سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

خانواده‌ امام‌ هادی‌(ع‌) در سامرا


خانواده‌ امام‌ هادی‌(ع‌) در سامرا
اما علی‌ النقی‌ حضرت‌ هادی‌ (ع‌) فرزند امام‌محمد تقی‌، حضرت‌ جواد (ع‌) در پانزدهم‌ذی‌الحجه‌ سال‌ ۲۱۲ هجری‌ قمری‌ در شهر مدینه‌متولد شد. حضرت‌ ایشان‌ قریب‌ به‌ نه‌ سال‌ داشتندكه‌ پدرشان‌ اما جواد (ع‌) به‌ دستور معتصم‌ عباسی‌و مسمومیت‌ توسط دختر مامون‌ عباسی‌ به‌ شهادت‌رسیدند. امام‌ هادی‌ (ع‌) بعد از شهادت‌ پدر به‌مدت‌ سی‌ و سه‌ سال‌ منصب‌ الهی‌ امامت‌ راعهده‌دار بودند كه‌ قریب‌ به‌ سیزده‌ سال‌ در مدینه‌تشریف‌ داشتند ولی‌ دستگاه‌ پلیسی‌ حكومت‌متوكل‌ عباسی‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) را وادار به‌ نقل‌سكونت‌ به‌ شهر نظامی‌ سامرا كردند. شهرك‌ نظامی‌سامرا برای‌ لشكر و سپاهیان‌ حكومت‌ عباسی‌ جهت‌جنگ‌ با حكومت‌ روم‌ بنا شده‌ بود و از این‌ جهت‌كه‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) و فرزندشان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) دراین‌ شهر زندگی‌ كردند و آن‌ دو امام‌ را عسگری‌نامیدند. این‌ شهر كاملا نظامی‌، در اختیار افسران‌ وسربازان‌ دولت‌ مستبد عباسی‌ قرار داشت‌ وبه‌شدت‌ نیروهای‌ امنیتی‌ و نظامی‌ آمد و شداشخاص‌ را به‌ شهر كنترل‌ می‌كردند. امام‌هادی‌(ع‌) در مدینه‌ ازدواج‌ فرمودند و چهار پسربه‌ نامهای‌ محمد، حسن‌، حسین‌ و جعفر و یك‌ دختربه‌ نام‌ علیه‌ داشتند، آقا سید محمد در حیات‌ پدرقریب‌ به‌ سال‌ ۲۵۱ هجری‌ قمری‌ فوت‌ كردندسید محمد فردی‌ بسیار با تقوی‌ و دانشمند بود. اوهمواره‌ مورد اعتماد و احترام‌ پدر می‌بودهم‌اكنون‌ نیز مزار سید محمد در حدود هشت‌فرسخی‌ مزار امامان‌ هادی‌ و عسگری‌ (ع‌) در شهرسامرا است‌. مزار سید محمد پسر بزرگ‌ امام‌هادی‌ (ع‌) به‌ قدری‌ صاحب‌ كرامت‌ است‌ كه‌ هیچ‌كسی‌ حتی‌ سایر مذاهب‌ اهل‌ سنت‌ به‌ خودشان‌اجازه‌ نمی‌دهند كه‌ به‌ دروغ‌ قسم‌ به‌ قبر آن‌بزرگوار بخورند.
امام‌ حسن‌ عسگری‌ (ع‌) در مدینه‌ در حالیكه‌پدرشان‌ ۱۶ یا ۱۷ داشتند به‌ سال‌ ۲۳۱ هجری‌متولد شدند و در سال‌ ۲۳۵ هجری‌ كه‌ تنها چهارسال‌ داشتند با اجبار حكومت‌ عباسی‌ به‌ همراه‌خانواده‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) به‌ شهر سامرا تبعید شدندو به‌ هنگام‌ فوت‌ برادرشان‌ سید محمد، قریب‌ به‌بیست‌ سال‌ سن‌ داشتند، بنابراین‌ اكثر مدت‌ زندگی‌امام‌ حسن‌ عسگری‌ در شهر سامرا گذشت‌ و ایشان‌به‌ هنگام‌ ازدواج‌ با ملیكه‌، قریب‌ به‌ بیست‌ و سه‌ سال‌سن‌ داشتند و این‌ زندگی‌ مشترك‌ تنها هفت‌ سال‌طول‌ كشید زیرا امام‌ حسن‌ عسگری‌ (ع‌) قریب‌ به‌سی‌ سالگی‌ در سال‌ ۲۶۰ هجری‌ قمری‌ به‌ دستورمعتمد عباسی‌ به‌ شهادت‌ رسید.
متوكل‌ عباسی‌ ماموران‌ امنیتی‌ زیادی‌ را دراطراف‌ منزل‌ امام‌ هادی‌ مستقر كرده‌ بود كه‌هرگونه‌ رفت‌ و آمد و مراسمی‌ نظیر ازدواج‌ یاعزاداری‌ را به‌ حكومت‌ عباسی‌ گزارش‌ می‌دادند.حكومت‌ خشن‌ و مستبد عباسی‌ در فكر این‌ بود كه‌دیگر هیچ‌ نسلی‌ از امام‌ معصوم‌(ع‌) تعیین‌ شده‌ ازسوی‌ امام‌ قبلی‌، باقی‌ نماند به‌ همین‌ دلیل‌ بعد ازفوت‌ سید محمد به‌ شدت‌ مراقب‌ این‌ قضیه‌ بود كه‌ازدواج‌ امام‌ حسن‌ عسگری‌ با چه‌ دختری‌ از چه‌خانواده‌ای‌ انجام‌ می‌شود و مساله‌ آمدن‌ ملیكه‌ ازروم‌ به‌ بغداد توسط خانواده‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) كاملامخفی‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌ بود و تنها افرادی‌ معدودكه‌ از اعضای‌ مورد اعتماد خانواده‌ یا اصحاب‌خاص‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) بودند از مساله‌ مطلع‌ بودند.
از خانواده‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) تنها جعفر با دستگاه‌عباسی‌ همكاری‌ داشته‌ و خود را به‌ عنوان‌ امام‌بعدی‌ برای‌ شیعیان‌ مطرح‌ كرده‌ بود و از این‌روشیعیان‌ او را جعفر كذاب‌ نامیدند.
بنابراین‌ در وضعیتی‌ كه‌ امام‌ حسن‌ عسگری‌ دربیست‌ سالگی‌ برادر فاضل‌ و بزرگوارشان‌ سیدمحمد را از دست‌ دادند قریب‌ به‌ سه‌ سال‌ بعد باملیكه‌ آشنا شده‌ و حوالی‌ سال‌ ۲۵۳ تا ۲۵۴هجری‌ قمری‌ با ایشان‌ ازدواج‌ كردند.
● ازدواج‌ ساده‌ و پنهانی‌
شرایط سخت‌ سیاسی‌ و اختناق‌ شدید حكومت‌عباسی‌ علیه‌ خاندان‌ پیامبر (ص‌) اوضاع‌ را به‌گونه‌ای‌ پیش‌برد كه‌ اعضای‌ خانواده‌ امام‌ معصوم‌(ع‌) از هیچ‌ گونه‌ حقوق‌ شهروندی‌ برخوردارنبود.متوكل‌ كه‌ در سخت‌گیری‌ بر حریم‌ خانوادگی‌فرزندان‌ پیامبر بسیار افراط می‌كرد و حتی‌ حرم‌حضرت‌ سید الشهدا را در كربلا ویران‌ كرده‌ بوددستور داده‌ بود هیچ‌گونه‌ مجلسی‌ از طرف‌ بیت‌امام‌ هادی‌ (ع‌) گرفته‌ نشود در نتیجه‌ اصل‌ حضورملیكه‌ در سامرا و مجلس‌ ازدواج‌ كاملا مخفیانه‌ وبدون‌ هیچ‌گونه‌ مراسمی‌ انجام‌ پذیرفت‌ حكیمه‌خواهر امام‌ هادی‌ (ع‌) و عمه‌ امام‌ حسن‌عسگری‌(ع‌) ماجرای‌ ازدواج‌ را سالهای‌ بعد برای‌محمدبن‌ عبدا... بنا به‌ نقل‌ بزرگان‌ علم‌ حدیث‌،مانند صدوق‌، شیخ‌ طوسی‌ و... چنین‌ نقل‌ كرد:برادرم‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) ملیكه‌ را به‌ من‌ سپرد تا درمنزل‌ من‌ نزد خودم‌ باشد و احكام‌ و سنن‌ جدمان‌را به‌ او بیاموزم‌ و حضور ملیكه‌ در منزلمان‌ به‌خاطرمساله‌ ازدواج‌ با امام‌ حسن‌(ع‌) بود كه‌ بر دیگران‌پوشیده‌ بود.
روزی‌ حسن‌(ع‌) به‌ منزلمان‌ آمد و دیداری‌بین‌ ایشان‌ و ملیكه‌ رخ‌ داد من‌ به‌ برادرزاده‌ام‌ گفتم‌آقای‌ من‌ آیا آمادگی‌ برای‌ ازدواج‌ دارید و ملیكه‌را عروس‌ نمایم‌ و نزد شما به‌ خانه‌ بخت‌ بفرستم‌،امام‌ حسن‌(ع‌) پاسخ‌ داد فعلا نه‌، ولی‌ اضافه‌ كردمن‌ كاملا از او در تعجب‌ هستم‌. عمه‌ پرسید تعجب‌شما از چیست‌؟ امام‌ حسن‌ عسگری‌ (ع‌) پاسخ‌ دادبزودی‌ خداوند فرزندی‌ ارجمند و بزرگوار متولدخواهد كرد كه‌ به‌ وسیله‌ او زمین‌ را از عدل‌ و دادپر نماید چنانچه‌ از جور و ظلم‌ پر شده‌ باشد
عمه‌ حكیمه‌ دوباره‌ پرسش‌ خود را مطرح‌ كردآیا او را برای‌ شما عروس‌ سازم‌ و به‌ خانه‌ بخت‌بفرستم‌؟
برادرزاده‌ با احترام‌ و حیا گفت‌: عمه‌ جان‌ درخصوص‌ این‌ مطلب‌ از پدرم‌ اجازه‌ بگیر حكیمه‌خانم‌ ادامه‌ می‌دهد من‌ از اینكه‌ برادر زاده‌ام‌پاسخ‌ مثبت‌ داد بلافاصله‌ لباسم‌ را پوشیدم‌ و به‌منزل‌ برادرم‌ امام‌ هادی‌ (ع‌) رفتم‌ بعد از سلام‌ وتحیات‌ خواستم‌ با نهایت‌ ادب‌ و تواضع‌ مطلبی‌ رابه‌ عرض‌ برسانم‌، اما قبل‌ از این‌ كه‌ حرفی‌ بزنم‌ امام‌(ع‌) فرمود بله‌، نرجس‌ او را برای‌ پسرم‌ عروس‌ كن‌من‌ با حیرت‌ و تعجب‌ عرض‌ كردم‌ آقای‌ من‌، برای‌همین‌ مطلب‌ به‌ نزد شما آمدم‌، امام‌ فرمودانشاءا... مبارك‌ است‌ و خداوند تعالی‌ خواسته‌ شمارا در این‌ امر خیر شریك‌ و برای‌ تو سهمی‌ قراردهد. حكیمه‌ بدون‌ درنگ‌ به‌ منزل‌ خود نزدعروس‌ خانم‌ برگشت‌ و در نهایت‌ پنهان‌ كاری‌ واختفا عروس‌ اروپایی‌ را برای‌ همسری‌ امام‌معصوم‌ (ع‌) آماده‌ ساخت‌ اما دیگر از مراسم‌ جشن‌و عروسی‌ و عروسكشان‌ هیچ‌ خبری‌ نبود زیراحكومت‌ استبداد متوكل‌ عباسی‌ هرگز برگزاری‌جشنی‌ را خانواده‌ پیامبر(ص‌) اجازه‌ نمی‌داد لذاحكیمه‌ بعد از آرایش‌ عروس‌ از داماد دعوت‌ نمودو چند روز منزل‌ خود را در اختیار آن‌ دو زوج‌آسمانی‌ گذاشت‌.
منبع : خبرگزاری ایسنا


همچنین مشاهده کنید