یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بلوز و خیابان های پایین شهر


بلوز و خیابان های پایین شهر
چیزی که تا به حال آشکار نبوده عشق مارتین اسکورسیزی به موسیقی است. او هم به موسیقی علاقه دارد و هم به مستند های موسیقی محور. انتشار «راهی به خانه نیست» مستند او درباره باب دیلن در سال ۲۰۰۵ با اقبال منتقدان مواجه شد. فیلم دیگر او «آخرین والس» در سال ۱۹۸۷ بهترین فیلمی است که تاکنون درباره موسیقی ساخته شده است.
کمی قبل از «آخرین والس» «نیویورک نیویورک» را کارگردانی کرده که حماقت جاه طلبانه یی درباره درام موسیقایی بوده است. با این حال موسیقی در اغلب فیلم های اسکورسیزی جزء لازم بافت فیلم است و به تعبیر دیگر فیلم های وی عصاره نواهایی است که در دوران رشد در لیتل ایتالی نیویورک به گوشش خورده است؛ از اپرای ایتالیایی گرفته تا تصنیف های مردم پسند، راک اند رول و doo-wop.(سبکی آوازی در بلوز ریتمیک که خاستگاهش در مجامع سیاهپوستی بوده و در دهه ۵۰ تا اوایل دهه ۶۰ از محبوبیت خاصی برخوردار بوده است. م)
▪ چرا رولینگ استونز؟
ـ جوابش سخت است. دلیلی برای عدم ساخت این فیلم نداشتم و چنین سوالی اصلاً به ذهنم خطور نکرد.
▪ چگونه به این نتیجه رسیدید که می خواهید یک «فیلم کنسرتی تمام عیار از رولینگ استونز» درباره بهترین گروه راک اند رول جهان کارگردانی کنید؟
ـ نمی دانم. ببین من دورانی با موسیقی آنها داشته ام و آثارشان تاثیر زیادی بر روند فیلمسازی ام گذاشته اند. قبل از این فیلم از نزدیک ندیده بودم شان و در سال های گذشته هم تنها چند بار شاهد اجرای کنسرت هایشان بودم. یکی از مهم ترین نکاتی که درباره ارتباط موسیقی رولینگ استونز با من باید بدانید این است که در سال های ۱۹۶۷ تا ۶۹ یا ۷۰ و همچنین دهه هفتاد موسیقی آنها بسیار برایم اهمیت داشت و در واقع با موسیقی شان زندگی می کردم. اما بگذار اینطور بگویم که در هفت سال میان سال های ۶۳ تا ۷۰ شیفته موسیقی شده بودم که آنها تولید می کردند و همیشه و در همه حال به کارهایشان گوش می کردم و در نهایت هم زمینه ساز تولید فیلم هایی مانند «خیابان های پایین شهر» و چندین و چند فیلم دیگر شدند. «گاو خشمگین» تا حد زیادی تحت تاثیر موسیقی رولینگ استونز است؛ همینطور بدون شک «رفقای خوب» و «کازینو» و فیلم های دیگری که در طول سال های گذشته کارگردانی کرده ام.
▪ دو آهنگ «Jumpin Jack Flash» و «به من بگو» را به نحو کاملاً تاثیرگذاری در «خیابان های پایین شهر» استفاده کرده اید...
ـ «خیابان های پایین شهر» کاملاً وامدار رولینگ استونز است و تخیلی که پشت سکانس ها و صحنه های این فیلم نهفته تحت تاثیر بخش قابل توجهی از موسیقی آنها است؛ تحت تاثیر زندگی با موسیقی آنها و گوش دادن به آثارشان. منظورم صرفاً آهنگ هایی نیست که در فیلم استفاده شده است. نه، منظورم لحن، حس و حال و منش موسیقایی آن است؛ نفس موسیقی شان. در نهایت بعد از گذشت سال ها ملتفت شدم که موسیقی آنها مبنای بلوز دارد (درست مانند یک داستان کارآگاهی به اصل ماجرا پی بردم چون واقعاً چیزی درباره موسیقی نمی دانم و صرفاً به آن واکنش نشان می دهم). دست بر قضا کلی از بلوز خوشم آمد و در واقع موسیقی رولینگ استونز تا حدی مرا با بلوز آشنا کرد. دلیل تمایلم به ساخت «نوری بیفروز» شاید این باشد که تا اواخر سال ۶۹ هرگز شاهد اجرای آنها نبودم. فکر می کنم نوامبر ۶۹ بود که برای اولین بار در مدیسن اسکوار گاردن نیویورک به کنسرتشان رفتم. البته از همین جا معلوم می شود تمام نشانه هایی که از رولینگ استونز در «خیابان های پایین شهر»گنجانده بودم صرفاً با شنیدن به موسیقی آنها به دست آمده بود نه از تماشای آنها روی سن. «خیابان های پایین شهر» از دل تصاویری خلق شد که هنگام گوش کردن به آلبوم «پیامد» یا قطعات «Jumpin Jack Flash » و «همدردی با شیطان» در سرم شکل گرفته بود.
برایم مهم بود بدانم چطور «همدردی با شیطان» تا این حد به زندگی ما راه یافته است چون این قطعه آن روزها همه جا شنیده می شد و دائماً از رادیو پخش می شد. درست مانند آهنگ «رضایت» که آن هم همه جا از رادیو پخش می شد. نوای تکرارشونده و پرقدرت گیتار «رضایت» آن روزها خاصیتی آیینی پیدا کرده بود و ارج و قرب زیادی داشت. حتی گاهی اوقات با قصد قبلی سراغ آهنگ های رولینگ استونز نمی رفتم و اتفاقی به آنها گوش می کردم اما بعد از مدتی برداشت ذهنی ام از آنها به فیلم هایم راه پیدا کردند تا شاهد ترجمه یی تصویری از آن آهنگ ها باشیم. چیزی که می گویم به این معنا نیست که مثلاً یک نمای متحرک از صورت یک شخص یا یک ماشین را با تاثیر از رولینگ استونز تصور می کردم. منظورم وقایع و پیشامدهایی است که در زندگی شخصی ام اتفاق می افتاد و سعی می کردم آنها را با تاثیر از رولینگ استونز به فیلم، داستان و ساختار ترجمه کنم.
در واقع آن آهنگ ها بودند که من را به فیلمسازی و ترجمه وقایع زندگی ام ترغیب می کردند تا از این طریق به نحوی خودشان و آن داستان ها را در فیلم قرار دهند. به همین دلیل است که معتقدم بدهی من به رولینگ استونز در اعداد و ارقام نمی گنجد. نمی دانم چه باید بگویم، در واقع این فیلم در ذهن من ۴۰ سال پیش ساخته شده است و اکنون فقط نسخه بیرونی اش فیلمبرداری شده است.
▪ واقعیت دارد که برای به دست آوردن حق استفاده از «Jumpin Jack Flash» و «به من بگو» در «خیابان های پایین شهر» ۳۰ هزار از بودجه ۷۵۰ هزار دلاری تان را خرج کرده اید؟
ـ ظاهراً که واقعیت دارد، جاناتان تپلین تهیه کننده ام بود و به او گفتم واقعاً به آن آهنگ ها نیاز دارم. حتی آهنگ سومی هم می خواستم؛ «آخرین بار»؛ اما بودجه مان دیگر کفاف نمی داد. فقط بودجه مان کفاف نمی داد،
▪ آهنگ ها آنقدر برای تان ارزش داشت که بخش قابل توجهی از بودجه محدود تان را صرف آنها کنید؟
ـ همان طور که گفتم در واقع موسیقی رولینگ استونز بود که زمینه ساز آن تولید فیلم شد.
▪ رولینگ استونز آهنگ قدیمی «نوری بیفروز» را سال ۱۹۹۵ در آلبوم اجرای زنده «برهنه» از گنجه درآورد. چرا از این آهنگ به عنوان نام فیلم خود استفاده کردید؟
ـ «نوری بیفروز» از جنس آهنگ های انجیلی است. از واژه «نور» خوشم می آید چون این معنا را به ذهن متبادر می کند که نور صحنه یک بار دیگر بر رولینگ استونز تابیده و درخشندگی خاصی به آنها بخشیده است. درخشندگی موسیقی آنها بر فرهنگ و بالطبع بر من تاثیرگذار بوده است. البته قطعه «نوری بیفروز» فقط در تیتراژ نهایی فیلم شنیده می شود.
▪ چندین ماه از وقت خود را صرف تولید این فیلم کردید. در این مدت با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
ـ آه، هر مشکلی که می توانستید تصور کنید. اول به دنبال یک ساختار روایی برای فیلم بودم که البته مدتی بعد کنار گذاشتمش. به همین دلیل تصمیم گرفتم تا حد زیادی اتفاقی که پیرامون رولینگ استونز می گذرد را پوشش دهم و مراحل آمادگی و تمرین آنها را به تصویر بکشم. اما وقتی درگیر تدوین «رفتگان» بودم مرحله تمرین را پشت سر گذاشتند. آن زمان فکر می کردم «رفتگان» نمی تواند رضایت منتقدان را جلب کند و امید داشتم با «نوری بیفروز» به فروش قابل توجهی برسم. در مراحل پایانی «رفتگان» تقریباً کارهای مربوط به «نوری بیفروز» را شروع کرده بودم و به همین دلیل تمام توجهم جلب فیلم جدید شد. می دانی، برای بعضی فیلم ها با این مشکل مواجه می شوم ؛ فیلم هایی که می خواهم به زور آنها را از خودم جدا کنم، دائماً با خودم می گفتم چه بلایی قرار است سر «رفتگان» بیاورم؟ کلیشه هایی وجود داشت که با کمک آنها می توانستم بار این فیلم را از روی دوشم بردارم. وقتی «رفتگان» تمام شد احساس کردم یک بار سه تنی را از روی دوشم برداشته اند و تنها چیزی که از بعدش به خاطر می آورم این است که برای به دست آوردن یک تجربه پالاینده به سراغ رولینگ استونز رفتم و فیلمبرداری را شروع کردم. در واقع «نوری بیفروز» بیش از هر چیز درباره اجرا است؛ ۴۰ سال اجرای رولینگ استونز.
▪ آیا فیلم های دیگری که درباره رولینگ استونز ساخته شده را به عنوان بخشی از تحقیق تان تماشا کردید؟ فیلم هایی مانند «همدردی با شیطان»، «پناهم بده» و حتی «بلوز پست»؟
ـ «بلوز پست» را تماشا کردم؛فیلمی است که خیلی از آن خوشم می آید و با توجه به زمان و مکان تولیدش یک مستند قابل توجه است. «پناهم بده» را مدتی پیش تماشا کردم اما اخیراً دوباره به سراغش نرفته ام. «همدری با شیطان» را هم دیده ام که این روزها اهمیت مضاعفی یافته است. این فیلم با آن میان برش هایی که گدار به کار برده کماکان قدرت خود را حفظ کرده است و بیننده را به هم می ریزد. «همدردی با شیطان» شما را به تفکر مجدد وامی دارد و نگاهتان به زندگی، واقعیت و سیاست را بازتعریف می کند.
▪ گراهام کینگ شریک و تهیه کننده بریتانیایی تان شما را فیلمسازی می داند که برای فعالیت جمعی اهمیت ویژه یی قائل است. در این فیلم هم از فعالیت جمعی استفاده کردید؟
ـ آه، بله، می خواهم یک چیز دیگر هم درباره «همدردی با شیطان» اضافه کنم. یکی از نکات مهم فیلم این است که علاوه بر مفاهیم قابل توجهش و کاری که گدار کرده است ماهیت کار رولینگ استونز را در سر و شکل یک شاهکار به تصویر کشیده است. «همدردی با شیطان» از این جهت یک فیلم خارق العاده است. فعالیت جمعی؟ بله، از کار کردن در کنار افراد دیگر خوشم می آید... البته بستگی به این دارد که طرف مقابل تان چه جور آدمی باشد.
▪ میک جگر به شما اجازه داد به کانون درونی گروه وارد شوید و فیلمی مستند از آن تهیه کنید؟
ـ بله، بله، البته سر و سامان دادن به هر سعی و تلاشی با مشکلات خاص خود همراه است. مشکلات جزء طبیعت فرآیند تولید هستند. هر فیلمی یا هر تلاش خلاقانه یی فارغ از افرادی که با آنها مشغول کار هستند به هر حال تجربه یی شگفت انگیز است. اما من همیشه خدا از مشکلات شکایت می کنم غافل از اینکه مشکلات بخشی از فرآیند تولید هستند. اگر شکایت نکنم سر صحنه خوش نمی گذرد،
▪ مشهور است که میک جگر از گفت وگو خوشش نمی آید. چگونه با این ویژگی جگر کنار آمدید؟
ـ من اصلاً گفت وگویی در فیلم انجام نداده ام، در مورد آنها چه می خواهید بدانید؟ در مورد رولینگ استونز چه می خواهید بدانید؟ چه چیزی؟ ۴۰ سال است که از آنها فیلم گرفته می شود. تمام اعمال آنها ضبط شده است و خودشان هم همه چیز را تا به حال گفته اند. منظورم این است که غیر از موسیقی و اجرای شان دیگر چه چیز می توانید درباره آنها بدانید؟ فقط موسیقی و اجرا است که باقی می ماند و هنوز جای کار دارد. این دقیقاً همان کاری است که من در این فیلم انجام داده ام. به همین دلیل عامدانه اصلاً به سراغ گفت وگو نرفتم.
▪ فکر نمی کنید رولینگ استونز در این روزگار بی امید حرف جدیدی برای گفتن ندارند و بارقه های لرزان دهه ۶۰ خود را به نمایش می گذارند؟
ـ واقعیت این است که موسیقی آنها وامدار بلوز است و همواره برداشت خود را از بلوز ارائه می دهند. موسیقی آنها چیزی جز ارزیابی مجدد و بازاندیشی در بلوز نیست و به نظرم این شیوه ماندگار است و کهنه نمی شود. البته خود بلوز هم ابعاد متعدد و حس های متنوع نوع بشر را بازتاب می دهد که یا از آن خوش تان می آید یا نمی آید.
▪ فیلمبرداری «نوری بیفروز» چه تفاوت هایی با فیلمبرداری «آخرین والس» داشت؟
ـ دو چیز کاملاً متفاوت بودند. «آخرین والس» مانند یک مرثیه بود و نگاهی به گذشته داشت. اما دسته موسیقی رولینگ استونز یکی از خارق العاده ترین گروه هایی است که جهان تاکنون به خود دیده است. موسیقی آنها هیچ مثل و مانندی ندارد. بزرگان دیگری مانند باب دیلن، ون موریسون، جانی میچل، مودی واترز و نیل یانگ وجود داشته اند اما رولینگ استونز به جای اینکه مانند برخی موزیسین های هم دوره خود برابر گذشت زمان وا بدهند آن را پذیرفته اند. رولینگ استونز در «نوری بیفروز» و در ذهن من هنوز حضوری بلاواسطه دارند و شخصاً آنها را هنوز به چشم جوان های دهه شصتی نگاه می کنم. آنها هنوز هم به همان اندازه یی که در دهه شصت ظهور کردند جوان هستند. در ذهن من «نوری بیفروز» فیلمی است درباره انسان هایی که در زمانه کنونی و نه گذشته تعلق دارند.
▪ چه درسی از ساخت «راهی به خانه نیست» گرفتید؟
ـ خب، حقیقت این است که در «راهی به خانه نیست» باب دیلن کنونی را به فیلم تبدیل نکرده ام و هنگام فیلمبرداری هم هرگز با خودش ملاقات نداشتم. «راهی به خانه نیست» محصول صدها ساعت فیلم آرشیوی و همکاری با جف راسن تهیه کننده و آرشیویست دیلن بود. به همین دلیل «راهی به خانه نیست» بر خلاف «نوری بیفروز» شکل دهی داستانی درباره یک فرد خلاق و هنرمند محسوب می شود که البته با کمک فیلم های آرشیوی به دست آمده است. در آن فیلم واقعاً به دنبال داستان بودم؛ داستانی درباره یک مرد جوان که یک هنرمند بود و به راه خود می رفت. به همین دلیل دو سال و نیم از من وقت گرفت تا از میان آن فیلم های آرشیوی یک داستان پیدا کنم. فیلم جدید از این نظر با «راهی به خانه نیست» تفاوت دارد. «نوری بیفروز» همان طور که گفتم درباره اجرا است؛ درباره انرژی و تاثیر اجرا.
▪ به آثار کدام یک از دیگر هنرمندان معاصر گوش می دهید؟
ـ از دیوید گری خوشم می آید. البته هنوز هم به ون موریسون گوش می دهم؛ آلبوم های جدید دیلن. هر چیزی کلاپتون بیرون بدهد. از وایت استرایپس هم خوشم می آید و به نظرم کار جدیدی انجام می دهند.
▪ آرکتیک مانکیز چطور؟
ـ بله، خیلی جذابند. اجرای زنده شان را هم دیده ام. اگر اشتباه نکنم جایی در نیویورک بود. اما نکته این است که تصور می کنم دیگر توانایی پذیرش و گنجایش موسیقی های جدید را ندارم. اکثر شان متاثر از موسیقی هایی هستند که با آنها بزرگ شده ام اما وقتی به آثار جدید گوش می دهم نمی دانم به دنبال بیان چه چیزی هستند و نمی دانم با استفاده از موسیقی قدیمی چه هدفی را دنبال می کنند. ظاهراً چاره ندارم جز اینکه سراغ چیز های قدیمی و موسیقی های قدیمی بروم. ممکن است برخی افراد تعجب کنند اما اساساً این روزها ترجیح می دهم به آن دسته از آثار موسیقایی گوش بدهم که به دوران باروک ارجاع می دهند.
▪ چرا هنوز مجذوب موزیسین های ۶۰ ساله رولینگ استونز هستیم که این روزها به بازی های جوانانه مشغول هستند؟
ـ فکر می کنم دلیلش به قدرت موسیقی برمی گردد. «نوری بیفروز» در ذهن من درباره موسیقی دهه های ۶۰، ۷۰ یا ۸۰ رولینگ استونز نیست. وضعیت این روزهای آنها برایم مهم بوده است؛ اینکه چطور روی صحنه می روند و چگونه با یکدیگر رفتار می کنند و اینکه موسیقی و اجرای آنها چه تاثیری بر شنونده می گذارد. واقعیت این است که موسیقی آنها هنوز وجود دارد و کماکان تاثیر خود را حفظ کرده است. ممکن است برخی افراد نظرم را قبول نداشته باشند اما در مورد خودم می دانم که به لحاظ احساسی و روانشناختی تحت تاثیر رولینگ استونز بوده و هستم و هنوز از آنها الهام می گیرم. به همین دلیل توان مقاومت نداشتم و باید سراغ چنین فیلمی می رفتم.
کریگ مک لین / ترجمه؛ هومن حاتمی
منبع؛ آبزرور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید