سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عالم زمان خود باش!


عالم زمان خود باش!
شاید سخن گفتن از وظایف حوزه علمیه از زبان و بیان مرجعی عالیقدر و عالمی اندیشمند و حکیمی فاضل بیشتر به عمق و جان مطلب اشاره کند که بی راه نیست اگر این بخش از صفحه اندیشه را به علامه بزرگوار آیت الله عبدالله جوادی آملی اختصاص بدهیم که سالهاست ردای روحانیت او روحانیون بسیاری را برای ترویج
فصل های ماندگار آیین خاتم و دین رسول اعظم(ص) روانه جغرافیای کره زمین کرده است؛ ردایی که تشعشع انوارش را از آیه آیه نور و حکمت کلام وحی وام گرفته است. آسیب شناسی حوزه های علمیه و بایدها و نبایدهایش اگرچه در کلام استاد مختص حوزویان است اما دلنشینی سطرهای حکمت و معرفت این کلام زرین، می تواند برای عامه مردم هم گوارا باشد.
● ارزیابی و تربیت رهبر و راهبر
رسالت اساسی ای که حوزه علمیه دارد همان تعلیم کتاب و حکمت است از یک سو، تزکیه نفوس است از سوی دیگر؛ اینها برنامه های محوری حوزه علمیه اند.
برای اینکه تعلیم کتاب و حکمت ضامن اجرا داشته باشد و تهذیب و تزکیه نفوس ضامن اجرا داشته باشد، حوزه علمیه گذشته از اینکه مدرّس و مصنّف و مؤلّف و حکیم و فیلسوف و عارف و ادیب می پروراند، می کوشد رهبر بپروراند. که این رهبر گذشته از تبیین معارف اسلامی و تعلیل معارف اسلامی و دفاع و حمایت علمی از معارف و احکام و ح کم، باید مسئولیت اجرائی این معارف و احکام و ح کم را هم داشته باشد. رسالت حوزه ها اساساً همین است که هم مرجع بپروراند، هم قاضی، هم ولیّ و هم والی.
و از دیگر رسالت های حوزه علمیّه این است که هر مکتبی با هر تفکّری لی یوم القیامه ظهور کرد را ارزیابی کند، خوب بشناسد و بر قرآن و عترت (علیهم السّلام) عرضه کند. اگر این دو وزنه وزین امضاء کردند، می شود حقّ. و اگر مغایر بود، قطعاً باطل است. اگر محصول کار ما عرضه شده بر قرآن و عترت بود، قطعاً مورد سوگند خدای سبحان می باشد. ]۱[
● به علوم میهمان اکتفا نکنید!
سخنی که از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل شده و در تحف العقول هم مورد اشاره است، آن است که عدّه ای ده سال دوره می دیدند تا ساکت باشند! کانوا یتعلّمون الصّمت عشر س نین (۱). اگر کسی دو کلمه یاد گرفته، زود به فکر نگاشتن و کتابت افتاد، معلوم است که هنوز پخته نشده است. بزرگان ده سال دوره می دیدند، جلوی قلم و بیان خود را می گرفتند، بعداً ارائه می کردند.
شخصیّتی نظیر حضرت امیر (سلام الله علیه) در بیان معرّفی، خود را فرمانده کلّ سخن خوانده که کلام تحت اسارت دست او بود، در محضر پیامبر اکرم (علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء) سکوت کرده و ادب را رعایت نمود. تمام کلماتی که از ذات مقدّس او رسیده، نظیر مجموعه احادیث نهج البلاغه، پس از رحلت رسول اکرم ایراد شده است. آنکه تا به یک مطلب علمی برخورد، فوراً یادداشت می کند که در کدام سخنرانی بگوید؛ اسیر الکلام است، نه امیر الکلام !
علوم تجریدی حوزه و علوم تجربی دانشگاه، علوم مهمان اند. یعنی حوزویان و دانشگاهیان زمانی این علوم را نمی دانستند، در آینده هم ممکن است برابر کریمه (ل کیلا یعلم م ن بعد ع لم ش یئاً) (۲) از دست داده و به دست فراموشی سپرده شود. و این خطر کم و بیش همه را تهدید می کند. لذا برابر این دید بلند معرفت شناسی، انسان بین دو نفی به سر می برد. فقط چند روزی با یک سلسله مفاهیم و اصطلاحات همراه است.
امّا یک سلسله علوم، دانش های میزبان اند که دفینه های عقلی افراد تحت هدایت این علوم برانگیخته می شود. معارف بلندی که از ناحیه فطرت و مانند آن صادر می شود، تشکیل دهنده این علوم میزبان اند. لذا اگر انسان چیزی یاد گرفت که با این علوم میزبان سازگار نبود، دچار درگیری بین علوم مهمان و میزبان است. لذا چنین فردی که دچار دوگانگی است، نمی تواند مربّی جامعه باشد.
ائمه (علیهم السّلام) هم ما را به تشکیل حوزه های درسی و رفتن به دنبال علم تشویق نمودند و هم محور یادگیری ما را مشخّص کردند. فرمودند: سه علم را یاد بگیرید؛ آیه محکمه، فریضه عادله، سنّت قائمه (۳).
مشکل اساسی که متأسفانه امروزه حوزه های علمیّه ما به آن دچار است، کنار گذاشتن آیه محکمه
( تفسیر قرآن و علوم قرآنی) است. اگر چنانچه یک سطری نظیر « لا تنقض الیق ین ب الشّک» (۴) دست فحول علمای ما افتاده، غذای فکری پنج ساله حوزه را تأمین کرده، بسیاری از روایات اند که از این حدیث خیلی مستند تر و متقن تر اند. مگر حدیثی نظیر حدیث قرب نوافل امری است که با پنج، شش سال درس و بحث قابل حلّ باشد ؟! عمده مشکل در آن است که پرداختن به « آیه محکمه» در حوزه های ما سبک شمرده می شود. ]۲[
● علوم ماندگار و چراغ راه
نامه ای را ابن عربی برای امام رازی نوشت، در آن نامه مرقوم فرمود: شنیده ام که در جلسه درس به این مطلب متذکّر شدی که در سی سال قبل مثلاً مبنای فکری داشتی و تا کنون بر آن مبنا مشی می کردی، الآن متوجّه شدی که باطل بود و اشک می ریزی. اگر روزی روشن شود که مبنای کنونی ات هم باطل هست، چه می کنی؟! و ادامه داده بود: علمی بیاموز که با مرگ تو نمیرد! دانشی فراگیر که با تو بیاید. دانشی فراگیر که ابدی باشد. علمی فراهم کن که جاوید باشد و با مرگت نمیرد.
آنگاه بررسی کرد، فرمود: علوم تجربی در عین حال که برای «به زیستی» دنیا عامل مؤثری است، با مرگ عالم می میرد. کسی که از هندسه آگاهی داشت، بعد از مرگ این علم فروغی ندارد. از او نمی خواهند که راهی بساز، خانه ای بنا کن ! طبّ با مرگ طبیب
می میرد. بعد از مرگ از طبیب نمی خواهند بیماری را معاینه کن، مریضی را درمان کن! سخن گفتن، درس گفتن، کتاب نوشتن، معلّم شدن، مؤلّف شدن، واعظ شدن با مرگ انسان می میرد. بعد از مرگ نمی گویند: کتابی تألیف کن، جلسه سخنرانی را اداره کن، درسی بگو و مانند آن !
چه می ماند ؟ کدام علم است که بعد از مرگ نه تنها نمی میرد، بلکه شکوفا می شود ؟ کدام علم است که با مرگ زنده تر می شود؟ کدام دانش است که دنیا او را پوشانده و مرگ او را شکوفا کرده است؟ آن علم به مبدأ است و توحید که این فروغ فردا شکوفا می شود. علم به معاد و قیامت است که فردا زنده تر می شود. علم به وحی و عصمت و طهارت است که به مرگ زنده تر می شود. ایمان به فرشته ها است که بعد از مرگ بازتر می شود. علم به اسماء حسنای خداست که با مرگ زنده تر می شود. این علوم جاوید و ابدی اند.
به سراغ فراگیری این علم برو که هم دنیایت را روشن کند، هم بعد از مرگ در پرتو آن علم روشن زنده بمانیم. اگر علمی اینچنین و فروغی آنچنان پیدا شد، نه تنها در داخله حوزه شکاف، رخنه نمی کند، نه تنها در درون دانشگاه اختلاف، پیدا نمی شود، بلکه امّتی و ملّتی در پرتو این نور راه را پیدا می کنند و طی
می کنند.
مشکل کجاست؟
فرمود: اگر چیزی را دانستی و انجام ندادی، این خود جهل است. لا تجعلوا ع لمکم جهلاً و یقینکم شکّاً ذا عل متم فاعملوا و ذا تیقّنتم فأقد موا (۵). علم تان را جهل نکنید، یقین تان را شک نسازید. علمی که به عمل ننشیند، همان جهل است. عالم بی عمل جاهل است و جاهل داعیه اختلاف دارد. النّاس أعداء ما جه لوا. اگر علم به عمل ننشست، جهل است و جهل زمینه اختلاف. ربّ عال م قد قتله جهله و ع لمه معه لا ینفعه (۶). چه بسا عالم و دانشمندی که کشته جهل است. علم او به حال او نافع نیست؛ او گرچه عالم است، ولی جاهل است.
نکته ای هم هست که چرا حوزه خاموش ماند؟! چون چراغ حوزه را که قرآن بود، خاموش کرده اند ؟! هرگز فقه خشک، اصول خشک، رجال تلخ نور نمی دهد! آنچه نور می دهد، آنچه فروغ است، آنچه همراه روشن کردن روشنگری هائی را دارد « قرآن « است که از حوزه ها رفته بود! یک سیزدهم قرآن درباره فروع دین است. دوازده سیزدهم قرآن در حوزه ها نبود! در ذیل این آیه کریمه می فرمودند: یا اهل الک تاب لستم علی شیء حتّی تق یموا التورات والنج یل (۷). شما وقتی می توانید وحی آسمانی تان را اقامه کنید که بر یک فرهنگ ریشه ای استوار باشید. علی ش ی ء باشید تا اقامه دین؛ لستم علی ش یء.
گرچه دیگری یا دیگران معنا کردند: لستم علی ش ی ء حتّی تق یموا التورات. تا تورات را اقامه نکردید، ارجی ندارید؛ ولی پند و ظریف کاری تفسیر این است؛ فرمود: لستم علی ش یء، شما بر یک پایه ای استوار نیستید، حتّی تق یموا التورات ! تا دین تان را اقامه کنید، تا قرآن تان را اقامه کنید. اوّل پایه فکری فراهم کنید، اوّل فرهنگ اعتقادی فراهم کنید، اوّل موحّد باشید، اوّل با وحی آسمانی آنچنان که هست آشنا بشوید تا بعد بتوانید دین تان را اقامه کنید. اگر انسان علی ش یء بود، پایه فرهنگی داشت، هم می تواند به غرب بگوید : نه. هم می تواند به شرق بگوید: نه ! چون آن مکتب، همان مکتب حسین بن علی (سلام الله علیه) است که فرمود: لو لم یکن ل ی ف ی الدّنیا ملجاأ و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاو یه(۸). اگر هیچ جائی در روی زمین برای من نباشد، اهل سازش نیستم. چرا ؟ چون بر یک پایه ای متین استوار و محکم و مستحکم قرار گرفته است. اگر آن علم باشد، خود به خود وحدت است. خود به خود اتّحاد است. باید کوشید که نه تنها این پیوند صوری را بر قرار کرد، باید کوشید که علم را از دین جدا نکرد ! چون خطر جدائی دین از علم کمتر از خطر جدائی دین از سیاست نیست ! چه کنیم که عالم ما روشن باشد ؟ چه کنیم که فقیه ما بیدار باشد؟
آن فقیهی چون صاحب جواهر (رضوان الله علیه) که می گوید: حرمت علم نه در حدّ یک وضو گرفتن و نماز خواندن است؛ این لطیفه را این فقیه نامور امامیّه بیان فرمود و فرمود: وضو گرفتن با دو کیلومتر کار حلّ است. اگر کسی برای تحصیل آب یکی دو کیلومتر حرکت کرد و آب گیرش نیامد، تیمّم ! امّا برای علم... رسول الله فرمود تا چین برو ! مسئله دو کیلومتر نیست. پس به اندازه وضو گرفتن نیست. آن بدل دارد، این بدلی ندارد.
● برکت علامه(ره)
استاد علامه طباطبائی با آن همه شاگردان، چه مفتح، چه مطهری، چه بهشتی (رضوان الله علیهم) که شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی، در آن تفسیر قیّم المیزان فرمودند: تا انسان پایگاه فرهنگی نداشته باشد، ممکن نیست در برابر بیگانه بایستد! تمدّن فرهنگی سی ساله اخیر حوزه علمیّه در پرتو تدریس فلسفه استاد، تفسیر استاد، حدیث استاد، کلام استاد، عرفان استاد و دیگر شعب بود!
علامه به حوزه آمد؛ دید در این حوزه « تفسیر » نیست، در این حوزه « علوم عقلی» نیست، در این حوزه « فلسفه » نیست، در این حوزه « ملل و ن حل » نیست، در این حوزه « حدیث » نیست، در این حوزه « مسائل اعتقادی و کلامی » نیست؛ مگر در حاشیه بحث! و لذا او با آن روح بلند آمد و همه را احیاء کرد.
در زندگی نامه علامه خوانده اید، آن ده سالی که در تبریز ماند، آن را دوران خسارت روح به شمار آورد. با اینکه بسیاری از رساله های سنگین و عمیق علمی را در تبریز تألیف کرد. بیش از ده رساله پر محتوا را در آنجا نوشت، ولی می گوید: من خسارت روحی را در تبریز پرداختم. این غرامت عمر من است! وقتی آن رساله ها را در کنار تفسیر المیزان می گذارد، می گوید: من خسارت های روحی دیده ام.
...گذشته از آن درس عمومی، یک درس خصوصی در شب های پنج شنبه و جمعه داشتند و مسئله معاد را عصرها مطرح می کردند؛ جلساتی که اعضاء آن مجلس به ده نفر نمی رسید، آن هم سیّار در منزل ها برگزار می شد. در آن جلسه شبانه پنج شنبه و جمعه وقتی مسائل فلسفی تمام شد، تمهید القواعد ابن ترکه را شروع کردند که آنجا هم حضور همه آزاد نبود. آنقدر حوزه بسته بود و آنقدر فشار بود که رفقای جلسه شب ما نمی دانستند در عصرروز بعد یک مسئله ای است به نام معاد و حضّار جلسه عصر هم نمی دانستند شب محفلی است به نام بحث تمهید القواعد ! می فرمود: هنوز وقت مسئله معاد نرسیده است. ]۳[
● غذای روز مردم
امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) -که شایسته است هر از چند گاهی طلاب عزیز و همه عالمان
دین دار همین وصیتنامه و منشور روحانیّت را بخوانند و به دیگران منتقل کنند- اینها را به معرفت از زمان و زمانه فرا خواند. و به عمل دعوت کرد. و با پذیرش دیگران به وحدت هدایت کرد. و زیر مجموعه اصول سه گانه مطالبی را گوشزد کرد. به مردم فرمود: شما وارثان انبیاء اید. باید عالم و آدم را بشناسید تا حرفی بزنید که همه گوش بدهند. وقتی حرف شما را گوش می دهند که شما جهانی و انسانی حرف بزنید. وقتی حرف تان جهانی و انسانی است که مطابق با روزگار و زمان و زمانه باشد. چیزی که تاریخ مصرفش گذشت، این قصّه است. و آنچه که درد روز مردم است، آنها را باید مطرح کنید.
شبهات هر عصری، اشکالات هر عصری، علوم هر عصری، این غذای روز آن مردم است. و اگر وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: العال م ب زمان ه لا تهجم علیه اللّواب س(۹)، این از غرر روایاتی است که مرحوم کلینی نقل کرد، عکس نقیض چنین قضیه ای این است که من هجمت علیه اللّواب س فل یس ب عال م. آنکه نمی داند در چه فضائی نفس می کشد، قهراً زیر پوشش شبهات قرار می گیرد. و کسی که هجمت علیه اللّواب س، عکس نقیض این فتوا آن است که ل یس ب عال م؛ اصلاً این عالم نیست.
خب؛ زمان را و زمانه را وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به سیاستهای سلاطین حاکم بر دنیا معرفی کرد. ذا تغیّر السّلطان ذا تغیّر الزّمان (۱۰)، ذا تغیّر السّلطان تغیّرت الزّمان ه. زمان آن طور نیست که آن را از منجّم بپرسد یا تقویم نگاه کند.
حکومت و فکر و اندیشه حاکم بر هر عصری، زمان و زمانه است. آن دو تا بیان نورانی حضرت امیر
(سلام الله علیه) که اگر سلطان و حاکم وضع فکری اش عوض شد، زمانه دگرگون می شود، پیداست که مسئله حکومت و تأثیر آن در فضای فکری مردم و عملی مردم است.
در چنین فاز و فضائی امام ششم (سلام الله علیه) می فرماید: کسی که زمان خود را نشناسد و زیر پوشش شبهات قرار بگیرد، ل یس ب عال م. اگر ذات أقدس له به انبیاء آن توصیه را دارد که حرفی بزنید «جهان فهم و جهان پسند» باشد، برای وارثان انبیاء هم همین حرف را دارد.
اگر روحانیّت بخواهد به منشور امام عمل کند، می بینید همین چیزها در فرمایشات امام
(رضوان الله علیه) هست. که روحانی باید بداند در چه فضائی زندگی می کند، در چه عصری زندگی می کند، مشکل مردم این عصر چیست، شبهات مردم این عصر چیست؟ مردم گرفتار شبهه اند، « شبهه » یک قدری ویروس است که آدم را رها نمی کند. اگر مسائل سیاسی است، اگر مسائل نظامی هست، غالباً بعد از آن صحنه های فکری و ساحت های فکری است. اینچنین نیست که مارکس و ا نگلس اوّل دست به کشتار زده باشند؛ استالین ها بعد پیدا شدند. اوّل فکر کمونیستی بود، بعد حمله استالین. فکر که آمد، بالأخره بشر چون با فکر زندگی می کند، با اندیشه به سر می برد، او را به سمت خود برد. و اگر او را به سمت خود برد، دیگر کنترل او آسان نیست. شما بارها شنیدید این م لل و ن حل را هر کس نوشت، چه ابن فحل، چه شهرستانی و چه دیگران؛ دو جلد نوشت، نه یک جلد. « م لل » همان است که انبیاء آوردند، « ن حل» همان است که دانشمندان آوردند. هر پیغمبری آمد، ملّتی آورد. و بیگانه ای آمد یک ن حله ای در برابر ملّت پیغمبر آورد. رسالت علماء در این است که بفهمند در چه فضائی زندگی می کنند، مشکل علمی آن جامعه چیست.
قرآن می فرماید: شما بروید به مراکز علوم اسلامی، به فقاهت بار یابید تا منذر مردم باشید. لولا نفر م ن کلّ ف رقه م نهم طائ فأ ل یتفقّهوا ف ی الدّین ولینذ روا قومهم ذا رجعوا ل یه م (۱۱). فقاهت که در کتاب و سنّت آمده است به معنی فقه مصطلح نیست. چنان که حکمتی هم که در کتاب و سنّت آمده است به معنی فلسفه مصطلح نیست. اصولاً علوم اسلامی فقه است و حکمت.
فرمود: مردم آمدند؛ موظّف اند بروند حوزه های علمیّه، فقیه بشوند تا کار انبیاء را انجام بدهند. فقاهت نیمی از راه است و نیمه راه است. اگر کسی هدفش این باشد که برود حوزه علمیّه حکیم بشود، متکلّم بشود، فقیه بشود، استاد یا مدرّس بشود و مانند آن، این هنوز در بین راه است. این به مقصد نرسیده و بین راه است.
عمده آن ل ینذ روا قومهم ذا رجعوا ل یه م است. عمده « ا نذار» آن است که انسان بتواند جامعه ای را از قیامت هراسناک کند. و تا ا نذار نباشد، جامعه به مقصد نمی رسد. و خود عالمان دین که به اتّحاد دعوت شدند، متّحد نخواهند شد. هر جا سخن از اختلاف است، اثر فراموشی قیامت است. خوب؛ این ا نذار کار آسانی نیست. این سخنرانی نیست؛ کسی بخواهد مردم را از قیامت بهراساند، باید خودش بترسد تا حرفش اثر کند. اگر چنانچه خودش هراسناک نباشد حرفش در دلها خوف ایجاد نمی کند.
یک وقت کسی درس می گوید، این با فاهمه و عاقله مردم کار دارد. تدریس می کند، کتاب
می نویسد، ولی آن جاذبه ای که باید در مردم ایجاد کند ، یعنی با آن عاطفه مردم، با ن هان عملی مردم کار داشته باشد، نیست. فرمود: شما فقاهت را برای تأمین بخش های علمی جامعه نخواهید. آن یک گوشه کار است نه همه کار. فقاهت را برای تأمین گوشه های عملی جامعه بخواهید. جامعه اگر از قیامت هراسناک باشد، مشکلی در آن جامعه نیست. ل ینذ روا قومهم ذا رجعوا ل یه م.
امام راحل (رضوان الله علیه) به عنوان یک وصیتنامه خاص به روحانیّت و علمای حوزه و اوتاد حوزه تذکّر داد که اوّلاً دین شناس کامل و دین باور و مؤمن باشند ثانیا این وحدت و اتّحاد و هماهنگی و هم آوائی را از دست ندهند. ثالثا از زمان و زمانه با خبر باشند و بالأخره این انقلاب را تا زمان ظهور صاحب اصلی و اصیلش حفظ کنند. ]۴[
● حوزه باید فلسفی شود
فلسفه با واسطه حوزه های علمیه و دانشگاه ها باید به جامعه انتقال یابد که از راه معارف، حکمت و جدال احسن، جامعه را فلسفی کند. برخی از طلاب به جز فقه و اصول به سوی شاخه های تخصصی دیگر مانند فلسفه می روند، اما مهم این است که فضای حوزه های علمیه باید فلسفی باشد. فلسفه علمی است که حدوثا سکولار است و بقائا یا الحادی است یا الهی. یعنی فلسفه آزاد متولد می شود و سپس خودش محققانه طوق بندگی را به گردن خود می اندازد و وقتی وارد جامعه شد اگر به بیراهه رفت، هم الحادی می شود و هم جمیع علوم را الحادی می کند، در این شرایط محال است دیگر جامعه اسلامی داشته باشیم. البته اگر به راه راست برود، هم هدایت می شود و هم هدایت می کند و جامعه را علمی و اسلامی می سازد.
آنچه که اکنون در دانشگاه ها تدریس می شود، لاشه علوم است، چراکه لباس الهی را از تن علوم بیرون آوردند، علم الهی را عریان از الاهیات کردند و علوم دانشگاهی خالی از الاهیات و معارف اسلامی شد.اگر فلسفه به صورت اسلامی بخواهد به دانشگاه راه پیدا کند و اساتید دانشگاه، معارف ناب اسلام را درک کنند، باید علوم موجود در دانشگاه ها اصلاح شود و متون دانشگاهی، اسلامی شوند. با نوشتن اسم خداوند و معصومین (ع) و چاپ عکس حضرت امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب در اول و آخر کتاب، متون اسلامی نمی شود. راه های گسترش فلسفه در جامعه، فیلسوفانه و عاقلانه زندگی کردن و مراقبت از کردار و رفتار است. به عبارتی باید تعقل در جامعه گسترش پیدا کند و برای گسترش عقل هم باید مباحث عقلی در جامعه رواج یابد. ]۵[
● حکمت و دیگر هیچ...
اجتهاد به معنای یادگیری نیست، بلکه مراد این است که فرد در فلسفه و علوم مجتهد شود. تحصیل علم تقلیدی بر هر فرد مکلفی واجب است و تحصیل علم تحقیقی و اجتهادی برای افراد مستعد واجب است؛ یا به نحو عینی و یا به نحو کفایی. در این که چگونه باید مجتهد شد، ما سلسله ای از مواد، مبانی و منابع را در اختیار داریم و فیلسوف به مبانی حکمت متعالیه استناد می کند؛ همان مبانی ای که صدرالمتألهین آن را پروراند. مبانی حکمت متعالیه برگرفته از وحی الاهی، کتاب و سنت و عقل برهانی است. این راه اجتهاد است. آن روزی که حکمت متعالیه سامان پذیرفت، از بسیاری بحث های جزیی مانند مسائل تدبیر منزل، اخلاق و سیاست سخنی در میان نبود، ولی می توان همه آن ها را از مبانی حکمت متعالیه استنباط کرد و به آن مبانی نیز می توان از طریق منابع دست یافت؛ بنابراین نباید توقع داشته باشیم که حکمت متعالیه مواد ما را تبیین کند. همان طور که نباید توقع داشته باشیم که مواد فقهی را در جواهر بیابیم...صدرا در مبدأ و معاد می گوید: علما وسایط بین انبیا و مردم هستند و در شواهد الربوبیه می گوید: مجتهدان این سمت را برعهده دارند. از تلفیق این دو فرمایش برمی آید که حتی در عصر حضور هم علما واسطه هستند. در این صورت به تعبیر صدرالمتألهین اختلاف مجتهدان با یکدیگر شبیه اختلاف شرایع و مناهج انبیاست. با این تفاوت که انبیا معصومند و عصمت مطرح است و در مجتهدان سخن از عدالت است. از همین رو ست که حکمت متعالیه یک ولایت فقیه متعالیه ترسیم کرده است. صدرالمتألهین برای فقیهی که فیلسوف نباشد ولایت قائل نیست، بلکه ولایت را برای فقیهی می داند که جامع فقهین، فقه اکبر و فقه اصغر، باشد؛ مانند امام خمینی (رضوان الله علیه). بنابراین فرق ولایت فقیه حکمت متعالیه با ولایت فقیه سایر حکمت ها در این است که در حکمت متعالیه جامع بین الفقهین است، ولی در حکمت های دیگر فقیه به همین صورت تک بعدی نیز می تواند در جایگاه ولی قرارگیرد. باید عنایت ویژه ای مبذول کرد و نباید حکمت متعالیه را صرفاً یک نام گذاری دانست. ]۶[
● مکتب روحانیت و ارتزاق غیر مردمی
عنصر محوری کار روحانیّت بیش از دو چیز نیست که همان دو عنصر اصیل رسالت همه انبیاء (ع) را تشکیل می دهد؛ یزکّی ه م (۱۲) و یعلّ مهم الک تاب والح کمه(۱۳). در کامل موارد تزکیه بر تعلیم مقدّم یاد شده است. در برخی از موارد تعلیم پیش از تزکیه ذکر شده است. آنجا که تعلیم پیش از تزکیه ذکر شد، چون مقدّمه تزکیه است. آنجا که تزکیه قبل از تعلیم ذکر شد، چون مقدّم بر تعلیم است. روحانیّت نه بیش از این کاری دارد و نه کمتر از این. هر کس در برابر این دو چیز مقاومت کند، روحانیّت قیام
می کند. أن تقوموا لله (۱۴). و هر کس غرور کرد، روحانیّت قیّم اوست، یعلّ مهم الک تاب والح کمه و یزّک یه م (۱۵).
روحانیون کسانی اند که کارشان را برای خدا می کنند و از خدا مزد طلب می کنند. خدا برای اینکه اینها را از گزند ارتزاق از کاسه و کیسه زید و عمر برهاند، حریّت اینها را تأمین کند، مکتب را طوری تطهیر و تدوین کرد که زمام اجرای مکتب بعد از ائمه (ع) به دست اینهاست. اینها نان خور احدی نیستند. روحانیّت گرانقدر قدراش را بداند که روحانی عائله احدی نیست. دیگران در کنار سفره روحانیّت نشسته اند، روحانی که علم را برای خدا فرا می گیرد و برای خدا عمل می کند و برای خدا منتشر می کند، این عائله احدی نیست. خود مکتب او را تأمین می کند. مکتبی که نتواند خود را در جهان مادّی و طبیعی تأمین کند پایدار نیست. چون بشر مثل فرشته نیست که لا یأکل و لا یمشی ف ی الأسواق باشد. و یا چون فرشته نیست که غذای او تسبیح باشد. خود مکتب او را تأمین می کند. و آن تأمین مکتب این است: در بخش زکات و در بخش انفال و در بخش ف یء ، دو دسته از آیات است که جمع بندی این دو طائفه نشان می دهد مردم حوزه ها را اداره نمی کنند. این دین است که خود مدیر و مدبّر حوزه ها و روحانیّت است.]۷[
● ابزار و وسایل حوزه
حالا یک کسی حکیم شد، فقیه شد، فیلسوف شد، مفسّر شد، این تازه بین راه است؛ طلیعه راه است.
وظیفه بعدی این است: و ل ینذ روا قومهم ذا رجعوا ل یه م (۱۶). مردم را از جهنّم بترسانند، از عاقبت تلخ گناه بترسانند. سخنرانی کردن، کتاب نوشتن، تدریس کردن، این گوشه ای از کار حوزه هاست. اینها ابزار کار است؛ هیچ کدام وسیله نیست! فرمود: ل یتفقّهوا ف ی الدّین و ل ینذ روا قومهم ذا رجعوا ل یه م.
ممکن است یک کسی مایه علمی داشته باشد، امّا چون آن طهارت روح در او نیست، توان آن را نداشته باشد که مردم را از عاقبت گناه بترساند! گناه از هر سمّی، از هر هروئینی بدتر است.
اینچنین نیست بگویند: حالا که امکانات هست، وضع ما خوب است، گروه پژوهشی و تحقیقی هست، ما همین جا می مانیم و تأمین می شویم ! حوزه برای این نبود که مشکل مالی کسی حلّ بشود تا کسی بگوید: من که اینجا می مانم و تحقیق می کنم و نیاز مالی ندارم، چرا بروم! این تعهّدی است که از ما گرفته اند.
همانطوری که شما می بینید یک مقام مسئول سوگند یاد می کند، ما هم در مشهد و محضر ذات أقدس له مثل اینکه سوگند یاد کردیم. یک کسی که وارد حوزه علمیّه می شود، نظیر عالم ذر یک پیمانی دارد، یک قبولی دارد، یک انشائی دارد، یک پذیرشی دارد، یک ألست ب ربّ کم ای دارد، یک قالوا بلی ای دارد؛ اینجا کسی آمد، ذات أقدس له می گوید: تفقّه، ثمّ أنذ ر ! این قالوا بلی. اینچنین نیست که ما آمدیم اینجا، مهمان ولی عصریم، در کنار سفره آن حضرت ایم، سالیان متمادی مهمان آن حضرت هستیم، این درس ها را بخوانیم، بعد بگوئیم: ما حالا ماه مبارک رمضان اینجا بنشینیم، پژوهش بکنیم! ]۸[
منابع مقاله
۱. دیدار با جمعی از مدیران حوزه؛ قم ـ پائیز ۱۳۷۸
۲. سخنرانی در ششمین همایش کتاب سال حوزه؛ قم ـ دی ماه ۱۳۸۳
۳. سخنرانی در مجلس بزرگداشت شهید آیت الله مفتح، تهران - دهه ۶۰
۴. سخنرانی در همایش وحدت حوزه و دانشگاه؛ قم - آذر ۱۳۸۱
۵. سخنرانی در مراسم افتتاح ساختمان جدید مجمع عالی حکمت اسلامی؛ قم - خرداد ۱۳۸۶
۶. سخنرانی در نشست وجوه سیاسی حکمت متعالیه؛ قم - مهر ۱۳۸۶
۷. سخنرانی در سالگرد ارتحال حضرات آیات عظام اراکی و گلپایگانی؛ قم - آذر ۱۳۷۴
۸.سخنرانی در گردهمائی بزرگ مبلغین؛ قم- مهر ۱۳۸۲
پی نوشت ها:
(۱) تحف العقول . ص ۳۰۷
(۲) نحل . ۷۰
(۳) بحار الأنوار . ج۱ . ص۲۱۱
(۴) وسائل الشیعه . ج۱ . ص۲۴۵
(۵) نهج البلاغه . کلمات قصار . ۲۷۴
(۶) نهج البلاغه . کلمات قصار . ۱۰۷
(۷) مائده . ۶۸
(۸) بحار الأنوار . ج۴۴ . ص۳۲۹
(۹) تحف العقول . ص ۳۵۶
(۱۰) نهج البلاغه . نامه ۳۱
(۱۱) توبه . ۱۲۲
(۱۲) سوره آل عمران . آیه ۱۶۴ و سوره جمعه . آیه ۲
(۱۳) سوره آل عمران . آیه ۱۶۴ و سوره جمعه . آیه ۲
(۱۴) سوره سباء . آیه ۴۶
(۱۵) سوره بقره . آیه ۱۲۹
(۱۶) سوره توبه . آیه ۱۲۲
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید