چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


داستین هافمن و حقیقت زندگی


داستین هافمن و حقیقت زندگی
اگر قرار بود انتخاب بازیگران هالیوود براساس چهره زیبا باشد مطمئنا داستین هافمن در آن جایی نداشت. اما ظهور این بازیگر در دهه ۶۰ خبر از ورود ستاره ای جدید به دنیای هالیوود می داد.
شخصیتی بی تکلف و سخت کوش که خیلی زود خود را در میان معروف ترین و ممتازترین بازیگران هم نسلش جای داد.
داستین هافمن در هشتم آگوست سال ۱۹۳۷ در لس آنجلس به دنیا آمد. او در ابتدا برای پزشکی درس خواند اما پس از مدتی تحصیل را رها کرد و به شغل های مختلفی مثل دستیاری روانپزشکی، پیشخدمتی، ظرف شوری، تایپیستی و روزنامه فروشی پرداخت تا اینکه به هنرستان موسیقی و هنر لس آنجلس راه یافت.
او قبل از رفتن به نیویورک برای تحصیل در استودیو«لی استراسبرگ»، وارد کالج شهر سانتا مونیکا شده بود و در آنجا پس از آشنایی با دانشجوی دیگری به نام «جن هاکمن» -که هیچ کدامشان موفقیتی را که پیش رو داشتند پیش بینی نمی کردند - در کاخ پاسادنا تمام توجه اش را متوجه بازیگری کرده و در چند نقش کوچک تلویزیونی نه چندان مهم بازی می کرد.
هافمن با ناراحتی از عدم موفقیتش در این نقش ها، مدتی بازیگری را رها کرد. اما در سال ۱۹۶۰، اولین نقش روی صحنه اش را در محصولی از «گراتراد استین» با نام «بلی گفتن برای مرد جوان» ایفا کرد که راه را برای ورود به برادوی هموار و نظر مایک نیکولز کارگران را متوجه خود کرد.
پس از «آشپز برای آقای جنرال» او به تلاش هایش ادامه داد و چندین سال روی صحنه ظاهر نشد که در این خلال به تحصیل و فعالیت در استودیوی بازیگران لی استراسبرگ می پرداخت تا به بازیگری دارای متد تبدیل شود و بالاخره در سال ۱۹۶۴ در چند تئاتر مثل «در انتظار گودو» و «پیشخدمت زبان بسته» بازی کرد و دو سال بعد او جایزه «اوبی» را برای بازی اش در «سفر پنجمین سواره» بدست آورد.
در سال ۱۹۶۷ هافمن اولین فیلمش را با نقش کوچکی در «پلنگ بیرون می رود» بازی کرد و کمی بعدتر در فیلم طنز و تحسین شده «چی؟» تغییر روش داد. در این زمان بود که او اولین بار توسط کارگردانی بنام «مایک نیکولز» کشف شد، کسی که او را در قالب نقش اول کمدی سیاهش به نام «فارغ التحصیلی» قرار داد که با وجود سی سالگی اش هنگام ساخته شدن فیلم، او به خوبی به شکل یک دانشجوی کالج در آمده بود و بازی زیبایش نه تنها نامزدی اسکار را به دنبال داشت بلکه باعث محبوبیت فراوانش نیز در بین جوانان شد.
مقام او به عنوان یک ستاره تازه کار سینما در نتیجه فیلم «کابوی نیمه شب» ساخته جان اسکلزینگر تثبیت شد که جایزه آکادمی را هم برایش به دنبال داشت و همچنین دومین نامزدی اسکار را به خاطرش کسب کرد. در سال ۱۹۷۰ در فیلم «مرد گنده کوچک» ساخته «آرتورپن» درخشید. تصویر فوق العاده ای از یک جنگجوی هندی و نقشی که مستلزم تبدیل شدن به فردی صد ساله بود.
هافمن اغلب با کلیشه شدن در نقش هایی که از اویک ضد قهرمان می ساخت بیزار بود. به طور عمده او زمینه جدیدی را برای همه بازیگران، نه فقط بازیگرانی که کمتر به قهرمانی و بیشتر به توصیف حقیقت زندگی محدود می شوند، ایجاد کرد.
در همین سال نیز فرزند دختر او به دنیا آمد و او تلا ش می کرد پدرو همسر خوبی برای خانواده باشد، اما این امر مقدور نبود چرا که به دلیل فیلمبرداری های زیاد فقط ماهی یک بار موفق به دیدن خانواده اش می شد.
بازی در «هوی کلدمن کیست؟» با کارگردانی دوست همیشگی اش «یولاگاسبارد» اولین شکست هافمن در بازی هایش محسوب می شود. او بعد از این فیلم در درام غم انگیز «سگ های پوشالی» ساخته «سم پکینپا» ظاهر شد که انتقادات تندی را پس از نمایشش در پی داشت.
اما فیلمی که با آن نام هافمن برای همیشه در یادها ماندگار شد «پاپیون» بود که در کنار «مک کوین» عالی ظاهر شد. نقش هافمن در این فیلم که زندانی بی گناه تبعید شده است تا مدتها او را انتخاب اول بسیاری از کارگردانان برای فیلم هایشان قرار داد. او سپس در نقش کمدین افسانه ای «لنی بروس» در فیلم «لنی» که در سال ۱۹۷۴ براساس زندگی نامه اش ساخته شده بود بازی کرد و سومین نامزدی آکادمی را از آن خود کرد.
برای هافمن انتخاب نقش بسیار مهم بود و صرفا یک فیلم را بخاطر تصویر آن انتخاب نمی کرد و تمام جوانب یک نقش را می سنجید.
شاید یکی از دیگر شخصیت های به یادماندنی هافمن، نقش «کارل برن استین» در برابر «رابرت ردفورد» در فیلم «تمام مردان رئیس جمهور» باشد.
داستین در ایفای نقشش وسواس خاصی داشت و هر صحنه را بارها و بارها تکرار می کرد. این امر نه تنها سبب تاخیر در زمان فیلمبرداری می شد بلکه هزینه های فیلم را بالا می برد، و سبب عصبانیت تهیه کننده می شد، اما فروش خوب فیلم تمام مسائل را جبران کرد.
در سال ۱۹۷۶ هافمن بار دیگر با «اسکوزینگر» در فیلم «مرد ماراتن» همکاری کرد که او را در کنار «لارنس الیویر» قرار داد و این دو بازیگر توانا توانستند فیلم موفق دیگری بیافرینند.
در سال ۱۹۷۷ داستین در فیلم «زمان بی پردگی» نه تنها بازیگری بلکه کارگردانی آن را نیز قبول کرد اما متوجه شد به تنهایی نمی تواند بار مشکلا ت را به دوش بکشد به همین دلیل سراغ دوستش «گر اسبارد» رفت و کارگردانی را به او سپرد. این فیلم پروژه ای بود که از نگاه منتقدان موفق از کار درآمد اما از نظر مالی شکست سنگینی خورد. در کنار آن نیز زندگی مشترک او هم با شکست مواجه شد و سرانجام فیلم «آگاتا» را بازی کرد که نه بینندگان را راضی نگه داشت و نه منتقدان را.
ولی داستین در همان سال بازی در درام خانوادگی «کرامر علیه کرامر» را آغاز کرد که کاملا موافق با شرایط زندگی آن موقع داستین بود، داستان زوجی که با یکدیگر اختلا ف و قصد جدایی داشتند. این بار این فیلم هم مورد توجه منتقدان و هم تماشاگران قرار گرفت به طوری که جایزه بهترین بازیگر مرد را پس از سه بار نامزدی از آکادمی گرفت. او همچنین برنده جایزه گلدن گلاب شد و چندین عنوان از طرف انجمن منتقدان نیویورک و لس آنجلس کسب کرد.
فیلم بعدی داستین در سال ۱۹۸۲ کمدی «توتسی» است که در نقش یک زن ظاهر می شود، او در این فیلم نقش یک بازیگر بیکار را برعهده می گیرد که مجبور است برای گرفتن نقشی در اپرا در قالب یک زن بازی کند.
او حین کار همیشه با کارگردانان به بحث و جدل می پرداخت و نظرهای مختلفی می داد که گاهی نیز سبب عصبانیت آنها می شد.
وقتی این فیلم در ۱۷ دسامبر ۱۹۸۲ بر پرده های سینما رسید، موج تماشاگران بود که به سمت سینماها سرازیر می شد.
این فیلم نه تنها ۱۰جایزه و همچنین نامزدی دیگری را برای اسکار نصیب او کرد بلکه در طول نمایش عمومی نیز نزدیک به یک میلیون دلار فروش داشت.
او پس از یک غیبت طولانی در سال ۱۹۸۴ با نقش «ویلی لومان» در نمایش «مرگ فروشنده » با تراشیدن موهای جلوی سرش به روی صحنه برادوی بازگشت.
در سال ۱۹۸۵ این تئاتر به نام یک سریال تلویزیونی پخش شد و بینندگان بسیاری را به خود جلب کرد.
سپس با بازی در سریال های شبکه تلویزیونی CBS جایزه گلدن گلاب دیگری کسب کرد.
در سال ۱۹۸۷ برای فیلم «ایشتار» مقابل دوربین رفت.
در سال ۱۹۸۸ داستین ۵۷ ساله تصمیم گرفت در فیلم «مرد بارانی» به کارگردانی «بری لوینسون» در کنار «تام کروز» ایفای نقش کند. او بارها در حین کار فکر کرده بود ممکن است از پس این نقش برنیاید. در این فیلم تام کروز در نقش یک کلا هبردار بازی می کند که وقتی از مرگ پدرش باخبر می شود به خاطر ارثیه پدری به خانه باز می گردد اما غافل از اینکه پدرش قبل از مرگ برادر او را که داستین نقش آن را بازی می کند وارث خود معرفی کرده است.
داستین در این فیلم برنده دومین جایزه اسکار بهترین بازیگر شد و باعث شد هنرمند موفقی چه از نظر منتقدان و چه از نظر تماشاچیان باشد. او پس از دریافت این جایزه آن را به پدرش که در بستر بیماری بود تقدیم کرد.
هافمن در سومین دهه کاری خود قرار داشت و در شرایطی بود که می توانست بهترین و سخت ترین نقش ها را بازی کند.
عشق داستین به همسر و چهار فرزندش سبب شده بود که زندگی خانوادگی خوبی داشته باشند.
در اوایل دهه ۹۰ داستین در فیلم هایی بازی کرد که بیشترین طرفداران آن را جوانان تشکیل می دادند.
هافمن دوباره با حضور در «تاجر ونیزی» به صحنه برادوی برگشت و به دنبال آن در کنار «شون کانری» و «میتو برادریک» در فیلم «حرفه خانوادگی» به ایفای نقش پرداخت.
هافمن در سال ۱۹۹۱ در درام جنایی« بیلی بس گیت» بازی کرد که اولین سری از فیلم هایی بود که به تدریج هنر ترسیم شخصیت او کاهش می یافت.
در همان سال در نقش کاپیتان هوک در برابر «رابین ویلیامز» در نقش «پیترپن» که شخصیت معروف و دوست داشتنی آن زمان بود در فیلم تخیلی کارگردان مقتدر فیلم های علمی - تخیلی یعنی «استیون اسپیلبرگ» در فیلم «هوک» بازی کرد.
او پس از بازی در فیلم تار و فراموش شده «قهرمان» سه سال از روی پرده سینما ناپدید شد. اما با فیلم ماجراجویانه «حادثه» به سینما بازگشت و بازی متعادلی را به نمایش گذاشت.
اما در ادامه فیلم «بوفالوی آمریکایی» اثر «میشل کورنت» که اقتباسی از فیلمنامه «دیوید مامت» بود به صورت محدود نمایش داده شد و خیلی مورد توجه قرار نگرفت.
داستین در سن ۶۰سالگی وزرش تنیس را آغاز کرد و از آنجا که در هر کاری باید بهترین باشد تلا ش بسیاری می نمود.هافمن سپس در سال ۱۹۹۶ در جمع بازیگرانی از جمله «رابرت دنیرو» و «براد پیت» در درام «خواب رفتگان» ساخته اونیسون قرار گرفت و یکسال بعد در فیلم های «شهر آشفته»، «حومه»، «سگ را بجنبان» این دهه را سپری کرد.
او در سال ۱۹۹۷ در فیلم «سگ را بجنبان» نقش یک تهیه کننده عصبی به نام «استنلی اوسن» را بازی کرد. او برای این فیلم نامزد دریافت بهترین بازیگر مرد برای هفتمین بار شد. همچنین انتقادهای جنجالی زیادی برای این فیلم هجو سیاسی گفته و نوشته شد.
داستین هافمن تجربه فیلم سازی را نیز در کارنامه اش دارد که آن هم فیلم «جراحات شخصی» است و فیلم «راه پیمایی روی ماه» علاوه بر بازی در آن، تهیه کنندگی آن را نیز به عهده داشت.
در آوریل ۱۹۹۹ هافمن در یک برنامه تلویزیونی مورد ستایش قرار گرفت و از سوی انستیتو فیلم آمریکا موسوم به «AFI» جایزه یک عمر فعالیت و تلا ش را دریافت کرد، که این عنوان در سال ۲۰۰۳ نیز تکرار شد.
گرید فلدلر در سال ۲۰۰۳ هافمن و چند تن دیگر را در کنار هم قرار می داد که هافمن در نقش یک وکیل در شکایت از کارخانه اسلحه سازی برای موکل خود پا به دادگاه می گذارد. هافمن و هکمن در این فیلم قدرت بازیگری را به رخ هم کشیده و صحنه های زیبا و قوی را در برابر هم به نمایش گذاشتند.
کار بعدی هافمن در سال ۲۰۰۴ فیلم «Neverlanb Finbing» است که در کنار جانی دپ داستانی درام و تخیلی را از زندگی «دیوید اوراسل» کمدین معروف راهی سینماها کرد.
رابرت دنیرو در همین سال از هافمن دعوت کرد در فصل دوم فیلم «ملا قات فوکرها» در نقش پدر داماد نقش آفرینی کند. داستین بعد از قبول این نقش به سراغ باربارا استیفن رفت و از او خواست نقش همسرش را در این فیلم ایفا کند، او که سالها از سینما دور بود بازی کنار داستین را پذیرفت . این فیلم بسیار مورد توجه منتقدان و بینندگان قرار گرفت و فقط در آمریکا فروشی معادل ۲۵۰ میلیون دلا ر برجاگذاشت.
او نیز در کنار «سوزان سارلندون» در درام گیرنده «نور مهتاب» بازی کرد و پس از آن نقش رئیس آشوبگر فیلم «اعتماد» را ایفا کرد.
در سال ۲۰۰۵در فیلم «Stripes Racing» از صدای هافمن برای شخصیت دافر استفاده شد. داستان فیلم درباره گورخری بود که آرزو داشت مثل اسب ها در مسابقات اسب دوانی شرکت کند.
در طول سال ها هافمن از یک جوان ضعیف و بدون اعتماد به نفس به یک ستاره و قهرمان سینما تبدیل شد و با انتخاب نقش های سخت خود را به مبارزه می طلبید.
او انسانیت را نه فقط بر پرده نقره ای بلکه در زندگی واقعی خود نیز به معرض نمایش می گذارد.
نویسنده : فاطمه شیوری
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید