جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پیرمرد زن و سیاهپوست


پیرمرد زن و سیاهپوست
سه شنبه هفته پیش همان گونه که انتظار می رفت رقابت هیلاری کلینتون و باراک اوباما در حزب دموکرات به سرانجام مشخصی نرسید و ظاهراً همه چیز به کنگره ملی حزب دموکرات که در ماه آگوست(تابستان آینده) برگزار خواهد شد، کشیده می شود. اگرچه در هفته جاری نیز در چند ایالت دیگر امریکا انتخابات مقدماتی برگزار شد، اما با توجه به کوچک بودن این ایالت ها تغییر چندانی در وضعیت حاصل پدید نیامد. همان گونه که می دانید در این انتخابات مردم به نمایندگانی رای می دهند که آنها بعداً در اجلاس سراسری حزب کاندیدای حزب دموکرات را انتخاب می کنند. اگرچه باراک اوباما در ایالت های بیشتری به پیروزی رسیده اما هیلاری کلینتون توانسته آرای تعداد بیشتری از نمایندگان فوق الذکر را در انتخابات به دست آورد. لذا رقابت بسیار نزدیک است و غیرقابل پیش بینی. در عوض در جناح مقابل یعنی جمهوریخواه ظاهراً تکلیف همه چیز مشخص شده و جان مک کین به عنوان کاندیدای حزب جمهوریخواه تعیین شده است. او که جنگ طلبی شبیه بوش است، علاوه بر مشارکت در جنگ ویتنام سال ها در دست مبارزان ویتنامی اسیر بوده است. از نکات جالب در مورد وی آن است که ابتدا مورد حمایت قاطع بوش قرار نداشت اما ظاهراً پس از آنکه مشخص شد او در میان آرا به تنهایی در صدر است، حمایت بوش از وی زیاد شد. البته جمهوریخواهان آنقدر با سیاست های ماجراجویانه و جنگ طلبانه جرج بوش بدنام شده اند که احتمال پیروزی کاندیدای آنها در انتخابات ریاست جمهوری در ماه نوامبر(آبان ماه آینده) کم است و همگان به دموکرات ها نگاه می کنند. با این حال ستیزه جویی های جان مک کین و افکار افراطی وی توجهات را به خود جلب می کند. حتی در یک نظرسنجی که در کشور ویتنام صورت گرفت بیشتر شرکت کنندگان در نظرسنجی اعلام کردند مایلند مک کین به ریاست جمهوری امریکا برگزیده شود. احتمالاً به این خاطر که زمانی در دست آنها اسیر بوده است. به رغم آنکه از هم اکنون کاندیدا شدن وی قطعی است، اما بیان رسمی آن به اجلاس کنوانسیون ملی حزب جمهوریخواه که چند ماه دیگر برگزار می شود، موکول خواهد شد.
اساساً در این کنوانسیون ها است که رسماً کاندیدای هر حزب مشخص می شود. داوطلبی که تعداد آرای بیشتری از نمایندگان این کنوانسیون ها را در انتخابات مقدماتی حزب خویش به دست آورد، کاندیدای حزبش خواهد شد. انتظار می رود در کنوانسیون ملی حزب دموکرات که روز ۲۵ آگوست در ایالات دنور و کلرادو تشکیل می شود بیش از ۴ هزار نماینده حضور یابند. داوطلبی که بیش از نیمی از این نمایندگان و آرای آنها را به دست آورد، نامزد نهایی این حزب در انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد. در اجلاس کنوانسیون ملی حزب جمهوریخواه نیز بیش از دو هزار نماینده حضور خواهند یافت و در ایالت مینه سوتا تشکیل می شود. البته در مجموع نظام انتخاب کاندیدا در حزب دموکرات پیچیده تر از سیستم انتخاب در حزب جمهوریخواه است. یک تفاوت دیگر نیز میان دو حزب در روش انتخاب وجود دارد. در حزب دموکرات هر کاندیدا معادل هر تعداد نماینده یا کرسی که در هر ایالت به دست آورد به نمایندگان وی در کنوانسیون حزب افزوده می شود اما جمهوریخواهان در بعضی ایالات از این قاعده پیروی نمی کنند و طرف پیروز تمامی کرسی ها یا نمایندگان ایالتی را که در آن پیروز شده به دست می آورد.
به هر حال هر کدام از کاندیداها چه از حزب دموکرات و چه از حزب جمهوریخواه به پیروزی برسد، در آغاز سال ۲۰۰۹ زمانی که به کاخ سفید می رود با این چالش بزرگ روبه رو خواهد بود که چگونه وجهه امریکا را بهبود ببخشد. دولت جرج بوش طی سال های اخیر چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی مشکلات زیادی را برای ایالات متحده پدید آورده و این امر پیامدهای منفی خود را برای جانشین وی به دنبال خواهد داشت. بعید هم هست که طی مدت زمان باقی مانده تا پایان ریاست جمهوری بوش تغییر چندانی را شاهد باشیم. در همین راستا است که هر دو کاندیدای مطرح برای ریاست جمهوری دموکرات ها یعنی هیلاری کلینتون و باراک اوباما اعلام کرده اند که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ظرف دو، سه ماه اول ریاست جمهوری خویش نیروهای نظامی امریکا را از عراق خارج می کنند و تنها تعداد معدودی از آنها را برای حفاظت از سفارت و «برخی منافع امریکا در عراق» در این کشور باقی می گذارند. تاکنون در جریان مجموع پانزده مناظره انتخاباتی که بین کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته حدود ۲۵۰ سوال مطرح شده و کاندیداها تنها یکی، دو دقیقه وقت داشته اند به این سوال ها پاسخ دهند. بخش عمده این سوال ها مربوط به دو موضوع اصلی حاکم بر بحث های سیاسی در امریکا یعنی جنگ عراق و وضعیت نابسامان اقتصادی بوده است. لذا کاندیداها می کوشند با ارائه برنامه هایی راجع به این دو موضوع ثابت کنند که می توانند در آینده وجهه و جایگاه کشورشان در رابطه با این دو موضوع را بهبود بخشند. با این حال جان مک کین به واسطه افکار جنگ طلبانه خویش نه تنها بحث خروج نظامیان امریکایی از عراق را نمی پذیرد بلکه از کلینتون و اوباما هم که آن را مطرح می کنند، به شدت انتقاد دارد. البته کلینتون و اوباما هم خود به خوبی می دانند که خروج نظامیان امریکایی از عراق به آن سرعتی که در مبارزات انتخاباتی خویش قول آن را می دهند میسر نخواهد بود بلکه این قول بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و هدف آن جذب رای بیشتر در میان مردم است که از جنگ های بوش خسته شده اند. البته با تمامی این وعده هایی که دموکرات ها می دهند اکنون با مشخص نشدن کاندیدای اصلی ریاست جمهوری آنها نوعی بن بست سیاسی نزد آنها شکل گرفته است.
حتی پس از انتخابات مقدماتی ۲۲ ایالت در سه شنبه هفته قبل انتخابات بعدی که یکشنبه و سه شنبه گذشته در ایالت های لوئیزیانا، واشنگتن، کانزاس، مین، ویرجینیا و مریلند برگزار شد نیز نتوانست از این بن بست کاملاً خارج شود زیرا فاصله میان دو کاندیدا آنقدر کم است که به این راحتی ها نمی توان کاندیدای اصلی را که به ۲۰۲۵ نماینده کنوانسیون ملی نیاز دارد، مشخص کرد. در مقابل جمهوریخواهان با وجود ضعف مواضع خود در میان مردم زودتر از رقیب توانسته اند به کاندیدای اصلی خود یعنی مک کین برسند. فاصله رقبای مک کین در حزب جمهوریخواه آنقدر با او زیاد است که آنها یا مثل میت رامنی، تاجر ثروتمند، از مبارزات انتخاباتی کناره گیری کرده اند یا دیگر امیدی به موفقیت ندارند. از نکات جالب توجه در مورد کاندیداها این است که ظاهراً بسیاری از اروپایی ها هم دوست دارند یک کاندیدای دموکرات به ریاست جمهوری امریکا برسد. طی روزهای گذشته کنفرانس امنیتی مونیخ که یک کنفرانس بین المللی مهم است در شهر مونیخ آلمان برگزار شد. یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان، به این مناسبت مقاله یی را در روزنامه زود دویچه سایتونگ چاپ مونیخ نوشت و در آن تاکید کرد اگر فرد جنگ طلب دیگری نظیر بوش دوباره رئیس جمهور امریکا شود، روابط اروپا و ایالات متحده تهدید خواهد شد، زیرا اروپا دیگر نمی تواند در جنگ های امریکا با آن همراهی کند. با مشخص شدن این موضوع که قطعاً یکی از این سه نفر یعنی مک کین، کلینتون یا اوباما رئیس جمهور امریکا خواهد شد، بررسی و اظهارنظر و حتی مقایسه میان عملکرد سوابق و دیدگاه های افراد مذکور به صورتی گسترده آغاز شده است.
از لحاظ سیاسی گفته می شود وزن مک کین بیش از رقبای دموکرات او است. وی پنج سال در ویتنام در دست ویت کنگ ها اسیر بود و تجربه زیادی در سیاست دارد. اما این تجربه ها شاید بیش از حد زیاد باشند، زیرا سن وی از مرز ۷۰ سال عبور کرده و داشتن یک رئیس جمهور مسن و آن هم جنگ طلب چندان نمی تواند به مذاق امریکایی ها خوش بیاید. خانم هیلاری کلینتون نیز اگرچه در مقایسه با مک کین از تجربه کمتری برخوردار است، اما نسبت به اوباما از این لحاظ وضعیت بهتری دارد. او ۸ سال همسر رئیس جمهور بوده و ۸ سال هم هست که سناتور ایالت مهم نیویورک است. زن بودنش می تواند هم یک نقطه ضعف برایش باشد و هم یک نقطه قوت. از آن جهت که زنان عمدتاً به وی رای خواهند داد جنسیت به کمکش می آید اما از این جهت که ممکن است خیلی ها نپسندند که یک زن رئیس جمهور امریکا شود برایش نقطه ضعف خواهد بود. از سویی دیگر سیاهپوست و جوان بودن اوباما هم برایش پیامدهایی مشابه زن بودن خانم کلینتون دارد. به رغم آنکه کلینتون و اوباما در مقایسه با مک کین ضعف هایی را از نقطه نظر جذب آرا دارند، اما مک کین هم یک نقطه ضعف بزرگ دارد که سبب می شود شانس کمتری داشته باشد و آن هم جمهوریخواه بودنش است. به نظر می رسد مردم دیگر از جمهوریخواهان خسته شده اند و این امر را در انتخابات کنگره به خوبی نشان دادند. البته اوضاع اقتصادی امریکا و وضعیت جنگ عراق در یکی، دو ماه آخر منتهی به انتخابات می تواند در دیدگاه عموم تاثیر زیادی داشته باشد.
اگر دولت جمهوریخواه بوش بتواند تا آن زمان وضعیت نابسامان اقتصادی و اوضاع در عراق را بهبود ببخشد بر شانس خوبش در انتخابات خواهد افزود ولی اگر شاهد تغییر چندانی تا آن زمان نباشیم، عکس این حالت اتفاق خواهد افتاد. به نظر می رسد احتمال تداوم وضعیت موجود و در نتیجه تضعیف جمهوریخواهان تا زمان انتخابات زیاد است. با توجه به مطالب بیان شده در مجموع حداقل در حال حاضر بسیاری از ناظران بی طرف معتقدند دیگر عمر جمهوریخواهان به سر رسیده است. طی هفته جاری همان گونه که اشاره شد در روزهای یکشنبه و سه شنبه در چند ایالت دیگر امریکا انتخابات مقدماتی برگزار شد که فرد غالب در آنها مک کین جمهوریخواه و اوبامای دموکرات بودند. اگرچه این انتخابات نیز نتوانست تکلیف حزب دموکرات را مشخص کند، اما یک چیز را معلوم کرد که دستیابی به یک کاندیدای واحد آنقدر هم که پس از اعلام نتایج انتخابات ۲۲ ایالت گفته می شد، برای دموکرات ها سخت نیست. متعاقب آن باراک اوباما طی یک ای میل به بسیاری از طرفداران خود از آنها تشکر کرد. او حتی در این پیام الکترونیکی خود را پیروز انتخابات آینده نامید. از آنجایی که وی توانسته بود کمک های مالی خوبی دریافت کند، این پیروزی وی چندان هم غیرقابل پیش بینی نبود. حالا هم او از طرفداران خویش خواسته است که کمک مالی بیشتری داشته باشند. وی به خوبی می داند در انتخابات امریکا کسی که پول بیشتر و حامیان مالی قوی تری داشته باشد پیروز است. پول بر دنیا حاکم است و به خصوص این سری از مبارزات انتخاباتی امریکا کاملاً تحت الشعاع آن قرار دارد. شدت آن در میان دموکرات ها هم به مراتب بیش از جمهوریخواهان است. لذا اوباما و کلینتون از هر روشی برای پر کردن صندوق مبارزات انتخاباتی خویش استفاده می کنند. البته اوباما جدا از پول زیاد می تواند با حمایت درصد قابل توجه سیاهپوستان و رنگین پوستان امریکا به عنوان سمبل آزادی و برابری حقوق از جانب آنها نیز خود را جا بزند. اتفاقاً همین یکشنبه هفته جاری در ایالت لوئیزیانا که ۳۲ درصد جمعیت آن را سیاهپوستان تشکیل می دهند، بیش از آنکه تبلیغات و پول به کمکش بیاید، این رنگین پوستان بودند که به وی کمک کردند.
جالب است که او به طرز تفکر حمایت از سیاهپوستان در مقابل سفیدپوستان نیز دامن می زند. طی سفر چند روز پیش خود به لوئیزیانا ضمن یادآوری حوادث مربوط به توفان کاترینا کوشید ضعف دولت جمهوریخواه بوش را در کمک رسانی به این ایالت که جمعیت زیادی از ساکنان آن را سیاهپوستان تشکیل می دهند، بزرگ کند.
● اوباما و رکورد جمع آوری کمک
تبلیغات تلویزیونی طولانی و پرسنل فراوان در تیم مبارزات انتخاباتی؛ اینها چیزهایی است که یک کاندیدای ریاست جمهوری در امریکا برای پیروزی حتماً باید داشته باشد. اما دستیابی به این امر نیازمند پول زیادی است. پس هرکس بتواند پول بیشتری جمع کند موفق تر خواهد بود. به نظر می رسد در این زمینه باراک اوباما، کاندیدای سیاهپوست، بیش از سایر رقبا توانسته است موفق باشد. همین امر شانس پیروزی وی در انتخابات را هم بالا می برد. این کاندیدای دموکرات در ماه های گذشته رکورد جذب کمک را بارها شکسته است. تنها طی ماه ژانویه یعنی ماه گذشته میلادی او ۳۲ میلیون دلار کمک به دست آورد. تاکنون ۶۵۰ هزار نفر در مجموع به این سناتور دموکرات برای مبارزات انتخاباتی اش پول داده اند. هرکدام از این افراد به صورت متوسط حدود ۵۰ دلار به این منظور پرداخته اند. سال گذشته میلادی هم اوباما رکورد کمک به کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری را شکسته بود. او طی سه ماهه دوم سال ۲۰۰۷ مجموعاً ۵/۳۲ میلیون دلار پول جمع کرد. حالا وی ظرف تنها یک ماه تمام این مبلغ را به دست آورده است. دیوید پلوف، مدیر مبارزات انتخاباتی اوباما، جمع آوری این مبلغ را نشانه حمایت وسیع از سناتور سیاهپوست در مقابل رقیب اصلی اش یعنی هیلاری کلینتون می داند. معمولاً کاندیداها هر ماه به صورت منظم مبالغی را که به عنوان کمک دریافت کرده اند، اعلام می کنند.
اما هیلاری کلینتون برای ژانویه چنین کاری را صورت نداده است. احتمالاً مبلغ جمع آوری شده توسط وی در مقایسه با رقیب زیاد بالا نبوده و او ترجیح داده نقطه ضعف خویش در این زمینه را بروز ندهد. با این مبالغ بالایی که اوباما جمع آوری کرده می تواند با خیال راحت بدون آنکه نیازمند پول بیشتری باشد تا چندماه تبلیغات ریاست جمهوری خویش را به صورتی گسترده ادامه دهد. در طول سال ۲۰۰۷ رقابت زیادی بین کلینتون و اوباما بر سر جمع آوری کمک های مالی وجود داشت. در این سال در مجموع هر کدام از آنها توانستند بنابر ادعای خودشان بیش از ۱۰۰ میلیون دلار پول جذب رقابت های انتخاباتی خویش کنند ولی کمک های صورت گرفته به اوباما بیشتر به چشم می آیند و احتمالاً هم اکنون بیش از رقیب هستند. هفته پیش رقابت سرنوشت سازی در ۲۲ ایالت با انتخابات مقدماتی صورت گرفت. از مجموع این ۲۲ ایالت تیم مبارزات انتخاباتی اوباما در ۲۰ ایالت فعالیت وسیع داشت. به خصوص فعالیت های طرفداران اوباما در ایالت های کالیفرنیا و نیویورک (موطن کلینتون و جایی که وی از آنجا به سنا راه یافته) قابل توجه بود. هم در ایالت کالیفرنیا و هم در ایالت نیویورک تبلیغات تلویزیونی بسیار گران است. با وجود این تبلیغات تلویزیونی اوباما در آنجا زیاد بود. او تنها در دو ایالت از ۲۲ ایالتی که انتخابات مقدماتی اخیر در آنها برگزار شد، تبلیغات نکرد. یکی از آنها اوکلاهاما بود و دیگری ایلینویز یعنی موطن خویش. وی تردیدی نداشت وقتی از ایلینویز به سنا راه یافته دیگر قطعاً در آنجا در انتخابات ریاست جمهوری اول خواهد شد.
● کابوس ورشکستگی
این روزها یکی از مهم ترین موضوعات حاکم بر بحث های سیاسی در امریکا جدا از مباحث همیشگی جنگ بحث وضعیت اقتصاد امریکاست، لذا کاندیداهای ریاست جمهوری نیز به فراخور دیدگاه های خویش به اظهارنظر پیرامون آن می پردازند و راه هایی برای غلبه بر وضعیت نابسامان اقتصادی امریکا ارائه می کنند. نظر به اهمیت موضوع مذکور در مبارزات انتخاباتی در زیر نگاهی داریم به شرایط کنونی اقتصاد ایالات متحده. اخیراً بانک مرکزی امریکا برای مقابله با رکود حاکم نرخ بهره را تا حد قابل توجهی کاهش داد، اما کارشناسان معتقدند این هم نمی تواند چاره وضعیت موجود باشد. بسیاری می گویند این وضعیت نابسامان به این زودی ها از میان نخواهد رفت و کمابیش ادامه خواهد داشت. بن برنانک دو سه هفته پیش تنها در عرض یک هفته نرخ بهره را ۲۵/۱ درصد کاهش داد و کوشید از این طریق ضمن تاثیر روانی بر اقتصاد امریکا بورس را هم تحریک کند. حداقل در کوتاه مدت چنین کاری اثر چندانی به دنبال نداشته است. همچنان سرمایه گذاران از سرمایه گذاری بیشتر هراس دارند و بانک ها هم از اعطای وام بیشتر پرهیز می کنند. آلن گرینسپن، رئیس قبلی بانک مرکزی امریکا که در این پست شهرتی کاملاً جهانی یافت و حتی تا حد یک معجزه گر اقتصادی مطرح شد، در مورد احتمال بروز یک رکود و ورشکستگی عظیم در امریکا می گوید؛ «امکان چنین چیزی حداقل ۵۰ درصد و شاید هم بیشتر است.»
بسیاری از موسسات اقتصادی و اقتصاددانان معتقدند این اتفاق حتی شروع هم شده و اکنون دیگر نه در آغاز بلکه در مراحل پس از شروع به سر می بریم.
بسیاری از شاخص های کنونی اقتصاد امریکا به خوبی بحران را نشان می دهند. میزان بیکاری بنابر اعلام دولت امریکا در ماه آخر سال میلادی گذشته به پنج درصد رسید و در ماه ژانویه یعنی ماه قبل بیشتر هم شده است. میزان خرید مصرف کنندگان هم کاهش قابل توجهی داشته است. در طول تعطیلات سال نوی میلادی و قبل از آن فروش مغازه ها در امریکا آنقدر پایین بود که ظرف هفت سال گذشته در چنین موقعی از سال سابقه نداشته است. در طول سه ماهه آخر سال ۲۰۰۷ هم اقتصاد امریکا تنها ۶/۰ درصد رشد کرد که در پنج سال گذشته پایین ترین رقم محسوب می شود. بنابر تعریف موسسه ملی تحقیقات اقتصادی در شهر بوستون زمانی ورشکستگی اقتصادی رخ می دهد که رشد اقتصادی حداقل در دو فصل پیاپی منفی شده باشد. بر مبنای این تعریف آخرین ورشکستگی و بحران اقتصادی امریکا در سه دوره ۱۹۸۰ و پس از آن ۱۹۹۰ و در نهایت متعاقب حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ روی داد. با این حال وضعیت نابسامان کنونی هم حدود ۱۰۰ میلیارد دلار به بانک ها و شرکت های سرمایه گذاری خسارت زده و خود را در قالب گران شدن وام ها کاملاً بروز داده است. حتی مالکان بزرگ زمین و مسکن نظیر هری مک لو هم اخیراً به خوبی احساس می کنند که دریافت وام و دادن تعهدهای مربوط به آن چقدر سخت شده است. مک لو صاحب ۱۲ برج در شهر نیویورک است و بابت وام های خویش باید ۴/۶ میلیارد دلار به بانک های مختلف بپردازد. با وجود بیمه بودن تمامی فعالیت های وی بسیاری از بانک ها دیگر تمایلی به دادن وام به او ندارند. نظیر آقای مک لو کم نیستند. شرایط بد اقتصادی حاکم بر امریکا، موسسات مالی را نسبت به خیلی ها بدبین کرده است. از جمله مشکلات دیگری که از وضعیت نابسامان اقتصاد امریکا ناشی شده، بحث فعالیت با کارت های اعتباری است که به قلب مبادلات تجاری در میان عامه مردم بدل شده است. در امریکا مردم می توانند با استفاده از کارت های اعتباری در مواردی حتی بیش از موجودی خود برداشت کنند. به عبارت دیگر آنها به بانک بدهکار می شوند ولی در آینده پول شان را می پردازند.
در پایان سال ۲۰۰۷ میلادی مردم ایالات متحده بیش از ۹۴۰ میلیارد دلار در این زمینه به بانک ها و موسسات مالی بدهکار بودند. این رقم حدود ۸ درصد بیش از رقم مربوط به پایان سال ۲۰۰۶ است. پرداخت بدهی های مردم دائماً به عقب می افتد و بسیاری از آنها ورشکسته می شوند. در طول سال ۲۰۰۷ حدود ۸۲۰ هزار خانواده در امریکا به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهی های خود به صورت رسمی در موسسات مالی و بانک ها اعلام ورشکستگی کردند. یک شاهد دیگر بر وضعیت بد خانواده های امریکایی کاهش فروش خودرو است. مدت زیادی بود که به واسطه گسترش وام خودرو فروش آن در امریکا تقویت شده بود، اما اکنون سیری نزولی دارد. به نظر می رسد رکود اقتصادی امریکا به عوامل زیادی بستگی دارد ولی بحران مسکن باعث اصلی و نقطه شروع آن است. بحران کنونی اقتصاد این کشور ناشی از یک روند طبیعی رشد اقتصادی است که از دهه هشتاد میلادی با برداشتن موانع و آزادی بی حد و حصر بازارهای مالی آغاز شد.
به عبارت دیگر معمولاً پس از یک دوره رشد نسبتاً طولانی نوعی رکود حاکم می شود و اکنون با سیاست های ماجراجویانه جرج بوش و خرج تراشی های وی این امر اتفاق افتاده است. دوره های مشابهی از بحران و رکود پس از یک دوره رشد را می توان در سایر کشورها نیز دید. به خصوص در کشورهای در حال توسعه این امر زیاد دیده می شود. دولت با تسهیل مقررات دولتی باعث یک رشد سریع و مبالغه آمیز می شود. متعاقباً یک حباب اقتصادی شکل می گیرد که با ترکیدن آن همه چیز به هم می ریزد. معمولاً در این فرآیند بازار سهام به همراه بازار مسکن و اعطای وام رشدی مبالغه آمیز و فراتر از روال جاری پیدا می کنند و همه چیز به آنها وابسته می شود. بعد با به هم ریختن ناگهانی آنها در واقع لجام اقتصاد کشور از دست می رود. مشابه وضعیت موجود امریکا را می توان در سوئد در سال ۱۹۹۱ و در ژاپن از سال ۱۹۹۲ به بعد دید. در ژاپن بحران حتی یک دهه کامل به طول انجامید. خرید بیش از حد زمین و مسکن توسط بانک های ژاپنی سبب خسارات فوق العاده سنگینی به آنها شد. این بانک ها در دوران رشد اقتصاد ژاپن به سرعت خریدهای کلانی را در این زمینه صورت دادند که با ترکیدن حباب اقتصاد و مسکن تمام این خریدهای به ظاهر پرسود تبدیل به خسارات بسیار گزاف شدند. از چنین نگاهی می توان گفت که رکود اقتصادی کنونی در امریکا از قبل هم قابل پیش بینی بود و از سال ها پیش می شد حدس زد که این وضعیت اتفاق خواهد افتاد. البته به دلایلی از جمله دلایل زیر وقوع آن چند سالی به عقب افتاده بود؛
۱) بانک مرکزی امریکا توانست در گذشته به علت تورم پایین تا مدت طولانی نرخ بهره را پایین نگه دارد. حتی تا آخر سال گذشته میلادی بانک مذکور توانست اقتصاد را تامین مالی کند.
۲) از سال ۲۰۰۳ به این سو رشد اقتصادی امریکا به واسطه رشد بالایی که در کشورهای در حال توسعه نظیر چین و هند وجود داشت، تقویت شد.
در حالی که اقتصادهای آسیا رشد ۷ درصدی داشتند (به صورت میانگین)، میانگین رشد کشورهای صنعتی تنها دو درصد بود. لذا برخلاف گذشته این کشورهای ضعیف تر بوده اند که به کمک جهان صنعتی آمده اند. اکنون حضور کشورهای آسیایی در امریکا می تواند نقش زیادی در آینده اقتصاد این کشور داشته باشد. اغلب کشورهای نفتی دنیا در کنار بسیاری از کشورهای در حال توسعه بحث سرمایه گذاری در امریکا را دنبال می کنند. اواخر سال گذشته میلادی سیتی گروپ بزرگ ترین بانک امریکا، ۵/۷ میلیارد دلار از سوی دولت امارات متحده عربی پول دریافت کرد. بانک های بزرگ مورگن استنلی، مریل لینچ و بیراستیرنز نیز از سوی صندوق های سرمایه گذاری دولتی در کشورهای مختلف اخیراً مبالغ کلانی دریافت کرده اند.
این مشارکت ها و سرمایه گذاری ها از سوی کشورهای نفت خیز و در حال رشد، بحث های شدیدی را در داخل امریکا موجب شده است. حداقل در کوتاه مدت سیاستمداران و شرکت ها از این پول ها استقبال می کنند، اما چنین روندی به وابستگی شدید اقتصاد امریکا می انجامد. از سوی دیگر تداوم سیر نزولی دلار و افزایش کسری تراز تجاری امریکا باعث کندتر شدن رشد اقتصادی این کشور می شود. البته در سه ماهه آخر سال ۲۰۰۷ صادرات مقداری افزایش یافت و واردات کمتر شد. مارتین فلد اشتاین، مشاور اقتصادی سابق جرج بوش، اتفاق مذکور را بسیار بااهمیت توصیف می کند. با توجه به مطالبی که بیان شد احتمالاً رکود اقتصاد امریکا این بار با دوره های قبل تفاوت هایی خواهد داشت. همین امر باعث شده کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری آن را بسیار جدی بگیرند و از دیدگاه های مختلف در مورد آن بحث هایی گسترده را مطرح کنند. هر کدام از آنها هم برنامه های اقتصادی مفصلی را بیان می کنند. کارشناسان معتقدند در طول ۳۰ سال گذشته هیچ گاه سابقه نداشته که کاندیداهای ریاست جمهوری اینقدر متفق القول بر اجرای برنامه های موثر برای غلبه بر رکود و بحران اقتصادی تاکید کنند. حتی در کنگره نیز اتفاق نظر کم نظیری در این زمینه وجود دارد. برنامه دولت برای کاهش شدید مالیات ها در همین راستا مورد استقبال و پذیرش قرار گرفت براساس آن به ازای هر امریکایی سالانه ۶۰۰ دلار کاهش مالیات در نظر گرفته می شود. خانواده های با حداکثر درآمد ۱۵۰ هزار دلار در سال از تخفیف مالیاتی ۱۲۰۰ دلاری برخوردار خواهند شد.
منتقدانی نظیر پل کروگمن، اقتصاددان مشهور و ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز، هشدار می دهند که این برنامه هم با وجود هزینه های بالای آن برای دولت اثر محدودی خواهد داشت. کروگمن تاکید می کند به جای این برنامه باید از اقشار ضعیف تر جامعه حمایت کرد تا در نهایت میزان مصرف در کشور افزایش یافته و اقتصاد رونق پیدا کند. به اعتقاد وی باید برنامه یی اجرا شود که اقتصاد را تحریک کند اما برنامه بوش چنین خاصیتی ندارد. از آنجایی که به صورت سنتی همواره دموکرات ها در اقتصاد موفق تر از جمهوریخواهان بوده اند، کاندیداهای ریاست جمهوری از حزب دموکرات تاکید می کنند که با پیروزی آنها در انتخابات قطعاً وضعیت اقتصادی کشور از آن چیزی که جمهوریخواهان امریکا را به آن سوق داده اند، بهتر خواهد شد. هم هیلاری کلینتون که در زمان ریاست جمهوری شوهرش بورس وضعیت خوبی داشت، بر این امر تاکید دارد و هم باراک اوباما. به نظر می رسد جان مک کین، کاندیدای جمهوریخواهان، در این زمینه قدرت مانور چندانی نداشته باشد.
عباس فتاح زاده
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید