماید. دولت های بزرگ به طرز روزافزونی در صلح به رقابت می پردازند و نشانه ای از ورود به جنگ از خود نشان نمی دهند.برای پیشبرد این روند ایالات متحده در حال تغییر و تبدیل نوع همكاری با ژاپن و روسیه، اتحادیه اروپا و به خصوص با چین و هند است. با كمك یكدیگر در حال بنای شیوه بادوام تر و پایدارتری از ثبات جهانی هستیم، نوعی توازن قوا كه به نفع آزادی است.دولت مدرن از زمان پیدایش در ۳۵۰ سال پیش تاكنون بر مفهوم حق حاكمیت تكیه زده است. تلقی این بود كه كشورها واحدهای اصلی بازیگری در عرصه بین الملل هستند و هر دولتی قادر و مشتاق است با خطراتی كه از سرزمینش نشات می گیرد مقابله كند. امروز می بینیم كه این فرضیات دیگر صحت ندارند و در نتیجه بزرگ ترین تهدیدات علیه امنیت ما بیشتر در تراكنش درون حكومت های ضعیف و ناتوان تعریف می شود و نه مرزهای میان كشورهای قوی و متخاصم. سابقاً نیز شاهد حضور كشورهای ضعیفی كه در انجام وظایف خود قصور به خرج دهند بودیم، اما خطری كه امروزه از آنها ناشی می شود بی سابقه است. وقتی انسان، كالا و اطلاعات به سرعت امروز در جهان گردش می یابد، خطرات فرا ملی مانند بیماری یا تروریسم می تواند خسارتی قابل مقایسه با ارتش كلاسیك دولت - ملت ها به بار آورد. در غیاب حكومت مسئولیت پذیر، شعاع عمل تهدیداتی كه در چارچوب مرزهای یك كشور عمل می كرد اكنون به جهان گسترش یافته است و می تواند خساراتی غیر قابل پیش بینی به بار آورد. دولت های ضعیف و خطاكار نقش گذرگاه های بین المللی را بازی می كنند كه شیوع بیماری های مسری، آزادی عمل تبهكاران و تروریست ها و غنی سازی خطرناك ترین سلاح های جهان را تسهیل می كند.تجربه ما از این جهان جدید ما را به سمت این نتیجه گیری سوق می دهد كه هویت بنیادی رژیم ها امروز بیش از توزیع جهانی قدرت اهمیت دارد. اصرار بر ترتیبات اجرایی دیگر غیر عقلایی و غیرعملی است. هدف سیاست ما تسهیل بنای جهانی دموكراتیك با حكمرانی خوب است كه بتواند نیازهای شهروندانش را برآورده سازد و آنها را با مسئولیت پذیری در نظام جهانی اداره كند. تلاش برای رسم خطوط پررنگ میان منافع امنیتی و آرمان های دموكراتیك ما بازتابی از حقایق جهان امروز نیست. حمایت از رشد نهادهای دموكراتیك در تمام كشورها پرواز تخیلی و اخلاق گرایانه ذهن نیست، كه واكنش واقع گرایانه به چالش های جهان امروز است. كسر موازنه آزادی در خاورمیانه بزرگ، زمین حاصلخیزی برای رشد ایدئولوژی نفرت است. ایدئولوژی تا آن میزان بدسگال و بداندیش كه انسان ها را وامی دارد هواپیما به ساختمان بكوبند. زمانی كه شهروندان این منطقه نمی توانند منافع خود را پیگیری و مظالم خود را در یك روند سیاسی آزاد فریادرسی كنند، با ناامیدی به سایه ها پناه می برند تا شكار مردان شیطانی با طرح های خشونت آمیز شوند. در این جوامع، رویایی است اگر اصلاحات اقتصادی را تشویق كنیم و امید داشته باشیم كسری آزادی به خودی خود با مرور زمان بهبود یابد. اطمینان داریم كه دموكراسی در خاورمیانه موفق خواهد بود نه از این رو كه ما به اصول مان ایمان داریم بلكه به این دلیل كه آرزوی اساسی انسان برای آزادی و حقوق دموكراتیك، جهان ما را تغییر داده است. بدبینان جزم اندیش و دترمینیست های فرهنگی زمانی بر این باور بودند كه «ارزش های آسیایی» یا فرهنگ آمریكای لاتین یا استبداد اسلاو یا قبیله گرایی آفریقایی استقرار دموكراسی را ناممكن می كند. اما آنها اشتباه می كردند و این حقیقت غیر قابل تردید باید راهنمای حكمرانی ما شود كه دموكراسی تنها ضامن صلح پایدار و امنیت بین كشورها است زیرا تنها شیوه برای برقراری آزادی و عدالت بین آنها است.ذات دموكراسی برخلاف استبداد هرگز تحمیل نشده است. شهروندان می بایست آن را انتخاب كنند آن هم نه در چارچوب صرف یك انتخابات. دموكراسی روندی روزمره برای ساخت نهادهای دموكراتیك است، حكومت قانون، قوه قضائیه مستقل، رسانه های آزاد و رسمیت یافتن حقوق مالكیت به علاوه برخی حقوق دیگر. ایالات متحده نمی تواند استقرار نهادهای پیش گفته را تضمین كند، اما ما می توانیم و لازم است كه فرصت هایی برای افرادی بسازیم كه اختیار زندگی و كشور خود را داشته باشند. قدرت ما پردامنه ترین مشروعیت خود را زمانی به دست می آورد كه از حق طبیعی تمام مردم حتی آنها كه با ما مخالفند برای حكمرانی آزادانه بر خودشان حمایت كنیم. آیا این باور كه پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در وضع موجود در خاورمیانه تغییری حاصل نشد ارزش دفاع دارد؟ چگونه می توان به حفظ اوضاع جاری در منطقه ای كه تروریسم را پرورش داد و به صدور آن اقدام كرد، منطقه ای كه تاوان خطاهای رژیم های اقتدار گرا را ملل و مردم بی گناه می پرداختند، جایی كه لبنان زیر چكمه اشغال سوریه له می شد، جایی كه دولت فلسطینی بیش از خواست مردمش به بقای خویش می اندیشید و جایی كه مستبدی چون صدام آزادانه به قصابی مردمش، بر هم زدن ثبات همسایگانش و تخریب روند صلح مردم اسرائیل و فلسطین می پرداخت، بسنده كرد؟ خیال محض است كه تلقی كنیم خاورمیانه پیش از این كه آمریكا وضعیت «ثبات» آن را بر هم زند اوضاع مناسبی داشت.اگر ما به این امر معتقد بودیم و اقدامی نمی كردیم ببینید چه چیزهایی را از دست می دادیم، لبنانی كه آزاد از اشغال خارجی است و اصلاحات دموكراتیك را پیش می برد، دولت فلسطینی كه توسط یك رهبر منتخب اداره می شود و علناً خواستار صلح با اسرائیل است. مصری كه قانون ساسی خود را اصلاح كرده و امكان برگزاری انتخابات چند حزبی را فراهم كرده است. كویتی كه اكنون زنان در آن شهروند كامل محسوب می شوند و البته عراقی كه در هنگام رویارویی با شورشی خون بار، چند انتخابات تاریخی برگزار كرده، پیش نویس قانون اساسی جدید را نوشته، آن را به تصویب رسانده و برای انتخاب دولت مشروطه جدید به پای صندوق های رای رفته است.سال پیش این پیشرفت ها غیرمترقبه و امكان ناپذیر می نمود اما روزی اجتناب ناپذیر تلقی خواهد شد. این طبیعت دوران های غیرعادی است كه اچسون آن را درك كرد و در خاطراتش نوشت: «دلالت وقایع در پرده ابهام فرو رفته است. گاهی در پی تفسیر آنها بودیم؛ گاهی براساس دیدگاه های پیشین برداشت نادرستی داشتیم و پیش از پذیرش آنچه اكنون واضح به نظر می رسد مكثی طولانی كردیم.» زمانی كه اچسون در سال ۱۹۵۳ دفتر كارش را ترك گفت، نمی توانست از سرنوشت سیاست هایی كه با كمك او امكان وقوع یافت، آگاه باشد. یقیناً او پیش بینی نكرده بود كه چهار دهه پس از او جنگ میان قدرت های عمده اروپایی دور از ذهن خواهد بود یا آمریكا و جهان میوه های تصمیمات خوب او را خواهند چید و كمونیسم را از هستی ساقط خواهند كرد. اما رهبرانی چون اچسون سیاست آمریكا را وقتی اقداماتشان مسبوق به سابقه نبود طبق اصول مان پیش راندند، زیرا آنها به جهان همان گونه كه بود نگاه می كردند اما هرگز باور نداشتند قدرت تغییر آن و ایجاد وضعیتی مناسب تر را ندارند. صلح اكنون در تمامی نقاط اروپا و در بیشتر نقاط آسیا یك حقیقت است. زمانی كه دوره من پایان پذیرد و برای آخرین بار از جلوی تصویر اچسون بگذرم هیچ كس قادر نخواهد بود تصویر كاملی از دستاوردهای سیاست ما داشته باشد.
منبع: واشینگتن پست
كاندولیزا رایس
ترجمه: احسان صحافیان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید