شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تماس دانه های برف


تماس دانه های برف
تانكا یكی از فرم های قالب شعری كلاسیك و بسیار قدیمی ژاپن است.دوره ای كه از زمان پادشاه هی یان (Heian) شروع می شود و به دوره صلح معروف است( ۱۱۹۲-۷۹۴ )در كشور ژاپن هنر و ادبیات به نقطه اوج خود رسیده و در شعرخوانی و شعرسرایی پیشرفت بسیاری حاصل شده است. این دوره كه دوره هی یان نیز نامیده می شود زمان شكوفایی شعر تانكا است. بنا بر این سابقه این فرم شعری حتی از هایكو (شعر سه خطی معروف ژاپنی) هم پیشی گرفته و قدیمی تر از آن است.
شعر تانكا فرم ثابتی دارد كه تشكیل شده از پنج خط و این پنج خط دارای دو قسمت است و دومین قسمت یا جواب قسمت اول است یا اینكه به قسمت اولی برمی گردد. سه خط اول معمولاً تصویری طبیعی و واقعی است و دو خط دیگر به احساسات اشاره دارد. اغلب اوقات این دو قسمت توسط یك شاعر نوشته می شود. ولی در مواردی دیده شده كه شعر تانكا توسط دو شاعر نوشته شده باشد.در گذشته تانكاها در دربار سلطنتی سروده و خوانده می شد و بدین علت اغلب اینگونه اشعار دارای سبك بسیار بالا و فاخر ادبی هستند.تانكا شعر بسیارظریف، عاشقانه و آهنگینی است كه در آن احساساتی والا مانند عشق، تنهایی و مرگ به صورت كاملاً ظریفی به رشته تحریر درآمده است.
در كشور ژاپن با وجود گذشت زمان نه تنها از محبوبیت شعر تانكا كاسته نشده بلكه همچنان به صورت مردمی و معروف باقی مانده و روز به روز به طرفداران شعر تانكا افزوده می شود، تا جائی كه بیش از هشت میلیون كتاب با این عنوان فروخته شده است.تا به امروز فرم های مختلف شعر ژاپنی از مرز ژاپن گذشته و حتی از مشرق زمین پا را فراتر نهاده و به كشورهای دوردست رسیده است. در این میان شعر هایكو گوی سبقت را از دیگر فرم ها ربوده و بسیار شناخته شده تر از تانكا است. شعر تانكا جزو فرم های نادر است. به عنوان دلیل می توان به سخت بودن ترجمه آن به زبان های دیگر از جمله فرانسه و انگلیسی اشاره كرد. از آنجائی كه خواندن تانكا در زبان ژاپنی تا حدودی كار چندان آسانی نیست بدین جهت ترجمه آن به زبان های انگلیسی و فرانسه دشوار بوده و زمانی كه تانكا به زبان فرانسه یا انگلیسی برگردانده می شود خواندن این نوع شعر آسان تر شده و وقتی كه ما از فرانسه و انگلیسی به زبان فارسی ترجمه می كنیم شعر سهل و قابل فهم می شود.
تانكا نویسان معروف ژاپن، Ono no Komachi، Ki no Tsurayuki، Ikago no Ttsuyki، Teika Basho وIshikawa Takuboku هستند. Takuboku یكی از شاعران ژاپنی است كه در ۲۰ فوریه ۱۸۸۶ به دنیا آمد و در اثر ذات الریه در ۱۹۱۲ در سن ۲۶ سالگی درگذشت. او را به عنوان رمبو ژاپن می شناسند.
۱
به زبان
مردمان قدیم
نمی توانم بخوانم
نامه هایی را كه پدرم نگه داشته است
از دوستهای قدیمی كه خیلی وقت پیش مرده اند.
۲
در گورستان
همه در مورد مرده حرف می زنند
و مردن-
چقدر غریب است كه ناگاه
آرزو كنی داشتن یك بچه را...
۳
نمی توانم بخوابم
در این سرمای پاییزی پسرم به رختخواب می آید
و تعارف می كند كه قسمت كنیم
پتوی نرم و راحتش را .
۴
به اتاق باز می گردم
تماشایت می كنم كه خوابیده ای
در آخرین نور شمعی
كه خود برایم روشن كردی.
۵
حواصیل آبی رنگ فریاد می زند،
امواج سفید شنل پوش ساحل را جستجو می كنند
ما دست در دست هم قدم می زنیم
با پیدا كردن سازگاری لطیفی
یك زندگی را با هم شكل می دهیم.
۶
از ژاپن
دوستی كه سرطان دارد
بالاخره برایم می نویسد كه «موهایم رشد كرده»
اشكهایم روی لبخندم می لغزند.
۷
آفتاب تابیده بر روی برف ها
اكنون مدتهاست كه بدون تو
تقریباً می توانم
كه لذت ببرم از خاطراتت
بدون ریختن اشكی.
۸
همیشه كمی از او ترسیده ام؛
اكنون او دارد می میرد
من گیسوانش را نوازش می كنم
و كلمات آرامش بخشی می گویم.
۹
پیرمردی كه آلزایمر دارد
ملاقات كننده ای ندارد
او بیشتر از همه عمر كرده
حتی از خودش.
۱۰
در قطعه زمینی خالی
گل های كم رنگ بنفش
خار پنبه
تو سنگ كرده ای دلت را، اما
كسی چه می داند شاید روزی شكوفه بدهد.
۱۱
باقی مانده در جیب مادر
سوزن، نخ و یك دكمه
وسط دعا
فاصله بین مان را حس می كنم.
۱۲
بسیار ساكت و آرام
قدم برمی داری در تاریكی شب
من نه برای صدا
بلكه به خاطر رایحه ای كه
تو در آنجا بوده ای، برمی خیزم.
۱۳
خانه پدر و مادرم
خالی از هر چیزی كه متعلق به آنها بود
در را می بندم
روی چوب ها و میخ های رنگ شده
كلید را برای دیگران نگه می دارم.
۱۴
در ساحل مهتابی
در حضور موجی كه به عقب می برد
موج ضربه زننده را
دو قلب با هم می تپند
با نظم آهنگی یكسان در دو وجود.
۱۵
تلالوی نور خورشید
خیره كرده قسمت ساحلی را
و تابستان می آید
هنوز هم بازوان خالی ام می طلبند
پسرم را كه سه سال است رفته.
۱۶
وقتی كه باز كردی
نامه ام را
تعجب نكردی كه قلبم
بیرون افتاد؟
۱۷
باران پاییزی
نامه ای دیگر می اندازم
برای تو داخل آتش
ماجرای دیگری در زندگی ام
ناتمام ماند .
۱۸
گیسوانت
روزی صورتم را این چنین لمس كرد
در باد
تماس دانه های برف هم خوشایند است.
۱۹
می نوشم چایی
از فنجان چینی سفید
به بیرون پنجره خیره می شوم
به خیابان پوشیده از برف
و خاطراتم.
۲۰
آیا این دست تو بود
كه با مهربانی دستم را نگه داشت
دیشب در رویا
درست مانند گل های داوودی كه
نگه می دارند رد باران بهاری را.
۲۱
امروز صبح
متعجب شدم از این كه در پشتی خانه
باز بود
دیشب بعد از مدتها تو دوباره یواشكی آمده ای
به رویاهایم.
۲۲
همچنان روشن است
امروز صبح
چراغ ایوان
من روشن كردم دیشب
وقتی كه تو رفتی.
۲۳
با گفتن كلمه «او»
لبانت شكلی می گیرد
مثل این كه آماده می شوی برای یك بوسه.
۲۴
چه چیزی باعث شد
آن صنوبر بلرزد
بدون وزش باد؟
شاید آن هم پریشان شده
به خاطر گذشته.
۲۵
ردیفی از ابرها
پنهان می كنند اشعه های آفتاب نیم روزی را
چه منظره زیبایی
تصاویری از سایه ها و نور
عوض می شوند با هر وزش باد.
۲۶
نگاهی به بالا می اندازم
ابرها عوض كرده اند شكل هایشان را
زمانی كه در مورد عشق می خواندم
و احوال آشفته.
۲۷
دیوارها پر از
آثار هنری
اما تنها چیزی كه می بینم
دامن اش است كه تكان می خورد
با نیسم ملایم.
۲۸
آخرهای فصل
تماشا می كنم آخرین غازهایی را كه به جنوب پرواز می كنند
تنها در سوز و سرما
تصمیم می گیرم كه چگونه
بالاخره به تو بگویم خداحافظ.
۲۹
اگرچه تو هیچ گاه دور از ذهنم نیستی
اینجاست كه بیشتر احساس می كنم تو را
جایی كه زمین می چسبد به آسمان.
۳۰
از بالای شانه هایم
درخواست او برای نسرودن شعرهایی
در مورد وداع
اما وقتی برمی گردم كه نگاهش كنم
حتی پرنده ها هم پرواز كرده اند.
۳۱
ما مرتب می كردیم وسایل مادربزرگ را
زیر بالشش
عكس یك مرد
كسی نمی شناسدش.
۳۲
دوباره فراموش كرده
روز تولدم را
برای سالگرد ازدواجمان
نهال گردویی را می خرد.
و با هم منتظر میوه دادنش می مانیم.
۳۳
نگاهی به صورتت
ای كاش كلماتم
ناگفته
باقی مانده بود.
۳۴
آژیر حمله هوایی
دوباره...
لگد می زند. لگد می زند
بچه
در شكمم.
۳۵
آیا این باد است
یا كه مدت سكوت تو
كه می آورد این سرما را
برگ دیگری را تماشا می كنم
كه از آسمان پاییزی افتاد.
ندا صیامی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید