چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فراتر از انتخابات


فراتر از انتخابات
فاصله زمانی پیروزی نهضت مشروطیت (۱۲۸۵هجری شمسی) تا اشغال ایران و سقوط دولت متجدد و به ظاهر جمهوری خواه رضاخانی (۱۳۲۰شمسی)، ۳۵ سال است. قریب ۴ دهه زمان لازم بود تا کسی مانند سیدحسن تقی زاده در فراز و فرود حوادث تاریخی، چهره حقیقی خود را از پس شعارهای دموکرات مآبانه، ملی و جمهوری خواهانه آشکار کند. وقتی نهضت عدالتخواهی مردم علیه فساد و ستم رژیم قاجاریه اوج گرفت و توأمان منافع دربار و استعمار خارجی (دولت انگلیس) را به خطر انداخت، سفارت این کشور در تهران با هماهنگی برخی متجددان مدعی منورالفکری ترفندی به کار بست تا با تغییر شعار نهضت و سپس محتوا و رهبران آن بتواند آب رفته را به جوی بازگرداند و نظام سیاسی منحط و وابسته را بازتولید کند.
این آشفتگی گفتمانی در نهضت، سرانجام به بازگشت استبداد منجر شد و پس از یک دوره آشفتگی و هرج و مرج سیاسی، از طریق کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به تشکیل دولتی متمرکز به ریاست رضاخان پهلوی و آغاز روزگار سیاه اختناق و دین سوزی و فرهنگ ستیزی و غارت ثروت های ملی انجامید. در این روزگار، تقی زاده هم در حلقه ویژه روشنفکران انگلوفیل قرار دارد که به تربیت سیاسی رضاخان بی سواد و تلقین ادبیات جمهوریخواهی و مدرنیزاسیون و تجدد به وی مشغولند و هم در شمار کارگزاران سیاسی درجه یک کشور که قرارداد فروش تقریباً مفت و انحصاری نفت ایران به انگلیس را بازسازی و نهادینه می کنند. پس از ۳ دهه سیاست ورزی این چنین خائنانه بود که تقی زاده در واکنش به اعتراض های عمومی علیه آن قرارداد نفتی و خدمات گسترده وی به رژیم انگلیس، مجبور شد بگوید «المأمور معذور». مامور بودم و معذور! و نیز گفت: «هیچ یک از ما مدرس نمی شدیم. او برخلاف موج حرکت کرد و مقابل رضاخان ایستاد ولی ما ترجیح دادیم با موج حرکت کنیم و خود را به ساحل برسانیم»!
یکصد سال پس از نهضت مشروطه و هشتاد سال پس از تشکیل سلسله منحوس پهلوی به دست رضاخان، اکنون نه تنها آن شگردها و ترفندها برای سوار شدن بر سرنوشت و منابع و منافع ملت ایران کهنه نشده بلکه بازسازی شده و خوش رنگ و لعاب تر از قبل، مورد استفاده قدرت های سیطره جوی زمانه قرار می گیرد.
کسانی که به خاطر مشی و منش اجنبی زده خود زیر علامت سؤال افکار عمومی اند، ادعا می کنند اگر جرج بوش رئیس جمهور آمریکا می خواست از دموکرات ها و اصلاح طلبان ایرانی حمایت کند، چرا این حمایت را بر زبان آورد؟ ماجرا این است که آقای بوش شنبه ۵ ژانویه ۲۰۰۸ در حال تدارک برای سفر خاورمیانه ای با محور اعلام شده «مهار نفوذ ایران » بود. او مجبور بود به افکار عمومی خود پاسخ دهد که چه نسبتی میان آمریکا، مبارزه با تروریسم و مسائل خاورمیانه وجود دارد. بنابراین نطقی رادیویی ترتیب داد برای ساختن افکار عمومی آمریکا، نه اینکه بخواهد به مردم ایران پیام دهد.
براساس گزارش رسمی سایت کاخ سفید، بوش در آن نطق که ۳ روز قبل از سفر به خاورمیانه انجام شد چنین گفت «صبح بخیر. سه شنبه من سوار بر هواپیمای ریاست جمهوری عازم سفری به خاورمیانه هستم... من در مورد اهمیت گفت وگوهای اسرائیل- فلسطین و اهمیت مقابله با جاه طلبی های تهاجمی ایران گفت وگو خواهم کرد. می دانم که چرایی ارتباط وقایع مربوط به ملت های خاورمیانه و مردم آمریکا همیشه آشکار نیست ولی در قرن ۲۱، توسعه در آن سوی دنیا تأثیر مستقیمی بر زندگی ما دارد همان طور که در یازده سپتامبر دیدیم خطراتی که از آن سوی دنیا برخاسته می توانند مرگ و خرابی را به خیابان های ما بیاورند... در این سفر با شرکای خود درباره نبرد علیه تروریست ها و تندروها مشورت خواهم کرد. آنها سپرشان را زمین نمی گذارند پس ما هم نباید بگذاریم، این تنها یک نبرد نظامی نیست، مذهبی هم هست... پس آمریکا بازهم در این منطقه حضور خواهد داشت. ما از دموکرات ها واصلاح طلبان از بیروت و بغداد تا دمشق و تهران حمایت خواهیم کرد و در کنار آنها خواهیم ایستاد.»
عنایت دارید که سخن فقط از حمایت انتخاباتی از فلان جریان سیاسی در ایران نیست، بلکه حرف از جنگ نظامی و مذهبی است که قرار است دموکرات ها و اصلاح طلبان در چنان جنگی در کنار آمریکا باشند. درست است که هر اصلاح طلبی مزدور و نوکر و جاسوس آمریکا نیست و حتماً باید میان قائلان به آن فرق گذاشت اما این هم واقعیتی است که اصلاح طلبی کذایی مانند مشروطه خواهی و جمهوری خواهی و تجدد روزگار مشروطه و پهلوی، تعریف ملی و اسلامی و بومی نشد و عملاً با سیاست های ضدملی، ضداسلامی و ضدانقلابی مترادف شد و مورد سوءاستفاده های مکرر قرار گرفت تا آنجا که آقای خاتمی در آخرین سال ریاست جمهوری خویش با صدایی بلند و چهره ای برافروخته در جمع دانشجویان اعلام کرد «از اردوگاه اصلاح طلبان صدای دشمن به گوش می رسد.»
امروز هم همان صداها به گوش می رسد. اینکه برخی اعضای محوری ستاد ائتلاف اصلاح طلبان نظیر دبیرکل حزب مشارکت اعلام کنند آماده ائتلاف با گروهک نهضت آزادی اند در حالی که آن گروهک صراحتاً خواستار دخالت خارجی در انتخابات مجلس شده، چیزی جز دادن سیگنال های سیاسی شرم آور به حامیان خارجی گروهک مذکور نیست. بلافاصله پس از موضع گیری گروهک نهضت آزادی، کسانی نظیر آقایان موسوی لاری و مرتضی حاجی در ستاد ائتلاف اصلاح طلبان اعلام کردند پیشنهاد نهضت آزادی توهین به ملت ایران است و اصلاح طلبان نیازی به حمایت و نظارت خارجی ندارند. اما دیروز سایت رسمی این ستاد (بهارستان هشتم) از قول ناصری سخنگوی ستاد بلافاصله به رغم تکذیب ائتلاف با گروهک یاد شده- که پیشنهادش «ننگ و توهین به ملت ایران» تلقی می شود- تصریح می کند «موضع ستاد حمایت از هر فرد و گروهی است که حق حیات سیاسی دارد. ضمن آن که ما از حمایت هر جریان و فردی که ائتلاف اصلاح طلبان را به رسمیت بشناسد، استقبال می کنیم.» هر فرد و گروهی؟! حتی تقی زاده ها؟ حتی منادیان بازکردن پای اجنبی به کشور؟! حتی نشان شده های آقای بوش؟!
قدرت های خارجی چرا از دموکرات مآب ها و طیف تندرو مدعی اصلاحات در انتخابات حمایت نکنند. در حالی که سایت میزان نیوز- سایت رسمی گروهک نهضت آزادی- لابلای تحلیلی با عنوان «نظارت بین المللی بر انتخابات» تصریح می کند «بیانیه نهضت آزادی در مقطع کنونی راه حلی غیر از شرکت بی قید و شرط و یا تحریم انتخابات- با توجه به اینکه در شرایط کنونی جامعه ایران، تحریم هرچند گزینه مطلوبی باشد ولی عملی به نظر نمی رسد- در پیش پای فعالین سیاسی می گذارد... نقطه ضعف پیشنهاد تبدیل نشدن آن به یک خواست ملی است... ولی توانسته یکی از خطوط قرمز ترسیم شده توسط حاکمیت را بشکند یا حداقل در آن خللی وارد نماید.» آیا محافلی این چنین سرسپرده به حمایت بیگانه، درخور سرمایه گذاری و ترویج نیستند؟ و آیا به جای توضیح صادقانه، عذرخواهی نسبت به برخی ائتلاف های آلوده و ایجاد مرزبندی های روشن با چنین گروه ها و گروهک هایی می توان فرار به جلو کرد و القای نگرانی پیشاپیش از رد صلاحیت برخی نامزدها را بهانه ای برای به فراموشی سپردن اعلام حمایت آمریکا و شروع از پله دوم و سوم قرار داد؟ آری جمهوری اسلامی، نظامی آزاد است و مخالفان خود را تحمل می کند اما روشن است هیچ نظامی به مخالفان مبنایی خود که از جانب دشمنان تر و خشک و تغذیه می شود، اجازه نمی دهد وارد حاکمیت شوند همچنان که قانون انتخابات هم «اعتقاد و التزام به اسلام و نظام، و ابراز وفاداری به قانون اساسی و ولایت فقیه» را جزو شرایط نامزدی انتخابات مجلس قرار داده است.
«سنخیت» را علت «تجانس» دانسته اند. هم سنخ شدن هاست که دو جنس متفاوت را «هم جنس» می کند و باید پرسید میان رفورم و دموکراسی و حقوق بشرخواهی برخی جریان های وطنی با گفتمان تبلیغی قدرت های وحشی، متجاوز و سلطه طلب جهانی کدام سنخیت وجود دارد که باعث شده طی چند دهه گذشته همواره مورد تشویق و حمایت و کف و هورای آنها واقع شوند.
این نوشته بیش از این مجال شرح و بسط ندارد. فقط بسنده می کنم به ذکر عبارات عبرت آموز حسین درخشان همکار سابق نشریات زنجیره ای عصر آزادگان، حیات نو، دانستنی ها و... که از کانادا در سایت خود می نویسد «هر ننه قمری پا می شود می رود آمریکا و اروپا و کانادا، قلم و وجودش را خواسته یا ناخواسته به ضرر مردم و کشورش به کار می گیرد... بارها نوشته ام که جمهوری اسلامی حکومتی با مشروعیت و مستقل است و برای اولین بار یک کشوری با مردم موسیاه و چشم سیاه توانسته با تمام فشارها و تهدیدها ۳۰سال یک حکومت مردمی را با موفقیت نگه دارد و هزینه روپا ایستادنش را هم با جنگ و تحریم داده است ... در اثر استدلال های چاپلوسانه برخی از همان ننه قمرهای ایرانی فکر می کردند پروژه توسعه سیاسی و اقتصادی رفسنجانی و خاتمی می تواند ظرف ۸-۷ سال (و برخلاف خواسته خود رفسنجانی و خاتمی) منجر به فروپاشی و سرنگونی حکومت مردمی ایران و انقلاب ادامه دارش علیه وابستگی و نابرابری شود ولی به محض از سرگیری غنی سازی اتمی در اواخر زمان خاتمی و بعد هم آمدن احمدی نژاد تمام ... رسانه های میانه روی آمریکایی و اروپایی دیگر نیازی به دادن تریبون به آدم هایی مثل من نداشتند. خیلی از آن ننه قمرها هم که دیگر با دورشدن حزبشان از قدرت منافعشان قطع شده بود تصمیم گرفتند در مقابل مردمشان و در کنار دشمنشان بایستند... من هم آرام آرام از «پدر وبلاگ نویسی» تبدیل شدم به «جاسوس منفور جمهوری اسلامی»... کلید ماجرا این است: چه خوشمان بیاید و چه نه، جمهوری اسلامی الان همان ایران است و ایران همان جمهوری اسلامی. هر ضرری که به جمهوری اسلامی بزنیم، به ایران زده ایم و هر نفعی به ایران برسانیم، به جمهوری اسلامی رسانده ایم- هرکس جز این فکر می کند یا دارد خودش را گول می زند یا در خواب و خیال زندگی می کند... چشم میلیاردها مردم فقیر و زیر ستم دنیا به این خانه، به این شورش بی همتا ]انقلاب اسلامی[ و به من و شماست. از راننده های تاکسی نیویورک، قاهره، جاکارتا، سائوپائولو، کوالالامپور، دوبی و پاریس بپرسید.»
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید