شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


والدین در زندان کودکان آواره


والدین در زندان کودکان آواره
همه چیز از یک اشتباه شروع شد، وقتی ترس را کنار گذاشت و خلافکار شد. قرار بود اگر ۵ کیلوگرم هروئین را جا‌به‌جا کند، با پولی که می‌گیرد زندگی‌اش را تکان دهد. زندگی‌اش البته تکان خورد، اما نه با پول‌هایی که گرفت، بلکه با به زندان افتادن و محکوم شدن. حالا او بزهکار است، یک زندانی سنگین مواد مخدر. صاحب جنس‌ها خودش راگم و گور کرده و حالا او صاحب هروئین‌ها هم شده است. اگر اعدام نشود، بی‌گمان حبس ابد گریبانش را می‌گیرد، کاری هم نمی‌توان کرد. او مردی بزهکار و سابقه‌دار است که باید تاوان بی‌پروایی‌اش را بدهد.
اینها می‌تواند بخشی از سرنوشت خیلی از‌ آدم‌هایی باشد که امروز پشت دیوارهای زندان، زندگی‌ می‌کنند؛ اما همیشه آنها تنها کسانی هستند که دیده می‌شوند، ولی در زندگی آنان کسان دیگری نیز هستند که بدون هیچ گناهی دوران محکومیت را می‌گذرانند. به طور معمول، وقتی مرد یک خانواده زندانی می‌شود، گرفتار شدن یک زن و ۳ فرزند امری عادی است، با این‌که ممکن است شمار افراد خانواده او از این تعداد هم بیشتر باشد. البته اگر محکومیت مرد برای مدت‌کوتاهی باشد، با تدبیر زن بچه‌ها در امان می‌مانند، اما مشکل آنگاه دوچندان می‌شود که مرد، خلافکاری حرفه‌ای باشد و بیشتر از آنچه که در خانه است، در حبس باشد. اما گاه بعکس این اتفاق پیش می‌آید. یعنی به جای مرد، زن آدمی خلافکار می‌شود و شوهر و بچه‌ها را به امان خدا می‌گذارد و زندان همه چیزش می‌شود. البته اگر مرد به زندان بیفتد، کمتر زنی پیدا می‌شود که بچه‌ها را رها کند و به دست تقدیر بسپارد. هرچند وفادارترین زن نیز سرانجام روزی طاقتش تمام می‌شود. ولی داستان بیشتر مردها چیز دیگری است. کمتر مردی را می‌توان یافت که خودش را وقف زندگی‌‌ای کند که زن آن آدمی بزهکار است. بیشتر مردها البته این حق را نیز به خود می‌دهند که با از هم پاشیدن کانون خانواده و رها کردن فرزندانی که به زنی خلافکار تعلق دارند، انتقام زندگی از دست رفته‌اش را هم بگیرد، اما چنین مردهایی اگر بچه‌ها را رها نکنند حتما به ازدواجی دیگر دست می‌زنند و سایه زنی بیگانه را بر سر فرزندان می‌گسترند. البته نقطه مقابل این ماجرا هم می‌تواند درست باشد، همان ماجرایی که در آن زن قید شوهر زندانی را می‌زند و با ازدواجی تازه مردی دیگر را همه کاره خود و فرزندانش می‌کند. به هر حال، چه مرد و چه زن اگر این کار را بکنند تا حدی از بلاتکلیفی در می‌آیند؛ اما آنانی که همچنان سرگردان می‌مانند، همان‌هایی هستند که همیشه زودتر از همه فراموش می‌شوند. بچه‌هایی که یکی از پدر و مادرشان زندانی است، آدم‌های ترحم‌انگیزی هستند. همان محکومان بی‌گناهی که بار گناه پدر و مادر را به دوش می‌کشند و سرافکنده در جامعه روزگار می‌گذرانند.
وقتی کودکی در چنین خانواده‌ای متولد می‌شود، همیشه باید بار کنایه‌ها و حرف و سخن‌های اطرافیان را به دوش بکشد؛ چرا که جامعه و گروه همسالان هم او را جزیی از پرونده بزهکاری پدر و مادر می‌بینند.
برای همین است که بیشتر این کودکان احساس حقارت، شکست، سرخوردگی و خود کوچک‌بینی دارند. حالا اگر پدر و مادر چنین کودکانی همزمان با یکدیگر به زندان بیفتند، وضع دشوارتر می‌شود؛ چرا که بودن یک والد در کنار کودکان هرچند حضوری خنثی باشد، از نبودن بهتر است. برای همین است که جامعه‌شناسان معتقدند محیط خانواده و وضعیت زندگی عاملی موثر در ایجاد جرم است. آن‌گونه که پژوهش‌ها نشان می‌دهد، بیشتر کودکان بزهکار متعلق به خانواده‌های متلاشی هستند همان آدم‌های ناتوان و بدبینی که ۵۰ درصد آنان از زندان یا اعمال مجرمانه سر در می‌آورند. آنها که از نزدیک شاهد زندگی این قبیل کودکان هستند، شهادت می‌دهند که رفتار آنها در مقایسه با زمانی که پدر و مادر بالای سرشان بوده است، آنچنان متحول شده که دیگر آن کودک مظلوم و سر به راه سال‌های پیش به شمار نمی‌روند. گویی نبود نظارت بر رفتار و کردار آنها آزادی‌ای را مهیا کرده تا هر آنچه می‌‌خواهند از خوب و بد انجام دهند. البته گرچه بیشتر این کودکان در نبود پدر و مادر به دست عمو، پدر بزرگ، خاله یا دایی سپرده می‌شوند، اما در بیشتر مواقع آنها هم سرپرستان خوبی از آب در نمی‌آیند.
کودکان والدین زندانی همیشه باید بار کنایه‌های اطرافیان را به دوش بکشد چرا که جامعه او را جزیی ازپرونده بزهکاری پدر و مادر می‌بیننداین در شرایطی است که بیشتر کودکان این چنینی از نظر مالی هم در تنگنا قرار می‌گیرند؛ چرا که پدر و مادر آنها بیشتر پس‌اندازی ندارند و اقوام نیز به دلایلی توان پرداخت هزینه آنها را ندارند. به همین علت است که گفته می‌شود بیش از نیمی از کودکان زیر ۱۸ سال که در چنین وضعیتی قرار می‌گیرند، زیر خط فقر زندگی می‌کنند. شاید نیز همین علتی قاطع برای بروز احساس شکست، تفاوت با دیگران و حقارت در آنان است.
● نقطه امید
اما هر چه قدر اوضاع بحرانی باشد، ‌راه‌هایی برای خروج از آن وجود دارد. اکنون ۵۵ سال است که انجمن حمایت از زندانیان شرایطی را برای خانواده‌های افراد دربند فراهم می‌کند تا شاید گرفتاری‌های ناشی از نبود سرپرست تا حدی برایشان تخفیف یابد. آن‌گونه که حوری صفری، مددکار می‌گوید: در این انجمن هم از کودکانی که پدر زندانی دارند حمایت می‌‌شوند و هم آنانی که مادر یا والدین زندانی (همزمان)‌ دارند، ولی بیشتر خانواده‌های زیر پوشش پدر و شوهرانشان دربندند. در این انجمن گذاشته شده تا مشکلات خانواده‌های زندانیان با ارائه مشاوره حل شود؛ اما از آنجا که دغدغه اصلی آنان غم نان است، نخست فکری به حال اوضاع مادی زندگی و برگشت آرامش به آنان می‌شود. پس بنابراین هریک از اعضای خانواده اگر مهارتی داشته باشند مشغول کار می‌شوند و آنانی که امکان کار ندارند، بن خرید کالا و مستمری از ۳ تا ۶ ماه دریافت می‌کنند. بعد از این است که نقش مددکاران پررنگ می‌شود و آموزش‌های خانوادگی بویژه برای مادران که امروز سرپرست خانوار شده‌اند، شروع می‌شود. صفری می‌گوید: در مراکز این انجمن که در سراسر کشور وجود دارد، به مادر و فرزندانش آموزش داده می‌شود که وضع کنونی پیش آمده هرگز به معنای به پایان رسیدن دنیا نیست و کسی نباید خودش را ببازد، اما اگر شرایط به گونه‌ای باشد که زن و شوهر هر دو در زندان باشند، آن گاه تلاش می‌شود بچه‌ها به دست اقوام درجه یک سپرده شوند؛ چراکه حتی مهربان‌ترین مددکار هم نمی‌تواند جای فامیل را بگیرد. البته اگر صلاحیت اقوام تایید نشود، ناچار بچه‌ها روانه بهزیستی می‌شوند تا در آنجا چگونگی کنار آمدن با شرایط را یاد بگیرند، اما زندگی این قبیل کودکان به همین سادگی سپری نمی‌شود؛ چراکه آنان علاوه بر جدال با زندگی در روح و فکر خود با مشکلات دست به گریبانند.
آن طور که صفری بیان می‌کند، مشکل مالی نخستین مساله‌ای است که این کودکان آن را لمس می‌کنند و چون مادرانشان (در صورت زندانی بودن پدر)‌ مجبور به کار بیرون از خانه می‌شوند محبت و نظارت او را هم از دست می‌دهند. برای همین بیشتر آنها گرفتار افت تحصیلی ناگهانی می‌شوند و به دلیل این که پدرانشان را آدم‌هایی خلافکار می‌دانند، خود را از بقیه جدا می‌کنند و با انزوا و دور شدن از مدرسه به جنگ با جامعه می‌روند. آن گونه که این مددکار اجتماعی می‌گوید، البته جامعه‌ستیزی به معنای گرفتن انتقام از اجتماع بیشتر در پسرهای چنین خانواده‌هایی دیده می‌شود؛ اما دختران آنها که برادرانشان سعی در ایفای نقش پدر در مقابل آنان و در نتیجه کنترل مادر و خواهر با پرخاشگری دارند، بیشتر دچار افسردگی و فرار از خانه می‌شوند، اما هرچند تلاش شود تا به آخر نرسیدن دنیا به این کودکان گوشزد شود، ولی باز هم در دنیای آنان همه چیز به پایان رسیده است. همان کودکانی که ناخواسته جور زمانه را می‌کشند و به احتمال فراوان خود روزی سر از زندان درخواهند آورد. البته این می‌تواند داستانی محتوم برای تمامی این کودکان نباشد؛ چراکه با آگاهی و همیاری همه مردم و تلاش برای پذیرش آنان در اجتماع راه بسیاری از کودکان از به منجلاب افتادن منحرف می‌شود.
مریم خباز
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید