شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

زندگانی‌ امام‌ محمد تقی‌ جوادالأئمه‌ (ع‌)


زندگانی‌ امام‌ محمد تقی‌ جوادالأئمه‌ (ع‌)
● حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ جوادالأئمه‌ (ع‌)
امام‌ نهم‌ شیعیان‌ حضرت‌ جواد (ع‌) در سال‌ ۱۹۵ هجری‌ در مدینه‌ ولادت‌ یافت‌ .نام‌ نامی‌اش‌ محمد معروف‌ به‌ جواد و تقی‌ است‌ . القاب‌ دیگری‌ مانند : رضی‌ و متقی‌ نیز داشته‌ ، ولی‌ تقی‌ از همه‌ معروفتر می‌باشد . مادر گرامی‌اش‌ سبیكه‌ یا خیزران‌ است‌ كه‌ این‌ دو نام‌ در تاریخ‌ زندگی‌ آن‌ حضرت‌ ثبت‌ است‌ . امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) هنگام‌ وفات‌ پدر ۸ ساله‌ بود . پس‌ از شهادت‌ جانگداز حضرت‌ رضا علیه‌ السلام‌ در اواخر ماه‌ صفر سال‌ ۲۰۳ ه مقام‌ امامت‌ به‌ فرزند ارجمندش‌ حضرت‌ جوادالأئمه‌ (ع‌) انتقال‌ یافت‌ .
مأمون‌ خلیفه‌ عباسی‌ كه‌ همچون‌ سایر خلفای‌ بنی‌ عباس‌ از پیشرفت‌ معنوی‌ و نفوذ باطنی‌امامان‌ معصوم‌ و گسترش‌ فضایل‌ آنها در بین‌ مردم‌ هراس‌ داشت‌ ، سعی‌ كرد ابن‌ الرضا را تحت‌ مراقبت‌ خاص‌ خویش‌ قرار دهد . " از اینجا بود كه‌ مأمون‌ نخستین‌ كاری‌ كه‌ كرد ، دختر خویش‌ ام‌ الفضل‌ را به‌ ازدواج‌ حضرت‌ امام‌ جواد (ع‌) درآورد ، تا مراقبی‌ دایمی‌ و از درون‌ خانه‌ ، بر امام‌ گمارده‌ باشد . رنجهای‌ دایمی‌ كه‌ امام‌ جواد (ع‌) از ناحیه‌ این‌ مأمور خانگی‌ برده‌ است‌ ، در تاریخ‌ معروف‌ است‌ " .
از روشهایی‌ كه‌ مأمون‌ در مورد حضرت‌ رضا (ع‌) به‌ كار می‌بست‌ ، تشكیل‌ مجالس‌ بحث‌ و مناظ‌ره‌بود . مأمون‌ و بعد معتصم‌ عباسی‌ می‌خواستند از این‌ راه‌ - به‌ گمان‌ باطل‌ خود - امام‌ (ع‌) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش‌ حضرت‌ جواد (ع‌) نیز چنین‌ روشی‌ را به‌ كار بستند . به‌ خصوص‌ كه‌ در آغاز امامت‌ هنوز سنی‌ از عمر امام‌ جواد (ع‌) نگذشته‌ بود . مأمون‌ نمی‌دانست‌ كه‌ مقام‌ ولایت‌ و امامت‌ كه‌ موهبتی‌ است‌ الهی‌ ، بستگی‌ به‌ كمی‌ و زیادی‌ سالهای‌ عمر ندارد . باری‌ ، حضرت‌ جواد (ع‌) با عمر كوتاه‌ خود كه‌ همچون‌ نوگل‌ بهاران‌ زودگذر بود ، و در دوره‌ای‌ كه‌فرقه‌های‌ مختلف‌ اسلامی‌ و غیر اسلامی‌ در میدان‌ رشد و نمو یافته‌ بودند و دانشمندان‌ بزرگی‌ در این‌ دوران‌ ، زندگی‌ می‌كردند و علوم‌ و فنون‌ سایر ملتها پیشرفت‌ نموده‌ و كتابهای‌ زیادی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ ترجمه‌ و در دسترس‌ قرار گرفته‌ بود ، با كمی‌ سن‌ وارد بحثهای‌ علمی‌ گردید و با سرمایه‌ خدایی‌ امامت‌ كه‌ از سرچشمه‌ ولایت‌ مطلقه‌ و الهام‌ ربانی‌ مایه‌ گرفته‌ بود ، احكام‌ اسلامی‌ را مانند پدران‌ و اجداد بزرگوارش‌ گسترش‌ داد و به‌ تعلیم‌ و ارشاد پرداخت‌ و به‌ مسائل‌ بسیاری‌ پاسخ‌ گفت‌ . برای‌ نمونه‌ ، یكی‌ از مناظ‌ره‌های‌ ( = احتجاجات‌ ) حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) را در زیر نقل‌ می‌كنیم‌ : " عیاشی‌ در تفسیر خود از ذرقان‌ كه‌ همنشین‌ و دوست‌ احمد بن‌ ابی‌ دؤاد بود ، نقل‌ می‌كند كه‌ ذرقان‌ گفت‌ : روزی‌ دوستش‌ ( ابن‌ ابی‌ دؤاد ) از دربار معتصم‌ عباسی‌ برگشت‌ و بسیار گرفته‌ و پریشان‌ حال‌ به‌ نظر رسید . گفتم‌ : چه‌ شده‌ است‌ كه‌ امروز این‌ چنین‌ ناراحتی‌ ؟ گفت‌ : در حضور خلیفه‌ و ابوجعفر فرزند علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا جریانی‌ پیش‌ آمد كه‌ مایه‌ شرمساری‌ وخواری‌ ما گردید . گفتم‌ : چگونه‌ ؟ گفت‌ : سارقی‌ را به‌ حضور خلیفه‌ آورده‌ بودند كه‌ سرقتش‌ آشكار و دزد اقرار به‌ دزدی‌ كرده‌ بود . خلیفه‌ طریقه‌ اجرای‌ حد و قصاص‌ را پرسید . عده‌ای‌ از فقها حاضر بودند ، خلیفه‌ دستور داد بقیه‌ فقیهان‌ را نیز حاضر كردند ، و محمد بن‌ علی‌ الرضا را هم‌ خواست‌ .
خلیفه‌ از ما پرسید : حد اسلامی‌ چگونه‌ باید جاری‌ شود ؟ من‌ گفتم‌ : از مچ‌ دست‌ باید قطع‌ گردد . خلیفه‌ گفت‌ : به‌ چه‌ دلیل‌ ؟ گفتم‌ : به‌ دلیل‌ آنكه‌ دست‌ شامل‌ انگشتان‌ و كف‌ دست‌تا مچ‌ دست‌ است‌ ، و در قرآن‌ كریم‌ در آیه‌ تیمم‌ آمده‌ است‌ : فامسحوا بوجوهكم‌ و ایدیكم‌ . بسیاری‌ از فقیهان‌ حاضر در جلسه‌ گفته‌ مرا تصدیق‌ كردند . یك‌ دسته‌ از علماء گفتند : باید دست‌ را از مرفق‌ برید . خلیفه‌ پرسید : به‌ چه‌ دلیل‌ ؟ گفتند : به‌ دلیل‌ آیه‌ وضو كه‌ در قرآن‌ كریم‌ آمده‌ است‌ : ... و ایدیكم‌ الی‌ المرافق‌ . و این‌ آیه‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ دست‌ دزد را باید از مرفق‌ برید . دسته‌ دیگر گفتند : دست‌ را از شانه‌ باید برید چون‌ دست‌ شامل‌ تمام‌ این‌ اجزاء می‌شود . و چون‌ بحث‌ و اختلاف‌ پیش‌ آمد ، خلیفه‌ روی‌ به‌ حضرت‌ ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ كرد و گفت‌ : یا اباجعفر ، شما در این‌ مسأله‌ چه‌ می‌گویید ؟
آن‌ حضرت‌ فرمود : علمای‌ شما در این‌ باره‌ سخن‌ گفتند . من‌ را از بیان‌ مطلب‌ معذور بدار . خلیفه‌ گفت‌ : به‌ خدا سوگند كه‌ شما هم‌ باید نظر خود را بیان‌ كنید .
حضرت‌ جواد فرمود : اكنون‌ كه‌ من‌ را سوگند می‌دهی‌ پاسخ‌ آن‌ را می‌گویم‌ . این‌ مطالبی‌ كه‌علمای‌ اهل‌ سنت‌ درباره‌ حد دزدی‌ بیان‌ كردند خطاست‌ . حد صحیح‌ اسلامی‌ آن‌ است‌ كه‌ باید انگشتان‌ دست‌ را غیر از انگشت‌ ابهام‌ قطع‌ كرد . خلیفه‌ پرسید : چرا ؟ امام‌ (ع‌) فرمود : زیرا رسول‌ الله‌ (ص‌) فرموده‌ است‌ سجود باید بر هفت‌ عضو از بدن‌ انجام‌ شود : پیشانی‌ ، دو كف‌ دست‌ ، دو سر زانو ، دو انگشت‌ ابهام‌ پا ، و اگر دست‌ را از شانه‌ یا مرفق‌ یا مچ‌ قطع‌ كنند برای‌ سجده‌ حق‌ تعالی‌ محلی‌ باقی‌ نمی‌ماند ، و در قرآن‌ كریم‌ آمده‌ است‌ " و ان‌ المساجد لله‌ ... " سجده‌گاه‌ها از آن‌ خداست‌ ، پس‌ كسی‌ نباید آنها را ببرد .
معتصم‌ از این‌ حكم‌ الهی‌ و منطقی‌ بسیار مسرور شد ، و آن‌ را تصدیق‌ كرد و امر نمود انگشتان‌ دزد را برابر حكم‌ حضرت‌ جواد (ع‌) قطع‌ كردند . ذرقان‌ می‌گوید : ابن‌ ابی‌ دؤاد سخت‌ پریشان‌ شده‌ بود ، كه‌ چرا نظر او در محضر خلیفه‌ رد شده‌ است‌ .
سه‌ روز پس‌ از این‌ جریان‌ نزد معتصم‌ رفت‌ و گفت‌ : یا امیرالمؤمنین‌ ، آمده‌ام‌ تو را نصیحتی‌ كنم‌ و این‌ نصحیت‌ را به‌ شكرانه‌ محبتی‌ كه‌ نسبت‌ به‌ ما داری‌ می‌گویم‌ . معتصم‌ گفت‌ : بگو . ابن‌ ابی‌ دؤاد گفت‌ : وقتی‌ مجلسی‌ از فقها و علما تشكیل‌ می‌دهی‌ تا یك‌ مسأله‌ یا مسائلی‌ را در آنجا مطرح‌ كنی‌ ، همه‌ بزرگان‌ كشوری‌ و لشكری‌ حاضر هستند ، حتی‌ خادمان‌ و دربانان‌ و پاسبانان‌ شاهد آن‌ مجلس‌ و گفتگوهایی‌ كه‌ در حضور تو می‌شود هستند ، و چون‌ می‌بینند كه‌ رأی‌ علمای‌ بزرگ‌ تو در برابر رأی‌ محمد بن‌ علی‌ الجواد ارزشی‌ ندارد ، كم‌كم‌ مردم‌ به‌ آن‌ حضرت‌ توجه‌ می‌كنند و خلافت‌ از خاندان‌ تو به‌ خانواده‌ آل‌ علی‌ منتقل‌ می‌گردد ، و پایه‌های‌ قدرت‌ و شوكت‌ تو متزلزل‌ می‌گردد . این‌ بدگویی‌ و اندرز غرض‌آلود در وجود معتصم‌ كار كرد و از آن‌ روز در صدد برآمد این‌ مشعل‌ نورانی‌ و این‌ سرچشمه‌ دانش‌ و فضیلت‌ را خاموش‌ سازد .
این‌ روش‌ را - قبل‌ از معتصم‌ - مأمون‌ نیز در مورد حضرت‌ جوادالأئمه‌ (ع‌) به‌ كار می‌برد ، چنانكه‌ در آغاز امامت‌ امام‌ نهم‌ ، مأمون‌ دوباره‌ دست‌ به‌ تشكیل‌ مجالس‌ مناظ‌ره‌ زد و از جمله‌ از یحیی‌ بن‌ اكثم‌ كه‌ قاضی‌ بزرگ‌ دربار وی‌ بود ، خواست‌ تا از امام‌ (ع‌) پرسشهایی‌ كند ، شاید بتواند از این‌ راه‌ به‌ موقعیت‌ امام‌ (ع‌) ضربتی‌ وارد كند . اما نشد ، و اما از همه‌ این‌ مناظ‌رات‌ سربلند درآمد . روزی‌ از آنجا كه‌ " یحیی‌ بن‌ اكثم‌ " به‌ اشاره‌ مأمون‌ می‌خواست‌ پرسشهای‌ خود را مطرح‌ سازد مأمون‌ نیز موافقت‌ كرد ، و امام‌ جواد (ع‌) و همه‌ بزرگان‌ و دانشمندان‌ را در مجلس‌ حاضر كرد .مأمون‌ نسبت‌ به‌ حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ (ع‌) احترام‌ بسیار كرد و آنگاه‌ از یحیی‌ خواست‌ آنچه‌ می‌خواهد بپرسد . یحیی‌ كه‌ پیرمردی‌ سالمند بود ، پس‌ از اجازه‌ مأمون‌ و حضرت‌ جواد (ع‌) گفت‌ : اجازه‌ می‌فرمایی‌ مسأله‌ای‌ از فقه‌ بپرسم‌ ؟ حضرت‌ جواد فرمود : آنچه‌ دلت‌ می‌خواهد بپرس‌ . یحیی‌ بن‌ اكثم‌ پرسید : اگر كسی‌ در حال‌ احرام‌ قتل‌ صید كرد چه‌ باید بكند ؟ حضرت‌ جواد (ع‌) فرمود : آیا قاتل‌ صید محل‌ بوده‌ یا محرم‌ ؟ عالم‌ بوده‌ یا جاهل‌ ؟ به‌ عمد صید كرده‌ یا خطا ؟ محرم‌ آزاد بوده‌ یا بنده‌ ؟ صغیر بوده‌ یا كبیر ؟ اول‌ قتل‌ او بوده‌ یا صیاد بوده‌ و كارش‌ صید بوده‌ ؟ آیا حیوانی‌ را كه‌ كشته‌ است‌ صید تمام‌ بوده‌ یا بچه‌ صید ؟ آیا در این‌ قتل‌ پشیمان‌ شده‌ یا نه‌ ؟ آیا این‌ عمل‌ در شب‌ بوده‌ یا روز ؟ احرام‌ محرم‌ برای‌ عمره‌ بوده‌ یا احرام‌ حج‌ ؟ یحیی‌ دچار حیرت‌ عجیبی‌ شد . نمی‌دانست‌ چگونه‌ جواب‌ گوید . سر به‌ زیر انداخت‌ و عرق‌ خجالت‌ بر سر و رویش‌ نشست‌ . درباریان‌ به‌ یكدیگر نگاه‌ می‌كردند . مأمون‌ نیز كه‌ سخت‌ آشفته‌ حال‌ شده‌ بود در میان‌ سكوتی‌ كه‌ بر مجلس‌ حكمفرما بود ، روی‌ به‌ بنی‌ عباس‌ و اطرافیان‌ كرد و گفت‌ : - دیدید و ابوجعفر محمد بن‌ علی‌ الرضا را شناختید ؟ سپس‌ بحث‌ را تغییر داد تا از حیرت‌ حاضران‌ بكاهد . باری‌ ، موقعیت‌ امام‌ جواد (ع‌) پس‌ از این‌ مناظ‌رات‌ بیشتر استوار شد . امام‌ جواد (ع‌) در مدت‌ ۱۷ سال‌ دوران‌ امامت‌ به‌ نشر و تعلیم‌ حقایق‌ اسلام‌ پرداخت‌ ، و شاگردان‌ و اصحاب‌ برجسته‌ای‌ داشت‌ كه‌ : هر یك‌ خود قله‌ای‌ بودند از قله‌های‌ فرهنگ‌ و معارف‌ اسلامی‌ مانند : ابن‌ ابی‌ عمیر بغدادی‌ ، ابوجعفر محمد بن‌ سنان‌ زاهری‌ ، احمد بن‌ ابی‌ نصر بزنطی‌ كوفی‌ ، ابوتمام‌ حبیب‌ اوس‌ طائی‌ - شاعر شیعی‌ مشهور - ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ مهزیار اهوازی‌ و فضل‌ بن‌ شاذان‌ نیشابوری‌ كه‌ در قرن‌ سوم‌ هجری‌ می‌زیسته‌اند . اینان‌ نیز ( همچنانكه‌ امام‌ بزرگوارشان‌ همیشه‌ تحت‌ نظر بود ) هر كدام‌ به‌
گونه‌ای‌ مورد تعقیب‌ و گرفتاری‌ بودند . فضل‌ بن‌ شاذان‌ را از نیشابور بیرون‌ كردند . عبدالله‌ بن‌ طاهر چنین‌ كرد و سپس‌ كتب‌ او را تفتیش‌ كرد و چون‌ مطالب‌ آن‌ كتابها را - درباره‌ توحید و ... - به‌ او گفتند قانع‌ نشد و گفت‌ می‌خواهم‌ عقیده‌ سیاسی‌ او را نیز بدانم‌ .
ابوتمام‌ شاعر نیز از این‌ امر بی‌بهره‌ نبود ، امیرانی‌ كه‌ خود اهل‌ شعر و ادب‌ بودند حاضر نبودند شعر او را - كه‌ بهترین‌ شاعر آن‌ روزگار بود ، چنانكه‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ و اسلام‌ معروف‌ است‌ - بشنوند و نسخه‌ از آن‌ داشته‌ باشند . اگر كسی‌ شعر او را برای‌ آنان‌ ، بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ ، می‌نوشت‌ و آنان‌ از شعر لذت‌ می‌بردند و آن‌ را می‌پسندیدند ، همین‌ كه‌ آگاه‌ می‌شدند كه‌ از ابوتمام‌ است‌ یعنی‌ شاعر شیعی‌ معتقد به‌ امام‌ جواد (ع‌) و مروج‌ آن‌ مرام‌ ، دستور می‌دادند كه‌ آن‌ نوشته‌ را پاره‌ كنند . ابن‌ ابی‌ عمیر - عالم‌ ثقه‌ مورد اعتماد بزرگ‌ - نیز در زمان‌ هارون‌ و مأمون‌ ، محنتهای‌ بسیار دید ، او را سالها زندانی‌ كردند ، تازیانه‌ها زدند . كتابهای‌ او را كه‌ مأخذ عمده‌ علم‌دین‌ بود ، گرفتند و باعث‌ تلف‌ شدن‌ آن‌ شدند و ... بدین‌ سان‌ دستگاه‌ جبار عباسی‌ با هواخواهان‌ علم‌ و فضیلت‌ رفتار می‌كرد و چه‌ ظ‌المانه‌ !
● شهادت‌ حضرت‌ جواد (ع‌)
این‌ نوگل‌ باغ‌ ولایت‌ و عصمت‌ گرچه‌ كوتاه‌ عمر بود ولی‌ رنگ‌ و بویش‌ مشام‌جانها را بهره‌مند ساخت‌ . آثار فكری‌ و روایاتی‌ كه‌ از آن‌ حضرت‌ نقل‌ شده‌ و مسائلی‌ را كه‌ آن‌ امام‌ پاسخ‌ گفته‌ و كلماتی‌ كه‌ از آن‌ حضرت‌ بر جای‌ مانده‌ ، تا ابد زینت‌بخش‌ صفحات‌ تاریخ‌ اسلام‌ است‌ . دوران‌ عمر آن‌ امام‌ بزرگوار ۲۵ سال‌ و دوره‌ امامتش‌ ۱۷ سال‌ بوده‌ است‌ .
معتصم‌ عباسی‌ از حضرت‌ جواد (ع‌) دعوت‌ كرد كه‌ از مدینه‌ به‌ بغداد بیاید . امام‌ جواد در ماه‌ محرم‌ سال‌ ۲۲۰ هجری‌ به‌ بغداد وارد شد . معتصم‌ كه‌ عموی‌ ام‌ الفضل‌ زوجه‌ حضرت‌ جواد بود ، با جعفر پسر مأمون‌ و ام‌ الفضل‌ بر قتل‌ آن‌ حضرت‌ همداستان‌ شدند .
علت‌ این‌ امر - همچنان‌ كه‌ اشاره‌ كردیم‌ - این‌ اندیشه‌ شوم‌ بود كه‌ مبادا خلافت‌ از بنی‌ عباس‌ به‌ علویان‌ منتقل‌ شود . از این‌ جهت‌ ، درصدد تحریك‌ ام‌ الفضل‌ برآمدند و به‌ وی‌ گفتند تو دختر و برادرزاده‌ خلیفه‌ هستی‌ ، و احترامت‌ از هر جهت‌ لازم‌ است‌ و شوهر تو محمد بن‌ علی‌ الجواد ، مادر علی‌ هادی‌ فرزند خود را بر تو رجحان‌ می‌نهد .
این‌ دو تن‌ آن‌ قدر وسوسه‌ كردند تا ام‌ الفضل‌ - چنان‌ كه‌ روش‌ زنان‌ نازاست‌ - تحت‌ تأثیر حسادت‌ قرار گرفت‌ و در باطن‌ از شوهر بزرگوار جوانش‌ آزرده‌ خاطر شد و به‌ تحریك‌ و تلقین‌ معتصم‌ و جعفر برادرش‌ ، تسلیم‌ گردید . آنگاه‌ این‌ دو فرد جنایتكار سمی‌ كشنده‌ در انگور وارد كردند و به‌ خانه‌ امام‌ فرستاده‌ تا سیاه‌روی‌ دو جهان‌ ، ام‌ الفضل‌ ، آنها را به‌ شوهرش‌ بخوراند . ام‌ الفضل‌ طبق‌ انگور را در برابر امام‌ جواد (ع‌) گذاشت‌ ، و از انگورها تعریف‌ و توصیف‌ كرد و حضرت‌ جواد (ع‌) را به‌ خوردن‌ انگور وادار و در این‌ امر اصرار كرد . امام‌ جواد (ع‌) مقداری‌ از آن‌ انگور را تناول‌ فرمود . چیزی‌ نگذشت‌ آثار سم‌ را در وجود خود احساس‌ فرمود و درد و رنج‌ شدیدی‌ بر آن‌ حضرت‌ عارض‌ گشت‌ . ام‌ الفضل‌ سیه‌كار با دیدن‌ آن‌ حالت‌ دردناك‌ در شوهر جوان‌ ، پشیمان‌ و گریان‌ شد ، اما پشیمانی‌
سودی‌ نداشت‌ . حضرت‌ جواد (ع‌) فرمود : چرا گریه‌ می‌كنی‌ ؟ اكنون‌ كه‌ مرا كشتی‌ گریه‌ تو سودی‌ ندارد . بدان‌ كه‌ خداوند متعال‌ در این‌ چند روزه‌ دنیا تو را به‌ دردی‌ مبتلا كند و به‌ روزگاری‌ بیفتی‌ كه‌ نتوانی‌ از آن‌ نجات‌ بیابی‌ . در مورد مسموم‌ كردن‌ حضرت‌ جواد (ع‌) قولهای‌ دیگری‌ هم‌ نقل‌ شده‌ است‌ .
● زنان‌ و فرزندان‌ حضرت‌ جواد (ع‌)
زن‌ حضرت‌ جواد (ع‌) ام‌ الفضل‌ دختر مأمون‌ بود . حضرت‌ جواد (ع‌) از ام‌الفضل‌ فرزندی‌ نداشت‌ . حضرت‌ امام‌ محمد تقی‌ زوجه‌ دیگری‌ مشهور به‌ ام‌ ولد و به‌ نام‌ سمانه‌ مغربیه‌ داشته‌ است‌ . فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ را ۴ پسر و ۴ دختر نوشته‌اند بدین‌ شرح‌ :
۱) حضرت‌ ابوالحسن‌ امام‌ علی‌ النقی‌ ( هادی‌ )
۲) ابواحمد موسی‌ مبرقع‌
۳) ابواحمد حسین‌
۴) ابوموسی‌ عمران‌
۵) فاطمه‌
۶) خدیجه‌
۷) ام‌ كلثوم‌
۸) حكیمه‌
حضرت‌ جواد (ع‌) مانند جده‌اش‌ فاطمه‌ زهرا زندگانی‌ كوتاه‌ و عمری‌ سراسر رنج‌ و مظلومیت‌ داشت‌ . بدخواهان‌ نگذاشتند این‌ مشعل‌ نورانی‌ نورافشانی‌ كند امام‌ نهم‌ ما در آخر ماه‌ ذیقعده‌ سال‌ ۲۲۰ ه . به‌ سرای‌ جاویدان‌ شتافت‌ . قبر مطهرش‌ در كاظ‌میه‌ یا كاظ‌مین‌ است‌ ، عقب‌ قبر منور جدش‌ حضرت‌ موسی‌ بن‌ جعفر (ع‌) زیارتگاه‌ شیعیان‌ و دوستداران‌ است‌ .
منبع : سایت اهل بیت


همچنین مشاهده کنید