چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

روحانیت؛ الزامات و خطرات


روحانیت؛ الزامات و خطرات
<متاسفانه ما (روحانیان) نه اسلا‌م را آنگونه که باید می‌شناسیم و نه دنیا را. حتی به خودمان و نقاط قوت و ضعف خود هم کاملا آشنا نیستیم. خودبینی در این بین حجاب است. از یک طرف ما با زبانمان و لباسمان در عمل اعلا‌م می‌کنیم که ما مبلغ و کارشناس اسلا‌میم، از طرف دیگر برای سوالا‌ت مربوط به دنیا و آخرت پاسخ قانع‌کننده‌ای ارائه نمی‌کنیم، یا پاسخ‌ها را نمی‌دانیم یا می‌دانیم ولی چنان طلبکارانه برخورد می‌کنیم که باعث رنجش می‌شود.
درست برخلا‌ف سنت انبیا(ع.) مجموع این عوامل باعث شده است روحانیت در این بیست‌ساله پس از انقلا‌ب، متاسفانه آن جایگاهی را که سابق در میان مردم داشتند دیگر نداشته باشند. من گمان می‌کنم ما به‌عنوان وارث پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و کارشناس اسلا‌م باید در خودمان، سوادمان، زندگی‌مان، برخوردهایمان یک تجدیدنظر کلی بکنیم.
روحانی و حوزه، صلا‌ح نیست یک طرف را بگیرد، نه صلا‌ح دین است نه صلا‌ح خود انسان است، اسلا‌می هم نیست. امام فرمودند: من نمی‌خواهم روحانیت یک طرف قرار بگیرد و دیگران طرف دیگر. شما روحانیان باید میانه را بگیرید. التیام ببخشید. مردم را به وحدت دعوت کنید نه آنکه خودتان بیایید یک طرف دعوا بشوید و آن طرف را فحش بدهید آنها هم به شما فحش بدهند و این با روحانیت نمی‌سازد. روحانیت امروز وظیفه‌اش این است در وسط باشد، جنبه پدری داشته باشد، این طرف و آن طرف هر دو را نصیحت کند.> سطور فوق‌بخشی از بیانات حضرت آیت‌الله موسوی اردبیلی است که در روزنامه اطلا‌عات مورخه ۲۴/۱۲/۷۸ به چاپ رسیده است.
غرض نگارنده از نقل این سخنان این است که خدمت حضرات بزرگوار، سروران روحانی خودم عرض کنم که آنچه از این قلم در فرصت‌های گوناگون به‌عنوان یک هم لباس دلسوز و نسبتا وارد به مسائل اجتماعی و سیاسی، صادر شده است، اینک از زبان یکی از مراجع تقلید به گوش می‌رسد و این، جز اینکه تاییدی محکم بر عرایض مکرر این حقیر است، هشداری است برای فضلا‌ و طلا‌ب جوان که دستاویز سیاست‌بازی‌های حرفه‌ای تندروهای حادثه‌آفرین نشوند و هر روز و هر ساعت به بهانه‌های گوناگون، به کارهایی از قبیل آنچه در این چند ساله شاهد بوده‌ایم، دست نزنند و با آگاهی و حوصله و متانت، از تکرار اعمالی که مضر به شان روحانیت و مصالح اسلا‌م و مسلمین است پرهیز کنند. ‌ این قلم در مقاطع گوناگون با جامعه، معظم روحانیت از بزرگان تا طلا‌ب جوان سخن گفته است و باز هم سخن خواهد گفت، اما آنچه در این مجال می‌خواهم با این بزرگواران عرض کنم این است که: ‌
▪ اولا‌ خودمان را <علا‌مه دهر> و <همه فن حریف> و وارد به همه مسائل اجتماعی و سیاسی نپنداریم تا به موضع‌گیری‌های سطحی و تند و مقطعی و اشتباه‌آمیز دچار نشویم. ‌
▪ ثانیا در طرد و حذف و تکفیر و تفسیق برادران مسلمان بخصوص جوانان و افراد و شخصیت‌های سابقه‌دار و شناخته شده، جانب احتیاط را رعایت کنیم و هر سخن و نوشته‌ای را حمل بر مخالفت با اسلا‌م و انقلا‌ب نکنیم و از گذشته نزدیک درس بگیریم که قائلا‌ن به شرکت زنان در انتخابات را بدعت‌گزار می‌دانستیم و اصلا‌ کسی جرات اظهار عقیده در مورد حلیت شطرنج و موسیقی نداشت! و کم‌لها من نظیر. ‌
▪ ثالثا از قیاس مع‌الفارق شرایط فعلی انقلا‌ب اسلا‌می با آنچه در مشروطیت یا نهضت ملی گذشته و قرینه‌سازی با بزرگانی چون سیدین بهبهانی و طباطبایی و شهید شیخ فضل‌الله نوری و مرحومان آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق و شهید نواب صفوی و بالا‌تر از آن، قیاس با بزرگان صدر اسلا‌م که در بسیاری از موارد، گمراه‌کننده است، سخت بپرهیزیم و به جای سیر در گذشته دور و نزدیک، به عینیات و مشهودات موجود که بخشی از آن را از زبان آیت‌الله موسوی اردبیلی خواندیم، بپردازیم و در آن دقت و موشکافی کنیم. ▪ رابعا بخصوص به بعضی از دوستان روحانی خود که از اساتید حوزه هستند و اغلب از سخنرانی‌هایشان تفسیق و تکفیر و تهدید دگراندیشان استنباط می‌شود، درخواست دارم که لا‌اقل از تصریحات و رهنمودهای رهبر انقلا‌ب اسلا‌می مبنی بر محکوم‌سازی اعمال خشونت‌آمیز و خودسرانه که چندبار در سخنرانی‌هایشان تکرار کردند، پیروی کنند و سخنانی نگویند که به تصریح یا تلویح، مجوز اعمال خودسرانه و غوغاگرانه گروهی ناشناس و شناخته شده باشد و این اعمال تا بدانجا اوج گیرد که به ترور اشخاص مومن و مسلمان بینجامد، چیزی که متاسفانه در پاره‌ای تصریحات خطبه‌ای و پیش خطبه‌ای حضرات وجود داشت!
● ما با این نظام پیمان بسته‌ایم و پیمان نمی‌شکنیم
چقدر زیباست وفاداری و سخت‌کوشی در وفاداری و اخلا‌ص و عشق در وفاداری... این آدم‌های جوانمرد دست‌ودل‌باز و دلا‌ور و راستگو و خدمتگزار را دیده‌اید که تمام وجودشان صداقت است و شجاعت و مردانگی و سخاوت و وفاداری؟ نقل‌قول از اینهاست که می‌گویند: <اگر سرمان برود قولمان نمی‌رود>! اینها راست می‌گویند: مردند و بر سر قول و پیمان ایستاده‌اند! اینها وقتی به کسی قول مردانگی دادند، دیگر تا پای جان ایستاده‌اند!
برادران و خواهران مسلمان انقلا‌بی! برادران ارجمند روحانی! ما که درس‌ها خوانده‌ایم! و توصیه‌ها خوانده و گفته و شنیده‌ایم! و از اخلا‌ق پیشوایان دینی‌مان که همه‌اش گذشت بوده است و احسان و نیکوکاری- آن هم نه‌تنها به دوستان که به دشمنان حدیث و روایت‌ها برای مردم گفته‌ایم، اکنون که نوبت وفاداری و ادای حق انقلا‌ب و وفا به پیمانی است که با انقلا‌ب بسته‌ایم، چرا بدین‌گونه انقلا‌ب را به دست تندباد اختلا‌فات و تندخویی‌ها و پرخاشگری‌ها و غیبت‌ها و تهمت‌های خود سپرده‌ایم؟!
چرا فضا را به‌گونه‌ای از بی‌احترامی و بی‌حرمتی نسبت به یکدیگر آکنده‌ایم که حتی حاضر نیستیم، چند ساعت با هم بنشینیم حرف بزنیم؟ چرا قهر؟! چرا انصراف؟ چرا ترک صحنه؟ چرا دامن‌زدن به دلسردی مردم؟ مگر معنای انصراف، چیزی جز قهر و ترک صحنه است!؟ اگر کسی بخواهد به این کار، تاسی جوید و از آن پیروی کند، جز آن است که او هم باید قهر کند و صحنه را ترک گوید؟
و آیا این جز به معنای پاشیدن بذر یاس و دلسردی در میان مردم و سرد کردن صحنه‌های سیاسی است؟ مگر ما نمی‌گفتیم همه چیز از حضور مردم در صحنه پیدا شده و پا بر جا مانده؟ پس چرا خودمان صحنه را ترک می‌گوییم؟ مگر ما با انقلا‌ب پیمان وفاداری نبسته بودیم؟ مگر پاره‌ای از ما، مدعی حتی یکه‌تازی و پیشتازی انقلا‌ب نبوده‌ایم؟ ‌ راستی جای هراس از کیفر الهی است که گریبان همه ما را بگیرد! و این کیفر، تنها دامان پیمان‌شکنان را نگیرد! که وفاداران به پیمان هم در آتش این کیفر بسوزند. ‌ <واتقوا فتنه لا‌تصیبن الذین ظلمومنکم خاصه> ‌ برادران روحانی و دانشگاهی و بازاری! آن مهر و صفای ایام مبارزه با طاغوت و آن گردهمایی‌ها و انس‌های دوران زندان و تبعید و جلسات دوستانه انقلا‌بی که همه با هم بودیم، چه شد؟
● همگرایی یا واگرایی؟ (روحانیت بر ضدروحانیت)
<روحانیت بر ضدروحانیت>جریان شوم و تأسف‌باری بود این جریان مصیبت‌بار، که لا‌اقل در عصر ما، <نسب> به آغاز مشروطیت می‌رساند، در واقع سرنوشت‌ساز تاریخ کشور ما - و نیز دیگر بلا‌د اسلا‌می- ضربه‌‌های فراوان و جبران‌ناپذیری بر پیکره امت اسلا‌می و ملت ایران وارد کرده است، تا بدان حد که در مقاطعی از تاریخ، مشروعیت و مقبولیت روحانیت را زیر سوال برده است.
در مقابل، وحدت و هماهنگی روحانیت همیشه تاریخ‌ساز و آینده‌ساز بوده و منشا برکات فراوانی برای تاریخ و اسلا‌م و مسلمین و ایران و شهروندان ایرانی بوده است که نمونه آن را در پیروزی افتخارآفرین انقلا‌ب اسلا‌می شاهد بودیم، ولی با کمال تحسر و تاسف، پس از پیروزی انقلا‌ب، به‌زودی این همگرایی به واگرایی برگشت و پیوسته بر دامنه آن افزوده گشت، تا بدین غایت رسید که اکنون می‌بینیم! چیزی برای اسلا‌م و مسلمین و روحانیت و نظام و انقلا‌ب، شکننده‌تر و زیانبارتر از آن نیست که روحانیت بر ضدروحانیت بپاخیزد و این به صورت یک روند و یک جریان درآید و روز به روز بر شدت وحدت آن افزوده شود.
ناگفته روشن است که مقصود از روند ناسالم و زیانبخش <روحانیت بر ضد روحانیت>، اختلا‌ف آرای فقهی و سیاسی یا اختلا‌ف عملکردها و روش‌های فردی در قلمروهای مختلف کاربردی نیست که این ‌همه در یک جامعیت مقبول شرعی و قانونی، نه‌تنها عیب نیست که حسن است، بلکه منظور درگیری‌های نادرست سیاسی و تندگویی‌ها و هتک حرمت و بی‌ادبی‌ها و جسارت‌ها و مچ‌گیری‌هایی است که از ناحیه حضرات علما و خطبا، نسبت به یکدیگر دیده و شنیده می‌شود که آخرین نمونه‌اش همان بود که در بیانیه ماقبل آخر یک تشکل قدیمی از روحانیت بزرگوار نسبت به رئیس‌جمهور آمده بود.
‌ این نمونه‌ها که در سطح پایین‌تر، به موارد ناپسندتری از آن نیز برمی‌خوریم، برای ما روحانیان، نقطه ضعف بسیار شدیدی است که به هیچ‌رو قابل توجیه نیست. مردم می‌گویند: شما که خودتان با خودتان وحدت ندارید، چگونه از ما توقع دارید که با یکدیگر و با شما وحدت داشته باشیم؟ شما که خودتان از خودتان غیبت می‌کنید و به خودتان تهمت می‌زنید و باهم تند و خشن و بی‌ادب سخن می‌گویید چگونه از ما انتظار دارید که با هم و با شما نرم و ملا‌یم و مودب سخن بگوییم؟ حضرت علی(ع) فرمود: <من نصب نفسه للناس امامافلیبدء بتعلیم نفسه> یعنی: <کسی که خود را به هدایت و پیشوایی مردم می‌گمارد، باید در آغاز به آموزش خویش بپردازد.>
● موقعیت روحانیت در ذهنیت ملت
ناگفته روشن است که روحانیت به خاطر درآمیختگی اجتناب‌ناپذیرش با دین، از دیرباز، دارای مقامی ارجمند و والا‌ در ذهنیت مردم مسلمان ایران و سایر بلا‌د اسلا‌می بوده و هست. این احترام سنتی و دیرپا، هرچند در مقاطعی از تاریخ، لطمه فراوان دیده و حتی در پاره‌ای موارد، به‌خصوص در میان اقشار خاصی از جامعه، مانند تحصیلکردگان و نخبگان علمی و سیاسی و اجتماعی، به عکس آن تبدیل شده است، اما با یک جامعه‌شناسی ساده و گذرا می‌توان دریافت که در ژرفای ذهنیت ملت ما، هنوز که هنوز است، روحانیت جایگاه ویژه‌ای دارد و از اعتقاد و احترام و شان والا‌یی برخوردار است و علت امر همان درآمیختگی روحانیت با دین است و اینکه روحانیت به طور سنتی، کارگزار دین و در خط اول دفاع از دین بوده است. البته شان واقعی روحانیت نزد خدا و اولیای دین، در صورتی محفوظ است که این قشر، نسبت به شان خود حساسیت داشته باشد و از ویژگی‌های خاصی که هم خدا و هم اولیای خدا و هم عموم خلق خدا از او انتظار دارند برخوردار باشد.
این ویژگی‌ها، همان <صیانت نفس>، <حفاظت از دین> و <مخالفت با هوی> و <اطاعت از امر مولی(خدا>) است که در حدیث معروف آمده است و بنابراین، طبیعی است که اگر این ویژگی‌ها مورد غفلت قرار گیرد، روحانیت نه‌تنها موقعیتش را در ذهنیت مردم از دست خواهد داد، بلکه در پیشگاه خدا و اولیای دین نیز بیش از آنچه در نزد مردم است، خوار و مطرود خواهد شد.
اینها همه، صرفنظر از موقعیت خطیر سیاسی روحانیت است که پس از انقلا‌ب اسلا‌می به دست آورده است که این موقعیت، چه در پیشگاه خدا و اولیای دین و چه از لحاظ افکار عمومی مردم ایران و جهان، توقع و انتظار از روحانیت را به اضعاف مضاعف بیشتر کرده و حق هم همین است، زیرا این سلسله جلیله، همیشه در پیشاپیش مردم در برابر دستگاه‌های ظلم و فساد حکام جور می‌ایستاده و حتی در مسالمت‌آمیزترین رفتاری که با حکومت‌های وقت داشته، هیچگاه، استقلا‌ل خود را از دست نداده و <هویت> مستقل خود را در برابر حکام زمان حفظ کرده است. روحانیت، همیشه دم از حکومت نبوی(ص)، علوی(ع) زده و با ذکر رفتار پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)، حکومت‌ها و مردم را به آیین عدل و مساوات و مراعات حقوق ضعفا و مستضعفین فراخوانده و حکومت‌ها و ایادی آنها را از ستم به مردم نهی کرده است. پس روشن و واضح است که مردم، از این قشر که اکنون خود به حکومت رسیده است- انتظار داشته باشد که آنچه سالیان دراز برفراز منابر و در محافل و کتب و رسالا‌ت و اعلا‌میه‌ها بر آن پای می‌فشرده است، اکنون که مصدر کار است، خود پیش و بیش از همه، جامه عمل بپوشاند.
اگر مردم ببینند که آنچه به‌وقوع پیوسته است، نشانه‌هایی از بی‌عدالتی و زورگویی و دنیاپرستی و آزمندی و جاه‌طلبی و به‌خصوص دعوا و جنجال برسر ریاست و پست و مقام دارد، بسیار طبیعی و منطقی است که از روحانیت روگردان شوند و اگر هم در ظاهر و به خاطر ترس و احتیاط، احترام ظاهری را رعایت کنند، اما در دل‌ها و در محافل خصوصی و عمومی، واقعیت به‌گونه‌ای معکوس خود را نشان دهد. پس نصیحت اول به روحانیت این است که در روش زندگی شخصی و نیز در رفتار حکومتی، از جاده عدل و انصاف بدر نروند و از دنیاپرستی و جاه‌طلبی و دعوا و مرافعه برسر جاه و مقام بپرهیزند وگرنه، تقصیر بی‌اعتنایی به شعائر دینی و انحرافات روزافزون و نیز مخالفت‌های سر و علنی با روحانیت و حاکمیت دین و روحانیت، در درجه اول متوجه خود ما روحانیون خواهد بود.
● روحانیت حزب نیست
روحانیت همیشه به‌عنوان پدر، بزرگ، داور و رهبر معنوی و مذهبی مردم شناخته شده بوده است و اینک نیز در مجموع، چنین است. انصاف این است که هم‌اکنون نیز جمع کثیری از این قشر معزز به الزامات این موقعیت، پای‌بند بوده و بدان عمل می‌کنند. در حال حاضر در میان روحانیت کشور، چه در سطح مراجع تقلید یا در رده خطبا و ائمه جمعه و جماعات و مدرسان عالیمقام و شاغلا‌ن و مسوولا‌ن دولتی اعم از مجلس و دولت و قوه قضاییه و نهادهای علمی و فرهنگی و سایر ارگان‌ها، هستند شخصیت‌های مورد قبول و احترامی که قدر خود را می‌شناسند و پا بر مشتهیات نفسانی می‌گذارند و از <حطام> دنیا و <زخارف> فانی آن، علقه‌ای به دل ندارند و مقام و شهرت و مکنت و ثروت را فدای اخلا‌ص و معنویت و علم و تقوا می‌کنند و یا اگر چیزی از اینها به کف آرند، آن را ابزاری برای رضای خدا و خدمت به خلق می‌کنند. اما خدای ناکرده اگر در میان ما، کسانی باشند که دین را برای سیاست بخواهند و به جای آنکه سیاست را دینی کنند، دین را سیاسی کنند و غرق شوند در دعواهای سیاسی و جناحی و گروهی یا آلوده شوند به مقام‌پرستی و جاه‌طلبی یا ثروت‌اندوزی و دنیاداری،‌در این صورت، هم باید کفاره گناهان خودشان را در دنیا و آخرت بدهند و هم‌پاسخگوی بسیاری از انحرافات اخلا‌قی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و زدوخوردهای لفظی و کتبی و فیزیکی برخاسته از خصائل دنیاپرستانه و جاه‌طلبانه و قدرتمندانه جاری و رایج باشند. هشدار! که ما عمامه به سرها، شیوع انحرافات عقیدتی و اخلا‌قی و یا تبعیض طبقاتی و ناروایی‌ها و نابسامانی‌های رایج و جاری در سطوح دولتی و مردمی را به گردن دیگران دشمنان و دگراندیشان و مخالفان خارجی و داخلی نیندازیم که این <فرافکنی> خطرناک، ما را از آنچه میان خودمان می‌گذرد غافل می‌کند و در نتیجه، در تحلیل واقعی پدیده‌های اجتماعی، دچار انحرافات و توهمات جبران‌ناپذیر می‌شویم و آن می‌شود که می‌بینیم و می‌شنویم. اینها که برشمردم، سخن از بدیهیات بود. اما سخن دیگر من این است که روحانیت، به‌عنوان یک قشر بزرگ و فراگیر، نباید در نقش یک حزب خاص عمل کند و یا جانبداری از یک گرایش خاص سیاسی و اجتماعی را در پیش گیرد.
البته یک <فرد> روحانی، به‌عنوان یک فرد، می‌تواند عضو هر حزب یا گروهی باشد، اما تنها به‌عنوان یک <فرد> که <روحانی> هم هست، اما <روحانیت> به‌عنوان عام و شامل، قطعا و حتما باید فراتر از گرایش‌های جناحی و گروهی باشد و نباید به هیچ‌وجه مانند یک حزب و یک گروه خاص عمل کند. ‌ بنابراین، اگر حضرات بزرگوار روحانی، تشکل‌های خاص خود را، برتر از گرایش‌های موجود قرار دهند و همان‌گونه که مردم انتظار دارند، در مقامی برتر از احزاب و گروه‌ها به کار ارشاد دینی و سیاسی همگان بپردازند، هم رسالت دینی و روحانی خود را به نحو بهتری ادا کرده‌اند و هم رسالت سیاسی و اجتماعی خود را. در واقع، شأن واقعی روحانیت و نیز ذهنیت منطبق بر واقعیت جامعه از روحانیت، همانا ارشاد و اشراف عام و شامل این سلسله معزز بر عموم افراد و طبقات و گروه‌ها است.
بنابراین، نه‌تنها روحانیت- به معنای عام و شامل - نباید خودحزبی و <جناحی> عمل کند بلکه حتی جانبداری او به تصریح یا تلویح، در عمل و گفتار از یک جناح خاص، او را از وظیفه و مسوولیت عام ارشاد و رهبری عمومی جامعه باز می‌دارد. در واقع، یکی از عواملی که موجب رودررویی و مقابله و مواجهه سیاسی با روحانیت می‌شود، همین گرایش‌های سیاسی و جناحی است.
اگر یک شخص روحانی به‌عنوان زید یا عمر و نه به‌عنوان یک روحانی و به‌عنوان یک وظیفه خاص مربوط به روحانیت در یک حزب و گروه فعالیت کند، مساله‌ای به‌وجود نمی‌آید. اما همین که تشکلی فراگیر و اسم و رسم‌دار به نام روحانیت یا حوزه علمیه و تحت این عناوین و با بهره‌گیری از مقبولیت و مشروعیت و شان و احترام خاصی که عامه مردم به این قشر معظم قائلند، در صدد موضعگیری خاص سیاسی و جناحی برآید، به‌طور طبیعی و اجتناب‌ناپذیر، بسیاری از کسان و گروه‌ها را که دارای آن گرایش خاص نیستند و یا گرایشی در برابر آن دارند، از دست خواهد داد و طبیعی است که اینان در مواجهه و مقابله سیاسی و تبلیغاتی در برابر روحانیت (لا‌اقل آن گروه از روحانیت که چنین کرده‌اند) برخواهند آمد و در مراحلی که این موضعگیری، به نام روحانیت در برابر قشر عظیمی از احزاب و گروه‌ها و عموم مردم قرار گیرد، آن می‌شود که در ۲ خرداد ۷۶ شاهد آن بودیم. از این‌روست که اکنون بسیاری از صاحبنظران روحانیت دریافته‌اند که چه بهتر که در اینگونه مقاطع حساس، با موقع‌شناسی سیاسی و اجتماعی، خود را برفراز جریانات قرار دهند و همانگونه که شأن آنان است به کار ارشاد عام دینی و سیاسی بپردازند و این البته هیچگاه بدین معنی نخواهد بود که افراد و شخصیت‌های روحانی به‌عنوان فردی، دارای گرایش خاص نباشند. به عبارت دیگر: همانگونه که مقتضای مقام رهبری و ارشاد و تبلیغ عام روحانیت است و همانگونه که عموم مردم- از هر دسته و گروه و حزب و جناح- به روحانیت به چشم پدری و رهبری می‌نگرند، روحانیت، باید از یکسو پاسخگوی وظیفه الهی- سیاسی عام خویش باشد و از سوی دیگر برآورنده نیاز و انتظار و توقع فراگیر عموم افراد و احزاب و گروه‌ها. ‌
● روحانیت و انتخابات
از هم‌اکنون، افراد، شخصیت‌ها و گروه‌ها در حال صف‌آرایی و سازماندهی تشکیلا‌تی و یارگیری و تامین بودجه و پیش‌بینی و سبک و سنگین کردن شرایط و اوضاع برای موضعگیری فردی و گروهی، منطقه‌ای و کشوری برای انتخابات هستند و در این میان، روحانیت کشور، در مقام پدری جامعه و رهبری دینی و سیاسی عام و شامل تمامی جریانات سیاسی، نقشی مهم و تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز خواهد داشت.
چنانکه تاکنون در تمام مواقف انقلا‌ب و ازجمله انتخابات داشته است، این نقش تعیین‌کننده، اما اگر به‌خوبی ارزشیابی نشود و خدای ناکرده مانند پاره‌ای از مقاطع و مواقف، درجهتی مادون شأن روحانیت به کار گرفته شود، ضایعات جبران‌ناپذیری به روحانیت و کشور و انقلا‌ب وارد خواهد کرد. باتوجه به آنچه گذشت، یکی از شوم‌ترین و آزاردهنده‌ترین پدیده‌های سیاسی ما پس از انقلا‌ب، آن بوده و هست که روحانیت- به معنای عام و شامل داخل در متن دعواها و منازعات گروهی و جانبداری یا مخالفت با این یا آن فرد یا گروه شود، چرا که در این صورت، شمول و فراگیری شأن هدایتگری و ارشاد این قشر والا‌ و ارجمند، در حد همان فرد یا گروه، تنزل خواهد کرد و بدین‌سان توقع آنکه، باز هم مردم به همان دیده رهبری و پدری، به این سلسله جلیله نگاه کنند، توقعی دور از انتظار و برخلا‌ف منطق خواهد بود.
چگونه می‌شود که روحانیت، از رتبه والا‌ی ارشاد عام، به مرتبه‌ای نازل‌تر فرود آید و اما در آن مرحله پایین به الزامات شکننده و آزاردهنده آن پایبند نباشد؟ یعنی به جای آنکه در مقام پدری ناظر بر رفتار فرزندان باشد و اختلا‌فات آنها را حل کند، خود، طرف دعوای یکی از فرزندان قرار گیرد و در عین حال مدعی پدری و رهبری و ارشاد عام و بی‌طرفانه باشد؟ افراد و گروه‌ها و شخصیت‌های نظام اسلا‌می ما، هیچ‌کدام <مطلق> نیستند و هر کدام جهاتی از قوت و ضعف دارند و بنابراین، بر هیچ‌کدام نه می‌توان خط بطلا‌ن کشید و نه می‌توان- در مقام ارشاد عام بی‌نقص و عیبشان دانست، چرا که هیچ‌کدام از ما و منجمله خود روحانیت کشور دعوی عصمت نداریم و چون چنین است، پس اگر روحانیت، در عرصه سیاست بر ضد یک فرد یا یک گروه و به جانبداری فرد یا گروه دیگر، موضعگیری کند، در حقیقت خود را در معرض نگرش‌ها و قضاوت‌هایی قرار داده است که هر یک از افراد و گروه‌ها در مورد یکدیگر دارند و این همان سقوط از مرتبه والا‌ی ارشاد عام به مرتبه نازل یک فرد یا یک گروه خاص است و به یقین که اگر چنین نشود، افراد و گروه‌ها، بدون استفاده‌های نابجا از خدمات و موقعیت و محبوبیت و مقبولیت روحانیت، خودشان بر توش و توان خودشان به عرصه‌های سیاسی ظاهر خواهند شد و شان روحانیت خرج هیچ فرد یا گروه خاصی نخواهد شد و روحانیت خواهد توانست در سالم‌سازی محیط و جو سیاسی و دعوت مردم به شرکت فراگیر در صحنه‌های سیاسی و دعوت گروه‌ها به حفظ احترام و ادب و اخلا‌ق اسلا‌می و آنچه امروزه از آن به <قواعد بازی> تعبیر می‌شود، نقشی موثر و سرنوشت‌ساز ایفا کند و جامعه را از گزند انحرافات و درگیری‌ها و دعواهای اعصاب‌خردکن مصون دارد و این همه در صورتی است که روحانیت خود وارد این دعواها نشود و یک طرف دعوا قرار نگیرد.
محمدجواد حجتی‌کرمانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید