یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نقدی بر هیاهوی غربی ها درباره «حقوق بشر»


نقدی بر هیاهوی غربی ها درباره «حقوق بشر»
برخلاف تبلیغات سرسام آور و پرهیاهویی كه محافل و كانون های قدرت سرمایه داری بین المللی و به ویژه ایدئولوگ ها و تئوریسین های لیبرال ـ دموكراسی به راه انداخته اند، آنچه كه غربی ها تحت عنوان «حقوق بشر» مطرح می كنند، امری مطلق و فراتاریخی نیست، بلكه فقط روایتی از مفهوم اومانیستی حقوق بشر است كه بر پایه اصالت موضوعیت نفسانی و به عبارت فلسفی، «سوبژكیتویسم» قرار گرفته است.
سوبژكیتویسم ( اصالت موضوعیت نفسانی) اختصاص به دوران مدرن و عصر جدید دارد و در جهان باستان و یا قرون وسطای غرب و نیز در ساحت تمدن های اسطوره ای و شبه دینی شرق اساسا وجود نداشته است. هم اكنون نیز تعمیم مفهوم اومانیستی حقوق بشر به همه حوزه های تمدنی و فرهنگی و همه اقوام و ملل كه امانات و ودایع تاریخی دیگری دارند، امری خطا و باطل است. بگذریم از این كه چون جوهر وجودی بشر عین ربط و تعلق است و فطرت انسان بر این پایه سرشته شده است، تعریف خودبنیادانه و نفسانیت محور از آدمی ( یعنی كاری كه مدرنیته به طور اعم و لیبرال دموكراسی به طور اخص انجام می دهد) اساسا با سنخ وجودی انسان و فطرت او ناسازگار و در تقابل است و از این روی مفهوم اومانیستی حقوق بشر به دلیل تقابل ذاتی آن با جوهر وجودی و سرشت فطری انسان نه تنها استیفاگر حقوق انسانی بشر نبوده و نمی باشد بلكه به مسخ حقیقت آدمی و تقلیل آن به نازلترین سطوح حیوانیت می انجامد. امری كه تجربه عینی و اجتماعی بشر مدرن در غرب معاصر گواه بیّن و بارز آن است. در یونان باستان مدار تفكر نه بر پایه سوبژكیتویسم كه بر اساس نوعی «عالم محوری » یا «كاسموسانتریسم» و «دنیامداری» می چرخید. بهترین جلوه های این تفكر را می توان در فلسفه افلاطون و یا رواقیان و نیز تفسیر خاص ارسطو از نسبت عقل بشری با عقل فعال و عقول مجرده شاهد بود. در ساحت تفكر یونانی ـ رومی اگرچه دنیاگرایی و نحوی نیست انگاری متافیزیكی حاكم بود اما بشر به عنوان یك نفسانیت خودبنیاد ( سوبژه دكارتی) تعریف نمی شد و فلذا درك و تعریفی كه از نظام تكالیف و حقوق بشر وجود داشت با آنچه در دوران سوبژكیتویسم مدرن مطرح است تفاوت ماهوی و مبنایی داشت. البته تفسیر یونانی ـ رومی از بشر نیز با جوهر و حقیقت آدمی سازگاری نداشت زیرا فطرت معنوی انسان را نادیده می گرفت و این غفلت را سرشت معنوی انسان در اندیشه یونانی ـ رومی ریشه در ذات متافیزیكی ـ نیست انگارانه و صیغه غیر دینی آن تمدن داشت. مفهوم واقعی نظام تكالیف و حقوق بشر زمانی قابلیت طرح شدن و امكان تحقق دارد كه مبتنی بر تعریفی دقیق و درست از بشر و نیازها و سرشت و غایات وجودی او باشد. روشن است كه فقط و فقط خداوند به عنوان خالق بشر است كه نیازها و اقتضائات سرشت و فطرت آدمی و غایات وجودی او را به درستی می شناسد و فلذا تعریف درست و كمال گرایانه نظام تكالیف و حقوق بشر فقط و فقط در قلمرو تفكر اصیل دینی و وحیانی امكان پذیر می باشد. بنابراین و در جمع بندی آنچه كه تا به حال گفته شد در مقام مقابله با امواج سرسخت هیاهوهای تبلیغاتی و جنگ روانی ـ فرهنگی و سیاسی ـ تبلیغاتی امپریالیسم جهانی باید بر چهار نكته اساسی متمركز شد و آنها عبارتند از این كه:
اولا، تعریف اومانیستی حقوق بشر، یگانه تعریف و یا تعریف مطلق از حقوق بشر نمی باشد و جوامع غیرغربی با پیشینه های مختلف تاریخی ـ فرهنگی هر یك دارای صور و انواعی از نظام های تكالیف و حقوق در ارتباط با آدمی هستند.
ثانیا، در خود غرب هم در ادوار ماقبل مدرن ( نظیر دوره یونانی ـ رومی و یا سده های میانه) تعاریفی از نظام تكالیف و حقوق بشر وجود داشته است كه اگرچه دینی نبوده و ماهیت غربی داشته اند اما در تقابل با تعریف رایج اومانیستی تكالیف و حقوق بشر قرار داشته اند.
ثالثا، تعریف اومانیستی از نظام تكالیف و حقوق بشر دقیقا به دلیل ماهیت اومانیستی و غیردینی آن، در تقابل با فطرت آدمی قرار دارد و فلذا موجب مسخ فطرت آدمی و انحطاط وجودی او می گردد و نه تنها برای بشر، نجات بخش و رهایی آفرین نیست كه كاملا به عكس تخریبگر و ویرانگر نیز می باشد چنان كه شاهد بسیاری از نتایج و توالی فاسد آن هستیم.
رابعا، چون خداوند خالق بشر بوده و نیازها و گرایش ها واقتضائات وجودی و وجوه كمال و اعتلاء او را می شناسد، فقط و فقط تعریف دینی نظام تكالیف و حقوق بشر است كه تعریفی سالم، كامل و رهایی بخش می باشد و باید مبنای نظام حقوقی در ارتباط با انسان قرار گیرد و هرگونه تعریف غیردینی از تكالیف و حقوق بشر علی الخصوص تعریف اومانیستی آن، كاملا و مطلقا باطل و لغو و غلط است.
شهریار زرشناس
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید