سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


سفر به نوستالژیا


سفر به نوستالژیا
اشاره:
سفر به چزابه
نویسنده و كارگردان: رسول ملاقلی‌پور
بازیگران: مسعود كرامتی، فرهاد اصلانی، حبیب دهقان نسب
موسیقی: پیروز ارجمند
فیلمبردار: فرهاد صبا
تهیه‌كننده:‌افق فیلم، مركز گسترش سینمای مستند و تجربی
زمستان ۱۳۷۴
در سال ۱۳۷۴ رسول ملاقلی‌پور «سه‌گانه» گونه‌ای میسازد: ابتدا فیلم «نجات یافتگان» و مدتی پس از اكران آن، «سفر به چزابه» و پس از اكران هر دو فیلم، سریال «سفر به چزابه» را كه با استفاده از تدوین كردن هر دو فیلم فوق و افزودن قسمتهای فیلمبرداری شده دیگری، آن را برای سیما تهیه كرد.داستان «سفر به چزابه» از خاطرات نویسنده شكل گرفته است. سالها پیش رسول ملاقلی‌پور، آن‌طور كه خودش تعریف میكرد: دوربین سوپر ۸ حوزه هنری را با توسل به هزار كلك میدزدد و برای فیلمبرداری عازم جبهه میشود. فیلم ماجرای كارگردانی ـ وحید ـ است كه در حال فیلمبرداری فیلمی با موضوع دفاع مقدس است. او قطعه‌ای از موسیقی را كه آهنگساز برای یكی از صحنه‌های فیلمش آماده كرده نمیپسندد: «‌این موسیقی در حد شخصیتهای فیلم نیست، تو بهروز رو ندیدی. یك موسیقی جمع و جور، یك موسیقی با سازهای ایرانی». آهنگساز نپسندیدن موسیقی را به بیسوادی وحید و علمی نبودن كار او ربط میدهد، اما وحید این شخصیتها را نمیتواند به آهنگسازش بشناساند زیرا او جنگ را ندیده و از همین رو داستان و شخصیتها در نظرش ملموس نیستند. قسمت عمده حرف ملاقلی‌پور در جر و بحثهای وحید و آهنگساز مطرح میشود. در جائی آهنگساز به وحید میگوید: «تو داری به گذشته فكر میكنی اما من به آینده فكر میكنم. بیا بریم. گذشته رو باید فراموش كنی». در شهرك دفاع مقدس گروه فیلمبرداری مشغول آماده كردن صحنه‌اند.وحید از پشت یكی از خاكریزهای صحنه وارد صحنه جنگ میشود. آهنگساز نیز كه به دنبال او می‌آمده، به زمان گذشته وارد میشود: سفری به ۱۰ سال قبل از شهرك دفاع مقدس در پرندك، به خاكریزهای خط مقدم در چزابه این مكان در نظر وحیدآشناست: زیرا همان‌جائی است كه او با دوربین سوپر ۸ حوزه هنری فیلم میگرفته، برای آهنگساز نیز این مكان پر از بهت و ترس است. ملاقلی‌پور تصمیم میگیرد یك چشمه از دریاهای پشت خاكریز را به آهنگسازِ باسواد نشان بدهد. تماشاگران نیز شاهدند. ورود آنها با درگیری بین نیروهای خودی و دشمن همزمان است. خط زیر آتش است و همزمان با عوض شدن زمان داستان، و رفتن از صحنه مصنوعی فیلمبرداری به خودِِ واقعی جنگ، طراحی حركات دوربین نیز از روند خود خارج میشود و در جهت هرچه واقعیتر نشان دادن صحنه، به حركتهای دوربین در فیلمهای مستند جنگ بیشتر شبیه میشود طراحی انفجارها و تیراندازیها نیز به همین صورتند و در سكانس پس از ورود به جنگ تماشاگر تصاویری مستند میبیند. پس از نمایش نماهائی از فضای جنگ، تماشاگر و آهنگساز یك‌یك شخصیتهای واقعی زندگی وحید را میبینند كه هر كدام مختصری از زندگی و ایثار و پروازشان را نشان میدهند. اصغر، حاج حسن از عجیبترین شخصیتهائی است كه وحید دیده، مراد چلچراغ جوانی است كه در جنگ نابینا شده اما همه چیز را میفهمد؛ از لباسهای تر و تمیز و شیك وحید و آهنگساز تا رنگ چشم آنها و ...
«از مردن میترسی؟ عینِ پریدَنه» مراد چلچراغ لحظاتی بعد از بیان این جمله، شهید میشود: عین پریدن.
استفاده از تلفن همراه در ایجاد صحنه‌های طنز بسیار كاربردی است؛ تنها عنصری كه دو زمان گذشته و حال را به هم پیوند میدهد. غلام، اهل آذربایجان، به خانه‌اش تلفن میزند. دخترش گوشی را برمیدارد اما صدای پدر را نمیشناسد پدر ۱۰ سال پیش شهید شده است و گفتار غلام با آن لهجه شیرینش تماشاگر را در طنزی غَمدار غوطه‌ور میكند.
موسیقی فیلم همان است كه وحید ابتدا از آهنگسازش میخواسته:
«یك چیز جمع و جور، با سازهای ایرونی، در حد شخصیتها»
موسیقی با ریتمی مخالف ریتم وقایع صحنه اجرا میشود. استفاده از تار و كمانچه و نِی بدون ریتمهای مشخص معمول با درونیات شخصیتها همراه است. تكنواخت نی هنگام اولین حضور وحید در خود جنگ آغازگر حكایت جدائیهاست. همراه این لحظه‌ها، درگیری بین وحید و‌ آهنگساز همچنان وجود دارد. آهنگساز میخواهد فرار كند و وحید پس از مدتها جدائی، فصلِ وصالش رسیده. این سفر نیز به پایان میرسد و هر دو به شهرك سینمائی پرندك بازمیگردند. بُهتی دوباره عوامل صحنه را دربرمیگیرد كه همچنان مشغول آ‎ماده‌سازی صحنه‌اند. آهنگساز خوشحال است كه از آن همه خطرات خلاص شده و به امنیت پشت صحنه رسیده: همه اتفاقات «فیلم» بوده است. اما تماشاگر همراه وحید میشود كه باز جدا مانده و به این‌سو آمده و در نوستالژیایش بزیبائی غرق شده. برف همه صحنه را در بر گرفته است و وحید كار را تعطیل میكند.

امیر سهرابی اردمینی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید