چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

عاقبت تندروی


عاقبت تندروی
«نحوه برخورد با شکست» یکی از مهمترین مشخصه هایی است که می توان با مدنظر قرار دادن آن سیاستمداران جدی و استخواندار را از آنها که دشواری های سیاست ورزی را با بازی های کودکانه یکسان می گیرند، تمییز داد. طیفی از اصلاح طلبان ایرانی که امروز حتی توسط همکیشان خود هم «تندرو» خوانده می شوند، کارنامه ای عمیقا ناموفق از این حیث دارند. مردان سیاست وقتی در صحنه ای پیروز می شوند به اول چیزی که باید بیندیشند شکستی است که احتمالا در آینده ای نه چندان دور انتظار آنها را می کشد چرا که دست به دست شدن قدرت قاعده عالم سیاست است. اگر اعتماد به نفسی که عموما پس از یک پیروزی دست می دهد تبدیل به غرور شود، فرصت حضور در قدرت نیز به جای آنکه مجالی برای خدمت به مردم -لااقل با انگیزه زمینه سازی برای پیروزی بعدی- باشد، بدل به صحنه فتنه انگیزی و پرخاش و انتقام جویی از حریفان خواهد شد و اگر این وضعیت تداوم پیدا کند آنچه بلافاصله از دست می رود امید و اعتماد مردمی است که می پنداشته اند منتخبانشان مطلوب های آنها را بر خواسته های خود ترجیح خواهند داد و حالا می بینند دغدغه های آنها هیچ جایی در فعالیت ها و حتی گفتمان جماعت پیروز که می پندارند خرشان برای همیشه از پل گذشته ندارد. اتفاقی که درست پس از این وضعیت رخ می دهد و برای اصلاح طلبان تندرو از سال ۸۲ به این سو رخ داد، «شکست های پی درپی» است. در چنین وضعیتی مهم این است که گروه شکست خورده چگونه این پدیده را علت یابی کند. بدفهمی و انحراف در متدولوژی این سبب یابی مهم ترین علت افول سیاسی غربگرایان تندرو در ایران است. اصولگرایان هم، مانند اصلاح طلبان در طول عمر سیاسی خود، شکست بسیار خوره اند. تفاوت فقط در اینجا بوده که اصولگرایان وقتی علت شکست های خود را پی جویی می کردند آنقدر شهامت داشتند که عملکرد خودشان را هم جزو این علت ها و بلکه در صدر آنها قرار دهند، اصلاح طلبان اما همواره یا «مردم» را مقصر دانسته اند یا «نظام» را و این کلیدی ترین عاملی بوده که باعث شده هم از چشم مردم بیفتند و هم نظام سیاسی آنها را طرد کند.
رفتاری که در آستانه انتخابات مجلس هشتم با تندروهای اصلاح طلب -که عدد آنها در مقایسه با کلیت جبهه اصلاحات اقلیتی بیش نیست- صورت گرفت، منطق سیاسی و حقوقی بسیار روشنی دارد که البته مثل بسیاری موارد دیگر حجاب عجب و خودبینی به سران این جریان اجازه برخورد واقع بینانه با آن را نمی دهد. آنچه اتفاق افتاده بسیار ساده است. تندروها در فرصت حضور خود در قدرت نشان دادند هیچ ارزش و اعتباری برای نظام سیاسی که در چارچوب آن وارد صحنه انتخابات شده اند و مردم با این تصور که آنها به ارزش های این نظام پای بند هستند به آنها رای دادند، قائل نیستند و نقض خطوط قرمز این نظام را جزو فوری ترین وظایف خود می دانند. مردم ایران اگرچه خاموش بودند اما به مدت چند سال به روشنی پیش چشم خود دیدند که چگونه جماعتی بی عمل و پر مدعا به نام اصلاح طلبی با دشمنان ملت ایران که دست آنها به خون پاک ترین جوانان این ملک آلوده است نهانی روی هم ریختند، به مقدس ترین مقدسات آنها رحم نکردند، سخن گفتن از درد و رنج مردم را تبلیغ کمونیسم خواندند و آخر کار هم وقتی خود را از به ریختن نظمی که توسط مردانی بزرگ پی افکنده شده و حراست می شود ناتوان دیدند، بنای شلتاق و ناسازگاری گذاشتند و سعی کردند حذف طبیعی خود از صحنه سیاست را به بحرانی برای کل نظام سیاسی مبدل کنند. این رفتار ها -که برشمردن جزئیات آنها کار را به درازا می کشاند- باعث شده است که امروز مجموعه بازیگران عرصه سیاست در ایران به بانیان آن فتنه ها لقب تندرو بدهند. علامتی هم وجود ندارد که در عمل و عقیده آقایان، چیزی نسبت به گذشته تغییر کرده باشد.
چه، همین حالا هم حمایت بوش از خود را فرصتی برای ادامه روند مقابله با نظام ارزیابی می کنند و اقداماتی چون تحصن و استعفا را پرافتخارترین اقدامات خود در مجلس ششم می نامند. اکنون سوال این است: آیا نظام سیاسی که به مخالفان برانداز خود -کسانی که رسما می گویند دوباره اگر وارد حاکمیت شوند کارهای سابق خود را از سر خواند گرفت- اجازه حضور در عرصه رسمی سیاست را نمی دهد اقدامی خلاف قاعده انجام داده است؟ کجای دنیا به نیروهایی که به هنگام حضور در حاکمیت نقش اپوزیسیون را آن هم به تندروانه ترین شکل آن ایفا کردند و حالا هم می گویند جز آن، کار دیگری نمی دانند و نمی کنند، اجازه ورود دوباره به قدرت داده می شود؟ التزام به چارچوب های سیستم سیاسی و روشن کردن مرزهای خود با دشمنی که هدف رسمی و اعلام شده اش تغییر رژیم است، حداقلی ترین شرط ورود به عرصه رسمی رقابت برای گروه های سیاسی است و این قاعده ای است که همیشه و همه جا اجرا می شده؛ جز ایران در سال های اخیر که صبر بیش از اندازه و نجابت نظام مانع از اجرای آن بوده است.
اکنون تندروها شورای نگهبان را متهم می کنند که به جای عمل به وظایف خود بر مبنای آنچه که در قانون انتخابات آمده، سیاسی کاری پیشه کرده است. صاحبان این انتقادها یا قانون انتخابات را نخوانده اند یا نمی داننند عمل به قانون یعنی چه. ماده ۲۸ از قانون انتخابات «اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی» را شرط کاندیداتوری در انتخابات مجلس می داند. بند ۳ از همین ماده «ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه» را نیز به شروط کاندیداتوری افزوده است. تندروهایی که امروز در بیانیه ها و سخنرانی هاشان از جناحی عمل کردن شورای نگهبان گله می کنند از تبدیل شدن جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی خبر می دهند، باید پاسخ بدهند که آیا به «اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه» وفادارند؟ اگر هستند باید علامتی باشد که این وفاداری را تایید کند. چگونه از کسانی در دوران تاخت و تاز خود میلیون ها کلمه در هتک و هدم ولایت فقیه و بالاتر از آن گفتند و نوشتند و هنوز هم همان می کنند می توان پذیرفت که به این اصل باور دارند و به آن وفادارند؟ و اگر نیستند پس شورای نگهبان در رد صلاحیت آنها دقیقا به وظیفه قانونی خود عمل کرده و اگر جز این می کرد جا داشت که مورد عتاب و بازخواست قرار گیرد. حال ممکن است بگویند که با نفس قانون مسئله دارند. در این صورت قصه دیگر ربطی به شورای نگهبان ندارد و اساسا حمله به شورای نگهبان چیزی بیش از یک پروژه فریب نخواهد بود.
نتیجه ای که از این بحث می توان گرفت این است که عدم تایید صلاحیت تندروها در انتخابات مجلس هفتم منطق سیاسی و قانونی مستحکمی دارد، همانگونه که تقریبا همه نیروهای سیاسی که خود را درون چارچوب های نظام دسته بندی می کنند آن را تایید کرده اند. نکته ای که در پایان باید به این تحلیل افزود این است که عدم حضور تندروهای غربگرا و ساختارشکن در انتخابات مجلس نه چیزی از درجه رقابتی بودن انتخابات کاسته و نه به اعتراف خود آنها تاثیری در میزان مشارکت مردم در انتخابات خواهد گذاشت. عملکرد کاملا منطقی و قابل فهم شورای نگهبان در بررسی صلاحیت ها به خوبی نشان داد امکان رقابت برای تمام گروه های داخل نظام -با هر درجه از اختلاف سلیقه- فراهم شده و تنها کسانی که براندازی وجه غالب محتوای فعالیت سیاسی آنهاست از صحنه بیرون مانده اند. تازه همین گروه هم چون متوجه شده است که تندروی بیشتر در وضعیت فعلی می تواند هزینه های غیر قابل جبرانی در آینده داشته باشد و ضمنا مردم هم قهر سیاسی کودکانه آنها را به چیزی نخواهند خرید، اعلام کرده است که در انتخابات به طور جدی و فعال شرکت می کند و حتی به رغم ادعای عدم وجود رقابت در انتخابات، اکثریت را هم به دست خواهد گرفت!
پیام روشن انتخابات مجلس هشتم این است که نظام جمهوری اسلامی اگرچه در درون خود عرصه فراخ و گسترده ای برای رقابت گروه های مختلف فراهم آورده، اما قصد ندارد به تجربه «حضور دشمن در خانه» مجال تکرار دوباره بدهد. دشمن باید دشمنی اش را بکند و راه این کار هرچه باشد اجازه پیدا کردن برای حضور در انتخابات و دست و پا کردن توجیهات شیک و دموکراتیک برای اقدامات براندازانه نیست.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید