سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه نیازمند رنسانسی جدید


اصلاح نظام آموزشی حوزه های علمیه نیازمند رنسانسی جدید
● الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله ؟
رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه، تحول حوزه علمیه را مسئله ای اجتناب ناپذیر و حتمی دانستند و خاطرنشان کردند : کناره گیری از تحول موجب از بین رفتن و یا منزوی شدن خواهد شد ، بنا بر این ، تحول را باید پذیرفت.
لذا بایستی تحول را پذیرفت !
سخن از کجا بگویم که تو را به دل نشیند
نه خطا نوشته باشم نه رها به گل نشیند
به نجوا نشستن و به زمزمه پرداختن و بیان پیشه کردن و فریاد سر دادن و خروش بر آوردن ... از دردی مزمن را چه سان در هیئت کلماتی ، بر چهره کاغذی به رنگ ابر آسمانی توان پاشید که بارش معانی دلخواه را به ترنم برساند و رعد و برق تضارب افکار و تگرگ و باران بهاری را سبب شود و رنگین کمان شلیک به سوی بی نهایت را فراهم آورد ؟ ...
اما هر آنچه که در تصور آید ، به عمل نیز شاید ، و این قانونی است مجرب و سنت الهی!
نگاهی به دامنه هستی ، واقعیاتی را بر ما برملا می سازد و هر آنچه باید را ، به زبانهای مختلف واگویه می کند. در این میان ، نیم نگاهی که به حضور دین در زندگی بیفکنیم ، بی تردید ، لایه هایی از شگفتی را در ما بر می انگیزاند.
در این نوشته می خواهیم مقوله های زیر را بررسی نماییم:
۱) دین در گذر زمان
۲) مقایسه حوزه علمیه
۳) نظام آموزشی
۴) اهداف حوزه علمیه
۵) حوزه ها برخیزند !
۶) جایگاه حوزه های علمیه
۷) به کجا می رویم ؟
۸) استقلال حوزه
۹) تکفیر نکنیم
۱۰) ترس
۱۱) شش دانگ دین
۱۲) دروس حوزه
۱۳) طرح نظام آموزشی حوزه علمیه
۱۴) مجتهد کیست ؟
۱۵) حوزه در حیات امام خمینی(ره)
۱۶) حوزه در نگاه امام خمینی (ره)
● دین در گذر زمان
یکصد و بیست و چهار هزار پیامبری که برای هدایت بشر آمده اند ، به درازای زمان و به تناسب بینش و بصیرت آدمی ، در جای جای روزگاران گذشته به تدریج ظهور کرده و به انجام تکلیف پرداخته اند.
آنچنانکه مشهور است ، ۷ هزار سالی از زمان خلقت آدم ابوالبشر (ع)گذشته است که بیشترین تعداد پیامبران در نیمه اول خلقت (۳۵۰۰سال اولیه) رسالت یافته اند و از آن پس ، اما ، تنها سه پیامبر ، با ماموریت جهانی ، ظهور کرده اند ، بدان جهت که انسانیت در طول زمانهای متمادی به درک و بینش متعارف رسیده بود.
ادیان آسمانی در طول تاریخ ، روند تکاملی داشته اند ، همچون مقاطع تحصیلی در یک نظام آموزشی.
بر این مبنا، دین اسلام، آخرین مقطع تحصیلی بشریت است ( ان الدین عندالله الاسلام ) ، رتبه ای به تمام معنا، عاری از اشکال و نقیصه.
با نگاهی دیگر، دین اسلام، ظرفیتی ایده آل ، عرضه می دارد ، برای مدیریت جوامع بشری با هر گونه ویژگی فرهنگی، اقتصادی، تاریخی و ...
دوران بت پرستی انسانها را می توان بر دوره بیسوادی آنها تطبیق نمود و نتیجه آنکه اینک، تقریبا نه اثری از بیسوادی و نه رد پایی از بت پرستی بر جای مانده است.
ابتدایی ترین دین جامع آسمانی، یهودیت است، آنچنانکه اولین دوره آموزش رسمی انسانها، مقطع ابتدایی.
تطابق جمعیت یهودیان (۱۳ میلیون نفر) در زمان اکنون با انسانهایی در سطح سواد دوره ابتدایی ، نسبتی همسان می نماید.
مسیحیت بیشترین جمعیت کنونی جهان را تشکیل می دهد( ۵/۲ میلیارد نفر) و بیشترین با سوادان جامعه نیز کسانی هستند، بالاتر از سطح ابتدایی و کمتر از دیپلم.
دیپلم گرفته های جهان، همانا، اهالی اسلامند(۵/۱ میلیارد نفر) و چون نیک بنگری، عددشان کمتر است از اغیار ، لکن کمی تعداد را، هرگز نشاید که نقصان شمری.
در این میان ، اما ، دانشگاهیان، شیعیان مولا علی (ع) هستند که بر تارک باورشان شریفه « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ... » به جلوه گری نشسته است و البته که عددشان قلیل است و به ۳۰۰ میلیون نفر هم نمی رسد، اما از تو چه پنهان که نسبت مغز انسان تنها دو درصد وزن بدن اوست.
با ظهور دین مبین اسلام، انسانها، دنیای نوینی را به تجربه نشستنند و هر آنچه را برای زندگی طراز آخر سعادت ضروری بود ، فرا چنگشان رسید ، آن سان که خود ، به تنهایی قادرند با به کار بستن چنین آموزه هایی به کمال و سعادت نهایی نایل آیند.
و چنین بود که خدای متعال ، بتدریج ، حجت ظاهری اش را هم از میان مردم ، جدا می سازد تا به مدد بصیرت خویش ، همانند پرندگانی کوچک، پرواز به سوی حقیقت را در غیاب امام معصوم(عج) ، تجربه کنند.
.... و آیا دانی که حکومت مهدی(عج) در چه فضایی پا به عرصه وجود خواهد گذاشت ؟
آری ! آن زمان که آحاد انسانها به درجه ای از کمالات برسند که به خود اجازه خطا کردن و لغزش ، بر اثر شدت بینش ندهند و به عبارتی دگر ، تالی تلو معصوم شوند و چنین وضعیتی نه چنان دور است که می پندارند!
بباید دانست که هر دین و مرامی ، متعهد است که دلیلی متقن ارائه کند تا انسانها با طیب خاطر ، سر بر آستان تعالیمش بسایند و سرشت خویش بر آن حوالت دهند. از آن جهت که هستی بشر ، سرمایه اوست و نشاید که بر هدرش دهد بی حساب و کتاب.
حساسیت به جایی که ضروری است از خود نشان دادن ، مگر نه این است که مسئله عقیده و دین ، مسئله مرگ و زندگی است؟
همه لابد بدانند که مکتب راستین و برحق ، آن است که اولا ، در تعالیمش ، حتی یک مورد خطا نباید دیده شود و ثانیا ، کاملترین دستورالعمل را ، برای تمامی امور جهان ، تا زمان بی نهایت ، ارائه کرده باشد و ثالثا ، رهبران اصلی آن ( معصومین ع ) از هرگونه خطا ، حتی یک مورد ، مبرا باشند ، به این معنا که تمام کردار و رفتار و گفتارشان ، با عقل و عاطفه انسانی و شرع آسمانی و نیز قوانین مادی طبیعت ، همخوانی کند. چنین ویژگیهایی ، جز در مکتب تشیع علوی ، نیابی و هزار و چهارصد سال قدمت ، آیا برای تجربه و اثبات حقانیت کافی نیست؟ آنچنانکه دوست و دشمن گشتند و نبود و نگرد که نیست! فتبارک الله احسن الخالقین.
● مقایسه حوزه علمیه
اسلام با صدایی رسا تحدی می کند که اگر در آموزه هایش ، حتی یک مورد خطا مشاهده گردد ، تمام سخنش را پس می گیرد ، همچنانکه تحدی می کند برای همه امور عقیدتی ، عاطفی و مادی و در یک کلام ، برای همه چیز و تا همیشه زمان، دستورات کامل و ایده آل ارائه می دهد و این تحدی را در مقابل ثمن تمام هستی خود گذارده است.
محتوای تعالیم اسلام ، شامل قرآن و سنت ( سخن ، تقریر و عمل) پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) است و افزون بر آن ، عقل نیز در امور عادی، مورد تایید قرار گرفته است ، به عبارتی دیگر ، بعد از دو منبع اصلی و مهم یعنی قرآن و سنت ، عقل به عنوان حجت ، در رتبه سوم اهمیت برای قضاوت و شناخت قرار دارد.
با این مقدمه ، گفته می آید که امروزه در نظام آموزشی دنیا ، چه غربی و چه شرقی ، تنها عقل بشری میدان دار معرفت جوامع است ، همان که در نظام آموزشی اسلام در جایگاه سوم قرار دارد.
نظامهای آموزشی دنیا تماما ، تئوری و تراوشات ذهنی انسان هستند و گاه عمر نظریات آنها به یک سال هم نمی کشد. پر واضح است که نتایج حاصله از این نظامهای آموزشی ، نخواهد توانست در راستای سعادت انسان قرار بگیرد ، نظام آموزشی اسلام مبتنی بر واقعیات جهان است و تعالیم آن از جهتی با محتوای ثابت و از سویی دیگر ، قابل انعطاف با شرایط زمان و مکان و همطراز با پیشرفتهای روز با ظرافت و دقت طراحی شده است.
نظام آموزشی اسلام که هم اکنون شالوده حوزه های علمیه را تشکیل می دهد ، بی نظیرترین نظام آموزشی از نظر منابع و محتواست ، هرچند متولیان حوزوی نتوانسته اند در همه جوانب ، چهره واقعی آن را به روشنی واگویه کنند ، اما این واقعیت ، چیزی از ارزش آن نمی کاهد.
● نظام آموزشی
ابعاد وجودی انسان به ترتیب اهمیت عبارتند از : عقیدتی ، عاطفی و مادی.
نظام آموزشی ایده آل ، آن است که به هر سه جنبه در حد کمال پاسخگو باشد. اسلام به واقع ، مدعی چنین امری است ، آری ! نیازهای عقیدتی و عاطفی و مادی انسان ، تنها در این مکتب ، پاسخ درخور می یابد و اینگونه است که از همان ابتدای ظهور اسلام ، خداوند متعال ، موجودیت آیین خود را در معرض تحدی و در بوته آزمایش می گذارد و نظامهای آموزشی تمام مکاتب و فرقه ها و تمدنها را به مبارزه می طلبد.
مهمترین چالش نظام آموزشی غیر اسلامی ، نداشتن منابع شناخت است ، تنها منبع معرفتی آنان ، عقل و تجربه است و حداکثر ، آموزه هایی که از مکاتب و مرامهای دیگر اقتباس می کنند.
بیشترین کاری که از نظامهای آموزشی کنونی دنیا بر می آید ، تامین جنبه های مادی انسان است ، آن هم با نواقص فراوانی روبروست.
این نظامها در جنبه عقیدتی و عاطفی انسانها چه برنامه ای دارند ؟ آیا غیر از این است که امیدوارند با تامین جنبه مادی آدمیان ، آرامش و سعادت نصیبشان گردد ؟ غافل از آن که دو جنبه مهم دیگر انسان را به طاق نسیان سپرده اند و اتفاقا سعادت بشر را تنها در همین دو بعد باید جستجو کرد.
مشکل اساسی حوزه علمیه به عنوان متولی نظام آموزشی اسلام ، این است که نتوانسته است از منابع و آموزه های فوق العاده این نظام آموزشی ، بهره گیرد و به تدوین نظامی منسجم و کارآمد در این جهت بپردازد.
ایراد نظامهای آموزشی دنیا ، نداشتن تعالیم مکتبی و پشتوانه ای منطبق بر واقعیت است و ایراد حوزه های علمیه ، مدیریت ضعیف بر گنجینه های منحصر به فردی است که به طور وفور در اختیارشان قرار دارد.
حوزه های علمیه ، علی رغم داشتن منابع غنی برای پی ریزی نظام صحیح اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و ... که می تواند و باید کلید حل مشکلات جامعه باشد ، تا کنون از این ظرفیت بی نظیر مکتب اسلام ، خود را محروم کرده و همچنان بالقوه و بکر باقی مانده است.
دریغ و درد ! که هنوز پس از گذشت ۱۴۰۰ سال از ظهور اسلام و ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی ، در جامعه ، با معضلات فراوان ، دست به گریبانیم.
صاحبان گوهر شب چراغی که طریق استفاده از آن را نمی دانند ! چراغ جادو بدستانی که از خاصیت آن بی خبرند ، حاملان اسم اعظمی که حتی به خود زحمت خواندن این اسم را نمی دهند ، کلید دارانی که همت چرخاندن کلید در کلون را ندارند ، انگشت روی ماشگانی که هنوز شلیک نکرده اند ، لیوان بدستانی که تشنه اند و لیوان پر از آب زلال و تگری را سر نمی کشند و دارو در کفانی که در حال احتضار ، داروی شفابخش را نمی خورند و ...
حوزه ، در جنبه مادی انسان کاری نکرده است ، در جنبه های عاطفی- اخلاقی و عقیدتی هم ، کارش قابل ذکر نیست ، خرده بر ما نگیرید ، بدون تعارف ، قرار است که سخن بگوییم و نیازی به استدلال نمی بینم و گرنه می گفتم که با داشتن چنین گوهر بی همانندی ، در زمان ما چه تعداد سلمان فارسی و ابوذر و عمار و حد اقل چند امام خمینی و شهید بهشتی و شهید دستغیب و شهید مطهری داریم ؟ کدام منطقه است که عاری از مشکلات و فساد است ، کدام مسئول است که برای درد بیچارگان و پابرهنگان ، شبها بی تاب است و خوابش نمی برد ؟ کدام قسمت فرهنگ است که منطبق بر معارف ناب اسلام است ؟ کدام به قدرت رسیده ای در فکر استفاده بهینه ! از امکانات در اختیارش ، به نفع باند و گروه خود نیست؟ کدام قدرتمداری ، خود را وامدار مردم و نوکری برای ولی نعمت می داند و ... شقشقه هدرت !
برحوزه علمیه واجب است که به تبیین و تدوین نظام آموزشی مبتنی بر تعالیم اسلام بپردازد و با موضوع بندی جنبه های مختلف حیات انسانی و طرح مبسوط موضوعات عقیدتی ، اخلاقی و احکام عملی به صورت درس خارج ، به وظیفه اصلی خود اقدام کند.
وضعیت نابهنجار یک جامعه ، نشان دهنده نقص نظام آموزشی آن است ، به دیگر سخن ، مهمترین عامل تربیت و رشد انسان ، چه در زمینه امور دنیایی و چه امور معنوی ، همانا نظام آموزشی آن جامعه است.
آن زمان که نظام آموزشی مستدل و منطقی ، برای جامعه تدوین شود ، مردم از نقطه نظر عقیدتی ، عاطفی و مادی ، با هزینه ای اندک در راستای اهداف اجتماعی و دینی مدون قرار خواهند گرفت و معضلات فردی و اجتماعی ، خود به خود بر طرف خواهد شد. بی گمان در چنین شرایطی ، تخلفات و ناهنجاریها به حد اقل ممکن ، تنزل خواهد کرد. در چنین فضایی ، تنها ، اگر تخلفی صورت بگیرد ، مجازات خاطیان ، برای حاکمیت ، مجاز خواهد بود ، به عبارت دیگر ، تا نظام آموزشی صحیحی طراحی و اجرا نشده است نمی توان و نباید همه گناهان را در سبد مجرمان نهاد.
نظام آموزشی حوزه ، بدون فوت وقت ، باید تبیین و نهادینه گردد. برای نیل به این هدف ، ضروری می نماید که سه جنبه فوق الذکر ، از یکدیگر تفکیک و بررسی شود که در هر کدام از این موارد چه اهدافی مورد نظر است و چه موضوعاتی باید مورد توجه قرار گیرد ، آن گاه ، راهکارها و شیوه های تربیتی و آموزشی را در هر بخشی شناسایی کنیم و در شاکله نظام آموزشی بگنجانیم.
در نظام آموزشی اسلام ، از چهار منبع برای شناخت و استدلال و تعریف و تبیین موضوعات و احکام استفاده می شود که در هیچ مکتب و مرامی چنین منابع متقن و مطمئنی وجود ندارد ، آنچه را که این منابع ارائه می دهند ، آخرین حرف و حرف آخر در هر زمینه است ، به این دلیل که از سرچشمه وحی صادر شده است.
باید و می توان برای تبیین و تفسیر و تدوین این نظام آموزشی ، از گروههای تحقیقاتی و پژوهشی بهره برد. این گروهها ، محدوده و دورنمای نظام آموزشی را پی ریزی و تحجیر می کنند و چارچوب تعیین شده ، به تدریج حقیقت و حاصل نظام آموزشی اسلام را به جامعه عرضه کند. هرچه زودتر ، این روال شروع شود ، باز هم دیر است !
گروهی برای شناسایی موضوعات جدید در زمینه های عقیدتی ، عاطفی و مادی ، باید ماموریت یابند و گروهی دیگر برای یافتن حکم شرعی این موضوعات و تثبیت آخرین نتایج ، جهت تزریق در بافت جامعه اقدام کنند.
موضوع انتخابی ، که لزوما باید یکی از موضوعات مبتلا به جامعه نیز باشد ، به عنوان سوژه حکم شرعی ، به صورت درس خارج تدریس شود و دلایل آن به صورت مستقصی بیان گردد و توسط شاگردان در کلاس به کنکاش و بحث گذاشته شود. هر کدام از مدرسان درس خارج ، باید موضوعی را بررسی کند و در همان درس و موضوع خبره و مجتهد شود.
نظام آموزشی باید روشن سازد که از متعلمین خود چه انتظاری دارد و برای دست یافتن به آن ، کدامین سرفصلها را جهت تدریس توصیه می کند ، همچنانکه باید شیوه رسیدن به آن را نیز به تفحص و کنکاش بنشیند.
باتوجه به پیچیدگی هویت انسانی و فراوانی منابع ، لازم می نماید که موضوعات و سرفصلهایی را مدنظر قرار دهد که متعلمین را در اسرع زمان به مقصد برساند.
نظام آموزشی باید با برآوردی حساب شده ، تعیین کند که می خواهد چه ویژگیهایی را به افراد ، در مناصب ، سنین و موقعیتهای مختلف بیفزاید و یا از آنها بکاهد ، تعریف وضعیت ایده آل در هر امری کدام است و ...
آنچه مهم و موکدا مطلوب است ، این است که روی نتایج و فرآورده های شخصیتی و روحی انسان بیش از هر چیزی ، باید حساسیتی مضاعف مصروف گردد.
نظام آموزشی باید برای چالش ها و نقایص ، سر فصل ویژه وآموزه های مدون ارائه کند و قدم به قدم ، آنها را مرتفع سازد.
نظام آموزشی حوزه ، با تبیین و تفسیر و تئوری پردازی موضوعات و ارائه احکام ، باید زمینه فرآوری آنها را در مدارس ، دانشگاهها و مآلا در جامعه ایجاد کند.
در نظام آموزشی حوزه ، طلاب ، بعد از سپری کردن دوره دوم یا اجتهاد ، به طور طبیعی بر مبانی اجتهاد مشرف و قادر به رد فرع بر اصل می شوند. هر کدام از این مجتهدان بالقوه ، با گزینش موضوعی تخصصی ، در یکی از سه نیاز اساسی انسان ، به مطالعه و تحقیق و ارائه درس خارج می پردازند ، به عبارت دیگر درآن رشته مجتهد می شوند.
وظیفه مدیریت حوزه ، اما ، در این راستا ، این است که با توجه به نیاز جامعه و استعداد و سلایق طلاب ، به موضوع بندی ، تفکیک و تقسیم آنها اقدام کند و با سپردن هر موضوع به یکی از طلاب و خواستن مسئولیت از او در همان زمینه ، امکان بررسی و مطالعه و تدوین و در نهایت اجرای همه آموزه های دین را در جامعه فرام سازد.
آنچه در یک نظام آموزشی مهم جلوه می کند ، ارائه مدل و الگوی صحیح زندگی است ، به این دلیل که افراد یک جامعه ، ضرورتا خود را با الگویی که از طریق نظام آموزشی آن جامعه ارائه می شود ، تطبیق می دهند.
● اهداف حوزه علمیه
حوزه علمیه باید دو هدف اساسی را تعقیب کند :
۱) هدف مقدماتی
الف) تسلط بر زبان عربی و فارسی ، نوشتاری و گفتاری
ب) تسلط بر درست اندیشیدن ، اشراف کامل بر مبانی منطق
ج) اجتهاد ، تسلط و اشراف کامل بر مبانی اصول فقه و رجال و علم الحدیث
● هدف نهایی
الف) کسب دین ، حوزویان باید الگوی تمام نمای اسلام باشند ، نه برای دیگران ، بلکه قبل از هر چیزی برای خود.
ب) معرفی دین ، حوزویان به عنوان خلفا و جانشینان رسول الله(ص) ، باید به معرفی و آموزش تعالیم مکتب برگزیده خداوند ، با ویژگیهای خاص خود که عاری از هر گونه انحراف است ، با کمال مراقبت و جدیت و تنش زایی ، همت گمارد.
حوزه ها برخیزند !
۱) آنچه در حوزه های علمیه لازم و غیر قابل اجتناب است ، این است که عقاید و اخلاق نیز همانند فقه و اصول ، با رویکرد و متد اجتهادی ، به شیوه درس خارج ، ارائه گردد و منابع معتبر( قرآن ، سنت ، عقل و اجماع) برای مسائل عقیدتی ، اخلاقی ، سیاسی ، اداری ، اقتصادی و ... نیز به کار گرفته شوند.
۲) با توجه به موقعیت زمان و مکان ، اجتهاد احکام جدید و اجتهاد جدید احکام ، باید محط نظر مجتهدان احکام دین قرار بگیرد.
۳) انقلاب و حرکت اساسی در حوزه علمیه ، جایگزین کردن اجتهاد اصولی ( اصول دین) به جای اجتهاد فروعی( احکام عملی شخصی و ...) است که می تواند تاثیرات عمیق و بنیانی بر شخصیت انسانها بگذارد و راه را برای تاثیر فروع دین بر زندگی ، هموار سازد.
۴) هرگز برای این ابهام و سوال ، پاسخی درخور نیافته ام که چرا برای فروع دین در حوزه علمیه بیش از اصول دین و اخلاق اهمیت قائل شده است و عقاید و اخلاق به عنوان دروس جنبی مطرح می شوند؟
۵) مشکل اساسی انسانها ، فقدان عقیده و اخلاق است و تا عقیده انسان درست نشود ، چگونه انتظار عمل به احکام عملی را داشته باشیم ، در حالی که این اعمال فرع بر عقاید است ، بی تردید ، اکتفا کردن به کلیاتی مبهم و اولیه به عنوان عقاید و اخلاق ، هیچ دردی را دوا نمی کند ، اوضاع کنونی ، شاهد مثال کاملی برای این قضیه است.
تنها یک راه می ماند و آن ، این که عقاید و اخلاق هم به صورت تخصصی با متد درس خارج ارائه شود.
۶) سیره و دأب خداوند متعال بر این است که در هر دینی ، ابتدا معتقدات سه گانه ( توحید ، نبوت و معاد) را مطرح کرده است ، چه سان است که حوزه های علمیه به فروع چسبیده و امر اول خدا را بر زمین نهاده است؟ آیا اینگونه ، ادعای رهبری جامعه دینی جهانی ، ممکن شود؟
۷) اگر حوزه علمیه بخواهد نقش واقعی و طبیعی خود را در این وانفسای سرگردانی و تحیر و کویر بی فرهنگی ایفا کند ، چاره ای نیست ، جز اینکه در این مقولات تجدید نظری اساسی کند و بیش از این به دور خود ، بیهوده نچرخد که وقت تنگ است تنگ ! حوزه باید ۵۰ درصد وقت خود را به اجتهاد و تبیین و تفسیر اصل اول دین یعنی توحید و ۲۵ درصد را به نبوت و معاد و ... و ۲۵ درصد هم به احکام قدیم و جدید فقهی اختصاص دهد ، این است راه نجات!
۸) تا کنون آنچه در حوزه های علمیه اتفاق افتاده ، پرداختن به ظاهر و شکل و قالب دین بوده است ، از جمله چگونگی نماز و عبادات و شکل صحیح انجام امور و ... آیا زمان آن فرا نرسیده است که به محتوا و ذات دین بپردازیم و ثمره اصلی دیانت را به کام تشنه بشریت فرو ریزیم؟
۹) علیکم بالمتون لا بالحواشی ! متون دین ، بی تردید ، توحید و نبوت و معاد است و حواشی آن ، اعمال فردی و اجتماعی انسان.
بر حوزه های علمیه واجب است که به متن دین بپردازند ، نه اینکه امر را بر مردم مشتبه سازد که فرع را به جای اصل اتخاذ کند.
۱۰) اگر نیاز به شناختن احادیث صحیح و متقن وجود دارد که بدون تردید چنین است ، به طریق اولی در عقاید و اخلاق ، بیش از احکام عملی حساسیت وجود دارد که شاکله جهانبینی انسان را تشکیل می دهد و نیاز به بررسی و پالایش و پیرایش در آن بر کسی پوشیده نیست. چه بسا روایاتی که در عقاید و اخلاق وارد شده است که اصل و اساس محکمی ندارد و مجعول و ضعیف است و ای بسا روایات سرنوشت سازی که محجور و دور از چشم قرار گرفته اند که می توانستند انقلاب ماهوی در انسانها پدید بیاورند. سرنوشت انسان با عقیده و بعد اخلاق شکل می گیرد و اگر چنین موضوع مهمی را به حال خود واگذاریم و برداشتهای عوام گونه در این امور وارد شود ، چه کسی جواب انحرافات عظیم انسانها را می دهد. آیا انصاف است که مدتها به کنکاش و جستجو و نقض و ابرام پیرامون چگونگی و صحت و بطلان نماز خواندن انسان برهنه وقت بگذاریم و احادیثش را بررسی کنیم و صدها موضوعات بی فایده دیگر ، اما اساسی ترین موضوعات و حیاتی ترین امور زندگی انسانها ، یعنی عقاید و اخلاق را به فهم خود آنان و حد اکثر درک عمومی گویندگان و مداحان و اهل منبر وانهیم ؟
این امر ضرورت غیر قابل اجتناب پرداختن به عقاید و اخلاق به شیوه معمول دروس خارج را موکدا واجب می کند ، بزنگاه حوزه که تا کنون مغفول عنه بوده است ، همین نکته است و بس !
۱۱) تکرار دروس فرعی به شیوه کنونی حوزه ها ، ممل است ، مخل است ، مقل است ، ال و بل!... است!
۱۲) بسیاری از دروس خارج کنونی که در ابواب فقه بحث می شود ، مورد ابتلابه آنها محدود ، نادر و چه بسا معدوم است و می توان عناوین فراوانی از آنها را تحت یک عنوان کلی تر تدوین نمود و با اختصاص زمانی اندک به آن ، با اشاره ای از آن رد شد و در عوض زمان بیشتری را باید صرف ابوابی کرد که ضریب ابتلابه آنها فراوانتر است و ای بسا هرگز به آن پرداخته نمی شود.
متاسفانه ابواب عقیدتی و اخلاقی که مستمر و بدون انقطاع با آن سر و کار حیاتی داریم ، هیچ جایگاهی در دروس خارج حوزوی ندارند و این نقیصه وحشتناک و غیر قابل تصور در پیکره نظام آموزشی حوزه در انظار همه خودنمایی می کند ، اما کسی نیست که به روی خود بیاورد و از خود یا دیگران بپرسد که چرا اینگونه است و کسی به فکر رفع آن نیست؟
آیا دست استعمار شیطانی و مخالفان و معاندان و منحرفان در کار است که فرهنگ اسلام ناب محمدی(ص) در جامعه انسانی ظهور و بروز نداشته باشد و افراد به امور پیش پا افتاده و غیر ضروری مشغول باشند و از هدف خلقت باز بمانند و تا آخر عمر درگیر بازی با الفاظ باشند ؟
یک نفر عوام در مجلس درس خارج شرکت کرده بود و از مباحث مطرح شده در آن دچار حیرت ، که در حوزه چه چیزهایی می خوانند و برایش وقت صرف می کنند!
آیا رسم و سابقه قبلی و سنت سلف ، اجازه نمی دهد که به مسایل اساسی دین دردروس خارج بپردازیم ؟ آیا شارع مقدس رضایت ندارد که دروس خارج در موضوعات عقاید و اخلاق ارائه کنیم و تشنگان حقیقت را به سرچشمه پیراسته وحی برسانیم ؟ به راستی ! چه چیزی مانع شده است که فقط به فقه و اصول چسبیده ایم و جرأت و جسارت طرح آموزه های اصلی دین را دردروس خارج نداریم ؟
این درد را کجا باید درمان کرد ؟ این فریاد را کجا باید سر داد ؟ ...
آیا پالایش و پیرایش روایات از نظر سند و معنا در آموزه های عقیدتی و اخلاقی حرام است و در احکام عملی واجب ؟ آیا مهم نیست که یک حدیث در زمینه عقیده و اخلاق و تاریخ و تفسیر و تربیت و ... جعلی و ضعیف و مرسل و ... باشد ، اما در احکام عملی مهم است ؟
اگر کسی این نکته را دریافته است ، محض رضای خدا به ما هم بگوید که بدانیم عقاید و اخلاق مهم نیستند و فقطاحکام عملی باید از نظر معنا و طریق سند ، کنکاش و پالایش شود و مورد بازبینی و دقت و محط نظر و موضوع درس خارج قرار بگیرد !
تعجب نکنید ! واقعیت را می گویم ، حوزه علمیه با عقاید و اخلاق سر و کاری ندارد ! به آنها نمی پردازد ، درسی اساسی در این موضوعات ندارد ، اما تا دلت بخواهد فقه و اصول فقه ، دم به ساعت در حوزه تدریس و بحث می شود ف تکرار اندر تکرار ...
● جایگاه حوزه های علمیه
حوزه های علمیه وظیفه دارند که به تبیین و تشریح و تعلیم دین خدا ، بر همان اساسی که توسط پیامبر(ص) و ائمه(ع) عمل می شده است ، بپردازند.
این مسیر را باید با همان اهداف و با همان اولویتها و با همان آهنگ ، طی کند. هرگز نمی شاید که اهداف دیگری ، برای خود تعریف کند ، برخی اهداف را نادیده بگیرد و برخی را بر بعضی دیگر از جانب خود مقدم بدارد و ...
حوزه های علمیه به عنوان پاسدار و مدافع حریم معارف الهی ، باید نسبت به نشر و گسترش معرفه الله به عنوان مهمترین آموزه دین ، اقدامی اساسی و عاجل و مستمر به عمل آورد ، به عبارت دیگر ، باید مباحث ، تحقیقات ، نوشته ها ، دروس خارج و ... قبل از هر موضوعی به این سمت و سو کشانده شود.
باید به عقاید و اخلاق و تزکیه و تهذیب انسان ، قبل از آموزش احکام فرعی و جزئی پرداخته شود.
دریغ است و حیف که فرصت گرانبهای مراجع و مدرسین بلند پایه حوزه ها در احکام فرعی و کم فایده و چه بسا غیر مبتلابه مصروف گردد و برای خالی نبودن عریضه ، هفته ای یک جلسه اخلاق و یا عقاید هم گفته شود ، نمکی برای طعام ! آیا رسالت حوزه این است؟
به کجا می رویم ؟
امروزه اگر بر محصولات انسانی و برونداد حوزه های علمیه بنگریم ، چه می بینیم ؟ آیا یک طلبه بعد از ۱۰ – ۱۵ سال تحصیل درحوزه ، بر مکالمه و کتابت زبان عربی مسلط است ؟ از نظر مادی تامین است و بی دغدغه ؟ از نظر مسکن بی مشکل است ؟ از نظر بر قراری ارتباطات اجتماعی ، کمبودی ندارد ؟ صرف نظر از مطالعات و تحقیقات شخصی طلاب ، نظام آموزشی حوزه چه افزوده ای بر شخصیت علمی و معنوی آنان داشته است؟ از مکتب ناب و بدون غلو اهل بیت(ع) چه می داند ؟ آگاهی او از تاریخ اسلام چه مقدار است؟ از فلسفه ، از عرفان ، از خدا از پیامبر از قیامت و ... چه اندوخته ای با خود دارد؟
کدام طلبه است که مدیریت حوزه از او می پرسد ، کجایی و چه می کنی و باید چه کار بکنی ؟
یک طلبه بعد از سالها شرکت در درس خارج ، چه دردی از جامعه را درمان تواند کرد؟
به راستی ، محصولات امروزه حوزه های علمیه چیست ؟
به کدامین راه می رویم؟ این تذهبون؟؟؟
۱) حوزه علمیه بیش از حد لازم ، وقت طلاب را تلف می کند.
۲) سرفصلهای دروس حوزه ناقص و دور از جامعه و نیازهای انسان است.
شهید مطهری می‏گوید :
وقتی که من از قم به تهران رفتم ، احساس کردم که مردم به چیزهایی نیاز دارند که من نمی‏دانم و من مطالبی یادگرفته‏ام که مورد نیاز مردم نیست.
۳) کتابهای درسی حوزه ، تناسبی برای تدریس ندارد ، بدین جهت که برای این منظور نوشته نشده اند. غمگنانه باید گفت که هیچ کتابی چه در حوزه یا دانشگاه و مدارس ، به صورت تخصصی برای تدریس نوشته نمی شود و اصولا از معیارهای یک کتاب درسی فرسنگها دورند.
۴) برونداد حوزه ها مطلوب نیست و تاثیر قابل قبولی در جامعه ندارد.
۵) در حوزه به مسائل فرعی بیش از اصلی می پردازند.
۶) از ظرفیت بسیار ناچیز دین در حوزه استفاده می شود و بخش اعظم آن مغفول عنه مانده است و آنگاه که بپذیریم ، فرهنگ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... هم تابع حوزه هاست ، توالی آن هم قابل درکند.
۷) نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، آموزشی، اداری و دیگر ارکان جامعه با نظام اسلامی آن ، بسیار فاصله دارد.● استقلال حوزه
حوزه به عنوان مهمترین پایگاه حفاظت و نشر دین ، نباید وابسته به حاکمیت باشد. طبیعت حاکمیت و قدرت حاکم بر هر اجتماعی ، سلطه و محدودیت ، در جهت تحکیم منافع قدرت است و اکیدا ، حوزه نباید آلت دست و ابزار موقعیتهای موقتی و دنیایی شود. در حوزه وابسته ، افکار و شخصیتهای مستقل و موثر و مفید به معنای واقعی تربیت نخواهند شد ، زیرا حوزه ی وابسته به حاکمیت ، جیره خوار و توجیه گر حکومت می شود و به لحاظ محتوا و زایندگی، خنثی و بی خاصیت. حوزه وابسته به حاکمیت ، طلبه را بله قربان گو بار می آورد و ریشه آزاد اندیشی و رشد فکری و تولید علم و اندیشه واقعی و موثر را می سوزاند و انسانی فاقد اراده و خنثی تحویل جامعه می دهد.
حاکمیت و قدرت باید از حوزه بجوشد، نه اینکه حاکمیت، حوزه را تحت کنترل قرار دهد. حوزه مادری است که حاکمیت را تولید می کند و نه اینکه حاکمیت، حوزه را بسازد! اگر سرنوشت حوزه را به دست حاکمیت بسپاریم، باید فاتحه معنویت و تکامل فرهنگی را هم اکنون بخوانیم!
رشد و تکامل فرهنگی، با اجبار و بخشنامه ممکن نیست. انسانها، زمانی که احساس آزادگی کنند، می توانند به شکوفایی استعدادهای خود دست یازند. اگر فضای رعب و تطمیع بر روحیات افراد حاکم شود، جایی برای ابراز استعدادهای طبیعی باقی نمی ماند.
بزرگترین خیانت حاکمیت آن است که تلاش کند، حوزه را تحت سیطره و کنترل خود در آورد. پر واضح است که حاصل چنین ساز و کاری، نابودی استعدادهای موجود و در لاک خود خزیدن نخبگان واقعی و سر برآوردن نخبگان مصنوعی و غیر مفید و دولتی است.
با چنین وضعی، پرورش یافتن اساطینی همچون شیخ انصاری و نائینی و امام خمینی و ... امری ناممکن است.
حوزه ای که چشم به دست حاکمیت باشد ، راه به جایی نمی برد و در کویر بی برنامگی و روزمرگی و بی حاصلی غرق خواهد شد.
دریغ و خیانت است که حوزه و میراث گرانبار تاریخ پر افتخار شیعه و مکتب راستین جهان خلقت را در پای حاکمیت دنیایی، هرچند نظام مقدس جمهوری اسلامی، ذبح کنیم و کنترل آن را زیر نظر حاکمیت قرار دهیم.
طبیعت حوزه علمیه که بر گرفته از مکتب راستین اهل بیت (ع) است، بر استقلال نسج یافته است تا بتواند محصولات و شخصیتهای ویژه خود را باز تولید کند.
اگر طلبه در ابراز نظر و شناخت و برداشت خود با طیب خاطر احساس آزادگی نکند و ببیند مترصدانی در صدد انگ زدن و قطع مزایا و ایجاد رعب و نگرانی و درج در پرونده و مسئله دار شدن و ... برای او هستند ، ملاحظه کاری و مداهنه در پیش خواهد گرفت و چنین حوزه ای ، بی تردید از درون خواهد پوکید و ارزش خود را از دست خواهد داد و در حد یک اداره دست چندم و تحت کنترل حاکمیت تنزل خواهد کرد.
حاکمیت نمی تواند و نباید برای حوزه و حوزویان ، در محدوده ویژه حوزه ، باید و نباید تعیین کند. اگر حاکم اسلامی(غیر از معصوم) را در اجرای همه احکام اسلامی(بغیر از مسئولیتهای ویژه معصوم) مبسوط الید بدانیم ، اما در دخالت در امور حوزه ، نمی توان چنین شانی برای او قائل شد ، زیرا حوزه جایگاه خود را دارد و حاکمیت برکشیده از حوزه است و نه حوزه بر آمده از حاکمیت.
حوزه نهادی است به معنای تام کلمه فراقانونی و فرا دولتی و فرا حاکمیتی که هیچ کس حق دخالت در آن را ندارد.
البته که هر نهاد و مجموعه ای نیاز به مدیریت دارد، اما مدیریت حوزه باید ساز و کار ویژه خودش را جستجو کند. می توان مدیریت یا شورای مدیریت حوزه را با انتخابات آزاد و سراسری طلاب تعیین کرد و اداره حوزه را به آن سپرد. شورای منتخب که شامل نمایندگان طلاب سراسر کشور است ، به گزینش مدیران اصلی و فرعی حوزه اقدام می کند و مستقل از حاکمیت به اداره حوزه می پردازد. حاکمیت هم موظف شود که بدون هیچگونه چشمداشتی ، ضروریات حوزه را تامین کند ، بدون اینکه حوزه در مقابل حاکمیت پاسخگو باشد و مشروعیت حاکمیت بر این مبنا استوار گردد.
● تکفیر نکنیم!
منطقی ترین مکتب جهان به معنای واقعی کلمه ، اسلام ناب محمدی است ، اسلامی که مهر تایید آن در نقطه غدیر ، از جانب رب العالمین ، بر تارک زمان و زمین زده شد. هیچ قدرتی را نرسیده و نخواهد رسید که که بر آن کمترین خرده ای بگیرد و زیر سوالش ببرد ، چه به لحاظ کبرویت و چه صغرویت !
پاشیدن مشتی خاک بر چهره خورشید غدیر ، دردی را از بیمار دلی درمان نتواند کرد.
کسی که مدعی ولایتمداری از چنین موقعیت بی نظیر و ممتاز و با شکوهی است ، هرگز نیاز به تکفیر دیگران نمی بیند ، چرا که خورشید طالع شده در غدیر ، یخهای زمخت جهان را در اندک توجهی آب می کند و اثری از آن بر جای نمی گذارد.
این گفته را موکد می کنم که اگر کسی برای اثبات حرف خود ، به تکفیر و خشونت و برجسته کردن رگهای گردن بپردازد ، بویی از مکتب غدیر نبرده است و بسی نارواست که او را ولایتمدار غدیر بدانیم. ولایتمدار غدیر به جای قوی کردن رگهای گردن ، هزاران دلایل معنوی دارد که در کمال آرامش و مهربانی بر خصم عرصه می کند و احد الناسی هم تاب مقابله با اقل این دلایل را ندارد و بهت الذی کفر ... است!
ما به حق ادعا می کنیم که هیچ واهمه و ترسی از طرح هر نوع سوال و اشکال و ایرادی بر مکتب اسلام ناب از طرف هر کس که باشد نداریم و توانایی آن را داریم که منطقی ترین جواب ممکن را در هر زمانی در مقابل آن ارائه کنیم.
به واقع تحدی می کنیم که اگر نتوانیم جواب قانع کننده به حتی یک سوال بدهیم ، دست از همه ادعاهای خود بر می داریم و تابع خصم می شویم.
اما ، دریغ و درد ! که برخی نا آگاهان و کوته نظرانی ، بندرت یافت می شوند در جمع ما که توهمات شخصی خود را به نام اسلام معرفی می کنند ، خشونت می تراوند و تکفیر می بافند و عربده مستانه اناالحق و غیری الاباطل سر می دهند و به هر حشیشی متشبث می شوند و زمین و زمان را به هم می دوزند تا نه تنها خصم را که خودی ها را هم با حربه تکفیر ، شخصی و شخصیتی ترور کنند ، همان تفکری که فریاد و ناله مولا علی (ع) را در فراخنای تاریخ برآورده است و خون دل به کام امام خمینی(ره) ریخته بود و ... ، با صراحت از چنین افرادی ، تبری می جوییم و آنها را ساده دلانی فاقد بینش می دانیم که برای درست کردن ابرو ، چشم طرف را از کار می اندازند ، به اعلی صوت ، اعلام می کنیم که با خصم ، در هر رتبه و موقعیتی که باشد ، جنگ و جدال نداریم ، مگر با شیوه ای نیکو که خداوند هستی ، به آخرین پیامبرش فرمود : جادلهم بالتی هی احسن !
هر کس ، هر چه دلش می خواهد بگوید که برای هر سوالی ، جوابی و برای هر تکی ، پاتکی قانع کننده و منطقی داریم و اگر کسانی در بین ما به روشی غیر احسن و قبیح و خشن و پرخاشگرانه و تکفیری برخورد کنند ، از مکتب اسلام ناب خارجند و از آنها تبری می جوییم.
این را گفتم که دامن شاگردان مکتب ولایت علوی در حوزه های علمیه را مبرا کنم ، چرا که آنان ابناء الدلیلند و نه اصحاب چماق و بیل !
آن که برای هر حرفی ، هر چند نسنجیده و کفر آمیز ، الم شنگه به راه می اندازد و به نام دفاع از دین ، عبا در می آورد و نفس کش می طلبد ، فرسنگها از مکتب ناب محمدی بدور است ، چرا که کفریات مطرح شده را منحصرا با داروی ویژه اش درمان توان کرد. به عبارت دیگر ، باید به حل مسئله مبادرت ورزید و نه به پاک کردن صورت آن .
... و در یک کلام ، کسی که تکفیر کند ، انسانها را ، برود خودش را بسازد و برای یافتن پاسخ منطقی برای کفرگویان آماده شود ، کاری به دیگران نداشته باشد که هم عرض خود را می برد و هم اسلام ناب را زحمت می دارد ، بی تردید ، ضرر این بیش از کفریات آن ، دین را فرو می کوبد ...
● ترس
حوزه منشأ و جایگاه ایمان است. حوزه علمیه می تواند و باید امنیت معنوی و مادی را در جامعه نهادینه کند. اگر حوزه پناه بی پناهان نباشد ، پس انسانهای به ستوه آمده از قهقرای دنیای مادی به کجا روی آورند؟ حوزه علمیه زمانی می تواند آرامش و امنیت را بر انسانها عرضه بدارد که ساز و کار امنیت را برای طلاب که محصولات انسانی حوزه علمیه هستند ، تامین کرده باشد ، به عبارت دیگر ، ذات نایافته از هستی، بخش، کی تواند که شود هستی بخش!
با این پیش گفته، ضرورت تامین امنیت در تمام ابعاد، برای روحانیون روشن است. طلبه ای که در قاموس شخصیتش، بیم، رخ بنماید، نامش را طلبه نگذاریم! طلبه فقط یک ترس را باید بشناسد و آن تقوای الهی است !
آیا سزاست که کسی بترسد که نانش را ببرند یا آبرویش را ببرند یا با او در می ستیزند و خونش را بریزند و یا اینکه موقعیتش را از او بگیرند و دست کم ترفیعش را نپذیرند یا بی جهت بر او تحکم کنند یا رتبه او را تنزل دهند یا امتیازش را پاک کنند و سیر سقوطی اش را به سوی خاک کنند و ... اینها بیم و هراسهایی است که می توان تصور کرد که خود را عیان کند.
آیا طلبه از این نوع بیم ها در امان است ؟ آیا امنیت کامل برای طلبه فراهم است و با آزادی کامل می تواند ابراز نظر کند و مباحث طلبگی و اجتماعی و ... را برای تضارب آراء و یافتن بهترین نظر و اندیشه ، مطرح سازد و مشکلی برای او درست نشود؟ آیا هیچ نوع ترسی برای او نخواهد بود؟ آیا محیط آزادگی و حریت تبادل افکار را بر قرار کرده ایم؟ آیا فضای جامعه حوزوی به گونه ای هست که بتوان حرفی زد و از پیامدهای آن مصون بود و جوابها را هر چند کوبنده ، فقط از طریق مقابله فکری دریافت نمود ؟ یا اینکه باید منتظر بود که چنگ و چماق به جنگ و دفاع برخیزد و به جای دلایل معنوی ، با رگهای گردن بر آمده و قوی ، مواجهه صورت می گیرد؟
آیا در فضای درس حوزه ترس وجود دارد؟ ترس از اینکه آسته بیا آسته برو که گربه شاخت نزند ! نانت در خطر است ! نام و آبرویت بر باد می رود ! پرونده ات سیاه می شود ، بیچاره می شوی ! ...؟
آیا طلاب آزاد نیستند که هر طور خواستند باشند و از کسی تملق نگویند و حتی انتقاد کنند و بی مشکل بمانند؟ آیا ریشه اینگونه ترس ها در حوزه خشکانده شده است؟
... و در یک کلام، آیا حوزه ، فضای امنیت و آزادگی واقعی را که جانمایه روحانیت در مکتب اهل بیت(ع) است را برای طلاب و روحانیون ایجاد نکرده است که از هر چیزی نهراسد و چپ و راست مراقب نباشد که برایش پاپوش درست نکنند و اصل را بر عدم برائت نگذارند!؟
این چنین است که در این فضا، روحانیون و طلاب، جامعه را به سر منزل مقصود می رسانند و گرنه ، شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان حایل !
و نتیجه آنکه هیچ کس حق ندارد در محیط حوزه و غیر حوزه فضای رعب و وحشت ایجاد کند و چشمها را بترساند و اگر کسی یا نهادی چنین کند باید به چشم خائن و ضد دین به آن نگاه کرد و نه خادم دین و نیز بر روحانیون واجب است که اجازه پا گرفتن چنین فضایی را ندهند و با همه توان آن را بشکنند ولو بلغ ما بلغ!
در همین زمینه ، ترس از نوعی دیگر نیز تصور می شود که منجر به امتیاز قاپی گردد و مسابقه بزن در رو ! به راه افتد ، به این معنا که هر کسی سعی می کند به خاطر اینکه از قافله عقب نماند یا سرش بی کلاه نماند ، به هر قیمتی شده ، موقعیت و امتیازی و مقام و مسندی را به دست آورد و زمانی هم که به آن موقعیت رسید به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را از دست بدهد ، مگر آنکه حضرت عزرائیل (ع) به سراغش بیاید و ...
می ترسد که اگر مقام و مسئولیتش را از دست بدهد ، دنیا به آخر برسد. حاضر است جان به عزرائیل بدهد ولی مقامش را نه !
این ترس که فراگیر شود ، فضایی از بی اعتمادی و تصلب و اتهام و تکفیر و ... رواج می یابد.
از صف های عزت شکن گرفتن شهریه که می گذرم و فقط یک درخواست مکرر طلاب را ذکر می کنم که شما را به خدا ! بیش از این عزت طلاب را خدشه دار نکنید که برای گرفتن یکی دو برگ سبز هزاری ، در صفهای طویل وقت گرانبهای خود را و عزت طلبگی را به رایگان تضعیف کنند.
● شش دانگ دین
بین فقه، اخلاق و عقاید، به ترتیب ، نسبت عموم و خصوص مطلق بر قرار است. احکام عملی یا فقه را باید آموخت ، چه با تقلید یا اجتهاد و یا احتیاط ، اما اخلاق ، علاوه بر آموختن ، باید به آن عمل کرد و عقاید ، علاوه بر آموختن و عمل کردن ، باید به آن ایمان آورد و باورش کرد.
احکام عملی یا فقه بمنزله مقطع دوره ابتدایی دین است و اخلاق بمنزله مقطع دوره راهنمایی و عقاید بمنزله مقطع دوره دبیرستان و دیپلم دین است. دانشگاهیان در این فضا ، اما ، انبیاء و اولیاء معصومند.
هر مقطعی بدون گذراندن مقطع قبلی قابل تحقق نیست.
مجموع احکام ، اخلاق و عقاید ، شش مرحله دارند که شش دانگ دینداری را تشکیل می دهند. سه مرحله( سه دانگ) مربوط به عقاید و دو مرحله ( دو دانگ) مربوط به اخلاق و یک مرحله(یک دانگ) مربوط به فقه می شود.
دروس مقدماتی و خارج حوزه علمیه ، باید بر همین اساس تفکیک و اولویت بندی شود. حوزه ها باید سه دانگ وقت دروس خارج را به آموزش عقاید با همان روش فقهی ، اختصاص دهند و دو دانگ وقت را برای اخلاق و یک دانگ را فقط برای احکام.
اکنون، غمگنانه ! نزدیک به صد در صد وقت حوزه ها به دروس خارج فقه و اصول فقه ، یعنی یک ششم معارف دین اختصاص دارد ! جواب خدا را چگونه خواهیم داد ؟
اگر به همین تناسب دروس خارج را به عقاید و اخلاق اختصاص دهیم ، تازه مرحله آموزش آنها را انجام داده ایم و عمل و باور ، مربوط می شود به کسانی که این آموزش ها را دیده اند.
تنها مرحله اول عقاید و اخلاق ، یعنی آموزش آن ، بر عهده حوزه هاست ، مرحله دوم اخلاق و مراحل دوم و سوم عقاید بر عهده خود شخص آموزش دیده است.
اجتهاد ، صرفا در احکام عملی ، مانند این است که راننده ای متبحر در مکانیکی و آگاه بر علائم و تابلوهای راهنمایی و دارنده همه نوع ابزار کار و دانا به آداب پذیرایی از مسافران و داشتن نامه عبور و دفترچه رانندگی و ... اما ، نمی داند که این مسافران را به کجا باید ببرد ! مقصد کجاست ! این چنین مسافرتی ، راه به جایی نمی برد. سرگردانی در مبداء ، تنها حاصل این کاروان است. عقاید ، مقصد و اخلاق ، خوراک این راه است.
● دروس حوزه
عقاید و اخلاق و احکام ، هر سه در یک چیز مشترکند و آن آموزش است. عقاید و اخلاق را باید آموزش داد ، همانگونه که احکام را آموزش می دهیم و برایش درس خارج می گذاریم ، اما ، اولویت ضرورتا و لابد ، با عقاید و سپس اخلاق است. اگر برای احکام یک درس خارج می گذاریم برای اخلاق دو درس خارج و برای عقاید سه درس خارج باید بگذاریم.
● طرح نظام آموزشی حوزه علمیه
۱) تسری دادن دروس خارج از سرفصل ها و موضوعات احکام عملی به سرفصل های ( به ترتیب اهمیت ) عقیدتی ، اخلاقی و احکام عملی.
۲) حذف دروس خارج در آن دسته از موضوعات فرعی که بارها و بارها تدریس شده است و یا مبتلابه جامعه نیست و یا کم فایده است.
۳) ارائه دروس خارج و اجتهاد در مورد سرفصلها و موضوعاتی که مورد نیاز ضروری جامعه هستند که یا تا کنون به صورت درس خارج بحث نشده اند و یا موضوعشان عوض شده است و نیاز به اجتهاد جدید دارند.
۴) تغییر دوره آموزش مقدماتی حوزه به دو سال و تنظیم دروس ادبیات و منطق و بیان و نویسندگی و دیگر دروس مقدماتی به صورت مبوب و خلاصه و موثر و حذف سرفصلهای غیر ضروری از آنها و توجه فوق العاده به هدف ادبیات که ارتباط درست با متون است.
۵) ایجاد دوره دو ساله بعد از دوره مقدماتی برای آموزش فن اجتهاد شامل اصول فقه و حدیت و رجال و ... که طلبه را بر اجتهاد با متد حوزوی آشنا سازد و برای بهره برداری از دروس خارج آماده و مسلط سازد.
۶) تنظیم دوره های تحصیلی حوزوی در ۵ دوره دو ساله : ۲ سال ادبیات(فوق دیپلم) - ۲ سال فن اجتهاد( لیسانس) - ۲ سال درس خارج احکام عملی( فوق لیسانس) - ۲ سال درس خارج اخلاق( دکترا) - ۲ سال درس خارج عقاید( فوق دکترا)
۷) طلاب حوزه از دیپلم به بعد پذیرش شود.
۸) معلمان دینی مدارس و موسسات آموزشی و نیز مسئولان فرهنگی ادارات، صرفا از بین طلاب گزینش می شوند و شهریه طلاب بعد از ۱۰ سال تحصیل قطع و در ادارات مذکور استخدام می شوند .
۹) مرکز وی‍ژه ای در حوزه جهت سر و سامان دادن به اشتغال طلاب و ارتباط با آنها ایجاد می شود.
● رتبه های درسی حوزه
۱) درجه علم با عنوان طلبه ( ادبیات عرب و فارسی و منطق و معانی بیان و فن نویسندگی)= فوق دیپلم
۲) درجه اجتهاد با عنوان مجتهد ( اصول فقه – قواعد فقهیه –قواعد عقاید و اخلاق- رجال - درایه)= لیسانس
۳) درجه عرف با عنوان عالم ( امور مربوط به جامعه ، اقتصاد ، سیاست ، حکومت ، نظام اداری و...) = فوق لیسانس
۴) درجه تهذیب با عنوان عادل( اخلاق و پیرایش نفس و تخلق به آداب روحی) = دکترا
۵) درجه معرفت با عنوان عارف( شناخت خدا و انبیاء و قیامت) = فوق دکترا
● سرفصل ها
۱) درجه علم :
- صرف
- نحو
- منطق
- بیان
- نگارش
این درسها به مدت ۲ سال تدریس شود و چیز دیگری در این دو سال درس داده نشود و باید کاملا در این موارد مسلط شوند. خواندن و نوشتن به زبان عربی و نگارش فارسی را کاملا بیاموزند و با تمرین و تکرار فراوان ، همچون نقش حجاری شده بر روی سنگها ملکه ذهن آنان شود.
۲) درجه اجتهاد :
- اصول فقه
- قواعد فقهی
- قواعد عقیدتی
- قواعد اخلاقی
- علم حدیث
- رجال
در این مقطع که به مدت ۲ سال طول می کشد ، باید شیوه اجتهاد را آموخت و طرز استنباط را تجربه نمود. اجتهاد در دو زمینه باید به کار برده شود ، اجتهاد احکام جدید و اجتهاد جدید احکام قدیمی ، آن احکامی که بر اثر گذشت زمان ، نیاز به حکم جدیدی پیدا کرده اند. هر طلبه ای باید چند موضوع را خودش استنباط کند و با ادله قابل قبول به اجتهاد بپردازد و با تمرین و تکرار بر اصول اجتهاد مسلط شود.
● سرفصلهای کلی دروس خارج
۱) نظام عقیدتی
۲) نظام تربیتی
۳) نظام عبادی و دعا
۴) نظام آموزشی
۵) نظام اقتصادی
۶) نظام اداری و سیاسی
۷) نظام خانواده
۸) نظام بهداشت و تغذیه
۹) نظام اسکان و پوشش
۱۰) نظام امنیتی و قضایی
۱۱) نظام ارتباطات
۱۲) نظام تفریحی
۳) بخش دنیا یا ناسوت(درجه عرف فوق لیسانس) ( دوره خارج)
مهمترین کار حوزه که از ابتدای سال پنجم شروع می شود ، اجتهاد و تشریح و تبیین معارف اصلی و اساسی دین است. دروس خارج در این بخش معنا پیدا می کند و معارف اساسی دین به بار می نشیند.
●بخشی از سر فصلهای جزئی دروس خارج:
▪ دوست و دوست یابی
▪ ازدواج و نکاح و همسرداری
▪ حکومتداری و سیاست
▪ اخلاق اجتماعی
▪ مال و اموال
▪ دنیا
▪ مدیریت
▪ سپاه و لشکر
▪ الگوی معیشت
▪ موسیقی و جشن و شادی
▪ عزا و نوحه گری
▪ خطابه و تبلیغ
▪ کتابت و قرائت
▪ معارف جسمی
▪ تاریخ حاکمان
▪ و ...
۴) بخش برتر یا روح یا ملکوت( درجه تهذیب یا دکترا) ( دوره خارج)
● بخشی از سر فصلهای جزئی درس خارج:
▪ شیوه تهذیب و تربیت
▪ انسان شناسی
▪ تزکیه و تعلیم
▪ گناه و توبه
▪ ایمان
▪ معارف روحی
▪ شرح نماز
▪ و ...
۵) بخش عالی یا لاهوت ( درجه معرفت فوق دکترا) ( دوره خارج)
● سرفصلهای جزئی درس خارج :
▪ معرفه الله
▪ انبیاء و اولیاء
▪ دین الله
▪ کتاب الله
▪ لقاء الله
● مجتهد کیست ؟
فقیه به معنای مجتهد است، مجتهد کسی است که بتواند با کمک منابع ویژه ، برای موضوعات مختلف عبادی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اداری، فردی، گروهی و ... حکم شرعی آن را استنباط کند و به عنوان حکم الله به جامعه عرضه بدارد. بر اهل دیانت فرض است که حکم مجتهد را به عنوان حکم شرعی قبول و مطابق آن عمل کنند. شارع مقدس، حکم مجتهد را برای مقلدین تنجیز و برای خود مجتهد، در صورت خطا، معذر دانسته است.
در راستای اجتهاد ورزی، ابتدا باید موضوعات و مسایلی را که فاقد حکم شرعی اند ، شناسایی و در چارچوب منابع اجتهاد، حکم شرعی آن مشخص گردد و در مرحله بعد ، ضروری است ، احکامی را که به نظر می رسد، مطابق واقع نیستند و جامعه با آنها مشکل دارد ، بررسی ، تبیین و به انشاء حکم جدید برای آنها مبادرت شود.
ضرورت پرداختن به سوالات جدید ، با پاسخهای جدید ، بر کسی پوشیده نیست ، زیرا آنچه یک تمدن و مکتب را می میراند، این است که متولیان آن مرام ، در برابر سوالات و مشکلات نوین ، همان پاسخهای کهن را تکرار می کنند.
مجتهد در عقاید، عارف و مجتهد در اخلاق، عادل و مجتهد در احکام عملی ، عالم موسوم خواهد شد.
مقام عارفان از مقام عادلان شامختر و مقام عادلان از مقام عالمان بالاتر است. بنابر این عالم ، کسی است که احکام عملی دین را می داند و می تواند از منابع دینی حلال و حرام را استخراج کند و عادل ، کسی است که به اخلاق حمیده متصف و از رذایل بدور و عالم نیز هست. و عارف ، کسی است که به مبدا و معاد معرفت دارد و عادل نیز هست.
عالم، کسی است که قادر است حکم شرعی را با استفاده از منابع ویژه ( قرآن ، سنت ، عقل و اجماع) استنباط کند.
عادل، کسی است که شخصیت و زندگی خود را بر اساس بایدها و نبایدهای دین ، سامان داده است.
عارف، کسی است که جز خدا و جلوه های او ، چیزی نمی بیند.
عالم، پاسدار شریعت و عادل ، پاسدار طریقت و عارف ، پاسدار حقیقت است. عالم را نرسد که بر عادل خرده گیرد، چرا که عادل در خشت خام چیزی بیند که عالم در آینه نبیند و نیز عادل را نرسد که بر عارف خرده گیرد، زیرا که عارف در خشت خام آن بیند که عادل در آینه نتواند دید.
عالم، مراقب است که کسی از حدود شرعی تجاوز نکند و عادل ، مراقب است که خودش از مرز شریعت نگذرد و عارف، مراقب است که توجهش به غیر خدا منحرف نشود.
عالم، شمعی است که خود می سوزد تا راه دیگران را روشن کند و عادل ، شمعی است که می سوزد تا خود، راه را گم نکند و عارف، شمعی است فروزان که هم راه خود و هم راه دیگران را روشن می سازد.
عالم، ماهی برای مصرف عرضه می دارد و عادل ، تور ماهیگیری به مردم هدیه می دهد و عارف ، توربافی می آموزدشان.
عالم، با ظاهر و لباس انسان و عادل، با محتوا و جسم انسان و عارف، با لباب و روح آدمی سر و کار دارد.
محدوده عمل عالم ، دنیا و محدوده عمل عادل ، دنیا و برزخ و محدوده عمل عارف دنیا و برزخ و آخرت است.
عالم از طریق رساله علمیه اش با مردم ارتباط دارد و عادل از طریق خود و رساله عملیه اش و عارف با قلوب انسانها مرتبط است ، هرچند با کسی معاشرت و مباشرت نداشته باشد.
درجه علمی عالم ۳۳ و میزان علمی عادل ۶۶ و رتبه علمی عارف ۹۹ است و فقط یک درجه با معصوم فاصله دارد.
عالم، ظاهر دنیا را مشاهده می کند و حکمش را صادر می کند و عادل ، باطن دنیا را می بیند و حکم می کند و عارف، حکمش هم ظاهر و هم باطن دنیا را در بر می گیرد.
از علم عالم باید استفاده کرد و معاشرت با عادل را نباید از دست داد و با عارف باید یکی شد.
عالم، چشم بینش است و عادل، سایه آرامش و عارف، هستی بی غش!
عالم، محدث و معلم است و عادل، سالک و مربی و عارف ، واصل و مقتدا.
عالم، درب ورودی خانه و عادل، حیاط خانه و عارف، اتاق آن.
عالم، محدوده حکم شرع را برای مردم بیان می کند تا در همان محدوده عمل کنند. عادل و عارف ، محدوده اخلاق و عقاید را برای مردم تحجیر می کنند تا مردم ، خود به احیای منطقه تحجیر شده دست یازند، به عبارت دیگر در علم ، آموزش کافی است ولی در اخلاق و عقاید ، علاوه بر آموزش ، پرورش هم ضرورت است.
عالم ، نمایاننده دستورات دین و عادل، نماینده اخلاق دین و عارف نماینده عقاید دین است.
انتظامات و امنیت دین را به عالم و تربیت معنوی جامعه را به عادل و رهبری جامعه را به عارف بسپارید.
قوه مجریه مملکت باید به دست عالمان و قوه قضائیه به دست عادلان و قوه مقننه به دست عارفان باشد تا مدینه فاضله محقق شود.
تقوای معمولی برای عالمان و تقوای خاص برای عادلان و تقوای خاص الخاص برای عارفان ضروری است.
جامعه علمی، جامعه ای است که به ظواهر دینی بیش از اندازه و در حد افراط عکس العمل نشان می دهد و جامعه اخلاقی، جامعه ای است که به نوع رفتار حساسیت دارد نه به ظواهر و جامعه عرفانی ، جامعه ای است که اطمینان و آرامش و صفا و عدالت بر فضای آن سایه افکنده است و هم چیز را مثبت می بیند.● حوزه در حیات امام خمینی(ره)
بی تردید ، امام خمینی (ره) به عنوان بنیاگذار و رهبر انقلاب اسلامی ، نقش اساسی در تجدید حیات فرهنگ دینی و حوزه ها داشته است ، اما در زمان حیات پر برکت خودش ، اقدامی شگرفت برای اصلاح ساختار و نظام آموزشی حوزه ها انجام نداد ، با موارد زیر به چرایی این پرسش می نشینیم.
۱) حضور برخی اشخاص و جریانها در حوزه که با وضعیت سابق خو گرفته بودند و هیچ نوع تغییر وتحولی را بر نمی تابیدند و به عبارت دیگر ، وجود رسوبات تفکر متحجرانه که در سویدای دل ، با اصل انقلاب مخالف بودند ، مارهای خوش خط و خالی که برای توقف تفسیر سوره حمد امام ، اولتیماتوم دادند. ضرورت ایجاب می کرد که امام (ره) جانب احتیاط را رعایت کند.
۲) امام خمینی (ره) با طرح ساز و کار فقاهت و تایید روش اجتهادی حوزه ها ، یعنی بهره گیری از منابع چهارگانه ( قرآن ، سنت ، عقل و اجماع) ، راه را برای طرح جوانب دیگر تعالیم قرآن و سنت گشود. سیره عملی و توصیه های ایشان در به کارگیری همه جوانب اسلام در زندگی فردی و اجتماعی ، اظهر من الشمس است. چه کسی انکار می کند که نزد امام خمینی (ره) عقاید در درجه اول اهمیت بوده است و بعد اخلاق و بعد احکام ؟ بی تردید ، اگر فرصت و موقعیت فراهم بود که نظامی نوین برای حوزه ها پی ریزی کنند ، عقاید و اخلاق را در راس برنامه های درسی مراکز آموزشی و بویژه حوزه ، قرار می دادند. اینک بر ماست که این مهم را با همه توان به منصه ظهور برسانیم که سرنوشت انقلاب و شأن پاسداری از مکتب حیاتبخش اسلام ناب ، چنین اقتضاء می کند. حجت ، بر همه ، بخصوص بر اهل علم و معاریف و متولیان حوزوی ، تمام است و هیچ عذری در میان نیست. اللهم بهذااللسان الکلیل و القلم العلیل والعلم القلیل بلغت !
امام خمینی (ره) بارها و بارها از اینکه در حوزه ، منحصرا بحثهای فقهی مطرح است گله مند بودند.
۳) در جریان تثبیت نظام به مصلحت نبود که امام خمینی (ره) اقدام به تغییر ساختار حوزه کند ، زیرا استحکام و تثبیت نظام در اولویت بود و دست زدن بر ساختار حوزه ای که قدمتش به چند صد سال می رسد ، منطقی به نظر نمی رسید. باید در طول زمان و با برنامه ریزی ، این تغییرات صورت می گرفت. اینگونه بود که همان ساختار را تایید کرد ، هرچند اشکالات را هر از گاهی بیان می نمود.
۴) مهمترین دلیل بر این که تاییدات امام(ره) از وضع حوزه مقطعی بود ، این است که در طول حیات پر برکت خود ، نواقص را متذکر می شد و راهکارهای عملی و بایدها و نبایدها را مکرر می فرمود و بنا بر این ، اشکالاتی که مطرح می کردند ، مخصص آن حرفهای عامی است که درتاییدکل حوزه بیان می شد.
۵) تغییر ساختار حوزه در آن مقطع ضروری نبوده و حوزه برای آن زمان ، کارآیی خودش را داشته است.
۶) می توان گفت ، همانطور که حضرت علی(ع) که معصوم بود و برای حفظ اساس اسلام ، چاره ای جز همراهی با وضع موجود نداشت ، امام خمینی(ره) نیز در این باره کوتاه آمد و برای اینکه بعضی ها خلع سلاح شوند ، به ندرت ، بگونه ای سخن گفت که مطمئن شوند با آنان همراه است ، و گرنه ، سراسر سخنان امام (ره) فریاد می زند که وضعیت کنونی قابل قبول نیست.
● حوزه در نگاه امام خمینی (ره)
قال النبی ( ص) :
انما العلم ثلاثه : آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فضل.(۱)
تمام علوم اخروی ، از سه حال خارج نیست :
▪ علمی که مربوط می شود به کمالات عقلی و عقاید انسان ، مانند علم بالله و معارف.
▪ علمی که مربوط است به اعمال قلبی و اخلاق انسان ، مانند علم تهذیب نفس و سلوک الی الله.
▪ علمی که مربوط می شود به احکام عملی و ظاهری انسان ، از قبیل علم آداب و سنن عبودیت. (۲)
برادران ایمانی من! توجه کنند که عمده بعثت رسل و انزال کتب برای مقصد شریف معرفت الله بوده است ، رسول اکرم(ص) و سایر انبیاء(ع) نیامدند که اینجا حکومت تاسیس کنند ، مقصد اعلا این نیست ، نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند، این هم مقصد اعلا نیست ، اینها همه مقدمه است. تمام زحمتهایی که کشیده اند، مقدمه یک مطلب است و آن معرفی ذات مقدس حق.
علماء باید در تعلیم و تعلم، ابعاد مختلف داشته باشند. یک نفر نمی تواند جوابگو ی همه این ابعاد باشد ، لکن یک حوزه مرکب از ده هزار نفر یا حوزه های مرکب از مثلا سی هزار نفر می توانند گروههای متعدد تشکیل دهند و هر دسته ای یک بعدی را اداره کند ، یکی جهات عقلی را ، یکی جهات سیاسی را و ...
اگر چنانچه اشخاص صحیح و به درد بخور از این حوزه ها بیرون نیاید ، از جای دیگری نباید توقع داشته باشیم.
هرکسی باید از خودش شروع کند و عقاید و اخلاق و اعمالش را تطبیق با اسلام بدهد. علمای اعلام باید مردم را با توحید آشنا کنند ، با معارف الهی آشنا کنند. هنر انبیاء این بوده است که مسائل دقیق عرفانی را با یک لفظی می گفتند که هرکس به گونه ای از آن استفاده می کرد. (۳)
حوزه ها باید همانطوری که فقه را تعلیم و تعلم می کنند ، سایر علوم اسلامی را و سایر ابعاد اسلام را هم باید تحصیل و تدریس بکنند و اشخاصی ارزنده پرورش دهند تا مردم را ارشاد و هدایت بکنند. (۴)
حوزه های علمیه و اساتید محترم آن ، در کنار تعلیم فقه و مقدماتش ، تهذیب اخلاق و معارف الهی را که اساس است با عنایت خاصی مورد توجه قرار دهند. (۵)
چگونه است که علم فقه و اصول استاد و مدرس لازم داشته باشد ؛ ولی اخلاق و علوم معنوی نیاز به معلم نداشته باشد. حوزه ها باید جهات اخلاقی را تقویت کنند ، درس اخلاق داشته باشند ، نه یکی ، نه دو تا ، ده تا ، بیست تا درس اخلاق داشته باشند. (۶)
به موجب حدیث منقول از رسول اکرم (ص) : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق( مجمع البیان ، تفسیر سوره قلم آیه ۴ ) غایت بعثت و نتیجه دعوت خاتم الانبیاء (ص) مکارم اخلاق است و در احادیث شریفه ، مجملا و مفصلا به مکارم اخلاق بیش از هر چیز ، بعداز معارف ( مبداء و معاد) اهمیت داده اند. (۷)
حوزه ها در زمان سابق در چهار دیواری فقه و مسائل فقهی محصور شده بود و کسی نمی توانست از آن بیرون بیاید و اشکال کار ما این بود که بغیر از مسائل عبادی فقه ، هیچ کاری نمی کردیم و در ابعاد دیگر اسلام حرکتی نداشتیم. (۸)
محصور شده بودیم در کتابها و عقایدی خاص ، بگونه ای که کتابها از نظر تعلیم و تعلم ، غالبا از طهارت و تجارت و صلات تجاوز نمی کرد. (۹)
باید تمام سعی خودتان را به کار بگیرید که اسلام در پیچ و خم‏های اقتصادی ، نظامی ، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد. (۱۰)
دسته ای از اجانب برای اینکه مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند ، از اسلام منحرف کنند ، وسوسه کرده‏اند که اسلام چیزی ندارد ، اسلام پاره‏ای احکام حیض و نفاس! است ، آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند ، حق هم همین است ، آخوندهایی که اصلا به فکر معرفی نظریات و نظامات و جهان‏بینی اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کاری می‏کنند که آنها می‏گویند و سایر کتابهای اسلام را فراموش کرده‏اند ، باید هم مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند ، آنها هم تقصیر دارند ، مگر خارجیها تنها مقصرند؟ کسانی در بین ما روحانیون بوده‏اند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کرده‏اند. (۱۱)
عده‏ای مقدس نمای واپس گرا ، همه چیز را حرام می‏دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند ، خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است ، هرگز از فشارها و سختی‏های دیگران نخورده است.
وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق نا آگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت و غیره دخالت نماید ، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت‏شد و عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک ، کاسه‏ای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج‏حوزه‏ها بود که هر کس کج راه می‏رفت ، متدین تر بود.
یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان ، گناه و شرک بشمار می‏رفت ، در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه‏ای آب نوشید ، کوزه را آب کشیدند ، چرا که من فلسفه می‏گفتم. (۱۲)
روحانیون وابسته و مقدس‌نما و تحجر‌گرا کم نبوده و نیستند ، امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه‌ی دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند.
خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست ، طلاب عزیز ، لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند ، اینها مروج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول‌الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود ؟
گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی‌دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است ، هرگز ؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته ، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. از داخل جبهه‌ی خودی گلوله‌ی حیله و مقدس مآبی و تحجر بود ؛ گلوله‌ی زخم زبان و نفاق و دو رویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب ، جگر و جان را می‌گداخت ، به شایعات و تهمتها متوسل شدند ، حتی نسبت تارک الصلات و کمونیست و ... به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می‌دادند ، واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست ، آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ، ضربه خورده است ، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه‌ی بارز آن مظلومیت و غربت‌ امیرالمومنین (ع) که در تاریخ روشن است.
دیروز مقدس نماهای بی شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه‌ی با شاه حرام است ، امروز می‌گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌اند! دیروز حجتیه‌ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه‌ی مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه‌ی شعبان را به نفع شاه بشکنند ، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده‌اند! ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است ، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند ! راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی ، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می شود ؟ از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی شعور؟
بگذریم که حرف بسیار است !
همه‌ی اینها نتیجه‌ی نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است ، اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانی نماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می‌دهد ؟
عده ای به کسب علم پرداختند و در ظاهر عالم و دانشمند شدند ، ولی از حقایق معارف و مقامات اهل الله ، تنها به اصطلاحات و الفاظ و زرق و برق عبادات اکتفا نموده اند و خود و عده ای بیچاره را در زنجیر الفاظ و اصطلاحات به بند کشیده و از جمیع مقامات به گفتار صرف ، قناعت نموده اند.
در اینان یک دسته پیدا شود که خود و مقصد را بشناسد ، ولی برای ریاست بر یک دسته بیچاره ، این اصطلاحات بی مغز را مایة کسب معیشت قرار داده اند و با الفاظ فریبنده و اقوال جالب توجه ، صید قلوب صافیه بندگان خدا را کنند ، اینها شیاطینی هستند ، انسی که ضررشان از ابلیس لعین بر عبادالله کمتر نیست. بیچارگان ندانند که قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و کسی را حق تصرف در آن نیست. اینها غاصب منزلگاه حق و مخرب کعبةحقیقی هستند ، بتها می تراشند و در دل بندگان خدا که کعبه ، بلکه بیت المعمور حقیقی است ، جای گزین کنند ، اینها مریضانی هستند که به صورت طبیب خود را در آورده و آنها را به مرضهای گوناگون مهلک گرفتار کنند.
کسانی که دعوت به صورت محض می کنند و مردم را از آداب باطنیه باز می دارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر ، معنی و حقیقت نیست ، شیاطین طریق الی الله و خارهای راه انسانیتند.
در جمود حوزه های علمیه و مرگ آباد تحجر و مقدس مآبی ، چه ظلمهایی که بر عده ای روحانی پاکباخته رفت و چه خون دلها خوردند. (۱۳)
شما یادتان نیست ، در زمان سابق ، وضع خاصی بود ، فلسفه و عرفان ، کفر مطلق بود (۱۴) اکثر حوزه های علمیه تک بعدی بود و طلاب با اینکه زحمت می کشیدند ، ولی فقه متمرکز شده بود در چند باب متعارف. (۱۵)
همت علمای اعلام و فقهای بزرگ مصروف برخی کتابهای عبادی و معاملات گردید. (۱۶)
علمهای رسمی و متعارف به تنهایی ، انسان را به مراتب انسانیت نمی رساند ، این گونه علمها لازم است ، اما در کنار آنها باید توجه به غیب باشد. (۱۷)
بیم آن می رود که بحث وتحقیق در مسائل مقدماتی ، مجالی برای پرداختن به مسائل اصلی و اساسی که مورد عنایت قرآن کریم و نبی اعظم (ص) و سائر انبیاء است ، باقی نگذارد.
تحصیل این علوم در واقع مقدمة تهذیب نفس و تحصیل فضائل و آداب و معارف الهیه است ، تا پایان عمر در مقدمه نمانید و نتیجه را رها سازید.
متأسفانه در حوزه های علمیه ، غالبا به مقدمات ، بیشتر می پردازند تا به اصل مطلب و علتش هم نبودن برنامه و ابهام در هدف است.
بیشتر عمرمان را در تحصیل مقدمات می گذرانیم و زمانی که به ذی المقدمه رسیدیم نه حالی باقیمانده و نه وقتی !
حوزه های علمیه بیدار شوند ، لازم و ضروری است که علماء و مدرسین و افاضل عظیم الشآن ، صرف وقت نموده و برای نظام دادن به حوزه ها قیام کنند و با برنامه ریزی دقیق و صحیح ، حوزه ها را از آسیب حفظ نمایند. (۱۸)
باید نظام تعلیم و تعلم در حوزه به دست بزرگان ما تصفیه ، تصحیح و اداره شود و در کیفیت تحصیل هم تجدید نظرگردد. (۱۹)
از حوزه های علمیه باید ، عالمانی به تمام معنا بیرون بیاید. (۲۰)
حوزه های علمیه اگر درست شود ، ایران درست خواهد شد. (۲۱)
علمای اسلام و روحانیت ، اگر دیر بجنبند ، کار از کار می گذرد. (۲۲)
● جلوی معارف گرفته نشود !
اسلام فقط عبارت از احکا م فرعیه نیست ، فرعند اینها ، اساس اساس دیگر است ، نباید اصل را فدای فرع بکنیم ، اگر هم اصل بگوییم ، یک اصلی که خلاف واقع است بگوییم.
نگویید که این تعبیرات( عرفانی ) را شما دوباره به میدان آوردید ! خیر ، باید بیاید ، مرحوم شاه آبادی می گفت : بگذار این کفریات به گوششان بخورد ، به سلیقه من درست در نمی آید که نمی شود گفت اینها چی چیه ...
چرا ما باید سوءظن پیداکنیم به اشخاصی که چنین تعبیراتی کرده اند. درد این آدم چه بوده است که دست برداشته از آن تعبیراتی که عامة مردم می کنند و این آدم هم مطلع هست که چه می شود ( تکفیرش می کنند) ، معذالک از آن حرف خودش دست بر نداشته است ، برای این که حقیقت را فدا نکرده برای خودش ، خودش را فدای حقیقت کرده است ، اگر ما هم بفهمیم حرف او را ، همان تعبیر را می کنیم ، چنانکه قرآن و سنت هم همان تعبیر را کرده اند.
ممکن است آن شخصی که اهل آن وادی و صاحب آن فن است ، مدرکی از کتاب خدا و یا از اخبار ائمه هدی داشته باشد و شما بر آن واقف نباشید ، در آن صورت ، شما بدون عذر موجه ، خدا و رسول را رد کرده اید و ناگفته پیداست که عذرهایی از قبیل اینکه : به سلیقه من درست نبود ... یا علم من به اینجا نرسیده بود و یا از اهل منبر ، خلاف آن را شنیده ام ... و ... عذر موجه نیست. (۲۳)
قدم اول این است که ماها ، آنچه را که انبیاء(ع) و اولیاء(ع) گفتند ، انکارش نکنیم و اگر چنانچه انکار بکنیم دیگر نمی توانیم قدم دوم را برداریم ، همین انکار نمی گذارد. اگر کسی قدمی بالاتر بگذارد ، هر چند لفظا ، این به نظر آنها از دیانت خارج شده است ! مهم این است که انسان بداند ، این مسائلی که در گفتار اهل معرفت علمی آمده است ، مافوق آن در ادعیه وجود دارد و اگر آنها را انکار کردید ، انکار قول ائمه (ع) را کرده اید ولو خودتان متوجه نیستید. (۲۴)
آنها که به کلمات عرفای شامخ و علمای بالله و اولیای رحمان ، خرده گیری می کنند ، خوب است ببینند کدام عارف ربانی یا سالک مجذوبی ، بیشتر از آنچه این آیه شریفه تامه و نامه قدس الهی متضمن است ، بیان کرده یا مطلب تازه ای به بازار معارف آورده است که می فرماید : هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن و هو بکل شیئ علیم. (۲۵)
در مورد روش تحصیل و تحقیق حوزه ها ، اینجانب معتقدم که زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ، بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است ، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می‏طلبد. (۲۶)
مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد ، برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی و غیر فقهی اظهار نظر نمی‌کنم.
آشنایی به روش برخورد با حیله‌ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان ، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده‌ی آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه‌داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می‌کنند ، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه‌ی بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است ، واقعا مدیر و مدبر باشد.
حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه‌ی عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است ، حکومت نشان دهنده‌ی جنبه‌ی عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است. روحانیت تا در همه‌ی مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد ، نمی‌تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره‌ی جامعه کافی نیست.
حوزه‌ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده‌ی جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس‌العمل مناسب باشند.
چه بسا شیوه‌های رایج اداره‌ی امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.
ما باب اجتهاد را نمی توانیم ببندیم ، همیشه اجتهاد بوده است و خواهد بود. برداشتها از احکام اسلام مختلف است و ما نباید بر سر برداشتها دعوا کنیم. (۲۷)
بنا بر این همیشه باید باب اجتهاد ، باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی ـ فقهی در زمینه های مختلف ، ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد (۲۸)
اگر مجتهدی بر طبق چنین موازینی حکم شرعی را استنباط نمود و سعی و کوشش کامل خویش را به کار گرفت ، می‏تواند به آنچه که استنباط کرده است عمل کند ، پس چنانچه به واقع دست‏یافت دارای پاداش و در صورتی که اجتهادش مطابق با واقع نبود معذور خواهد بود و در هر حالت استنباط او دارای ثواب است.(۲۹)
خدایا ! من گفتم ، من آن چیزی را که می فهمیدم گفتم.(۳۰)
● نتیجه:
۱) در حوزه علمیه باید ، سه مورد درس خارج عقاید در مقابل دو مورد درس خارج اخلاق و در مقابل یک درس خارج احکام عملی تدریس شود و دروس خارج اصول تعطیل گردد.
۲) مجتهدین باید در تمام زمینه های عقیدتی ، اخلاقی و احکام عملی ، آنچه را مورد نیاز مردم است استنباط و در اختیار آنان بگذارند.
۳) کتابهای ویژه تدریس در زمینه ادبیات عرب و فارسی و نیز اجتهاد تالیف شود.
۴) سرفصل های دروس خارج عقاید و اخلاق و احکام با عنایت به کاربردی بودن آنها از نو گزینش شود.
۵) نظام آموزشی اسلام به خاطر نشأت گرفتن از قرآن و سنت که کاملترین و بی خطاترین منابع هستند در مقابل نظام آموزشی دنیا که از عقل بشری ریشه می گیرد ، برترین نظام است.
۶) باید از حاشیه و زواید اصول فقه و ... به متن قرآن و احادیث که عقاید و اخلاق است برگردیم ، متاسفانه ، ارائه درس خارج اصول فقه در مقابل قرآن ، نوعی کلاس محسوب می شود ! شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان حایل !
۷) بهترین کالای دنیا و آخرت را داریم ، اما از آن استفاده نمی کنیم.
۸) حوزه وظیفه در مقابل عقاید و اخلاق و اعمال مردم همه دنیا مسئول است.
۹) نظام درجه بندی حوزه باید تغییر کند.
۱۰) باید وجود سه نوع مجتهد را باید به رسمیت بشناسیم.
۱۱) اصلاح ساختار حوزه علمیه، مهمترین دغدغه امام خمینی (ره) بود.
۱۲) اتمام حجت امام خمینی (ره) را بار دیگر یادآوری می کنم و می گویم: اللهم بلغت !
خدایا ! آنچه می دانستم و از دغدغه های دینی بزرگان، خصوصا امام خمینی (ره) دریافتم و هیچ دلیلی بر رد این مدعا نمی بینم، گفتم، به مراجع و بزرگان حوزه ها گفتم، به اساتید و مدرسین حوزه ها گفتم ، به رهبر انقلاب و مسئولین گفتم، به معاریف و شخصیتهای علمی و اجتماعی گفتم، به طلاب و روحانیون موثر گفتم ، ...
حجت الاسلام والمسلمین محمدایوب کاظمی
پاورقی ها:
(۱) اصول کافی ، ج ۱ ، ص ۳۲
(۲) چهل حدیث ، حدیث ۲۶ ، ص ۴۱۲
(۳) ) صحیفه نور ، ج ۱۹، ص۲۱۱
(۴) نور ، ج ۵ ، ص۲۰
(۵) صحیفه نور ، ج ۱۹ ، ص۱۰۵
(۶) صحیفه نور ، ج ۱۹ ، ص۲۱۱
(۷) امام خمینی ، چهل حدیث ، حدیث ۲۹ ، ص ۵۱۱
(۸) صحیفه نور ، ج ۱۸ ، ص ۷۹
(۹) صحیفه نور ، ج ۱۸ ، ص ۹۸
(۱۰) صحیفه نور ج‏۲۱ ص‏۶۱
(۱۱) ولایت فقیه صفحات ۹و۱۰
(۱۲) صحیفه نور ج‏۲۱ ص‏۹۱
(۱۳) صحیفه نور ، ج۲۱ ، ص۷۵
(۱۴) صحیفه نور ، ج ۱۸ ، ۸۰
(۱۵) صحیفه نور ، ج ۱۷ ، ص۵۳
(۱۶) صحیفه نور ، ج ۱۹ ، ص۱۰۷
(۱۷) صحیفه نور ، ج ۷ ، ص۱۹۲
(۱۸) صحیفه نور ، ج ۲۱ ، ص ۱۸۹
(۱۹) نور ، ج ۵ ، ص۲۰
(۲۰) صحیفه نور ، ج ۱۳ ص ۲۰۹
(۲۱) صحیفه نور ، ج ۲۰ ، ص۵۶
(۲۲) صحیفه نور ، ج ۲۰ ، ص۱۲۷
(۲۳) چهل حدیث ، حدیث اول ، ص۱۳
(۲۴) صحیفه نور ، ج ۲۰ ، ص ۸۸
(۲۵) امام خمینی ، چهل حدیث ، حدیث ۴۰ ، ص ۶۵۷
(۲۶) صحیفه نور ج‏۲۱ ص‏۹۸
(۲۷) صحیفه نور ، ج ۱۹ ، ص۱۸۱
(۲۸) صحیفه نور, ج۲۱, ص۴۷
(۲۹) امام خمینی، ج ۳، فی الاجتهاد و التقلید
(۳۰) صحیفه نور ، ج ۲ ، ص ۲۵۲
منبع : روزنامه انتخاب


همچنین مشاهده کنید