سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


جنجال‌های منطقی


جنجال‌های منطقی
اسمش را به‌راحتی می‌شود در بین چهره‌های جنجالی این موسیقی بی‌در و پیکر و بدون جنجال قرار داد. نمی‌دانم این جزء خصایص ذاتی‌اش است یا طی این سال‌ها شنا در خلاف جهت جریان آب را یاد گرفته است. اما از یک چیز مطمئنم.
او بدون جنجال نمی‌تواند راحت زندگی کند. او در این جنجال‌ها با هیچ‌کس، حتی برادرش هم سر مدارا ندارد. یک بخش مهم از این جنجال‌ها قطعا معروف شدن و دیده شدن است، البته هر چقدر هم که معروف باشی اما بخشی مهم‌تر این اعتراض‌ها مطمئنا منطقی را به دنبال دارد. منطقی که در جامعه موسیقی پاپ و هنگام صحبت درباره بهروز صفاریان کمتر درباره‌اش صحبت می‌شود و اگر در جمعی صحبت درباره او و موسیقی‌اش باشد، نکات حاشیه‌ای و اخلاق گاه تند و گاه از سر غرور او بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. به‌نظر من منطق بهروز صفاریان در حاشیه‌هایی که خواسته یا ناخواسته برایش به‌وجود می‌آیند، منطق کاملا درستی است.
اگر او دعوت یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های کپی شده از برنامه‌های ماهواره‌ای صدا و سیما را با اکراه و شرط و شروط قبول می‌کند و جلوی دوربینی که اکثریت در جلوی آن بخش خوب و جذاب خودشان را بیشتر تبلیغ می‌کنند، به یکباره سراغ انتقادات تند ولی اصولی می‌رود، باید این خلاف جهت بودنش را به حساب درون سرخورده‌اش گذاشت. ذهنیات و درون سرخورده‌ای که باعث می‌شود او به جای آنکه برای خودش در تنها تریبون عمومی و پرمخاطب فرصت کاری و شغلی به دست بیاورد مثل خیلی از همکارانش بشود پای ثابت تیتراژها و آهنگ‌های تولید شده در صدا و سیما، نامش را وارد balk list می‌کند و باعث می‌شود برنامه در زمانی زودتر از زمان معمولی و عادی‌اش تمام شود.
من فکر می‌کنم بهروز صفاریان آدمی است که در همه شرایط سعی می‌کند حقش را بگیرد. او اهل باج دادن نیست که به واسطه حقی که از او خورده می‌شود، شاید در آینده موقعیتی بهتر را به دست آورد. او تقریبا با همه چهره‌های مطرح موسیقی داخل ‌ـ مخصوصا چهره‌های قدیمی‌تر‌ـ کار کرده است. تجربه‌هایی موفق که هر کدامشان فقط یکبار تکرار شده‌اند و دفعه دومی نداشته‌اند. نگاهی به اسم‌هایی مثل شادمهر عقیلی، فریدون آسرایی، محمد اصفهانی، شاهکار بینش‌پژوه، سعید شهروز و... بیندازید. یک سر اختلافاتی که به‌وجود آمده و باعث قطع همکاری و عدم تجربه‌های موفق شده است، بهروز صفاریان است. هر چند اینطور که از گوشه و کنار خبر می‌رسد برخی از اختلافات قدیمی با چهره‌های قدیمی برطرف شده‌اند. اما زمان را دست کم نگیرید. در گذشته ذهن جوان‌تر و انگیزه بیشتر بود که کاتالیزور و اتومات‌وار کارها را در مسیر موفقیت قرار می‌داد. او وقتی همکاران مطرحش مدت‌هاست که نتوانسته‌اند دوران خوب گذشته‌شان را حتی کپی کنند او شاید با بیشتر کردن حضور و روابطش با چهره‌های قدیم و جدید می‌خواهد حقش را از روزهای از دست رفته‌اش بگیرد. همیشه و این بار او یک سر دعواست.
● ناخواننده‌های پولدار و خواننده‌های بی‌پول
در روزهایی که به سالگرد مرگ بابک بیات نزدیک می‌شویم مثال و نقل‌قولی را از او می‌آورد که ریشه در تفکرات کاری و اعتقادی خودش هم دارد: «ناخواننده‌های پولدار، همه چیز را به هم ریخته‌اند. آنها که پول دارند خوانندگی بلد نیستند و آنها هم که واقعا خواننده‌اند پول ندارند.» این قصه، قصه امروز موسیقی مردمی و پاپیولارمان است که با سرعت تمام به سوی بی‌نظمی پیش می‌رود. او چند سالی می‌شد که شاید گوشه‌نشین شده بود و سعی می‌کرد با وسواس و گزیده‌کاری خاصی کار بکند. گوشه‌نشینی و گزیده‌کار بودنی که گاه به آن افتخار می‌کرده و گاه آنقدر از دستش کلافه می‌شد که خبر جنجالی ترک کردن ایران به مقصد آمریکا یا کانادا را پیش می‌کشید.
او به گزیده‌کاری‌اش در آن دوران اعتقاد داشت. او چندین پیشنهاد مالی خوب را برای آهنگسازی و تنظیم آلبوم برای به قول خودش رد کرد. در حالی که در این روزها که امیدی به انتشار آلبوم‌های تولیدی و شنیده شدن حتی کوتاه مدت‌شان هم نیست، او مثل بسیاری از همکارانش خیلی ساده می‌توانست آلبوم‌ها را بسازد، برایشان وقت و مایه هم بگذارد و منفعت مالی هم نصیبش شود. اما او این کار را نکرد و حتی یک پیشنهاد پنجاه میلیونی از طرف صاحب یک سفره‌خانه را برای تهیه آلبوم رد کرد تا در تنهایی خودخواسته‌اش بیشتر به گذشته، حال و آینده‌اش فکر کند. او موزیسین پاپی است که نتیجه‌گراست و نتیجه گرفتن از کارها برایش به مراتب بیشتر از پر کار بودن و مطرح شدن اسمش و بحث‌های مالی، اهمیت دارد. در مورد بهروز صفاریان باید به یک نکته توجه کرد، او چطور می‌تواند حتی به پیشنهادهای خوب مالی از خواننده‌های مطرح و به قول خودش این‌کاره جواب سر بالا و از سر شکم سیری بدهد و از طرف دیگر با خواننده‌های بی‌اسم و شهرت و بنیه ولی پولدار کار نکند. این تضادها در ادامه همان جنجال‌ها و گاه سرخوردگی‌اش از موسیقی و شرایطش است.
● یک آدم دیگر
من آدم دیگری را به‌غیر این آدمی که مطرح شده، می‌شناسم. او در بین بچه‌های موسیقی پاپ شاید یک فرد با خصوصیات اخلاقی متفاوت‌تر و منحصر به فرد شناخته شده باشد که گاهی خوب است و گاهی تلخ، گاهی خوش‌خلق می‌شود و گاهی غیرقابل تحمل. در کنار اینها او به خصوصیات دیگری هم شناخته می‌شود که درباره‌اش می‌گویند. مبلغ و دستمزدش بالاست، از نظر تحویل کار و آهنگ زمانش معمولا دیر می‌شود، دوست دارد کل آلبوم تحت نظارت خودش باشد که همین دوست داشتن گاهی او را به مصادره آلبوم به نام دوستان و تیم کاری‌اش متهم می‌کند. همیشه از شرایط گله‌مند است. خشاب اعتراضش همیشه پر از فشنگ‌هایی است که مستقیم به هدف و برجک طرف می‌زند، فرقی هم نمی‌کند طرف مقابلش چه کسی باشد و... اما من یک بهروز صفاریان دیگر می‌شناسم. همان بهروزی که سال‌هاست هیچ تغییر نکرده است. او اهل نان به نرخ روز خوردن و بالا رفتن از نردبام شهرت دیگران نیست. هنوز هم وقتی که صحبت از فریدون فروغی می‌شود، او بغض می‌کند. هنوز هم او پیشنهاد یک گفت‌وگوی کامل فقط درباره فروغی را نه درباره خودش و او را دارد. هنوز هم در هر مراسمی که حس کند ظاهرسازی و از سر مراسم‌های عادی است حاضر نمی‌شود. او همان کسی است که در مراسم‌های مرگ فریدون فروغی چه در گذشته و چه امروز شرکت نکرد تا آنهایی که بی‌نام و نشان بودند از نردبام شهرت فروغی بالا بروند و او که سال‌ها در کنار فریدون بود و اکثر لحظه‌های سیاه و تلخ و پر از حسرت او را دیده بود، کنار بنشیند و بازی چرخ گردون را ببیند.
او یک گوشه تنها نشست و همان لباس راه‌راه قهوه‌ای، مشکی فریدون را به تن کرد و یک هفته تمام در خلوت خودش گریه کرد. او هنوز با وجود ظاهری که دارد و از او ساخته‌اند، فوق‌العاده احساساتی و درون‌گراست. او باید هنوز آن صداقت و خوبی‌هایش را پررنگ‌تر از این بهروز صفاریان پرورش بدهد. او هنوز تمام نشده است.
رسول ترابی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید