شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کالبد شکافی یک مهاجر


کالبد شکافی یک مهاجر
میترا الیاتی یک داستان نویس وسواسی است. شاید به همین دلیل اولین مجموعه داستان او ماموازل کتی موفق به دریافت دو جایزه شد: جایزه بهترین مجموعه داستان سال ۸۰ در خانه داستان (همراه با مجموعه داسان هولاهولا نوشته ناتاشا امیری) و جایزه بهترین مجموعه داستان اول توسط بنیاد هوشنگ گلشیری. در این مجموعه نیز مرجان شیرمحمدی با کتاب خود، «بعد از آن شب» با او همراه بود. تعدد جوایز ادبی طی چند سال اخیر، کمک کرده است تا مخاطبان علاقه مند به ادبیات توجه شان به آثار نویسندگانی که در یکی دو دهه اخیر ظهور کرده اند، جلب شود.
الیاتی درباره تاثیر اعطای جوایز ادبی به آثار برگزیده نویسندگان ادبیات داستانی عقیده دارد که بزرگترین حسن این جوایز و دغدغه بنیادهای ادبی کمک به مطرح شدن ادبیات داستانی در جامعه است. بر اثر این تلاشها، ارتباط نویسنده با مخاطب افزایش می یابد و همچنین، به واسطه این تشویق ها، به نویسنده و جایگاه وی در جامعه اهمیت بیشتری داده می شود. او می گوید: «ادبیات داستانی همچون شعر و موسیقی کم کم در حال باز کردن جای خود در جامعه است اما این بخش از فرهنگ جامعه هم، به کمک رسانه های عمومی و مطبوعات احتیاج دارد. اومی گوید:
«تا وقتی کتابخوانی، در سطح جامعه تبدیل به یک نیاز نشود، برگزاری ده ها برنامه فرهنگی نمی تواند در حل این مشکل و جذب مخاطب به ادبیات، نتیجه بخش باشد. باید بپذیریم پایین بودن سطح کتابخوانی یک بحران ملی است و اگر کلیه دست اندرکاران و مسوولان فرهنگی و اقتصادی کشور به این ضرورت پی ببرند، شاید اتفاقی بیفتد وگرنه حتی اگر پرداختن به این مقوله، در درجه اول کار خبرگزاری ها و روزنامه ها قرار بگیرد باز هم تاثیر آن بسیار بطئی خواهد بود به ویژه این که رسانه صدا و سیما که از بودجه ملی ارتزاق می کند نیز به کتاب، ادبیات و کتابخوانی چندان توجه ای ندارد. ما دام که به سلیقه افراد جامعه اهمیت داده نمی شود و برنامه ها و مجموعه های مبتذل و صرفاً سرگرم کننده به خورد بینننده داده می شود چه انتظاری می رود؟»
از این حرف ها گذشته مجموعه داستان مادمازول کتی، به از جا کن شدن، مهاجرت و از دست رفتن ها می پردازد. در داستان پناهنده، هراس پناهندگانی که از سرزمین مادریشان جدا شده اند به صورت شفاف نشان داده می شود. گفت و گو حاصر حول همین محور می گردد.
▪ در مجموعه داستان «مادمازل کتی»، «پناهنده»، داستان متفاوتی نسبت به دیگر داستان های مجموعه است. چرا؟
ـ آنچه در بخش قابل توجهی از ادبیات داستانی سال های اخیر سایه افکنده، یک جور بیگانگی با شرایط سیاسی اجتماعی کشور است. این داستان، اما متعلق به ماست. خودکشی و یاس یک ایرانی در خارج از کشور که در انتظار پناهنده شدن است. راستی هیچ تجربه پناهندگی داشته اید؟
خودم نه. هرگز، اما بودند اطرافم کسانی که یکی از افراد نزدیک خانواده شان پس از انقلاب و اوایل دوران جنگ، به دلایل سیاسی و اجتماعی، کشور را ترک کردند. وقتی که ما زیر بمباران و موشک در پناهگاهها به سر می بردیم اکثر آنها با خانواده هایشان تماس می گرفتند.دلشان می خواست در خانه شان باشند. کنارشان. شاید مسایل و مشکلاتی که باعث گریزشان شده بود، اجازه برگشت را برای آنها دشوار می کرد.
▪ مثل آدم های داستان پناهنده، سیاسی بودند؟ چون به نظرم می رسد در این داستان شما نگاه سیاسی دارید.
ـ در این داستان، بیشتر توجهم به فردیت گمشده پناهندگان است نه مرام و مسلک سیاسی – اجتماعی شان.
▪ پس استفاده از زاویه دید «ما» که تاکید دارد بر گروهی دوست با آرمان های مشترک چه معنایی دارد؟ و یا طرح جملاتی چون: «گفتیم: کاش ما هم مانده بودیم» ، و حالا انگار یحیی در این گروه، با خودکشی اش فردیت پیدا کرده است؟
ـ اگر داستان از منظر جمعی « ما» روایت می شود، به این دلیل است که سایر پناهندگان در حال روایت خودکشی یکی از دوستانشان هستند. گویی دارند سرنوشت محتوم خود را می گویند؛ موقعیتی که در غربت دچار و درگیرش هستند و به خوبی درکش می کنند. اما توان رهایی از وضعیت موجود را ندارند. آنها قشری از پناهندگانی هستند که بنا بر مصلحت فردی خودشان از کشور گریخته اند. در اینجا مسئله به خطر افتادن فردیت آنهاست ضمن اینکه…
▪ اما به هر حال پناهندگی یک امر سیاسی است.
ـ می تواند سیاسی هم باشد، اما من از این زاویه به آن نگاه نکرده ام.
▪ ظاهرا جزو اولین داستان هایی هم بوده که نوشته اید.
ـ گاهی اوقات حس می کنم در تمام دوران جنگ این آدم ها را در ذهنم می نوشتم. نویسندگی این طوری است. فعلی نیست که فقط وقتی قلم برمی داری روی کاغذ اتفاق بیفتد. راه می روی در ذهنت می نویسی. نگاه می کنی می نویسی. پناهندگی هم چیزی بود که زیاد فکرم را مشغول کرده بود. به هر حال تاثیرش را بر من گذاشته بود. شاید نوشتم تا از دستش خلاص شوم
مسئله آدمهایی که از خانه و تعلقاتشان بریده اند، یک تم جاری در داستان های شماست. در «یوسف پلنگ کش» هم، یوسف، خانه و زادگاهش را رها می کند و می رود؛ در «مادمازل کتی» هم.
شاید... در واقع یک جوری دل کندن دربیشتر این داستان ها وجود دارد؛ چه خواسته و چه ناخواسته در مادمازل کتی یک جور مهاجرت ناخواسته اتفاق می افتد.
▪ چرا ناخواسته؟
ـ چون عاملش پدرسالاری است.
▪ به همین دلیل هم هادی این قدر تسلیم است؟
ـ به نظر می رسد اگر چه او از قلدری پدر فرار کرده اما هنوز زیر سیطره این قدرت قرار دارد. هنوز نمی تواند تصمیم بگیرد و فردیتی به نام هادی وجود ندارد.
سایه پدر همیشه بالای سرش هست. در بود و نبودش حضور دارد. هادی در فاصله گیری از دلبستگی هایش فرصت پیدا می کند تا ذهنش را بجورد. خودش را، ذهنش را بگذارد روی میز تشریح. تا وقتی که داخل گود بود نمی توانست خودش را به این آسانی و در عین حال به این تلخی، تجزیه و تحلیل و کالبدشکافی کند. البته شاید سال ها بگذرد تا بتواند به این توانایی برسد.
پدر هادی، یک پدر قلدر است که سیطره اش بر هادی باعث می شود که یک شخصیت سرکوب شده و ضعیف در مقابل زنان داشته باشد (البته با خوانش خودم) شاید از دست دادن مادمازل کتی برای هادی، فرصتی است؛ برای به دست آوردن فردیتش. فرصتی است برای یک تحول درونی. به هر حال هادی شرایطش را درک کرده، شاید با این موقعیت متحول شود. مگر در دوران قدیم، پدر اگر می خواست یکی از فرزندانش را تنبیه کند، همه آنها را تنبیه نمی کرد؟ شاید هادی بتواند در فاصله گیری از بستر فرهنگی خودش از این تفکر با یک چوب راندن همه، رها شده و خودش را پیدا کند.
▪ شاید به همین دلیل است که سیتز یا سیطره پدر در خانواده و یا گونه ای مردسالاری به ویژه در آثار داستان نویسان زن ایرانی مقیم خارج از کشور، تم برجسته ای است.
ـ نمی توان منکر این شد که تجربیات نویسنده، خواه ناخواه بر ادبیات او تاثیر مستقیم می گذارد. شاید آنها واقعیت داستانی مرا یعنی مادمازول کتی ها را تجربه و زندگی کرده اند.
▪ برای خواننده جا نمی افتد که چرا هادی در برابر زنان تا این حد سرکوب شده است.
بخشی از داستان نویسی، حداقل شکل گیری نخستین آن در ذهن داستان نویس، مثل شعر، شهودی است. یعنی داستان نویس هم در داستانش مثل شاعر، گاه به نکاتی می رسد که پیش از این به صورت آگاهانه، به آن فکر نکرده است. داستان، تقریباً همیشه مسیرهای تازه ای را در برابر ذهن و چشم نویسنده اش باز می کند. به همین دلیل است که گاه داستان، هزار شکل پیدا می کند و پوست نویسنده اش را می کند تا سر و سامان پیدا کند. البته این را هم بگویم بهتر است مکانیکی به داستان نگاه نکنیم. فکر می کنم دراین داستان نشانه هایی برای پاسخ گویی به سوال شما وجود داشته باشد.یا لااقل سعی من این بوده.
▪ کاملا صحیح، مادر لباس زنانه به او می پوشاند. او را یک جور تربیت دخترانه کرده است.راوی داستان مادمازل کتی رمانتیک و احساساتی است. مادر او را به جای دختر از دست رفته اش می بیند. اما پدر آرزو دارد، مثل آن یکی پسرش «همت» تربیتش کند.شخصتی مثل خودش. با این تفاصیل، هادی زیر سیطره مادر است یا سیطره پدر؟
ـ در اینجا هادی شخصیتی است که در مرز قرار دارد.
▪ در ظاهر به نظر می رسد بعضی از شخصیت های داشتان هایتان تیپ هستند، و یا حداقل نقطه عزیمت آنها شخصیت هایی هستند که ما آنها را در ادبیات خودمان بسیار می شناسیم، اما با یک نگاه دقیق تر متوجه می شویم که شما از آنها شخصیتی های چند وجهی و دو پهلو ارایه داده اید. مثلاً پدر هادی در داستان مادمازل کتی همان آدم قلدر و زورگو، گاهی چنان دل نازک می شود که خواننده را متاثر می کند. آنجا که پسرش در رم، روبروی او می ایستد و می گوید:« اون نامه ها خصوصی بود شما حق نداشتید بازشون کنید.» در آنجاپدر را از چشم هادی این گونه نمایش می دهید: «فردایش بی خبر رفت. بدون قوطی سیگار و رادیوی کوچکی که تازه خریده بود.»
ـ پدر هادی در این داستان نماینده خیر و شر نیست. گاهی او هم حق دارد؛ همان طور که هادی حق دارد. پدرسالاری پدرهادی ا، موروثثی است و ربطی به شرارت و بدجنسی او ندارد. او هم آسیب پذیر و دل نازک است و نسبت به تعلقات کوچکش همچون قوطی سیگار و رادیو و پوستر عکسهایش حساس است.
عشق و روابط عاطفی، عاملی برای رسیدن هادی به فردیت است. رفتن مادمازل کتی باعث می شود او تمام خاطرات، تمام گذشته و تمام خودش را در ذهن مرور کند.
ارتباط او با مادمازل کتی فقط یک رابطه عاطفی است که ابعادش کاملا برای خود هادی مشخص نیست، اما این ارتباط به گفته شما هادی را در مقابل خودش قرار می دهد. خلاء از دست دادن مادمازل کتی، تعادل روحی روانی اش را بر هم می ریزد و باعث می شود او یکجور سفر درونی کند برای کشف هویتش؛ اگرچه ناخواسته است. مادمازل کتی تنها آدمی است که هادی توانسته با او ارتباطی راحت، بی خطر و بدون جنسیت برقرار کند.
▪ در بیشتر داستان های شما عشق، محور است. در صورتی که این تم بنیادین، در حال حاضر از سوی برخی نویسندگان جوان انکار می شود.
ـ سعی کرده ام در دام احساسات گرایی نیفتم.لااقل به این امر با آگاهی نگاه کرده ام.
▪ داستان مادمازل کتی شباهت به دوره ای از ادبیات مهاجرت دارد، دوره ای که آثار نویسندگان خارج از کشور پس از عبور از یک دوره به شدت سیاست زده، سویه ای نوستالژیک پیدا می کند؛ یعنی نویسنده بیش از آنکه از ظرفیت های موجود محل جدید زندگی خود برای افزودن فضایی جدید به ادبیات ایران بهره ببرد، گذشته گرا می شود.
ـ گذشته گرایی هادی،در داستان مادمازل کتی، نگاه حسرتخوار نیست. کنش مند است.جستجو گر است و دنبال پاسخ هایش می گردد.
▪ آ یا هنگام نوشتن داستان مادمازل کتی برای به وجود آوردن فضاهای خارج از کشور تحقیق و مطالعه هم کردید؟
ـ لزوما نه.
▪ آیا در ساخت فضای خارج از کشور دچار مشکل نشدید؟
ـ خیر.اکثر فضا ها زاییده ذهنم بود. کشف و اختراع جهانی تازه. مگر نه اینکه نویسنده از ذهنش هم کمک می گیرد؟فقط مهم این است که درست از کار در بیاید و برای خواننده باورپذیرباشد. گر چه بعضی ازاین فضاها را دیده ام. اما نکته ای که برایم از نظر فرم و ساختار داستان مادمازل کتی اهمیت داشت ایجاد فضایی بود در خور دورن هادی و القای آن .
▪ آیا طرح این فضای درونی و یا گرایش به گذشته گرایی، نوعی گریز از موانعی که در ساخت فضای خارج از کشور داشتید، نبود؟
ـ نه. گریز نبود. ضرورت ساختار این داستان یعنی گذشته گرایی و رفت و آمد در میان حال و آینده، فرار از فضاسازی خارج از کشور نبود. ایجاد این پاساژها، یک نوع همزمانی کردن در گذشته و حال بود.
▪ داستان پناهنده در زمانی منتشر شد که طی یکی دو سال اخیر، بیش از پیش، خبر خودکشی پناهجویان ایرانی در خارج از کشور را در روزنامه ها می خواندیم. این اخبار، چه تاثیری روی شما داشت؟
ـ خبر های خوشی نبوده و نیست و مسلما شنیدن آن ، آدم را اذیت می کند. نمی دانم... تاثیر این گونه خبر ها شاید تبدیل به مایه های داستانی می شود. یک جور ذخیره ی ذهنی که در ناخودآگاه آدم به حیاتش ادامه می دهد . خودش را تکثیر می کند تا به وقتش زاییده شود و شکل هنری اش را پیدا کند.
همبستگی / بخش ادب وهنر/ شماره۶۴۶ / پنج شنبه ۳بهمن ۸۱
گفت و گو کننده: سپیده زرین پناه .
منبع : نشریه ادبی جن و پری


همچنین مشاهده کنید