شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


استراتژی های توسعه و راهبردهای توسعه ی روستایی


استراتژی های توسعه و راهبردهای توسعه ی روستایی
در این مقاله صرفاً به معرفی دیدگاههای مختلف در زمینه ی توسعه و توسعه روستایی با استناد به منابع آن ها می پردازیم و جنبه ارزشی و قضاوت نهایی را به عهده خوانندگان فهیم و صاحبنظران صائب نظر واگذار می کنیم .
این مقاله درسه قسمت اصلی تدوین یافته است که در قسمت اول به «تعاریف توسعه » و در قسمت دوم به «سیر تحول دیدگاهها و استراتژی های توسعه» و در قسمت سوم به موضوع «جست و جوی راهبردی برای توسعه روستایی» پرداخته شده است.
۱) تعاریف توسعه
«توسعه» می تواند در حوزه های مختلف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، علمی – فرهنگی و ... باشد و صاحبنظران و اهل فن ، آثار مختلفی در موضوعات توسعه اقتصادی ، توسعه سیاسی ، توسعه اجتماعی ، توسعه علمی – فرهنگی و ... آفریده اند.
تعریف واحدی از توسعه وجود ندارد و تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. عده ای معتقدند «توسعه عبارت است از رشد به علاوه تحول در ارزش ها ، بینش ها و رفتارها. رشد بیشتر یک مفهوم کمی دارد که گسترش در سطح را نشان می دهد. رشد اقتصادی به افزایش تولید ناخالص یک کشور و افزایش درآمد سرانه ظرف مدت معین اطلاق می شود (مهندس سید مرتضی نبوی ، ۱۳۸۳ : ۱۱۴) .
در مقاله ی «محسن میرزایی» با عنوان «سواد و توسعه» در جواب به سؤال «توسعه چیست ؟» مطالب زیر را می خوانیم. از توسعه تعاریف متعددی ارایه شده است. توسعه را فرآیندی می دانند که فقر را برطرف می کند و یا فرآیندی است که طی زمان های مشخص تولید ملی را افزایش می بخشد و یا علاوه بر تولید ملی ، درآمد سرانه و بازدهی سرانه را نیز افزایش می دهد و به باور ما ، این ها همه آثار توسعه است و توسعه مفهومی عمیق تر از آثار آن است .
ما توسعه را «تحول گسترده ای می دانیم که جامعه را از یک دوران تاریخی به دوران دیگر منتقل می کند». ما معتقدیم بشر در مسیر تحولی خود مسیری را طی کرده است و به جامعه ای رسیده است که این جامعه متعلق به این دوران است و ویژگی ها و خصوصیاتی دارد. جوامع دوران هایی را پشت سر گذاشته اند که اندیشمندان تقسیم بندی های متعددی از آن ارائه کرده اند. اما روح کلی غالب دسته بندی ها این است که جوامع از نوع زندگی به نوع دیگر با ویژگی ها و مختصات دیگری سیر کرده اند و در هر دوره بسیاری از ابعاد زندگی انسان ها از خصوصیات آن دوره متاثر شده است. «البته ما به تحول تک خطی آنگونه که بعضی از نظریه پردازان گفته اند قائل نیستیم و لزوما این تغییر در شکل و نحوه زندگی انسان ها را نیز در سیر تحول ارزیابی نمی کنیم. اما بهرحال تغییرات وسیعی را در زندگی و ضرورت های زندگی انسان ها در دوران های مختلف مشاهده می کنیم » . این دگرگونی ها و تغییرات در کتاب تافلر به نام «موج سوم» تبیین شده است. او هر یک از این تحولات را به طوری استعاری به موجی تشبیه کرده است که بهمراه خود چیزهایی را می آورد و همه ی شئون زندگی انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهد. او موج اول را آشنایی انسان ها با کشاورزی می داند. در موج کشاورزی زمین مبنای اقتصاد ، فرهنگ و ساختار خانواده و سیاست بود. حیات انسان ها در حول و حوش دهکده شکل می گرفت. به همراه موج کشاورزی یکجانشینی و به تبع آن ساخت مسکن شکل گرفت. و موقعیت و جایگاه هر فرد در بدو تولد مشخص،اقتصاد نامتمرکز و خود کفا و شکل خانواده شکل گسترده ای بود و همه در تلاش مشترک برای تامین نیازهای خانواده شرکت می کردند و خانواده گسترده تر، اقتدار بیشتر را موجب می گردید.
اما با موج دوم که به هنگام رنسانس و پیدایش صنعت آغاز شد ، همه چیز دگرگون گردید. شکل خانواده هسته ای شد‌ ، عمر متوسط بالا رفت ، وظایف زیادی از خانواده منتزع و به نهادهای تخصصی واگذار شد. تولید اقتصادی از اختیار دست اندر کاران مزرعه خارج و به کارخانه منتقل گردید.
بین تولیدکننده و مصرف کننده و یا تولید و مصرف فاصله افتاده و بازار به شکل امروزی آن در اقتصاد قوت گرفت. صنعت حمل و نقل گسترش یافت ، تولید برای مصرف به تولید برای عرضه تبدیل شده و تولید انبوه پا گرفت. لازمه تولید انبوه نیز مصرف انبوه بود و به لحاظ ذهنی انسان ها به سمت پول پرستی ، آزمندی و تاجر مسلکی گرایش یافتند و زن ها از محیط خانواده به بیرون کشیده شدند.
در هر صورت هر دورانی شرایطی را رقم زد و مقتضیاتی را پدید آورد و دگرگونی هایی را باعث گردید. برای نمونه وقتی جمعیت کشوری چون ایران با ۶ % درصد رشد کند و جمعیت غا لب کشور به کشاورزی اشتغال داشته باشند و روستاها سهم عمده جمعیتی کشور را تشکیل دهند ، ارتباطات محدود و عدم تمرکز در تولید مطرح است و نوعی خودکفایی خانوادگی جریان دارد.
در مقایسه با زمانی که جمعیت با نرخی معادل ۲/۳ درصد در سال رشد می کند و نسبت جمعیت روستایی به سرعت به نفع جمعیت شهری و گسترش مشاغل خدماتی و غیر مؤثر در تولید ملی کاهش ، ارتباطات به سرعت گسترش و نیازهای جمعیت هم توسعه می یابد ، توانایی های مورد نیاز یک کشاورز برای ایفای نقش خود بسیار متفاوت است.
نیازهای آموزشی ، مسکن ، تغذیه ، بهداشت در شرایط کنونی جمعیت و رشد آن با زمانی که جمعیت رشد اندکی را تجربه کند ، بسیار متفاوت خواهد بود. ما معتقدیم عدم کسب توانایی ها و آمادگی های لازم برای حضور در دورانی که در آن قرار گرفته ایم موجب گسترش وابستگی ها و تضعیف جوامعی چون ما شده است و توسعه نیافتگی به باور ما دقیقا همین است.
برای مثال اگر طفلی از دوران جنینی به دوران نوزادی و حیات در خارج از رحم مادر منتقل شود بدون آنکه توانایی زندگی در این دنیا را کسب کرده باشد یعنی راه تغذیه از طریق ناف منتفی و راه تغذیه از طریق دهان نیز فراهم نگردیده باشد ، زندگی او دچار اختلال خواهد شد و به تناسب شدت این ناتوانی اختلاف گسترده تر خواهد بود و حتی ممکن است حیات او را تهدید کند.
به همین ترتیب ، اگر نوجوان و بزرگسال بدون کسب توانایی های دوران نوجوانی و یا بزرگسالی خود در جریان نقش ها و مسئولیت های نوجوانی و بزرگسالی قرار گیرد ، نخواهد توانست به مسئولیت های خود عمل نماید.
توسعه نیافتگی همین محرومیت است که به کشورهای جهان سوم تحمیل شده است و خود در زنجیره محرومیت ها ، محرومیت های دیگری را هم موجب می شود و این نکته غالبا بسیار مورد غفلت قرار می گیرد. برای مثال کسانی که این روزها به مشکلات ناشی از رشد جمعیت در کشور اشاره می کنند و رفاه بهتر و زندگی مناسب تر را در گرو فرزند کمتر نوید می دهند ، از این نکته غفلت کردند که مشکل اصلی در جامعه ما ، تبعات ناتوانی های ملی است و کم کردن تعداد فرزندان طرح ناقص از یک واقعیت است و به هیچ وجه رافع مشکل نخواهد بود.
ما هر چند در کوتاه مدت ناگزیر از کنترل رشد جمعیت هستیم اما ریشه اصلی مشکل ما عدم کسب توانایی ها و آمادگی های مورد نیاز در دوران کنونی با مقتضیات پیچیده و گسترده آن است.
چرا پدیده مثبت ارتقای سطح بهداشت عمومی موجب افزایش نگرانی های جامعه ما می گردد و اگر از طریقی مرگ و میر کاهش یابد بایستی از طریق دیگر از تعداد جمعیت کاسته شود، چرا بایستی ارتقای امید به زندگی و افزایش جمعیت در کشوری چون ایران که هنوز بسیاری از منابع ملی آن مورد بهره برداری قرار نمی گیرد نگران کننده باشد.
ما معتقدیم ریشه اصلی این نگرانی ها همان نکته ای است که کمتر مورد توجه قرار می گیرد و آن این مطلب است که ما در دورانی وارد شده ایم که ورود در آن از بعضی جهات اجتناب ناپذیر بوده است بدون آنکه آمادگی های لازم برای زندگی فعال و سازنده در این دوران را کسب کرده باشیم . در دورانی که مشخصه آن افزایش تولید و کاهش مشقت های تولید و مشخصه دیگر آن افزایش میزان بهره وری انسان هاست چرا بایستی یک کارگر ژاپنی در طول یک روز ده هزار دلار ارز تولید کند و برای بسیاری از جمعیت ما یک روز تلاش نه تنها به درآمدهای ارزی نیانجامد بلکه در جهت تقویت تولید ملی هم نباشد.
برای تحقق توسعه بدین مفهوم که ما ذکر کردیم چه باید کرد ؟
به باور ما نقش اصلی و تعیین کننده در چنین نگرشی نسبت به توسعه آموزش و پرورش است چرا که تحقق توسعه مستلزم اقداماتی است که بخش عمده ای از این اقدامات می تواند از طریق آموزش و پرورش تحقق یابد. در درجه اول توسعه به این مفهوم مستلزم ذهنیتی است که در جامعه به وجود می آید ، ذهنیتی که استعداد کسب توانایی های مورد نیاز را دارا باشد و منظور از این ذهنیت آرزوها ، ایده آلها و برداشتی است که مردم ما از موفقیت دارند. چه ذهنیتی نسبت به کار دارند، قانون را چگونه می فهمند ، نظم را تا چه حد پذیرفته اند ، نظم را چگونه تفسیر می کنند و حوزه عمل این نظم تا کجاست ؟ نگرش عموم جامعه نسبت به زمان چیست ؟
وقتی حتی بسیاری از تحصیل کرده های ما هنوز گذران زمان را در امور بیهوده و بی ثمر به مطالعه کردن ترجیح می دهند و وقت گذرانی را سهل تر از تعمق و مطالعه می پذیرند ، طبیعتا ذهنیت لازم جهت توسعه فراهم نشده است. ایجاد ذهنیت مساعد بیش از هر دستگاهی از نظام آموزشی انتظار می رود و در درجه دوم توسعه مستلزم آموزش مهارت هایی است که همگام با تغییرات باشد که این نیز در جریانات آموزشی بایستی تحقق یابد.
همچنین نیاز به جابجایی ابزارهاست که در تلفیق با ذهنیت مساعد و توانایی و مهارت های آموخته شده ، نقش آفرینی سازنده تر جمعیت کشور را موجب شود. این همه بایستی در قالب یک مدیریت صحیح و آگاه به زمان تلفیق گردد.
در تمام آنچه ذکر شده آموزش و پرورش بیشترین سهم را می تواند داشته باشد و درست به همین دلیل است که بیشترین آمال و آرزوهای توسعه به نظام آموزشی منعطف شده است و امید می رود که از این طریق توانایی های دریغ شده از ملت در دوران های تاریک استیلای استعمار و حکام نالایق و وابسته امکان تجلی یابد...» .
۲) سیر تحول دیدگاهها و استراتژی های توسعه
مطالب زیر ، گزیده ای است ازمقاله «مسعود صوفی مجید پور» با عنوان«نظریه ی حکمرانی خوب به منزله ی سیاست توسعه» که به نوبه ی خود معرفی و نقد و بررسی کتاب «حکمرانی خوب : بنیان توسعه» از «احمد میدری» و «جعفر خیرخواهان» است.
ما در زیر به برخی از دیدگاهها و استراتژی های غالب در خصوص سیاستگذاری توسعه اشاره می کنیم.
۱ – ۲) رویکرد دولت بزرگ (از پایان جنگ جهانی دوم تا دهه های پایانی ۱۹۷۰)
پس از پایان جنگ جهانی دوم ، رویکرد دولت بزرگ به منزله ی رویکرد مسلط ، با هدف سیاستگذاری توسعه در اکثر کشورها ، تا دهه های پایانی ۱۹۷۰ ، یکه تازی می کرد. این جریان از یک طرف همزمان با بازسازی خرابی های جنگ در اروپا بود و از طرف دیگر تجربه ی بحران بزرگ ۱۹۲۹ را پشت سر داشت. لذا اکثر اقتصاددانان و سیاستگذاران اعتقاد به دولت بزرگی داشتند که امور اقتصادی را همچون امور سیاسی در دست بگیرد و به منزله ی یک نهاد قدرتمند ، شکستهای بازار را جبران کند. هر چند این تمهید در سطحی وسیع با مقبولیت مواجه شد ، اما بدون مخالف نیز نبود.
کشورهای در حال توسعه نیز با الگو برداری از کشورهای توسعه یافته و با همان استدلالهای موجود و ناتوانی و ضعف بخش خصوصی در بسیج سرمایه ، رویکرد دولت بزرگ را براساس راهنمایی مشاوران و اقتصاد دانان کینزی در غرب به اجرا گذاشتند این دوره را اگر به عنوان اولین دوره ی سیاستگذاری توسعه اقتصادی معرفی کنیم تا اواخر دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت. اما عدم کارایی و انعطاف ناپذیری بنگاههای دولتی (بیشتر در کشورهای در حال توسعه) که در معرض انواع فشارهای سیاسی و غیر سیاسی بودند ، از جمله تراکم نیروی کار در این بنگاهها و ایجاد بازدهی نزولی ، اکثر آنها را با زیان مواجه کرده بود. بدین سان بود که از میانه ی دهه ی ۱۹۷۰ رویکرد دولت بزرگ رفته رفته رو به افول گذاشت و آنچه پیش از پیش این جریان را به باد انتقاد گرفت ، وجود همزمان تورم و بیکاری (Stagflation) در اقتصادهای غربی خاصه آمریکا بود و مجالی فراهم شد برای جریانی که طرفدار اقتصاد بازار و رویکرد دولت کوچک بود.
۲ – ۲) رویکرد دولت کوچک (از ابتدای دهه ۱۹۸۰ تا اواخر دهه ۱۹۹۰)
این جریان به عنوان جریانی غالب در ابتدای دهه ۱۹۸۰ خصوصی سازی را کمال مطلوب برای توسعه دانست و خواهان کاهش سهم بخش دولتی در اقتصاد شد . ایده ی خصوصی سازی با کوچک کردن دولت در ابتدا به آرامی آغاز شد ، اما در اوایل دهه ۱۹۹۰ ، با فروپاشی نظام کمونیستی در کشورهای شوروی و اروپای شرقی به شدت رواج یافت و بسیاری از کشورهای آفریقایی ، آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی را دربرگرفت . دیدگاه طرفداران اقتصاد بازار– که با کمک بانک جهانی و صندوق بین المللی پول سیاستهای توسعه را به اکثر کشورهای جهان تجویز می کردند – تحت عنوان سیاستهای اجماع واشنگتنی (Washington consensus) و یا سیاستهای تعدیل ساختاری نامیده شد. آنها ده اصل را به عنوان اصول تعدیل ساختاری برای اصلاحات اقتصادی معرفی کردند. این اصول عبارت بودند از: کنترل کسری بودجه ، هدفمند کردن یارانه ها ، اصلاح نظام مالیاتی ، آزاد سازی نرخ بهره ، نرخ ارز رقابتی ، آزاد سازی تجاری ، خصوصی سازی ‌، مقررات زدایی ، آزاد سازی سرمایه گذاری مستقیم خارجی و احترام به حقوق مالکیت.
آنها معتقد بودند که این اصول بهترین نتایج را به بار می آورند و قیمت های بازار از طریق مکانیسمهای عرضه و تقاضا بهترین جایگزین برای تخصیص دولتی منابع اند.
اما حوادث پایانی دهه ی ۱۹۹۰ ، همچون بحران شرق آسیا ، تجربه ناموفق کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق و بحران های متعدد مالی در طول ۲۵ سال پیش از آن طیف گسترده ای از کارشناسان بانک جهانی بیش از همه ، جوزف استیگلیتز ، اقتصاد دان ارشد و معاون سابق بانک جهانی بر عدم کارایی سیاست تعدیل و انتخاب چهار چوب تازه ی سیاستگذاری اصرار ورزیدند. استیگلیتز سیاست اجماع واشنگتنی را نقد کرد و ضرورت اتخاذ اجماع پسا واشنگتنی (Post Washington consensus) را به عنوان یک راهبرد جدید سیاستگذاری مطرح ساخت (میدری ، ۱۳۸۱ : ۲) . نباید فراموش کرد که انتقاد از این سیاستها به کارشناسان بانک جهانی محدود نشد ، بلکه بسیاری از اقتصاددانان و از جمله اقتصاد دانان نهادگرا مانند داگلاس نورث نیز از ابتدای دهه ۱۹۹۰ منتقد سیاستهای تعدیل بودند.
۳ – ۲) سیاست حکمرانی خوب (از اواخر دهه ۱۹۹۰ تا ...)
مقبولیت نسبی انتقادهای فوق و پذیرش دیدگاههای رقیب سیاستهای تعدیل ساختاری ، نهادهای بین المللی پولی و مالی مانند بانک جهانی ، برنامه ی عمران سازمان ملل و تا حدودی صندوق بین المللی پول را واداشت تا سیاست «حکمرانی خوب» (Good governance) را به عنوان راهگشای معماری توسعه مطرح کنند ، در این سیاست جدید مسئله ی ابعاد دولت (کوچک سازی) نقش محوری خود را به توانمند سازی دولت داده است. گرچه اقتصاد بازار کماکان هدف نهایی است ، اما شیوه ی گذار به اقتصاد بازار با سیاستهای تعدیل ساختاری متفاوت است.
حکمرانی در لغت به معنای اداره و تنظیم امور است و به رابطه میان شهروندان و حکومت کنندگان اطلاق می شود. بر اساس تعریف برنامه عمران سازمان ملل «حکمرانی خوب» ، مدیریت امور عمومی است براساس حاکمیت قانون ، دستگاه قضایی کار آمد و عادلانه و مشارکت گسترده ی مردم در فرایند حکومتداری (میدری ، ۱۳۸۳ : ۹۴) .
بانک جهانی حکمرانی خوب را بر اساس شش ویژگی یا شاخص تعریف می کند :
۱) حق اعتراض و پاسخگویی (Voice and Accountability) ؛ مفهوم این شاخص ، تغییر منظم دولتها ، نظام حقوقی شفاف و عادلانه ، توزیع برابر فرصتها ، میزان آگاهی صاحبان کسب و کار و تغییر و بازمهندسی در قوانین و رویهّ هاست.
۲) ثبات سیاسی و عدم خشونت (Political and Violence instability) ؛ این شاخص عبارت است از میزان آشوبهای شهری ، کودتا ، ترور و اعدامهای سیاسی ، ناآرامیهای اجتماعی ، تنشهای قومی ، تدابیر قهری برای حفظ قدرت ، قطبی شدن طیفهای سیاسی ، نزاعهای اجتماعی و اعتصابها .
۳) بار مقررات (Regulatory Burden) ؛ این شاخص درباره ی مواردی چون میزان مداخله ی دولت در اقتصاد ، نحوه ی کنترل قیمتها و دستمزدها ، میزان و کیفیت موانع تعرفه ای و غیر تعرفه ای ، گستره ی مداخله دولت در نظام مالی ، حجم مقررات دست و پاگیر صادرات و واردات ، میزان اثر بخشی سیاستهای ضد انحصار و سایر مقررات اضافی قابل ذکر است.
۴) حاکمیت قانون (Rule of law) ؛ شاخص فوق با گزینه هایی چون هزینه های تحمیل شده به دولتها به واسطه ی جرم و جنایت در جامعه ، کیفیت اجرای قراردادهای خصوصی و دولتی ، میزان اعتماد مردم به مسئولان در حفظ داراییها و میزان ثروت آنها ، ظرفیت بخش خصوصی در اقامه ی دعوی علیه حکومت ، میزان اعتماد بخش خصوصی به نظام قضایی و سرانجام کارایی نیروهای امنیتی در ایجاد امنیت برای شهروندان قابل اندازه گیری است.
۵) مبارزه با فساد(Corruption) ؛این شاخص نیز میزان فساد در میان مقامات رسمی ، شیوع فساد در نظام سیاسی به منزله ی تهدید علیه سرمایه گذاری خارجی ، تأثیر فساد بر جذابیت کشور برای فعالیت اقتصادی ، فراوانی فساد در میان مقامات عمومی و شیوع پرداخت رشوه برای اخذ مجوزهای اقتصادی را اندازه می گیرد.
۶) اثر بخشی دولت (Governance Effectiveness) ؛ آخرین شاخص نیز مفاهیمی چون سیاستگذاری به نفع کسب و کار ، کارایی نهادهای دولتی ، کیفیت کارکنان دولت ، توانایی دولت در اجرای برنامه های خود ، استقلال استخدام و خدمات کشوری از فشارهای سیاسی و غیره را در بر می گیرد(هفته نامه برنامه ریزی کشور ، ۱۳۸۳ : ۱۲) .
در این تعریف هر قدر ویژگیهای مثبت مانند حاکمیت قانون ، پاسخگویی و اثربخشی دولت در یک جامعه بیشتر و فساد ، مقررات اضافی ، بی ثباتی سیاسی و خشونت کمتر باشد ، حکمرانی در‌آن جامعه برای نیل به توسعه اقتصادی مناسبتر خواهد بود.
ادبیات مربوط به این موضوع در چند سال گذشته به طور گسترده ای در سطح جهان انتشار یافته است. اما در ایران احتمالا چیزی بیش از یک پایان نامه و یک کتاب به زبان فارسی وجود ندارد. کتاب مورد بررسی تحت عنوان «حکمرانی خوب : بنیان توسعه» کتابی است مشتمل بر پانزده مقاله که یک لوح فشرده نیز ضمیمه آن است.
با نگاهی به فهرست کتاب متوجه می شویم که مقالات در سه بخش تنظیم شده است و هر بخش پنج مقاله را شامل می شود...» .
در آخر باید اشاره کنیم که براین کتاب انتقاداتی نیز وارد شده است(همانجا ، صفحه۱۴ ).
۳) جستجوی راهبردی برای توسعه روستایی
«توسعه روستایی صرفا به معنای توسعه کشاورزی نیست ؛ همچنین بخشی از رفاه اجتماعی نیست که با تأمین مالی مناطق روستایی و رفع نیازهای اولیه و اساسی انسان مرتفع گردد ، بلکه طیف وسیعی از فعالیت های گوناگون انسانی را شامل می گردد که مردم را به استقلال فکری و عملی و از میان برداشتن ناتوانی های ساختاری قادر می سازد. ناتوانی هایی که آنها را در اسارت شرایط نامساعد زندگی نگهداشته است. به این ترتیب ، منظور و هدف توسعه ی روستایی بسیار گسترده است ... » (کرامت الله زیاری ، ۱۳۸۰ : ۶۲ – ۶۱ ) .
«بانک جهانی ، توسعه روستایی را چنین تعریف می کند : توسعه ی روستایی ، نوعی استراتژی است که برای بهبود زندگی اقتصادی – اجتماعی گروه مشخصی از مردم ، یعنی روستائیان فقیر ، طراحی می شود. این استراتژی در پی گسترش دادن منافع توسعه در بین فقیرترین افرادی که در نواحی روستایی به دنبال امرار معاش هستند انجام می پذیرد. از نظر بانک جهانی ، فقرای روستایی شامل کشاورزان خرده پا ، اجاره نشین ها و خوش نشین ها می شود (کرامت الله زیاری ، به نقل از : دیوید ، ام لی و پی جوردی ، ۱۳۷۰ : ۵۷).
«مسأله مهم در توسعه ی روستایی ، توسعه ی همه جانبه است. اهداف برنامه ریزی در بعضی و یا همه صفات مرتبط با هم که در ذیل می آید ، پیشنهاد می گردد :
۱) به منظور بهبود معیارهای زندگی و یا بهزیستی توده ی مردم و نیازهای اساسی آنها ، همچون غذا ، مسکن ، پوشاک و اشتغال.
۲) بالا بردن میزان بهره دهی مناطق روستایی و کاستن از آسیب پذیری در قبال خطرات طبیعی ، فقر و استثمار در این مناطق و برخوردار ساختن این مناطق از یک رابطه ی منفعت آمیز متقابل با بخشهای دیگر اقتصاد منطقه ای ، ملی و بین المللی.
۳) توجه به توسعه ی خودگردان
۴) توجه به عدم تمرکز اداری
منظور از کلمه ی «همه جانبه» به عنوان پسوندی برای توسعه ی روستایی یک جهش چند منظوره در برنامه ریزی روستایی است. درحقیقت ، توسعه ی روستایی صرفا با مسائل کشاورزی در ارتباط نیست ، بلکه با همه ی جوانب زمین ، جامعه و اقتصاد روستایی مرتبط است. توسعه باید از لحاظ تئوریک ، متوازن باشد و ماهیت به هم پیوسته و تقویت کننده ی بخشهای فرعی مختلف نظام روستایی، تنظیم خط مشی و برنامه ریزی توسعه ملی را ایجاب نماید(کرامت الله زیاری ، ۱۳۸۰ : ۶۳) .
«انواع راهبردهای توسعه ی روستایی شامل راهبرد فن سالارانه یا تکنوکراتیک ، اصلاح طلبانه ، رادیکال و نظام مبتنی بر بازار آزاد می شود (همان ، صفحه ۶۱). « عوامل مؤثر بر توسعه روستایی به ترتیب عبارتند از : سیاست ارضی ؛ سیاست تکنولوژیکی ؛ سیاست اشتغال ؛ سیاست های آموزشی ، تحقیقاتی و ترویجی ؛ سیاست مؤسسات روستایی ؛ سیاست صنعتی کردن روستا ؛ سیاست قیمت گذاری ؛ سیاست حلقه ای ارتباط با دیگر بخشهای اقتصادی ؛ سیاست حمایتی ؛ سیاست های توجه به توسعه ی هماهنگ (همان ، ۶۶) .
«توسعه ی روستایی حوزه ای بسیار وسیع و متنوع است ، اما به طور کلی می توان آن را در پنج بخش زیر خلاصه کرد:
۱) مدیریت منابع طبیعی
۲) امور زیربنایی
۳) مدیریت منابع انسانی
۴) توسعه کشاورزی ۵. توسعه ی فعالیتهای غیر کشاورزی .
علاوه بر این تنوع و گستردگی اجرای برنامه های توسعه ی روستایی در کشوری مانند ایران با چالش دیگری مواجه است و آن پراکندگی جغرافیایی ۶۸ هزار آبادی مسکونی روستایی است که مسئولیتهای هر برنامه ریز توسعه را دشوار و پیچیده می کند» (غلامرضا فروهش تهرانی – مهدی مهدوی ، ۱۳۸۳ : ۴۸) . « در ایران بیش از چهار دهه در برنامه ریزی توسعه ملی به روستاها نیز توجه شده است. اما کارگزاران توسعه بیش از آنکه به مفهوم فراگیری توسعه روستایی توجه داشته باشند، عمران روستایی را مد نظر داشته اند.نبود یک راهبرد جامع در این امر و ناهماهنگی میان سازمانهای مرتبط با روستا ، کم توجهی به مشارکت روستاییان در امر توسعه ، فعالیتهای عمرانی را نیز تحت تأثیر قرار داده است » ( فیروزنیا ، افتخاری ،۱۳۸۲).
در این قسمت از مقاله مناسب دیدیم عین مباحث مطرح شده در میزگردی را که با عنوان «در جست و جوی راهبردی برای توسعه ی روستایی» و با مشارکت اساتید بزرگوار ، آقایان دکتر منصور وثوقی (دانشیار دانشگاه تهران) ، دکتر غلامرضا غفاری (استادیار دانشگاه تهران ) ، دکتر محمد جواد زاهدی (استادیار دانشگاه پیام نور) و غلامرضا فروهش تهرانی (عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات و بررسی مسائل روستایی جهاد کشاورزی) تشکیل شده است و درماهنامه ی تخصصی اطلاع رسانی و بررسی کتاب ، سال هشتم – شماره سوم ، دی ۱۳۸۳ به چاپ رسیده است ، نقل کنیم. ما آن را از برخی از تئوری های غامض و عمدتا نظری در خصوص توسعه ی روستایی ، مفیدتر یافتیم.
صاحبنظرانی که دیدگاههای آنها درباره ی توسعه روستایی مطرح شده است ، همگی استادان دانشگاه و از زمره ی پژوهشگران کارآزموده ی مطالعات روستایی یا از دست اندکاران برجسته برنامه ریزی در کشورند که علاوه بر اشاره به برخی مباحث نظری از تجارب عملی خود در امور مرتبط با توسعه نیز سود جسته اند. و همین موجب شده است که بحث ، علاوه بر آن که از پشتوانه نظری خوبی برخوردار باشد ، از حیث شمول به تجارب عملیاتی و نقد تحلیلی سیاست های به کار بسته شده نیز اطلاعات مفید و قابل استفاده ای به دست دهد.
در این قسمت ، توجه خوانندگان گرامی را به مباحث مطرح شده در این میزگرد جلب می کنیم :
غفاری : در مباحث توسعه روستایی و تحولات روستایی چیزی که به صورت برجسته دیده می شود این است که متولی توسعه روستایی همچنان حکومت و دولت است. آیا فکر می کنید متولیانی خارج از بخش دولتی هم در امر توسعه روستایی فعال شده اند؟
ـ تهرانی : ما بعضی مؤسسات را در سالهای اخیر یعنی از سال۷۵ به این طرف داریم که در حوزه ی توسعه روستایی مشغول به کار شدند.
بعضی از سازمانهایی را هم الان به صورت N.G.O داریم که فعال شدند نه اینکه واقعا این کار به فعلیت رسیده باشد ، ولی این تمایل را دارند که خیلی از این فعالیتها را در زمینه تغییر در روستاها را که تا به حال دولت متولی آن بوده ، خودشان انجام بدهند. البته هنوز خیلی جوان اند و تا ریشه های این جریان تنومند شود شاید فاصله زمانیِ زیادی باید طی شود.
ـ غفاری : در ادبیات این حوزه یک تفکیکی بین عمران روستایی و توسعه روستایی مطرح می شود و به نظر می رسد خیلی از برنامه های توسعه روستایی ما بیشتر به تدبیرات مورفولوژیک و بیشتر آن تدبیرات مورفولوژیک و تغییراتی که بیشتر خصلت عمرانی دارند مربوط می شود و آن چیزی که امروز در ادبیات جدید توسعه مورد توجه است ، کمتر مد نظر بوده است.
ـ وثوقی : این تأکید بر عمران علی الخصوص تغییرات کالبدی و فیزیکی در جامعه ی روستایی ایران بیشتر مربوط می شود به بعد از انقلاب اسلامی ، برنامه هایی که هم از جانب جهاد اجرا شد تحت عنوان بهسازی هم از جانب بنیاد مسکن انقلاب اسلامی تحت عنوان طرحهای هادی شکل گرفت، در این زمینه فعالیتهای خیلی زیادی داشتند و تاکنون روستاهای پرجمعیت زیادی را تحت پوشش قرار داده اند. منتها در ابتدا احتمالا این تغییرات فیزیکی از کشورهای دیگری مثل کوبا و چین گرفته شد و اهداف اقتصادی داشت ،اهداف اقتصادی از این جهت که ما با مسئله بسیار بزرگی که مسئله مهاجرت روستا به شهر بود رو به رو بودیم مهاجرت از روستا به شهر که از قبل از انقلاب شروع شده بود تقریبا از دهه ی ۵۰ با بالا رفتن قیمت نفت و ثابت ماندن قیمت محصولات کشاورزی شروع شده بود و بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. این الگوها بیشتر به دلیل این بود که ما بتوانیم این اضافه جمعیت روستایی را در مراکزی در درون خود مراکز روستایی جذب کنیم ، در گذشته طرح هایی در کوبا و چین ، بعد از انقلابهایی که در کشورشان صورت گرفت ، اجرا شده بود ؛ طرح هایی با عنوان موج گیر که روستا– شهرهایی ساختند که می توانست به عنوان پایگاههایی جمعیتهای متفرق روستاهای اطراف را جذب کند و مانع از آمدن اینها به شهرهای بزرگ ، از جمله پایتخت کشور شود. در ایران ابتدا خوب شروع شد ، فعالیت خیلی زیاد و دلسوزانه ای در سطح روستاها انجام گرفت و ابتدا شروع کردند به تغییرات کالبدی برای اینکه به این روستای بزرگ قیافه شهری و قابل قبول بدهند ، ولی هدف اصلی اقتصادی بود‌ ، یعنی در واقع دسترسی به یک سری منابع جدیدی که بتواند سطح اشتغال را در این مناطق بالا ببرد و از مهاجرت جلوگیری بکند. متأسفانه برنامه هایی که به وسیله جهاد و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در غالب همین کارهای عمرانی کالبدی انجام گرفته به نظرم نیمه تمام مانده یعنی آن تغییرات کالبدی انجام گرفت ولی آن اهداف اقتصادی متوقف شد.
اهداف اقتصادی منوط به این بود که این مناطق بتوانند اشتغالی ایجاد کنند برای اضافه جمعیت که اینها به سمت شهرهای بزرگ حرکت نکنند ولی چنین چیزی نشد.
ـ غفاری : آقای دکتر وثوقی بیشتر بر مباحث عمرانی بعد از انقلاب تأکید نمودند ، ولی به نظر می رسد که این مباحث قبل از انقلاب هم مطرح بوده است. مؤسساتی که تشکیل شدند مثل بنگاه توسعه و عمران آنچنان که از نام آنها هم به نوعی بر می آید و مؤسسات دیگر و کارهایی که در این برنامه ها انجام شده ، ناظر بر این است که قبل از انقلاب هم این دید عمران گرایی غالب بوده است و در بعد از انقلاب این نوع نگاه را با یک سیاست دیگری تحت عنوان سیاستهای حمایتی ارتباط می دهند . این نگرش تحت تأثیر انقلاب شکل گرفته است. به دلیل بار ایدئولوژیکی که انقلاب داشت و به نوعی درصدد این بود که محرومیت زدایی کند ، نگاه اول معطوف می شد به روستاها ، و سپس به حاشیه شهرها . حالا از آقای دکتر زاهدی این پرسش را داشتم که این نگاه حمایتی چگونه موجب شده که ما برنامه را همچنان در غالب عمران گرایی هدایت کنیم و به نوعی در جامعه روستایی که متولی آن عمدتا دولت است ، حاکمیت همچنان نگاه سختی در برنامه ها دنبال کند . این در حالی است که در ادبیات جدید توسعه نگاه نرمی مطرح می شود. دکتر زاهدی : ببینید آقای دکتر، اینکه عمران روستایی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد یک امر طبیعی است ، به چند دلیل ، یکی اینکه واقعا روستاها از خیلی از خدمات محروم اند و هر جور تفکر نوسازی در این جامعه مستلزم ایجاد زیربناهایی در نقاط روستایی است . به اضافه اینکه از منظر دستگاههای مجری این کار خیلی ساده است ، عموما یک دلالت فیزیکی دارد و شما می توانید روی کاغذ و امروزه با تهیه فیلمهای ویدئویی و گرفتن عکس و...
بگویید با این اعتباراتی که به امر راه سازی تخصیص پیدا کرده، چقدر راه ساخته شد ، چقدر بنای جدید در روستا ایجاد شد ، چقدر مدرسه درست شد ، چقدر درمانگاه یا مراکز بهداشتی درست شد ، یعنی عملا می توانید صرف این هزینه ها را نشان دهید.
ولی مسئله این است که ما در کشورمان شصت و هشت هزار آبادی مسکونی داریم و این جدا از ۱۲۶ هزار یا ۱۲۷ هزار نقطه مسکونی است که ممکن است در آن یک قهوه خانه باشد ، یک تعمیرگاه باشد ، تعویض روغنی باشد. از این شصت و هشت هزار روستا در حدود بیست و دو هزار روستا کمتر از ۲۰ خانوار جمعیت دارند و ما در خیلی از زمینه ها ناگزیر می شویم اینها را از دور خارج کنیم ، چون ایجاد برخی امکانات از طریق سرمایه گذاریهای فیزیکی در این مناطق با هیچ منطق اقتصادی جور در نمی آید. ما حتی برای یک امر مشارکتی مثل تشکیل شوراها به دلیل اینکه این کار خیلی هزینه بر بود و شاید فایده چندانی هم نداشت ، روستاهای کمتر از ۲۰ خانوار را عملا از شمول تشکیل شورای روستایی خارج کردیم ، گفتیم هرجا که جمعیت آن بالای ۲۰ خانوار باشد در آن انتخابات شوراها را برگزار می کنیم. این یک محدودیت جدی است که ما داریم. با توجه به این نکته می خواهم بگویم که کثرت نقاط روستایی محروم ، وضعیتی را برای ما پیش می آورد که ما هر چه کار عمرانی بکنیم باز ممکن است در عمل گره گشا نباشد. از حیث رفع نیازهای روستاییان چون شدت محرومیت خیلی بالاست ، فقدان امکانات خیلی بالاست ، فقدان امکانات خیلی جدی است و تعداد نقاط روستایی آن قدر زیاد است که عملا این کار عمرانی را با یک محدودیتهای جدی مواجه می کند. منتها مشکل ما صرف نظر از این محدودیتها این است که تصور روشنی از ادغام فعالیتهای عمرانی با اهداف توسعه روستایی نداریم ، از ابتدا هم این را نداشتیم . یعنی ما از برنامه چهارم که فصل عمران روستایی را جدا کردیم و بعد هم گفتیم نیازهای اجرای اصلاحات ارضی اقتضا می کند که مثلا یک دستگاه وزارتخانه ای داشته باشیم که فعالیتهای عمران روستایی در آن متمرکز باشد و وزارت تعاون و امور روستاها و بعد وزارت کشاورزی و عمران روستایی را درست کردیم. از آن زمان این را کنار ایده های توسعه ندیدیم ، برای اینکه مشکل ما در جای مهم تر است و آن اینکه ما کمتر به این نکته توجه کردیم که دلالت و معنای توسعه ی روستایی در کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه خیلی با هم متفاوت است. در کشورهای پیشرفته تکلیف خیلی روشن است ، آنها می خواهند تحت عنوان توسعه ی روستایی تکنولوژی را وارد روستا بکنند و محیط روستا را آماده کنند برای یک حرکت خودبخودی که الان چندین دهه است در جوامع پیشرفته ی غربی آغاز شده است و آن مهاجرت معکوس از شهر به روستا است. دولتها هیچ نقشی در شکل گیری این جریان مهاجرت معکوس نداشته اما وقتی می بینند که مردم خودشان مایل اند این شهرهای آلوده و پر ازدحام را رها کنند و بروند در محیطهای روستایی که آرامش بیشتری دارد و به طبیعت نزدیک تر است ، وقتی این جریان را می بینند می خواهند محیط روستا را برای این کار آماده کنند. بنابراین توسعه روستایی در آنجا به این معنی است. ولی ما در جهان سوم یک دلالت دیگر باید از توسعه ی روستایی داشته باشیم و آن این است که از طریق توسعه روستایی باید شرایطی را فراهم کنیم که روستائیان کمتر به شهرها هجوم بیاورند . چون هجوم روستاییان به شهرها عملا تمام دستاوردهای ما در خصوص توسعه ملی و حرکتهای نوسازی جامعه را خنثی می کند ، ما با هجوم عجیب و غریب روبرو هستیم که روند توسعه ملی را به شدت دچار آسیب می کند همین الان نگاه کنید ما اگر بخواهیم در شهرهای بزرگ کشورمان با مسئله آسیبهای اجتماعی ، با مسئله فقر ، فحشا ، تکدی گری ، کودکان خیابانی ، اعتیاد و ...مقابله کنیم یک راهش این است که جلوی هجوم روستاییان به شهرها را بگیریم. این موضوع کارتن خوابها که این روزها بحث روز جامعه ما است ، دانشجوها می روند جلوی بهزیستی تحصن می کنند شب می خوابند برای اینکه یک تکلیفی برای کارتن خوابها روشن شود‌ ، این با ساختن چند سوله و چند سالن که ما اینها را اسکان بدهیم حل می شود ، حل این مستلزم این است که برویم به سراغ خاستگاه این مشکل ، برویم آنجا که روستایی می خواهد به خاطر اینکه امکانات در روستا وجود ندارد به شهر هجوم می آورد و در شهر هم جذب زندگی و اقتصاد شهری نمی شود کارتن خواب می شود ، حاشیه نشین می شود ، در زندگی حاشیه نشینی ، دزدی ، تکدی گری ، فحشا ، همه این آسیبهای اجتماعی هست. بنابراین ما توسعه ی روستایی را می خواهیم برای اینکه از نقش منفی که روستاها می توانند در فرآیند توسعه ملی ایفا کنند ممانعت کنیم ، باید بدانیم هدفمان چیست ما اگر واقعا خوب بیاییم این اسناد برنامه ها را نگاه کنیم ، می بینیم که ما نمی دانستیم توسعه روستایی را برای چه می خواهیم . آیا منظورمان از توسعه روستایی این است که روستاها را گسترش بدهیم ؟ آنها را در وضع روستایی تثبیت کنیم ؟ بالاخره چه کار می خواهیم بکنیم ؟ ما تئوریهای مختلف را از دیگران گرفتیم. من در جایی بررسی کردم و نشان دادم که ما مثلا از الگوهایی که کلارک هیرشمن می گوید همه اینها را به طور همزمان ما به کار گرفتیم ، اصلا هم توجه نکردیم که بعضی از این الگوها نقیض همدیگرند. یعنی الگوی هیرشمن اصلا با الگویی که کلارک می گوید هم زمان قابلیت اجرا ندارد. او می گوید قطبهای توسعه درست کنیم این می گوید بیاییم شرایطی را درست کنیم مثلا یک کشاورزی توسعه یافته و رشد یافته بتواند پایه توسعه اقتصادی و ملی قرار بگیرد. اینها با همدیگر خیلی هماهنگ نیست. ولی ما همه ی این چیزها را به شکل آشفته به کار گرفتیم فقط به دلیل اینکه نمی دانستیم می خواهیم چه کار کنیم ، می خواهیم برای چه روستاها را توسعه بدهیم ، می خواهیم با اینها به چه هدفی در ایران دست یابیم.
ـ غفاری : همان طور که دکتر زاهدی مطرح کردند ما تا به امروز شاید بشود گفت که آن سیاست مناسب و استراتژی مناسبی که باید در ارتباط با توسعه روستاییمان داشته باشیم نداریم. نگاهها نسبت به جامعه ی روستایی معمولا نگاههای کلان گرایانه و از بیرون است. گاهی تحت عنوان نگاه تکنوکراتیک هم از آن یاد می کنند که ما می بینیم بعد توسعه را هم تقلیل می دهیم به بحث عمران و یک سری فعالیتهای فیزیکی که به تعبیر شما این فعالیتها را هم خیلی راحت می شود انجام داد و هم خیلی راحت گزارش کرد. در شرایط فعلی روستاهای ما پس از انقلاب و جنگ خیلی تغییرات داشته اند. به نظر من تأثیر جنگ بیش از انقلاب بوده است. جنگ روستاییان را از آن فضا و آن محیط خودشان خارج کرد. قبلا خارج شدن روستاهایی خیلی محدود بود و بیشتر هم در روستاهای نزدیک شهر بود ، اگر مشارکت می کردند و به نوعی خودشان را نشان می دادند در فرایندی مربوط به انقلاب ، اما در جنگ عملا ما می بینیم که در روستاها مشارکت داشتند ، آدمها از آن محیط و فضای خودشان خارج شدند و آن هم از اقصی نقاط از شمال شرقی ایران حرکت می کنند و می آیند تا جنوبی ترین نقطه.
فرد روستایی این مسیر را و فضاهای شهری و روستاهای دیگر را شاید برای اولین بار باشد که می بیند ، بنابراین تحرک روانی ویژه ای در این فرد به وجود آورده است. از طرف دیگر تحولاتی ساختاری به دلیل انقلاب و جنگ صورت گرفته است. روستاییان ، مثل سابق نیستند. ما الان خیلی وقتها می بینیم که به لحاظ ویژگیهای شخصیتی ، مردم روستاهای ما در سالهای اخیر خیلی نزدیک می شوند به آدمهایی که در شهر زندگی می کنند. الان کمتر روستایی را دارید که در آن دانشجو نباشد و تعدادشان هم قابل توجه است. این نیروی جدید تحول قابل توجهی را در ذهنیت روستاییان به وجود آورده است. در چنین شرایطی اگر ما بخواهیم به یک راهکار مناسب و به یک الگوی توسعه ای مناسب به خصوص در جامعه روستاییمان و با حجم روستاییمان دست یابیم چه کار باید بکنیم ؟
زاهدی : به نکته مهمی اشاره کردید. تحولی که از درون جامعه ی روستایی آغاز شده قابل مطالعه است و شاید اگر ما بخواهیم هنری به خرج بدهیم این است که قواعد و قانونمندیهای این تحول را بشناسیم و بتوانیم اینها را تئوریزه کنیم و بر مبنای آنها استراتژیهای توسعه ی روستایی را برای خودمان تعریف کنیم. من در ارتباط با این نکته یک مصداقی را عرض کنم. ما در سالهای ۸۰ تا ۸۲ مطالعه ای برای جهاد کشاورزی انجام می دادیم در خصوص نقش اعتبارات خرد روستایی در فرآیند توسعه روستاها. از ابتدا بنا بود که اگر به الگوی مشخصی برای توسعه رسیدیم این الگو را با کارگاههای آموزشی که در روستا تشکیل می دهیم با روستاییان در میان بگذاریم و نظر آنها را هم در خصوص این الگو کسب کنیم. ما رسیدیم به اینکه صندوقهای قرض الحسنه ای که در روستاها تشکیل می شود ، می تواند در تأمین مشارکت در فرآیند توسعه روستایی خیلی مؤثر باشد ، منتها یک چارچوبهای عملیاتی باید تعریف می شد. ما یک کارگاه آموزشی با حضور روستاییان چهار منطقه تشکیل دادیم. نکته ای که برای من خیلی جالب بود این بود که روستاییان اصلا از ما نمی خواستند که برای ما راه بسازید. حمام بسازید این مشکل را داریم ، این چیزی بود که من همیشه در تجربه تحقیقات روستایی که داشتم با آن رو به رو بودم. چون محقق وقتی می رود با روستاییان صحبت می کند ، در جا شکایت نامه می آورند. اینها اصلا از این چیزها با ما حرف نمی زدند، اتفاقا می گفتند که ما از شما یک خواهشی داریم ، برای ما باز هم از این کلاسها بگذارید و به ما بگویید که ما خودمان چه کار می توانیم بکنیم برای خودمان . ما بحث مان این بود که شما از این پس اندازهای خردی که دارید می توانید برای توسعه روستایی استفاده کنید یعنی یک مشارکت جدی تر و آنها خودشان داوطلب بودند که این مشارکت را جدی تر داشته باشند. اصلا دولت را به عنوان متولی که باید کار توسعه را او به عهده بگیرد ، در نظر نداشتند یعنی فکر می کردند که دولت خودش آن قدر گرفتار است که توانایی حل این مسائل را ندارد. ما باید از این تجربه این نکته را بتوانیم تئوریزه کنیم که الان شاید نیاز مرحله ی توسعه در کشور ما توانمند سازی روستاها به تمام معنی کلمه باشد ، هم توانمند سازی از بعد اقتصادی هم توانمند سازی در تصمیم سازی و مشارکت در برنامه ها در اعلان نیازهایشان ، ما نباید روستاییان را به عنوان شهروندان درجه دوم نگاه کنیم که ما اینجا بنشینیم و برای شان تصمیم بگیریم ، اینها زندگی خودشان است باید برای آنها امکاناتی فراهم شود که بتوانند چیزی را که نیازشان است ، اعلام کنند. سهم خود یاری ای هم که دولت طلب می کند حتی برای فعالیتهای عمران روستایی چیز کمی نیست ، وقتی قرار است روستاییان چیزی بین ۳۰ تا ۷۰ % هزینه پروژه های عمرانی روستایی را تأمین کنند چرا خودشان در تعیین اولویت نیازهایشان دخیل نباشند و اگر ما فکر می کنیم که اینها نمی توانند خوب اولویتها را تعیین کنند و دید آینده نگر ندارند بیاییم به آموزش و پرورش توجه کنیم ، بیاییم بررسی کنیم که چه طور می شود سرمایه اجتماعی در روستاها ایجاد کرد‌، چه طور می شود برای اینها مشارکت بیشتری تأمین کرد ، می دانید که دانیل لرنر یکی از برجسته ترین صاحبنظرهای توسعه است ، به لحاظ اینکه ۷۳ کشور جهان سومی را مطالعه کرده و الگوی توسعه ای که لرنر ارائه کرده ، الگوی توسعه ای مشارکتی مبتنی بر دموکراسی است. یعنی می گوید توسعه به معنای ایجاد یک جامعه مشارکتی است. ما باید روستاییان را با حقوق شهروندی شان آشنا کنیم ، با همان سه زمینه ی اصلی که مارشال می گوید. یعنی بگوییم حقوق مدنی تان چیست ، حقوق سیاسی تان چیست ، حقوق اجتماعی تان چیست ، اینها کاری است که روشنفکران جامعه باید بکنند این (NGO) هایی که آقای تهرانی هم اشاره کردند و الان در سطح جهانی هم واقعا اینها نقش مؤثری را ایفا می کنند‌ ، اینها باید بروند سراغ این جور چیزها ، خیلی از NGO های ما در واقع زایده های بخش دولتی اند نه یک سازمان غیردولتی ، یک NGO پوششی است برای اینکه برخی از رانتهای دولتی بهره مند شوند در حالی که معنای واقعی NGO این نیست. یعنی NGO باید جمعی از روشنفکران دلسوخته را بتواند سازمان بدهد که ایده های روشنی را بتوانند به شکل سازمان یافته برای بهبود وضعیت در یک جریان اجتماعی خاص به کار بگیرند ما این را متأسفانه هنوز خیلی خوب و جدی نداریم. با اینکه بحث و گفتگو در این مورد کم نیست.
ـ وثوقی : توانمند سازی که الان بانک جهانی هم خیلی تأکید بر آن دارد ، حرف درستی است باید آموزشهای لازم را بدهیم و این جاهایی که گفتید که ما نزدیک ۶۸ هزار روستا داریم که بسیاری از آنها زیر بیست خانوارندو در شرایط بسیار اسفناکی زندگی می کنند. ومهم ترین مسئله شان نداشتن آب آشامیدنی است. درروستاهای اطراف بیرجند روستاییان در غار زندگی می کنند. بنابراین برنامه ی توانمند سازی باید به روستاهایی محدود شود که از حداقل امکانات برخوردارند البته من نفی نمی کنم مسئله توانمند سازی را ولی تا مشکلات ساختاری ما حل نشود توانمند سازی نمی تواند به منزله راه حلی برای همه روستاهای ایران باشد . در روستاهای پراکنده ای که آب خوردن ندارند یا از نظر درآمدی در شرایط بسیار وحشتناکی زندگی می کنند ، فقط قطعات زمینی دارند که این زمینها هم دیم است ، شما هر چقدر بروید برای اینها کلاس تشکیل بدهید ، ثمره ای ندارد. بله،در مورد روستاهای شمال ، حرفتان دست است. یا در مورد برخی از مناطق غرب ایران که آب فراوان دارد ، نسبتا درست است. به نظر من علت اینکه اول بحثهای عمرانی مطرح شده ، این است که بسیاری از روستاها از حداقل امکانات محروم بودند. بنابراین ضمن حل تدریجی مشکلات ساختاری ، برنامه های توانمند سازی به تدریج باید در روستاهای ایران گسترش پیدا کند.
ـ زاهدی : منظور من یک جریان همبسته است ، نه اینکه فقط بر توانمند سازی تأکید کنیم. الان در دنیا به مفهوم توسعه با یک رویکرد جدید نگریسته می شود. می گویند توسعه سه مؤلفه اصلی باید در خودش باشد. یکی همین موضوع توانمند سازی است یکی دموکراسی مشارکتی و دیگری هم سرمایه اجتماعی. مشکلی که جهان سوم دارد این است که نظامهای توتالیتری در اغلب این کشورها وجود دارد که نقد قدرت در‌ آن امکان پذیر نیست . جایی که شما نتوانید قدرت را نقد کنید ، آن وقت نمی توانید بگویید اعتباراتی که برای پروژه های توسعه تخصیص پیدا می کند ، چگونه صرف می شود. این یک مشکل جهانی بوده و در تمام سالهای بعد از جنگ جهانی دوم از دهه پنجاه تا دهه ی هشتاد این مسئله وجود داشت. یعنی می دیدند که این دولتها حتی کمکهای بین المللی را هم به شکل خاصی می برند مصرف می کنند. نمونه اخیر آن کمکهایی بود که به کشور عراق در زمان صدام صورت گرفت.
ـ وثوقی : شما درست می فرمایید که ما به یک شکلی می توانیم توانمند سازی را در جاهایی هر چند ناقص انجام بدهیم ولی مشکل ما چیز دیگری است. الان مناطقی در ایران وجود دارد که به تدریج از بی آبی از بین می روند ، یعنی وصل به کویر می شوند ، حدود صد و پنجاه سال دیگر برخی مناطق حاشیه ی کویری ایران قابل سکونت نیست ، اینها مسائل ساختاری ایران است و ما مجبوریم که در زمینه های عمرانی دست به فعالیتهایی بزنیم و این روستاها را به جاهایی منتقل کنیم. همین کاری که جهاد به عنوان بهسازی انجام می دهد کار خوبی است. منتها اهداف اقتصادی باید مورد توجه قرار گیرد. ما می توانیم این روستاهای کوچک و بزرگ را جمع کنیم و امکانات بدهیم ، خانه بهداشت تأسیس کنیم و ... ولی در ایران این گونه اقدامات تا مراحلی پیش می رود و بعد رها می شود.
ـ تهرانی : اگر ما زمانی تمرکز مان روی جامعه روستایی بود ، به دلیل این بود که فکر می کردیم تجلی توسعه ، در فعالیتهای عمرانی است ، آب بدهیم.
تهیه و تنظیم : ملا عاشور قاضی
منبع : پایگاه اطلاع ‌‌رسانی گمیشان


همچنین مشاهده کنید