چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


آنارشیسم سینمایی ورشکستگان سیاسی


آنارشیسم سینمایی ورشکستگان سیاسی
بیست و ششمین جشنواره بین المللی فیلم فجر، امسال با جنجال ها و مسائل حاشیه ای بیشتری نسبت به سال های گذشته آغاز شد. اما این حواشی، بیش از هرچیز یادآور خاطرات تلخ بداخلاقی های انتخاباتی سال ۸۴ است. زمانی که طعم قدرت و ثروت چشمه اخلاقی عده ای را خشکاند و وحشت قطع شدن برخی دست های آلوده از بیت المال، چشم وجدان برخی را کور کرد، آن روزها مثل امروز، گروهی از هنرمندان، عروسک خیمه شب بازی سیاست بازان شدند.
امسال در شرایطی که در آستانه انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار داریم، یک اختلاف صنفی، دستمایه ای برای واپس گرایان سیاسی و ورشکستگان انتخاباتی شد تا نشان دهند که از همه چیز برای منافع مقاصد سیاسی خود استفاده ابزاری می کنند.
ماجرا از این قرار است که طبق معمول هرسال و به مناسبت برگزاری جشنواره فیلم فجر هیئت انتخاباتی متشکل از بدنه سینماگران و هنرمندان شکل گرفت. باز هم فیلمسازان اقدام به شرکت در جشنواره نمودند و مثل هر سال، هیئت انتخاب حدود ۲۵ فیلم را جهت شرکت در بخش مسابقه سینمای ایران (سودای سیمرغ) معرفی کرد و مانند دوره های گذشته، اکثریت فیلم های درخواست کننده برای حضور در جشنواره رد شدند.
اما ناگهان پس از اعلام اسامی، برخوردهایی غیرطبیعی و نامعمول بروز پیدا کرد. واقعیت امر این است که این برخوردها، نقشه هایی از پیش تعیین شده بودند. چه این که حتی پیش از اعلام رسمی اسامی فیلم ها، برخی رسانه های وابسته به احزاب قدرت پرست، شایعه کردند که وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی در جلسات هیئت انتخاب شرکت کرده و شخصاً نسبت به رد و انتخاب فیلم ها اقدام نموده است! این ادعا نه تنها سراسر غرض و کینه ورزی، علیه یک مقام مسئول است که توهینی بزرگ به هنرمندان حاضر در هیئت انتخاب محسوب می شود.
اما اصل حاشیه ها با انتشار نامه ۴۵ نفر از سینماگران به مدیریت فرهنگی، در انتقاد به آنچه که به زعم آن ها بی توجهی نسبت به فیلم های فرهنگی است، آغاز شد. این نامه که نگارش آن امری طبیعی و صنفی است، به زودی به عنوان اعتراض هنرمندان علیه دولت در رسانه های ضد انقلاب و تندرو منعکس شد. حتی روزنامه "اعتماد" خبر این نامه را تیتر اول خود کرد. درحالی که رخ داد چنین وقایعی در عالم هنر امری عادی است و هم در گذشته و هم حال، از این گونه نامه ها بسیار نوشته شده و خواهد شد. همچنان که در سراسر دنیا، حوادثی از این گسترده تر و وسیع تر نیز اتفاق می افتد. به طوری که تا همین چند روز پیش شاهد تظاهرات و تحصن چندماهه نویسندگان سینمایی- تلویزیونی در آمریکا بودیم. چه این که، مراجعه به متن نامه مذکور نشان می دهد که از ادبیاتی غیرسیاسی و بسیار خنثی برخوردار است.
هرچند در همین نامه نیز برخی تعبیرات جای تأمل بیشتری دارد. از جمله، به کار بردن اصطلاح "سینمای فرهنگی" در مورد فیلم هایی که از اذهان مغشوش شبه روشنفکران برج عاج نشین که هیچ گاه شعور مردم کشورمان را قابل نمی دانند، خلق شده اند. فیلم هایی که عنصر اصلی آن ها به نمایش در آوردن تصاویری دروغین از ایران، برای خوشایند کسانی است که از سوی دولت های میلیتاریستی و جنگ طلب جهان حمایت می شوند. حال این که چرا چنین فیلم هایی را فرهنگی می دانند، سئوالی است که هنوز پاسخی به آن داده نشده است.
دیگر این که، از این نوع فیلم ها به عنوان بخش مهمی از سرمایه ملی ایران که در خدمت توسعه فرهنگی کشور هستند، یاد شده است. چطور ممکن است فیلم هایی را که جز احساس حقارت از ایرانی بودن و غفلت و تخدیر را به مخاطب وطنی القا نمی کنند، سرمایه ملی بدانیم؟ آن هم آثاری که معمولاً در حین اکران عمومی مورد استقبال حداقل مردم هم قرار نمی گیرند.
اما گذشته از این سوءتعابیر، آنچه بیش از هرچیز بر مسائل حاشیه ای افزود، سوءاستفاده رسانه ای جریانات ضد انقلاب و تندوریی است که از به کار بردن منطق سیاسی در برخورد با مردم عاجز هستند. نکته اساسی این است که هیئت انتخاب، تلفیقی از اهالی تخصص و تعهد هستند و دخالت در امر داوری و فشار آوردن بر نحوه عملکرد آن ها، نوعی بازی سیاسی است. انتقاد و ارائه نظر امری مطلوب و سازنده است، اما فشار بر رأی داوران، آن هم براساس ادبیاتی سیاسی، بیش از آن که مطابق مرامی حرفه ای باشد، ناشی از آنارشیسم و هوچی گری است. به عبارت بهتر برخورد امسال رسانه ها و جریانات القاگر تندرو با نامه انتقادآمیز عده ای از سینماگران به مدیریت فرهنگی دولت، مصداق "چانه زنی از بالا، فشار از پایین" است.
محل تأمل است که جریانات دامن زننده به این مسائل که تیتر یک رسانه های آن ها محدودشدن سینما است، همانهایی هستند که در زمان حاکمیتشان بر دولت و وزارت ارشاد، سینمای ارزشی و بومی این مرز و بوم را تحت سخت ترین فشار قرار دادند تا آنجا که سینمای دفاع مقدس، به عنوان ملی ترین ژانر سینمای کشورمان که در دهه نخست سینمای بعد از انقلاب، موجب رونق و هویت یابی این سینما شده بود، تا مرز تعطیل شدن پیش رفت. این طیف همان گروهی هستند که در زمان اجرای سیاست های فرهنگی، جشنوارهای سینمایی را عرصه تاخت و تاز آثار مبتذل دختر- پسری و عرض اندام پیرمردهای رشد یافته در دامان سلطنت نمودند. حال چه شده است که از اعتراض به حذف چند فیلم تحقیرکننده هویت ملی و دینی ما و فیلم های سودجویی که به استفاده ابزاری از زن دست می زنند، آویزان شده اند و آن را چماقی علیه دولت کرده اند؟ آیا به این شیوه جز عقده گشایی، نامه دیگری می توان نهاد؟
می توان پاسخ جمال شورجه به این جریانات را گویای یک دهه سرکوب فرهنگ بومی و ملی کشورمان دانست. آنجا که نوشته است: "در همین فیلم های به ظاهر فرهنگی که به نمونه هایی از آن ها در نامه ۴۵ سینماگر که چندنفر دیگر بعد به آن ها اضافه شدند، چگونه به نمادهای رسمی و خدوم نظام و ارکان نظام و انقلاب توهین می شود و چگونه خون بهای هزاران شهید در پای درخت انقلاب به مسخره گرفته می شود."
وی به خوبی به منشأ حمایت از این جریان سینمایی -که ادعای سینمای فرهنگی دارد-، اشاره کرده است: "متأسفانه همین امسال هم می بینیم این بذرهای پاشیده شیده از طرف نظام هوشمند فرهنگ غرب، چگونه نسل سوم سینماگران ما را که سال ها همچون نسل های گذشته از بیت المال و امکانات این کشور پای آنها هزینه شده و یک یک آن ها در دامن انقلاب پرورش یافته و رشد کرده اند، متناسب با سلیقه، نگاه و خواست این جشنواره ها در خارج از کشور فیلم ساخته اند که بخش عمده آن ها هیچ تناسبی با خاستگاه ملی و دینی و اجتماعی مردم شریف این کشور ندارند."
هرچند برخی از این مسائل پیش آمده ناشی از عدم اهتمام مدیریت سینمایی در برنامه ریزی صحیح و انجام امور در دقیقه ۹۰ است. مثلاً فیلم هایی مذکور دارای مجوز فیلمنامه ساخت بودند. آیا بهتر نبود از فیلم های مشکل دار در همان مراحل اولیه جلوگیری می شد تا غائله به این جا ختم نشود؟
آرش فهیم
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید