شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
دورشدن از...
اگر همین حالا با کسی که دوستش داری خداحافظی کنی و بروی، از او دور شدهای. دور شدن از دیگران، از دیگری، از کسی که پیشش بودهای، به همین سادهگی است. انگار همیشه میتوان از کسی دور شد، انگار همیشه میتوان دیگر کسی را ندید، انگار همیشه برای دورشدن از کسی، وقت هست.
اما اگر همین حالا بخواهی کسی را که دوستش داری و از تو دور است ببینی، شاید نتوانی؛ اتفاقآ اغلب نمیشود کسی را که دوست داری و از تو دور است، ببینی. شاید هم به خاطر اینکه آدم تنها وقتی میفهمد کسی را دوست دارد که از او دور است.
چهارده پانزده سال پیش، که هنوز بدم نمیآمد در ادارهای دولتی استخدام شوم و گاهگداری در آزمونی استخدامی شرکت میکردم، مصاحبهگر ابله یکی از همین ادارات، بعد از کلی پرسوجو از افراد خانوادهام، ناگهان پرسید: هیچ میدانی که خانوادهی عجیبی داری؟
پرسیدم چطور مگر؟ گفت: انگار همهی خواهرها و برادرهایت از محیط خانه فرارکردهاند. و بعد از مکث کوتاهی که اصلاً به بلاهتش نمیخورد پرسید: واقعاً فکرکردهای که افراد خانوادهی شما از هم فرار کردهاند؟
اما آن ابله انگار بد جایی انگشت گذاشته بود: نه، من تا آنوقت فکر نکردهبودم که چرا ما خواهرها و برادرها آنقدر از هم دورشده ایم. در چهار کشور پراکندهشدهبودیم: ایران، عراق، یونان، هلند! و پدر و مادر تنها شده بودند. و وقتی خوب به لحن گفتههای آن ابله فکرکردم، با وحشت دریافتم که حتا پدر و مادر هم، بعد ِ پنجاه سال زندگی مشترک، داشتند روزبهروز از هم دورتر میشدند.
خوشبختانه، با وجود قبولی بالا در آن آزمونهای استخدامی، در هیچ مصاحبهای پذیرفتهنشدم: من نه از تیمّم چیزی میدانستم، نه از وقت اذان ِ صبح و نه از فرق اذان و اقامه. تازه، همان برادرها و خواهرهای دورشده، کلّی سابقهی نامطلوب برایم به ارث گذاشته بودند.
آن سابقهها و آن مصاحبهها، از فسیلشدن در کنج ادارهای متروکه نجاتم دادند و ناچارم کردند به مسیری دیگر پرت شوم، اما کشف ِ قضیهی دورشدن از محیط خانواده، قوزی شد بالای قوزهای دیگر روح ِ قوزیام.
اما من هفت هشت سال پیش از آن مصاحبهها، زمانی که دوم دبیرستان میخواندم، در جواب دوست و همکلاسیام که از دلشورهی گریز گفته بود، شعری برایش نوشتهبودم دقیقاً به این شکل:
"نه!
دلشورهی گریز نیست رفیق!
این
اندوه تخممرغی یک مرغ خانهگیست!"
یعنی همانوقتها هم، فهمیده بودم که من اهل گریز نیستم؛ که من نمیتوانم از چیزی دور شوم؛ که من نمیتوانم پدر را جا بگذارم؛ که من نمیتوانم از مادر دور شوم. یک اندوه تخممرغی چهقدر باید غلطانداز باشد تا شبیه غم دوری شود؟
آن مصاحبهگر ابله، آنوقتها پنجاه و چندساله مینمود و این یعنی اینکه حالا خیلی وقت است که بازنشست شده.
شاید هم مرده. همانوقت و بعد از بیرونآمدن از اتاقش، فکرکردم که او باید خانوادهی گرم و پرجمعیتی داشته باشد. اما بعد فکرکردم که خانوادهی ما هم گرم و پرجمعیت بود و با این حال، ما از آن، میگریختیم. بعد فکر کردم که آن ابله چرت گفته و اصلاً لازم نیست که دورشدن از هم، به معنای گریختن از هم باشد. اما ته دلم، از منطق بیست و دو سالهام راضی نبودم: نه!
واقعاً ما داشتیم همدیگر را تنها میگذاشتیم تا کنار هم نباشیم. بعد، دلم برای برادرم و خواهرهایم تنگ شد؛ و یادم آمد که آنها بارها از پشت تلفن، وقت حرفزدن با مادر، گریهکرده بودند.
یکبار، در همان سالهای دوم دبیرستان و شانزدهسالهگی، با همان دوست و همکلاسیام، برای برگشتن از مدرسه به خانه، سوار اتوبوس شدیم. در دو ردیف صندلی اتوبوس، دو صندلی خالی وجود داشت. دوستم از مرد مسنی که در صندلی عقبتر تشستهبود خواهش کرد که اگر ممکن باشد جلوتر بنشیند تا من و او بتوانیم کنار هم بنشینیم.
مردک رو به دوستم کرد و به آرامی پرسید که چرا میخواهید کنار هم بنشینید؟ دوستم گفت که میخواهیم با هم حرف بزنیم. مردک، با همان آرامش ملکوتیاش پرسید تا حالا اینهمه با هم حرفزدهاید چه سودی بردهاید؟ دوستم چیزی نگفت و رو به من دستهایش را بالا برد که یعنی بیخیال. من همانجا عقب، کنار مردک نشستم و دوستم جلو، کنار پیرمردی.
آن مردک، بیکمترین تکان و جنبش و کلامی، به شب بیرون اتوبوس خیرهماند. نیم ساعتی بعد، من و دوستم خندهکنان و تسخرزنان پیاده شدیم و مردک، حتّا سرش را هم برنگرداند. احتمالاً آن مردک و آن مصاحبهگر ابله، از یک خانواده بودند: خانوادهای گرم و پرجمعیت.
منبع : رمز آشوب
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
حجاب چین گشت ارشاد ایران رئیس جمهور پاکستان رئیسی مجلس شورای اسلامی توماج صالحی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
کنکور سیل سلامت تهران قم سردار رادان سازمان سنجش فضای مجازی اصفهان شهرداری تهران پلیس زنان
خودرو بانک مرکزی دلار قیمت خودرو آفریقا قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو ارز سایپا ایران خودرو مسکن
پایتخت خانواده تلویزیون موسیقی ترانه علیدوستی فیلم سریال سینمای ایران مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا ترکیه
پرسپولیس فوتبال آلومینیوم اراک جام حذفی استقلال فوتسال بازی بارسلونا تیم ملی فوتسال ایران باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال تراکتور
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل همراه اول ناسا الماس تسلا فیلترینگ نخبگان
دندانپزشکی مالاریا آلزایمر کاهش وزن سلامت روان زوال عقل داروخانه