سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


این نوگرای نستوه


این نوگرای نستوه
علیرضا مشایخی اصفهان، آهنگساز و استاد دانشگاه /متولد ۱۵/۱۱/۱۳۱۸ تهران. هنر‌آموخته نزد لطف‌الله مفخم پایان/ (موسیقی ایرانی)/ حسین ناصحی/ (آهنگسازی)، افلیا کمباجیان (پیانو)، ادامه تحصیل در سطح عالی نزد کارل شیسکه و هانس یلینک / مؤسس «گروه موسیقی تهران» و «ارکستر موسیقی نو»
● مجموعه آثار:
متجاوز از چهارصد اثر که در ۱۷۰ شماره (اپوس) تقسیم‌بندی شده است: آثار پیانو سولو (دو ‍‍CD با اجرای فریماه قوام صدری) آثار پیانو و ارکستر (CD با اجرای پری برکشلی و فریماه قوام صدری)
کنسرتو ویلن و ارکستر (CD با اجرای مازیار ظهیرالدینی) مجموعه آثار سمفونیک (‍‍CD با رهبری منوچهر صهبائیان)
مجموعه آثار برای ارکستر موسیقی نو (CD به رهبری علیرضا مشایخی)
● کتابهای موسیقایی:
کنترپوان مدال/ سلفژ / موسیقی برای پیانو/ لحظه‌ها.
در زمینة فلسفة هنر جامعه‌شناسی هنر در شکل خاطرات: همة آن سالهای بی‌خاطره.
دربارة سبک‌شناسی مشایخی: به طرف شرق به قلم گلناز گل صباحی.
● در دست انتشار:
کتاب نگرشی بر نوگرایی در آثار و اندیشه‌های علیرضا مشایخی (مجموعه مقالات، مصاحبه‌ها و ‌آثار) به قلم مجید عسگری / انتشارات مرکز موسیقی حوزه هنری.
سه حلقه CD اصوات خوشحال الکترونیک / تولید مرکز موسیقی حوزه هنری.
علیرضا مشایخی بیش از ده سال نیست که در ایران اقامت دائم دارد، ولی در همین ده سال، بنایی را پایه‌ریزی کرده که از هیچ‌کس دیگر این کار ساخته نبوده است. ایمان او به راه‌اندازی یک جریان «دنیاگیر» از موسیقی مدرن ایرانی به قدری است که باور داشتن به آن مشکل به نظر می‌رسد. اما انرژی زندگی و شادابی همیشگی علیرضا مشایخی، تردیدهای بسیاری افراد را از بین می‌برد. فوران این نشاط و پیگیری را می‌توان در کلاسهای خصوصی او دید. گو اینکه مشایخی در دانشگاه نیز کلاسهای مرتب و منظمی دارد. اما، او بیش از هر چیز، بنیانگذار یک جریان آموزش خانگی (بخوانیم «کارگاهی») در زمینه موسیقی مدرن در ایران است که شاگردان زیادی را تربیت کرده و نگاه منتقدان و مسئولین هنری را به سوی خود متوجه ساخته است.
از این گذشته، علیرضا مشایخی یک آهنگساز صرفا‌ً تخصصی و یا یک استاد دانشگاه به معنی کلیشه‌ای آن نیست.
او انرژی خود را به یک زمینه محدود نمی‌کند. چرا که نقاشی باتجربه و سخنوری مسلط است و در نظریه‌پردازی نیز مثل اکثریت موسیقیدانان ایرانی، بیگانه و نام‌آشنا نیست.
وی در‌ مدت زمانی بیشتر از چهل سال، به دو زبان زنده دنیا درباره فلسفه، ادبیات وتاریخ هنر، کتاب خوانده و با شیوه‌های نقد هنری در جهان هنر امروز، آشنایی کامل دارد.
از این گذشته، موسیقی مدرن علاقه اصلی او از دوره جوانی بوده و از اقبال خوش، دوره جوانی او در اروپا با دوره بزرگ‌ترین آهنگسازان جهان موسیقی مدرن مصادف شده است.
خوش‌اقبالی، عنصر مشخصه علیرضا مشایخی در اکثر موارد زندگی‌اش بوده است ولی بی‌انصافی است اگر موفقیتهای او را صرفاً مرهون این عنصر بدانیم. تلاش و کوشش پیگیری که دارد، او را شایسته احراز لقب «نوگرای نستوه» می‌سازد و این حقیقتی است که شاگردانش می‌توانند بر آن گواهی دهند. اگرچه در بعضی موارد حساس هم این خوش‌اقبالی همیشه همراه او نبوده است. هنگامی که علیرضا مشایخی تحصیلات و تجربه‌های خود را در اروپا تمام کرده بود و می‌خواست به ایران برگردد، مصادف بود با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها (دانشکده هنرهای زیبا‌ ـ گروه موسیقی) و نیز بلاتکلیفی تمام ا‌مور مربوط به موسیقی در کشور.
وقتی هم که سیزده سال بعد از آن به ایران برگشت و به‌طور جد‌ی کارش را شروع کرد، تمام توجه بخش دولتی به احیای موسیقی سنتی و سنت موسیقایی (چه موسیقی ردیف دستگاهی و چه موسیقیهای بومی ایران) معطوف بود و با موسیقی مدرن همان‌طور برخورد می‌کردند که با شعر و نقاشی و مجسمه‌سازی مدرن. (گو اینکه همان هنر کلاسیک غربی هم با همه سابقه آشنایی‌اش با ذائقه ایرانی، چندان جایی نداشت و از آن هم استقبال زیادی نمی‌شد.)
دوره، دورة سنت‌گرایی بود و جماعت اهل کنسرت و نوار، با موسیقی‌ای که نمی‌توانستند بعد از خروج از سالن کنسرت یا خاموش‌کردن دستگاه ضبط، بلافاصله آن را با سوت بزنند، بی‌اعتنایی و حتی دشمنی می‌کردند. موسیقی مدرن، یک نوع پ‍ُز‌روشنفکری قلمداد می‌شد، نه یک نیاز جدی و هنری. شاید به خاطر آنکه زمینه فرهنگی لازم برای آن مهیا نبود. گذشته از اینکه بعد از انقلاب، حدود ۱۵ سال بود که کسی از بلندگوی رسانه‌ها و یا سالنهای کنسرت، موسیقی مدرن نشنیده بود.
مشایخی در سالهای پیش از انقلاب، خیلی زود نزد خود به این نتیجه رسید که روی همنسلها و بزرگ‌ترها نمی‌تواند حساب کند، مگر چند نفر آدم استثنایی: اولی، غلامحسین غریب، نوازنده کلارینت، مدرس موسیقی، نویسنده، شاعر، نظریه‌پرداز و از اعضای جنبش هنری «خروس جنگی» در سالهای ۱۳۳۰ بود که خیلی زود، از همان سالهای قبل از انقلاب، از ایده‌های مشایخی جوان استقبال کرد و با جرئتی بی‌نظیر، کلاسهای او را در هنرستان عالی موسیقی به راه انداخت. (غریب تا‌ آخرین روزهای عمر نیز دوست و مشو‌ّق علیرضا مشایخی بود.)
دومی، استاد قدیمی او در پیانو، خانم افلیا کمباجیان بود که انگیزه‌های هنری شاگرد جوان و با‌استعداد خود را درک می‌کرد.
در آن روزها، علیرضا مشایخی با همکاری خانم کمباجیان، گروه موسیقی قرن بیستم را تأسیس کرد که درواقع محلی برای معرفی استعدادهای جوان بود.
این گروه اجراهای موفقی داشت. (آیا تا به‌حال نواری از اجراهای خاطره‌انگیز آن زمان ضبط شده است؟) همکاران این گروه از موسیقیدانان تحصیل‌کرده و پرتجربه بودند. از جمله شهره جلالی‌قاجار و فریماه قوام صدری (پیانو)، اکبر محمدی (کلارینت)، حسین سمیعیان و کامبیز روشن‌روان (فلوت)، محسن افتاده (فاگوت)‌ و هنرمندان دیگری همچون اسماعیل واثقی، اسماعیل تهرانی، محمد اهتمام، واهان آنانیان و مرلین سویندلر.
در همان زمان که دولت شاهنشاهی و سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران به سرپرستی رضا قطبی، بودجه‌های هنگفت صرف می‌کردند تا ارکسترهای گران‌قیمت غربی در تهران، آثار موتسارت و بتهوون را برای هزارمین بار اجرا کنند، راهی برای عرضه و شنیدن آثار آهنگسازان تحصیل‌کرده ایرانی نبود و به ندرت قطعه‌ای شانس اجرا پیدا می‌کرد. مشایخی از آن دوران به عنوان «عقده حقارت» یاد می‌کند و معتقد است که دولت نه تنها توجهی به آهنگسازان خوب ایران نداشت، بلکه در مقابل مشکلات خیلی آشکارتر نظیر کمبود‌ِ ساز در هنرستانهای تهران نیز بی‌توجه بود و در عوض، بودجه‌های کلان، صرف جشنها و فستیوالهای چشمگیر و «خارجی جذب‌کن» می‌شد. در آن روزگار، تمام تشکیلات هنری و دانشگاهی تهران، (بخوانید ایران!) با بودجه و امکاناتشان، نتوانستند و یا نخواستند که به اندازه گروه موسیقی تهران، آثار آهنگسازان ایرانی را معرفی کنند. هنگامی که مشایخی به ایران برگشت. دید که از گروه قدیمی خود، تنها فریماه قوام‌صدری (پیانیست) در تهران زندگی می‌کند.
در ملاقات با ایشان، قرار بر این شد تا گروه، مجددا‌ً احیا شود. سال ۱۳۷۲ بود و در دانشگاه تهران، گروه موسیقی هنوز درگیر این مانده بود که ردیف میرزا عبدا... تدریس شود، یا ردیف موسی معروفی!! و از موسیقی مدرن ایرانی، در عمل، نشانی نبود.
مشایخی در فکر ایده «هزار آهنگساز ایرانی» بود. گفته‌اند این اصطلاح نمادین است و به کمبود آهنگساز در ایران اشاره دارد. البته بهتر بود می‌گفتند در کشوری که تعداد موزیکولوگهایش از تعداد آهنگسازانش بیشتر است و تعداد نوازندگانش از عده آهنگسازانش هم کمتر است، موسیقی چه ‌وضعی می‌تواند داشته باشد!! اما مشایخی در متن پروژه خود برای تربیت آهنگسازان جوان ایرانی به تربیت نوازندگان مخصوص ارکسترهای خود نیز توجه داشت و «ارکستر موسیقی نو» در پاسخ به این نیاز تأسیس گردید. در بروشورهای این ارکستر که به انگلیسی نوشته شده، عنوان آن «ارکستر ایرانی موسیقی نو» است. زیرا در آن از سازهای موسیقی اصیل ایرانی نظیر تار و کمانچه و تنبک استفاده شده است. استفاده‌ای مغایر و متفاوت با آن نوع برخوردی که در موسیقی دستگاهی با این سازها می‌شود.
ارکستر موسیقی نو، محملی شد برای نواندیشی؛ چه از نظر تکنیک و چه تفکر موسیقایی. کنسرتهای این ارکستر در محافل دانشگاهی و عمومی استقبال فراوانی را در پی داشت.
حوزه فعالیتهای علیرضا مشایخی بسیار گسترده‌تر از آن است که در یک مقاله نیم‌صفحه‌ای بگنجد.
زمینه کلی مطالعات او را به دو بخش می‌توان تقسیم کرد:
جست‌وجوی تکنیکها و ترکیبات سازهای ایرانی بدون بهره‌گیری از ابزار الکترونیک و کامپیوتر و بهره‌گیری از مدولاتورهای الکترونیک و کامپیوتر در زمینه تغییر شکل الکترونیکی در اصوات سازهای ایرانی.
مشایخی اولین موسیقیدان نوگرای ایرانی است که با ذهنیت گرافیکی به موسیقی توجه کرده است. از نظر او فرایند انتقال موسیقی توسط نمادها، مجری نوعی گرافیک است و او بعد از مدتی بر این باور رسید که نت‌نویسی موسیقی کلاسیک دیگر قادر به بیان کامل افکار او نیست.
او به سبکی در نگارش موسیقی دست یافت که خود آن را «موسیقی روی بوم» نامیده است و آن، نگارش پارتیتورهایی است که از تابلوهای نقاشی تشکیل شده و مخصوص «کنسرتهای نمایشگاهی» است.
تابلوها در مجموع، نماینده یک پارتیتور موسیقایی هستند و در سالنهای متفاوت به نمایش گذاشته می‌شوند و نوازندگان بر اساس نقشه‌ای از پیش طراحی شده، موسیقی را از روی تابلوها به اجرا درمی‌آورند و شنوندگان، مثل بازدیدکنندگان از یک نمایشگاه نقاشی، سالنهای متفاوت را بازدید می‌کنند و در حال تماشای نقاشی، «تابلو را می‌شنوند».
مجموعه «شهرزاد» که در گالری هفت ثمر در سال ۱۳۷۸ نمایش داده شد، تجلی این ایده نوین مشایخی است. ابداع عنوان نمادین متا‌ایکس نیز منسوب به این آهنگساز نوگرای ایرانی است. شرح جالب این ایده را باید در سایت اختصاصی او خواند.
مشایخی این فرایند را «جریان موسیقی هم‌زمان» نامیده است و متاایکس، تفکری است که همچون چتری مجموعه آثار او را دربرمی‌گیرد.
مشایخی، صراحتا‌ً عنوان می‌کند که موسیقی از نظر او یک «زبان» است و بلافاصله مسأله حضور مخاطب را تداعی می‌کند.
او با ظرافت توجه ما را به این نکته معطوف می‌کند که موسیقی را به عنوان تفکر مورد توجه قرار دهیم و خود را از این منظر برای شنیدن آن آماده کنیم.
بنابراین توجه به مخاطب به معنای ساده‌‌اندیشی آهنگساز نیست و درواقع، آگاهی نسبت به ساده‌ نیندیشیدن اوست.
علیرضا مشایخی در طی ده سال به اندازه یک مؤسسه فرهنگی کار کرده و به نیروی ایمان خود و شاگردانش متکی بوده است.
نقش استادی او در ایام آموزش خانگی موسیقی و تدریس آهنگسازان به شاگردانی بااستعداد (که ایمان وزیری از برجستگان آنهاست)، فراموش‌نشدنی است.
بحث‌انگیزترین کتاب او شاید «همه آن سالهای بی‌خاطره» است که گردش سیال در افکار، ایده‌ها و خاطره‌های اوست.
علیرضا مشایخی در این کتاب، آن حرفهایی را گفته که با موسیقی قابل بیان نیست. او با تلاش زیاد، م‍ُهری را بر لوح محفوظ تاریخ موسیقی ما زده که قابل حذف و فراموشی نیست.
سید علیرضا میر علی نقی
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید