چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


رکود اقتصادی امریکا


رکود اقتصادی امریکا
پیرو افزایش مداوم هزینه های نظامی امریکا در سال های اخیر، جورج بوش، رییس جمهور امریکا، بودجه ۵۱۵ میلیارد دلاری را برای پنتاگون، وزارت دفاع، این کشور در سال ۲۰۰۹ در نظر گرفته است؛ در صورتی که این لایحه از سوی نمایندگان کنگره به تصویب برسد؛ بودجه دفاعی امریکا در مقایسه با سال جاری ۷ درصد رشد را شاهد خواهد بود.
امریکا در بین کشورهای جهان بیشترین پول را برای هزینه های نظامی و جنگی پرداخت می کند؛ بودجه نظامی امریکا در حقیقت از بودجه نظامی دیگر کشورهای جهان بیشتر است: نیمی از هزینه های ۱۱۰۰ میلیاردی نظامی جهان توسط، امریکایی ها هزینه می شود؛ البته هزینه نظامی این کشور در مقایسه با تولید ناخالص داخلی، رقم بزرگی را نشان نمی دهد، اما در عین حال به لحاظ عددی، هیچ کشوری در جهان به اندازه دولت امریکا در ساخت جنگ افزار و نگهداری ارتش، پول خرج نمی کند.در مروری اجمالی بر بودجه نظامی امریکا در دو دوران ریاست جمهوری سابق به افزایش قابل ملاحظه میزان این بودجه
پی می بریم؛ بودجه نظامی امریکا در آخرین سال ریاست جمهوری بیل کلینتون که ۷ سال از آن زمان می گذرد، کمی بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار بود در حالی که جورج بوش با انتقاد از کاهش مداوم بودجه نظامی در هنگام به دست گرفتن مقام ریاست جمهوری وعده داد که این رقم را در مدت ۷ سال به رقم قابل ملاحظه ۵۰۰ میلیارد دلار افزایش دهد و به این وعده در سال ۲۰۰۹ جامه عمل پوشانید.
دولت کلینتون اعتقاد داشت که با پایان جنگ سرد باید بخشی از هزینه های نظامی به امور غیرنظامی اختصاص یابد و بدین منظور از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۰ میلادی از سال (۱۳۷۲ تا ۱۳۷۹ ه.ش) سهم هزینه های دفاعی امریکا در تولید ناخالص داخلی این کشور به طور مداوم کاهش یافت و از ۲/۴ درصد به ۳ درصد رسید، اما این سیاست مورد اعتراض طرفداران دولت جورج بوش پدر قرار گرفت.
افرادی نظیر دیک چنی وزیر دفاع دولت بوش پدر این تصمیم را اقدامی خلاف امنیت ملی امریکا قلمداد کردند و در نامه ای خطاب به رییس جمهور وقت ( بیل کلینتون) از وی خواستند روند نزولی بودجه های نظامی را متوقف و برنامه ساخت جنگ افزارهای جدید را از سر بگیرد. این نامه که در ژوئن سال ۱۹۹۷(تیر ۱۳۷۶) به امضای ۲۰ تن از سیاستمداران و نظریه پردازان جمهوری خواه رسید، بعدها به انجیل نومحافظه کاران شهرت یافت. برخی از امضاکنندگان این نامه نظیر دیک چنی ، دونالد رامسفلد، پل وولفوتیز، ریچارد پول و زلمای خلیلزاد با پیروزی جورج بوش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ به دولت امریکا راه یافتند و توصیه های خود در نامه ژوئن ۱۹۹۷ شامل افزایش بودجه نظامی و سرنگونی صدام را به مرحله اجرا گذاشتند.
● در بودجه پیشنهادی بوش برای سال های ۲۰۰۹
( ۱۳۷۸ ه. ش) هزینه جنگ در عراق و افغانستان ۷۰ میلیارد دلار پیش بینی شده است.
برآوردهای دولتی در امریکا نشان می دهد که هزینه کل جنگ هایی با نام جنگ علیه تروریسم شامل عراق و افغانستان طی ۶ سال گذشته از ۷۰۰ میلیارد دلار فراتر رفته است.
البته کنگره امریکا که تحت کنترل دموکرات ها (حزب رقیب دولت بوش) است در گزارشی جنجالی هزینه های مستقیم و غیرمستقیم جنگ علیه تروریسم را ۱۷۰۰ میلیارد دلار اعلام کرد.
نمایندگان کنگره همچنین پیش بینی کردند که در صورت ادامه حضور نظامی امریکا در عراق، این هزینه از ۳۵۰۰ میلیارد دلار نیز فراتر خواهد رفت.
علاوه بر هزینه های جنگ و ساخت جنگ افزارهای جدید و مدرن، نگهداری بیش از یک میلیون و چهارصد هزار سرباز برای ارتش امریکا بسیار هزینه بر است. به ویژه این که چند صد هزار سرباز امریکایی در خارج از مرزهای این کشور مستقر هستند، امریکا با ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت، یک میلیون و چهارصد هزار سرباز دارد. در حالی که تعداد سربازان جمهوری خلق چین با یک میلیارد و دویست میلیون نفر، فقط دو میلیون و سیصد هزار نفر است.
به هر حال بودجه وزارت دفاع امریکا در سال ۲۰۰۹ در حالی با رشد ۷ درصدی همراه بود که کسری بودجه این کشور در همین سال از رقم ۴۰۰ میلیارد دلار فراتر خواهد رفت. علاوه بر افزایش بودجه پنتاگون، بر هزینه های امنیتی امریکا از جمله هزینه وزارت امنیت داخلی امریکا در سال آینده که از اول اکتبر سال ۲۰۰۸ شروع می شود ۱۱ درصد افزوده می شود. این مساله اعتراض رهبران حزب دموکرات را در پی داشته است. دموکرات ها معتقدند که این سیاست موجب رشد کسری بودجه و تعدیل برنامه های رفاه اجتماعی مردم امریکا می شود. به ویژه این که در بودجه پیشنهادی بوش برای سال آینده همچون ۷ سال گذشته هزینه های نظامی امنیتی هم زمان با کاهش درآمدهای مالیاتی دولت فدرال، رشد داشته است. به همین دلیل نیز مازاد ۱۳۰ میلیارد دلاری دولت امریکا در آخرین سال ریاست جمهوری بیل کلینتون به کسری ۴۰۰ میلیارد دلاری ایالات متحده در آخرین سال ریاست جمهوری دولت بوش تبدیل شده است.
اما به رغم افزایش بودجه نظامی امریکا، به ویژه بودجه جنگ علیه تروریسم، هیچ نشانه ای از پیروزی امریکا در جنگ علیه تروریسم دیده نمی شود.
به استناد گزارش رسمی وزارت خارجه امریکا، تهدیدهای تروریستی در سال ۲۰۰۷ از تهدیدهای مشابه در پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ فراتر رفته است؛ در این مدت ۴۰ درصد بر تلفات ناشی از حملات تروریستی افزوده شده است و ارتش امریکا تقریبا هزار سرباز بیشتر از تلفات حادثه ۱۱ سپتامبر که ۳ هزار کشته بر جای گذاشت، در عراق از دست داده است.
از همین روی می توان پیش بینی کرد که لایحه افزایش بودجه نظامی و امنیتی پیشنهادی بوش با مخالفت جدی دموکرات ها روبه رو شود.
اما از آنجا که بوش در گذشته نیز نشان داده، در مقابل کاهش هزینه های نظامی امریکا چنانچه با مخالفت نمایندگان کنگره مواجه شود از حق وتوی خود استفاده می کند، بنابراین لایحه پیشنهادی نظامی جورج با کمترین تغییر احتمالا در کنگره امریکا تصویب خواهد شد و نباید انتظار مشکل یا مانع عمده ای در این زمینه را داشت.
● هزینه های جنگ امریکا در افغانستان و عراق
براساس پژوهش مرکز کنترل و عدم تکثیر سلاح های کشتار جمعی، با در نظر گرفتن مصوبه کنگره امریکا در دسامبر ۲۰۰۷ مبنی بر در نظر گرفتن ۷۰ میلیارد دلار دیگر برای جنگ های افغانستان و عراق، تاکنون حدود ۷۰۰ میلیارد دلار برای جنگ های افغانستان و عراق هزینه شده است .به گزارش این مرکز تحقیقاتی امریکایی که در واشنگتن مستقر است مجموع هزینه های این دو جنگ از مجموع هزینه های جنگ ویتنام که بالغ بر ۶۷۰ میلیارد دلار بود، بیشتر است؛ همچنین این هزینه هفت برابر جنگ خلیج فارس (۹۴ میلیارد دلار) و بیش از دو برابر جنگ کره ( ۲۹۵ میلیارد دلار) است؛ به علاوه در بهترین حالت این هزینه ها دو برابر جنگ جهانی اول است؛ تنها جنگی که در تاریخ امریکا بیش از جنگ افغانستان و عراق هزینه در برداشته جنگ جهانی دوم بود که در آن ۳/۱۶ میلیون سرباز امریکایی در جنگی چهار ساله شرکت داشتند که هزینه کلی آن حدود پنج هزار میلیارد دلار بود.
در جنگ جهانی دوم که تقریبا تمام نیروهای مسلح درگیر جنگ علیه آلمان ها و ژاپنی ها بودند، هزینه هر سرباز کمتر از ۱۰۰ هزار دلار ( به دلار سال ۲۰۰۷) بود و این در حالی است که جنگ عراق بیش از ۴۰۰ هزار دلار برای هر سرباز هزینه در بردارد.
قسمت اعظم مبلغی که توسط کنگره تصویب شده است برای خرید تجهیزات جدید نظامی استفاده خواهد شد؛ ۹۲۳ میلیون دلار برای خرید یا ارتقای کیفیت ۴۱ هلی کوپتر بلک هاوک، آپاچی و شنوک جدید در نظر گرفته شده است. ۸۱۳ میلیون دلار برای خودروهای جنگی برادلی، ۴۵۵ میلیون دلار برای خودروهای هام وی های جدید، ۴۳۷ میلیون دلار برای خودروهای تاکتیکی سنگین و ۴۳۵ میلیون دلار برای تانک های آبرامزام یک هزینه خواهد شد.
در پایان سال ۲۰۰۷ برآورد هزینه های عملیاتی جنگ برای سال ۲۰۰۸ و آنچه آن را هزینه های جاری می نامند فقط برای عراق بیش از ۵/۱۲ میلیارد دلار در ماه (در سال ۲۰۰۳ این مبلغ ۴/۴ میلیارد دلار بود) و در مجموع همراه با جنگ افغانستان ۱۶ میلیارد دلار برآورد شده است. این مبلغ برابر با بودجه سالانه سازمان ملل و با مجموع بودجه ۳۷ ایالت از ایالت های امریکا برابری می کند.
از آنجا که دولت امریکا هزینه های بسیاری را به حساب نمی آورد، هزینه جنگ در مجموع بالاتر از ارقام رسمی است. به عنوان مثال هزینه هایی مانند گردآوری اطلاعات و یا بودجه های خاصی که با بودجه وزارتخانه های دیگر آمیخته می شوند به حساب نمی آیند.
● نقش سیاست های جنگ طلبانه امریکا در اقتصاد
بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند که ارتباط مستقیم و تنگاتنگی میان پیشرفت اقتصادی امریکا و جنگ های روی داده در جهان وجود دارد که با نظر به تاریخ جنگ های گذشته این واقعیت به خوبی به اثبات می رسد.
اما در سال های اخیر از این عامل موثر به عنوان پاشنه آشیل اقتصاد امریکا نامبرده می شود؛ به طوری که با توجه به برخی از متغیرها، اقتصاد امریکا در سایه جنگ با تروریسم ضربه سختی دیده و در بدترین شرایط به سر می برد.
▪ کارشناسان دلایل زیر را به عنوان مهم ترین عوامل رکورد اقتصادی حال حاضر امریکا می دانند:
۱) تفاوت ماهوی میان جنگ با تروریسم با جنگ های پیشین
۲) شعله ور شدن دامنه جنگ در مناطق نفت خیز
۳) انحصاری کردن سرمایه گذاری در بخش های سودآوری چون صنایع نظامی
۴) نقش رعب و وحشت بوش در فرار سرمایه ها از کشور
۵) تبعات سیاست جهانی شدن و اقتصاد باز در کنار برخی عوامل دیگر
کارشناسان با اشاره به روابط غیرقابل انکار میان جنگ ها و رشد اقتصادی امریکا معتقدند که در سال های اخیر اقتصاد امریکا در شرایطی قرار گرفت که این ارتباط سست و گسسته گشت اما قبل از بررسی عوامل موثر در رکود اقتصادی امریکا در سال های اخیر به بررسی عوامل موثر در رشد اقتصادی در سایه جنگ های پیشین می پردازیم؛ رشدی که در جنگ های بزرگی چون جنگ جهانی اول و دوم، جنگ دو کره، جنگ ویتنام و جنگ خلیج فارس به چشم آمده است.
ویلیام نسکانن، یکی از مشاوران رونالد ریگان، رییس جمهور اسبق امریکا با دفاع از اندیشه ارتباط جنگ با رشد اقتصادی امریکا می گوید: تجربه واشنگتن در قرن بیستم ثابت کرد جنگ در احیای توسعه اقتصاد ضعیف و دور کردن اقتصاد از خطر رکود، بسیار موثر است.
پس از جنگ دوم خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ دیوید میلر کارشناس اقتصادی امریکا نیز با دفاع از این نظریه گفت: هرگاه وارد جنگ شدیم شاهد شکوفایی اقتصاد خود بودیم.
صاحبان این اندیشه ها در عین حال ارزیابی های یک جانبه از ارتباط توسعه اقتصادی امریکا با جنگ را صحیح نمی دانند و معتقدند جنگ خواسته یا ناخواسته زیان هایی به همراه دارد و این زیان ها چه برای کشور پیروز و چه شکست خورده دیده می شود که از جمله می توان به این موارد اشاره کرد. از میان رفتن اموال و ثروت ها، زیان های جانی و زوال امپراتورها در طول تاریخ نمونه هایی از زیان های طبیعی جنگ هستند.
اما کسانی که طرفدار ارتباط جنگ ها با توسعه اقتصادی امریکا هستند دلایل زیر را به عنوان توجیه ادعای خویش ذکر می کنند.
۱) بسیاری از جنگ های امریکا به استثنای جنگ داخلی از سال های ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی، هجوم انگلیس به امریکا و حادثه یازدهم سپتامبر ،۲۰۰۱ در خارج از خاک امریکا اتفاق افتاده است در نتیجه بسیاری از تاسیسات زیربنایی امریکا از آسیب های جنگ در امان مانده است.
همچنین موقعیت جغرافیایی این کشور و واقع شدن میان دو اقیانوس اطلس و آرام علت دیگری است تا امریکا از بلایای جنگ در امان بماند.
۲) بهره مندی امریکا از منابع طبیعی و متنوع در بخش های کشاورزی و صنعتی و در اختیار داشتن بازار مناسب کالاها.
۳) فناوری تسلیحاتی و غیرتسلیحاتی مدرن امریکا قدرت رقابت این کشور رابا فناوری های مشابه افزایش داده تا این امر در توسعه اقتصادی این کشور موثر باشد.
اما به نظر می رسد رکود حال حاضر اقتصادی امریکا حتی حامیان نظریه رشد اقتصادی در سایه جنگ را نیز وادار به تعدیل نظرات خود کرده است و آنها نیز دریافته اند که دوران بهره برداری امریکا از جنگ ها به سر آمده است زیرا شرایط حال حاضر اقتصاد امریکا، حکایت از این دارد که دیگر این کشور قادر نیست تبعات منفی جنگ را به تبعات مثبت تبدیل کند.
از زمان آغاز حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ ارتباط مستقیم میان توسعه اقتصادی امریکا با جنگ ها از هم گسست .این امر ناشی از عوامل متعددی است که در سایه برخی از متغیرها، مسیر اقتصاد امریکا را عوض کرده است تا عاملی که تا دیروز از فاکتورهای رشد اقتصادی امریکا بود به عاملی برای ضربه وارد کردن به اقتصاد این کشور تبدیل شود که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) حادثه ۱۱ سپتامبر جایگاه ملی و هژمونی بین المللی امریکا را به شدت مخدوش کرد و به همین سبب ایالات متحده به بهانه جنگ با تروریسم به واکنش زودهنگام دست زد؛ اما تفاوت جنگ با تروریسم با جنگ های پیشین که امریکا درگیر آن شده بود این بود که این جنگ برخلاف جنگ های گذشته بی حد و مرز است و همین امر باعث شده است تا امریکا متحمل زیان های مالی و جانی زیادی شود به عنوان مثال امریکا در جنگ دوم خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ سی و شش میلیارد دلار هزینه کرد اما ۶۴ میلیارد دلار به دست آورد.
یعنی ۲۸ میلیارد دلار سود خالص، در حالی که در جنگ با تروریسم اوضاع کاملا به گونه ای متفاوت بود و هست.
۲) جنگ با تروریسم سبب شد تا امریکا بودجه نظامی خود را تا سقف قابل ملاحظه و بی سابقه ای افزایش دهد تا جایی که بودجه نظامی این کشور به میزان ۵۰ درصد مجموع بودجه نظامی تمامی کشورهای جهان افزایش یافت، این رقم نجومی، اقتصاد امریکا را با بحران مواجه کرده است زیرا این اقتصاد توان تامین این مبلغ را ندارد.
در شرایط عادی اگر هر کشوری سه درصد از تولید ناخالص خود را صرف بودجه های نظامی کند اقتصاد آن آسیب می بیند و مشکلات عدیده ای دامن گیر آن جامعه می شود در حالی که امریکا با بی توجهی به این اصل مهم اقتصادی بیش از ۳ درصد از بودجه خود را در بخش نظامی هزینه کرد.
با آن که بودجه نظامی امروز امریکا ۴ درصد هزینه کل این کشور بوده و این مبلغ کمتر از بودجه نظامی امریکا در زمان جنگ کره (۱۳ تا ۱۴ درصد بودجه کل) و حتی جنگ ویتنام (۷ تا ۸) درصد بودجه کل است، نگاهی به اقتصاد آن دوران امریکا نشان می دهد این کشور در آن سال ها در ردیف کشورهای وام دهنده بود نه وام گیرنده، اما امروز دولت این کشور حدود ۶۰ میلیارد دلار بدهی دارد.
وزیر خزانه داری امریکا در تاریخ ۱۸ مارس ۲۰۰۸ اعتراف کرد که اقتصاد امریکا در آستانه بحران قرار گرفته است .
۳) جنگ های اخیر امریکا همگی در مناطق نفت خیز حادث شده اند و با توجه به وابستگی اقتصاد امریکا به نفت، این عامل باعث زیان های سنگینی به اقتصاد این کشور شده است.
قیمت نفت در سال ۲۰۰۳ یعنی قبل از آغاز جنگ امریکا با عراق حدود ۲۵ دلار در هر بشکه بود اما با آغاز جنگ و ادامه آن در حال حاضر قیمت نفت به رقم بی سابقه بیش از ۱۲۵ دلار در هر بشکه رسیده است که ادامه این روند سبب زیان های اقتصادی امریکا تا چند تریلیون دلار خواهد شد.
۴) جهانی شدن، تجارت آزاد و آزادی در انتقال دارایی سبب شد تا ثروتمندان امریکایی به سرمایه گذاری در دیگر نقاط جهان که از نیروی کار ارزان و سود عالی بهره مند هستند بپردازند و این باعث شد امریکا که روزی نیمی از تولیدات صنعتی جهان را در اختیار داشت حالا یک چهارم آن را در اختیار داشته باشد و همچنین خود نیز به واردکننده برخی از کالاهای صنعتی با ارزش ۳ تریلیون دلار تبدیل گردد که نتیجه این امر مواجه شدن به کمبود در تراز تجاری آن هم تا سطح ۵/۶ درصدی بود.
این مشکل دولت امریکارا وادار به استفاده از وام های خارجی نمود، اما کمبود تراز تجاری امریکا هم اکنون باگذشت هر روز از عمر دولت بوش بیشتر خود را نشان می دهد، امریکا تلاش کرد این مشکل را با جذب سرمایه های خارجی در کشور جبران کند اما به یکباره با مانع محکمی به نام یورو برخورد کرد که پول مشترک ۲۷ کشور اروپایی با ۵۰۰ میلیون جمعیت است. این تعداد کشور و این میزان جمعیت، دلار امریکا را در رقابت با واحدی از پول قرارداد که متعلق به بازاری وسیع تر و پرسودتر است.
۵) تبلیغات منفی امریکا درباره خطر تروریسم در بخش سرمایه گذاری داخلی تبعات منفی بر جای گذاشت زیرا برخی از سرمایه گذاران عمده با جدی گرفتن این تهدیدات، امریکا را جای مناسبی برای سرمایه گذاری
نمی دانند، ضمن آن که دولت امریکا تاکنون اموال برخی از موسسات و شرکت ها را به بهانه حمایت از تروریسم مصادره نموده است و همین اقدام بی اعتمادی سرمایه گذاران خارجی را در این کشور بیش از پیش به دنبال داشته است و حتی سبب شده که بسیاری از سرمایه گذاران، سرمایه های خود را از این کشور خارج کنند. در کنار این سیاست های کاخ سفید، سیاست انحصار سرمایه گذاری در بخش های بسیار سود ده چون صنایع نظامی و دفاعی به مافیای اقتصادی نزدیک به سران سیاست نیز سبب شد تا گرایش ها به سرمایه گذاری در این کشور روند نزولی طی کند. با نگاهی موشکافانه به مطالب فوق می توان پی برد که دوران استعمار و استثمارگری دولتمردان امریکایی، در پی ایجاد جنگ در مناطق مختلف جهان، جهت حصول اهداف اقتصادی و اغراض سیاسی و نادرست پایان یافته است.
اقتصاد کنونی امریکا در باتلاقی خودساخته گرفتار شده که رهایی از آن ممکن نیست مگر این که سردمداران ایالات متحده تجدیدی دگر باره در باورهای اقتصادی و دکترین نظامی خود داشته باشند؛ ایجاد جنگ در یک نقطه از جهان با صرف هزینه های هنگفت، تحمیل مالیات های سنگین بر شهروندان امریکایی، کشاندن هزاران جوان به کام مرگ، قتل هزاران زن، مرد و پیر و جوان نتیجه ای جز مرگ، فقر، فساد و عقب ماندگی را در برنخواهد داشت نتایجی که دامان تا به پا آلوده ایالات متحده را در بر خواهد گرفت.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید