چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی تکثرگرا مفری برای آنتاگونیسم‌ها


دموکراسی تکثرگرا مفری برای آنتاگونیسم‌ها
ما در بزنگاهی قرار داریم که در آن عجز لیبرالیسم از درک امر سیاسی می‌تواند تبعاتی بسیار جدی و خطرناک دربرداشته باشد. همه کسانی که معتقد بودند افول کمونیسم لزوماً به استقرار دموکراسی تکثرگرا منتهی خواهد شد، و باور داشتند که نابودی این نیروی آنتاگونیستی قدیمی بشارتی جز پیشرفت عظیم دموکراسی نخواهد داشت، کاملاً ناتوان از درک خصلت ویژه وضعیت جدیدند. به همین دلیل، اهمیتی حیاتی دارد که ما هر نوع چشم‌انداز نظری را که مانع از پذیرش رسالت‌های پیش‌رو می‌شود، رها کنیم. به مجرد این که ضرورت امر سیاسی و ناممکن‌بودنِ جهانی بری از آنتاگونیسم را پذیرفتیم، باید این پرسش را طرح کنیم که تحت آن شرایط، ایجاد یا حفظ یک نظم دموکراتیک تکثرگرا چگونه ممکن است. چنین نظمی مبتنی است بر تمایز میان «دشمن» و «مخالف» (adversary). این نظم مستلزم آن است که در چارچوب اجتماع سیاسی، رقیب (opponent) باید به منزله مخالفی در نظر گرفته شود که وجودش مشروع است و باید با مدارا با او برخورد کرد، نه به منزله دشمنی که باید از بین برود. ما با ایده‌های او سر سازش نخواهیم داشت، ولی حق او را برای دفاع از این ایده‌ها زیر سؤال نخواهیم برد. مقوله «دشمن» ناپدید نمی‌شود بلکه جابه‌جا می‌گردد؛ اطلاق مقوله دشمن به کسانی که «قواعد بازی» دموکراتیک را قبول ندارند، و بدینسان خود را از دایره اجتماع سیاسی بیرون می‌گذارند، هنوز هم به‌جا و درخور است.
دموکراسی لیبرال نیازمند اجماع بر سر قواعد بازی است، اما درعین‌حال مستلزم شکل‌گیری هویت‌های جمعی پیرامون موضع‌های (position) آشکارا تفکیک‌شده و نیز امکان انتخاب میان بدیل‌های واقعی است. این «تکثرگرایی آگونیستی» عنصر برسازنده دموکراسی مدرن است، بنابراین به عوض آن که آن را یک تهدید بشمریم، باید دریابیم که این تکثرگرایی دقیقاً مبین همان شرط ایجابی این سنخ دموکراسی است.
بنا به استدلال نیکولاس لومان، خصلت ویژه لیبرال‌دموکراسی در مقام یک نظام سیاسی، «ایجاد شکاف در رأس» است ــ یعنی تمایز میان حکومت و اپوزیسیون. او این نکته را ذکر می‌کند که «پیش‌فرض این امر نوعی برنامه‌ریزی بر پایه تقابل دوقطبی متناظر با تمایز فوق است ــ فی‌المثل، محافظه‌کار/مترقی یا، به علت موثرنبودن این تقابل، سیاست‌های انقباضی/ انبساطی دولت رفاه یا، در صورت مجازنبودن این رابطه در اقتصاد، ترجیحات و اولویت‌های اکولوژیکی در تقابل با اولویت‌های اقتصادی. فقط بدین شیوه است که می‌توان نظارت و هدایت روند امور سیاسی را تابع فرآیند انتخاب کرد. (۱) این به معنای آن است که شکل فعلی محوشدن مرزهای سیاسی بین جناح چپ و راست به سیاست دموکراتیک لطمه می‌زند، چراکه مانع شکل‌گیری هویت‌های سیاسی متمایز می‌شود. این واقعیت، به نوبه خود، به ایجاد نارضایتی نسبت به احزاب سیاسی دامن می‌زند و مانع از مشارکت در فرآیند سیاسی می‌شود. رشد دیگر هویت‌های جمعی پیرامون شکل‌های هویت‌یابی (identification) مذهبی، ملی یا قومی، به همین علت است.
همان‌طور که اشمیت خاطرنشان کرده، این امر مؤید آن است که آنتاگونیسم‌ها می‌توانند شکل‌های مختلفی به خود بگیرند، پس پنداری موهوم است که می‌توان آن‌ها را روزی از بین برد. در این شرایط، بهتر آن است که در چارچوب یک نظام دموکراتیک تکثرگرا، مفری سیاسی برای این آنتاگونیسم‌ها فراهم کنیم. به‌‌رغم تصور اشمیت، توان عظیم لیبرال‌دموکراسی دقیقاً آن است که امکان ایجاد نهادهایی را فراهم می‌کند، که اگر به درستی درک شوند، می‌توانند عنصر خصومت را طوری شکل دهند که شدت کمتری داشته باشد.
در واقع، همان طور که الیاس کانِتی در کتاب «توده مردم و قدرت» (Crowds and Power) نشان می‌دهد، نظام پارلمانی از ساختار روانی نیروهای مبارز بهره‌جویی می‌کند و ازاین‌رو خود باید به عنوان مبارزه‌ای درک شود که به موجب آن گروه‌ها و احزاب مخالف از کشتن یکدیگر دست می‌شویند و به نتیجه رای اکثریت برنده انتخابات تن می‌دهند. به زعم او، «‌عامل سرنوشت‌ساز همان رای واقعی است، آن‌هم به منزله لحظه‌ای که در آن کسی یا گروهی در برابر دیگری محک زده می‌شود. از آن برخورد مرگبار اولیه همین مانده است و بس، برخوردی که به شکل‌های گوناگون ادامه می‌یابد و همراه است با تهدیدها، سوءاستفاده، تحریک فیزیکی که ممکن است به کتک‌کاری یا موشک‌باران منجر شود. اما شمارش آرا به این زد و خورد پایان می‌بخشد.» اگر قائل به چنین دیدگاهی باشیم ناگزیر نتیجه می‌گیریم که احزاب و گروه‌ها می‌توانند نقش مهمی در تجلی‌بخشیدن به اختلافات اجتماعی و تضاد اراده‌ها ایفا کنند. اما اگر آن‌ها در این راه شکست بخورند، تضادها به شکل‌های دیگری در خواهند آمد و کنترل دموکراتیک آن‌ها دشوارتر خواهد شد.
توهم اجماع (consensus) و اتفاق‌آرا، و نیز طلب «ضدـ سیاست» (anti-politics) را باید سمی مهلک برای دموکراسی دانست و ازاین‌رو باید آن را وانهاد. فقدان یک مرز سیاسی، که هیچ ربطی به بلوغ سیاسی ندارد، علامت وجود خلایی است که می‌تواند دموکراسی را به خطر اندازد، زیرا این خلاء امکان ایجاد قلمرویی را فراهم می‌سازد که راست افراطی می‌تواند به منظور صورت‌بندی هویت‌های سیاسی ضددموکراتیک جدید آن را به اشغال خود درآورد. وقتی مبارزات سیاسی دموکراتیکی که هویت خود را از طریق آن‌ها تعین می‌بخشیم در کار نباشد، دیگر شکل‌های هویت‌یابی دارای سرشت قومی، ملی یا مذهبی جای آن‌ها را می‌گیرند، وتعریف رقیب نیز تابع همین شرایط است. در چنین شرایطی، رقیب را نمی‌توان در مقام مخالفی تصور کرد که باید با او رقابت شود، بلکه او را فقط می‌توان به منزله دشمنی قلمداد کرد که باید از بین برود. این دقیقاً همان چیزی است که دموکراسی تکثرگرا باید از آن اجتناب کند؛ با این‌همه دموکراسی تکثرگرا فقط به شرطی می‌تواند خود را حفظ کند که به عوض انکار وجود امر سیاسی، سرشت آن را تشخیص دهد و به رسمیت شناسد.
اگر تصدیق کنیم که «وضعیت طبیعی» به معنای هابزی کلمه را هیچ‌گاه نمی‌توان به تمامی ریشه‌کن کرد بلکه فقط می‌توان آن را تحت کنترل در آورد، پرتوی متفاوت بر جایگاه دموکراسی افکنده‌ایم. دموکراسی، که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آن را نتیجه تکامل اخلاقی نوع بشر دانست، چیزی نامعین و نامحتمل است و هیچ‌گاه نباید آن را بدیهی فرض کرد. دموکراسی یک پیروزی همواره‌شکننده و بی‌ثبات است که باید از آن دفاع کرد و بدان ژرفا بخشید. چیزی به نام آستانه دموکراسی در کار نیست که اگر بدان برسیم تداوم دموکراسی را تضمین خواهد کرد. دموکراسی به مخاطره می‌افتد، آن‌هم نه فقط زمانی که پایبندی و اجماع بر سر ارزش‌های تجسم‌یافته از برکت دموکراسی کافی نباشد، بلکه در عین حال زمانی که ظاهراً چیزی چون مازاد اجماع سد راه پویش آگونیستی آن شود، که معمولاً بر نوعی دلسردی نگران‌کننده سرپوش می‌گذارد. دموکراسی در عین حال به واسطه به‌حاشیه‌راندن (marginalization) دم‌افزون کل گروه‌هایی به مخاطره می‌افتد که به علت تعلق‌شان به جایگاه «شهروند فرومرتبه» عملاً بیرون از دایره اجتماع سیاسی قرار می‌گیرند. وقتی، همچون دوره حاضر، لیبرال‌دموکراسی هر چه بیشتر با «سرمایه‌داری لیبرال دموکراتیک واقعاً موجود» یکی شمرده شود، و بُعد سیاسی‌اش به حاکمیت قانون منحصر گردد، باید منتظر این خطر باشیم که ممکن است حذف‌شدگان (the excluded) به جنبش‌های بنیادگرا ملحق شوند یا جذب شکل‌های ضدلیبرال و پوپولیستی دموکراسی گردند. یک فرآیند دموکراتیک سالم مستلزم برخورد پُرشور موضع‌های سیاسی و تضاد گشوده منافع است. اگر چنین شرایطی نباشد، آن‌گاه مواجهه میان ارزش‌های اخلاقی بی‌چون‌وچرا و هویت‌های ذات‌گرا، به سادگی می‌تواند جای دموکراسی را بگیرد.
منبع:
- Mouffe, Chantal. “The Return Of The Political”. Verso, ۲۰۰۵
شانتال موفه
ترجمه: جواد گنجی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید