شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


این ابر در گلو مانده


این ابر در گلو مانده
احتمالاً یکی از اساسی ترین کارکرد های یک اثر هنری توانایی آن در برقراری ارتباط سالم و دوسویه با مخاطب است. تجربه یی که اگر برای خالق آن پس از نوشتن آن تا حدی شعله اش فروکش کرده ولی در دل مخاطب این شعله می تواند تا مدت ها بسوزد و او را گرم نگه دارد. حال اگر متنی- مخاطب گریز- به این معنا باشد، آیا عیبی دارد؟
اگر نوشته یی معنا گریز باشد، تکلیف چیست؟ وقتی سروکار شما با شعر است و آن هنر اعتلایافته و صیقل خورده از پس قرن ها نوشتن و ارائه کردنش توسط شاعران بزرگ، با متنی اینچنین که شما را از خودش دور می کند، چه رفتاری می توانید داشته باشید؟ اگر شعری در اجرا سوداهای جاه طلبانه داشته ولی در عمل چنان ذهن تربیت شده شعر را از خود می راند، باید به چه فکری بیفتید؟
دفتر شعر «این ابر در گلو مانده» سروده «منصور بنی مجیدی» شامل سی و هشت اثر نسبتاً بلند است. آثاری که بنی مجیدی نام قصه- شعر بر آنها گذاشته یا ادعایی شبیه این را در مقدمه کتاب طرح کرده است. اگر بخواهیم از مجموع نظر های طرح شده در مقدمه صرف نظر کنیم، (چراکه در غیر این صورت وارد کردن آن متن با مفاهیمش به داخل متن شعرها بر پیچیدگی و سردرگمی بحث پیرامون کتاب می افزاید) حاصل خوانش ما از «این ابر در گلو مانده» مشاهده تلاش شاعر برای به نقد کشیدن خود و هستی اطرافش است.
این حرکت به خودی خود استراتژی تازه یی در بحث های فکری و حسی طرح شده در باب شعر نیست ولی هرگاه این درگیری ها به عمق رفته و به طریقی پنهان شود، بی شک اتفاقی درخور افتاده است. ما هرگز نمی توانیم با دائماً معترض بودن، اعتراض را تعریف کنیم. شعرها اکثراً با یک فرکانس و شدت از یک حس سرکوفته می گویند.
البته تصاویری هم هستند که در این میانه گاه شاعر دست ما می دهد ولی جالب اینجاست که حتی در تصاویر هم آن عصبیت نگاه وجود دارد. جوشش دائمی واژه ها در سطر های عمودی به گونه یی است که به کمپوزیسیون لطمه می زند. البته هستند شعرهایی هم که توانسته اند به سلامت از دالان تکنیک های مورد نظر شاعر عبور کنند. شعرهایی مثل «هم قافیه» و «ناف کودکی ام با تو، بریده اند،» از این دسته اند، ویژگی عمده شعر های این دفتر در یک نگاه کلی آغاز بندی های موفق است.
شعر ها با یک بیان تکان دهنده آغاز می شوند ولی هرچه از بند نخست دور می شوند گویی از فقدان عنصر هماهنگی هم لطمه می بینند. مشخصاً شاعر با دور شدن از ابتدای شعرها خواسته فضاها و لحن ها و موقعیت های متنوعی را خلق کرده و میان آنها ارتباطی برقرار کند ولی به دو دلیل این مهم میسر نشده است؛ الف- جنس واژه ها به گونه یی با ضرباهنگ یکسان در کنار هم قرار گرفته اند. ب- متن نهایتاً زیر نظر یک اندیشه عصبی سرنوشتش تعیین می شود. دو دلیل ذکر شده به شکلی افراطی در خود اجرای شعری دخالت می کنند. یعنی ما برای شنیدن یا دیدن فضاهای گوناگون که در ارتباطی ارگانیک با هم قرار دارند، نیاز به لنزی واید داشته که همچنین قادر به رفتن به ژرفاها باشد. این توقع در متن شعرها را نگاه خلاقانه «بنی مجیدی» باید برآورده کند. شاعر در هنگام سرایش آثاری چنین جاه طلبانه باید به اصل هماهنگی و تزاید نیروهای تصاویر، فضاها و زبان بیندیشد.
مثالی شاید به روشن شدن این بحث کمک کند. وقتی شما در شعر «در اندوه بدر کامل،» در بخش دوم متن می خوانید؛ «- مرا هم، از دیروزم به علم امروزی بیدارم کن،/ چرا که؛ ماه و آهم درهم تنیده است/ دیریست درون چراغ چشمک زن، ذوب می شوم/ شب شکار زبانم/ با آب توبه یی قرار سکوت بسته است،/ من، شبیه خودم بیمار می شوم/....» عنصری مانند «چراغ چشمک زن» از جنس دیگر واژه ها نیست و اساساً از ابتدای متن هم اقتضای حضورش نه کدگذاری شده و نه دلیلی برای ظهورش در این بند وجود دارد. هرگاه در متن از ابتدا نشانه های مدنیت و نمادهای شهری و استفاده از آنها معنا می شد، «چراغ چشمک زن» دلیل وجود پیدا کرده و برهان وجوبی اش در شعر تعریف می شد. اما در همین بند سطر «من شبیه خودم بیمار می شوم» فی نفسه زیباست. تعبیر شاعرانه یی که در ذاتش جوهره شعری دارد ولی این سطر در ارتباط ارگانیک با سطر بالایی خود نیست. هر چند بی ارتباط با سطر پایینی نیست. شاید شاعر باید روی این سطر و مفاهیمی از این دست بیشتر مانور می داد که اگر این حرکات در فضا و زبان بیشتر میسر می شد به اقبال بیشتر شعر می انجامید. به همان هم حسی با مخاطب و دعوت از او برای انجام خلاقیت در خوانش. از این نمونه ها در شعرهای «بنی مجیدی» فراوانند و جز دریغ و حسرت بر متن ها حس دیگری را ایجاد نمی کنند.
«این ابر در گلو مانده» بالقوه های خوبی برای اجرا و پرداخت داشته که بیشترشان قربانی دغدغه های شاعر برای بداعت های زبانی شده است و توقع شاعر برای همراهی مخاطب با تمام افت و خیزهای ذهنی اش بسیار غیرمنطقی و در سطح بالاست. خواننده شعر طبیعتاً از کتاب انتظار دارد که به ناخودآگاه جمعی اش احترام گذاشته شود. در شکل فعلی مخاطبان این سی و هشت شعر کسانی هستند که بخواهند سراغ بازی های فرمی و زبانی رفته و به این فکر کنند که شاید در پس تمام این پیچیدگی ها رازی هست. رازی که حتماً صاحبش سعی بر نمایش آن داشته لیکن در فرم نهایی ارائه شده به راحتی دست به آن یافتن آسان نیست.
لادن نیکنام
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید