شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


داستان هایی از غربت و کودکی


داستان هایی از غربت و کودکی
خاچیک خاچر را از مجموعه نخست داستانی اش «اشک ششم» (نشر چشمه ۱۳۸۳) می شناسم. اشک ششم را یک نفس خواندم، زیرا همین که داستانی به پایان می رسید و می خواستم کتاب را کناری بگذارم، با خواندن چند سطر از داستان بعدی چنان موضوع ها و شیوه نگارش جذاب بود که چاره یی جز خواندن نداشتم. در آن مجموعه که امیرحسن چهلتن هم مقدمه یی بر آن نوشته بود، بیشتر داستان ها بر ذهن خواننده تاثیری ماندگار می گذاشت و فراموش نمی شد. از داستان «اعلام استقلال اشک ششم» تا «ژنرال مایور ولفگانگ فون شتاین» و از «یغسان» که فلسفه جالبی درباره مرگ داشت تا داستان «به دنیا آمدن من» که راوی نوزادی است که برای نخستین بار زندگی در دنیا را تجربه می کند. زبان خاچر در تمام داستان هایش ساده و روان است و به خصوص در ماجرای «پسرک و پروانه». در این داستان پسرکی پروانه یی را در مشت می گیرد و از پدربزرگ می پرسد؛ «پروانه زنده است یا مرده؟» پیرمرد نیز چنین پاسخ می دهد؛ «آی شیطان، زندگی و مرگ پروانه حالا در دست توست،» ولی در پایان این داستان کوتاه پروانه می میرد و پسرک حیران از بازی سرنوشت با پدربزرگ آواز می خواند و می کوشد چشم از جسد بی جان پروانه بردارد.
«حال و هوایی به پسند کلاغ ها» (ثالث ۱۳۸۵) هم داستان هایی با همان حال و هوا دارد و وجه مشترک هر دو مجموعه داستان مکان و زمان داستان هاست. در اولین داستان این مجموعه «گل هایی که نام آنها را الی گذاشته بودی» خانم الیزابت دوپنگیسر تنها شخصیت داستان، در خاطرات گذشته سیر می کند. نویسنده بارها توصیف خطی داستان را برهم می ریزد و از حال به گذشته می رود و دوباره به لحظه اکنون بازمی گردد. در اولین صفحه که فضای داستان شکل می گیرد، الیزابت به عالم کودکی بازمی گردد، مراسم خاکسپاری برادر کوچکش در پنج سالگی را به یاد می آورد و زنجیره تداعی معانی او باعث می شود که هفتاد سال را در چشم برهم زدنی طی کند تا بر سر مزار گوستاو، شوهرش، برسد. با گوستاو خاطرات سخت و تلخ دوره پس از جنگ جهانی دوم در آلمان زنده می شود؛ فقر، ویرانی، گرسنگی و مرگ عزیزان. همین زنجیره مرگ هاست که تعبیر و تعریفی متفاوت از مرگ را در ذهن او تداعی می کند؛ مرگ پایان زندگی نیست، فرصتی است برای دیدار با یاران گذشته.
خاچیک در داستان «کلاغ ها» به خاطرات کودکی و محله بهجت آباد و باورهای خرافی و ترس بی اساس از کلاغ و جغد می پردازد و این بار نیز مرگ را از دریچه یی دیگر می بیند. ولی داستان «آخرین بار هم که شده» موضوعی کاملاً متفاوت دارد؛ غربت، بی زبانی، بیکاری، بیماری و تنهایی و امید و آرزویی پوچ.
داستان «جای گچ مالی شده تاریخ» هم داستان آقا رحیم و برادرش، صاحبان مغازه خواربارفروشی است. راوی داستان کودکی است که در آیینه خیالی دیوار گچ مالی شده مغازه، تاریخ را می بیند. آقا رحیم و برادرش که فکر و ذکری جز کسب روزی خود ندارند، در روزهای نزدیک به کودتای بیست و هشتم مرداد ناگزیر با شک و تردید فراوان چندین بار عکس دکتر مصدق و شاه را روی دیوار نصب می کنند و از دیوار برمی دارند. به این ترتیب برای آنان چندان مهم نیست که بیرون چه رخ می دهد، بلکه ترس از جناب سرهنگ همسایه و تظاهرکنندگان و حفظ جان خود مهم است. همان گونه که گفتم، راوی این داستان بزرگسالی است که ابتدا از منظر کودکی شرایط آن روزگار را بازمی گوید و کم کم بزرگ می شود. این ویژگی را در بسیاری از داستان های خاچیک می توان دید. نمونه بارز این موضوع «هدیه زمرپاپیک»، «ملخ ها» و حتی «میرزا موراز» است. موراز که معنی آن به زبان ارمنی آرزو می شود، با دندان های زشت محکوم به زندگی در خوکدانی است. این شخصیت عقب مانده و بریده از اجتماع سال هاست که با کسی صحبت نکرده و تنها دلخوشی او بچه خوک هایی است که به دنیا می آیند و او آنها را می پرورد تا روزی صاحب خوکدانی آنها را ذبح کند.
در این مجموعه خاچر همانند مجموعه پیشین، باز هم به نمادگرایی علاقه فراوانی دارد و می کوشد با بهره گیری از نمادهای آشنا تصویری دیگر را در ذهن خواننده پدید آورد. «خروسی که آفتاب را از خواب بیدار کرد»، «تک درخت سیب» و به خصوص «معامله» نمونه های بارزی از همین نمادگرایی نویسنده است. در داستان «معامله» که پیش تر نیز داستان برگزیده یادبود صادق هدایت در سال ۱۳۸۱ بوده است، نویسنده با ظرافت و زیبایی خاص ماجرای جوانی را باز می گوید که پس از هفت سال تحمل زندان می خواهد به آزادی برود یا برسد و برای این کار چاره یی جز پیاده رفتن ندارد و حتی کمک مالی راوی داستان را نمی پذیرد. تداعی مفاهیم آزادی و ترمینال «غرب» و در نهایت مرگ جوان در اثر تصادف با کامیون که فردای آن روز راوی با خواندن صفحه حوادث از آن آگاه می شود، همگی لایه های مختلف این داستان را نشان می دهد.
طیف گسترده داستان های خاچیک هر خواننده یی را به شگفتی وامی دارد. در بیشتر داستان ها نویسنده از بند زمان و مکان می گریزد و آثاری می نویسد که تنها به حوزه فرهنگی خاصی تعلق ندارد و با قاطعیت آنها را می توان داستان های چندفرهنگی خواند. از یاد نبریم که فارسی زبان مادری خاچر خاچیک نیست، بلکه او ابتدا ارمنی را آموخته و بعدها زبان فارسی را فراگرفته است. خاچیک همچنین در آلمان تحصیل کرده است، به همین دلیل برخی داستان هایش در آلمان رخ می دهد. به این ترتیب مضمون مجموعه داستان او را بی شک می توان چندفرهنگی خواند و تردیدی نیست که همین ویژگی است که جذابیت داستان های او را صدچندان می کند و خواننده را مشتاق خواندن مجموعه هایی دیگر از او.
سعید فیروزآبادی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید