چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
نفت و امنیت ملی
در طی این دوره به خصوص در نیم قرن اخیر نفت به بازیگری مؤثر در حیات جمعی ایرانیان مبدل شده است. اكنون در سالهای آغازین دهه بیست و یكم این ماده مؤلفهای بسیار نافذ و اثربخش در امنیت ملی كشورها و از جمله ایران است و ابعاد گوناگون زندگانی مانند سیاست، اقتصاد، استراتژی نظامی و حتی فرهنگ را متأثر ساخته است. از اینرو فهم ماهیت موضوع و مكانیسم كاركرد نفت در امنیت ملی ضرورتی اجتنابناپذیر میباشد. به طور كلی باید گفت اقتصاد سیاسی كشورهای نفتخیز منطقه خاورمیانه مخصوصاً كشورهای حوزه خلیج فارس به طرز چشمگیری با متغیری به نام انرژی پیوند خورده است. به عبارت دیگر خلیج فارس بیش از هر عبارتی به انرژی ترجمه میشود و این متغیر نقش بیبدیلی در فرماسیون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منطقه ایفا مینماید.سؤال این است كه آیا امنیت ملی - منطقهای پایدار، در پرتو تمتع از این نعمت و ثروت بیزحمت قابل تأمین است؟ برای ترسیم این سیمای امنیتی تمام تلاش علمی بر این قرار میگیرد كه نفت نه صرفاً به عنوان متغیری اقتصادی بلكه به مثابه مؤلفهای سیاسی مورد بررسی قرار میگیرد. از نگاه امنیتی دو حیطه آسیبپذیریهای داخلی و تهدیدات خارجی و در شكلی جدیتر تركیب این دو عامل میتواند تأثیری تعیینكننده بر شرایط كلی كشور ما بگذارد كه در این مقال تلاش میشود ضمن توجه به بحثهای نظری در مقوله امنیت ملی، نقش نفت و انرژی در مقررات كل كشور مورد بررسی قرار گیرد. به نظر میرسد نسبت دو مفهوم امنیت و نفت و نحوه عملكرد آنها تعاملی پیچیده است كه طی دهههای اخیر تار و پود زندگی را در جامعه متأثر ساخته است.
امنیت و امنیت ملی
پرسش و كاوش در خصوص اصل بقا و موجودیت، نخستین دغدغه نوع انسان بوده و بهزیستی و شیوه برخورداری از طبیعت در مرتبه پس از آن قرار داشته است. این حساسیت همچنان استوار باقی مانده و به تعبیر »جرالد والد« اگر از نسل حاضر سؤال كنید كه میخواهید دنیا در پنجاه سال دیگر چگونه باشد و یا این كه مایلید پنج سال دیگر زندگیات چگونه باشد؟ پاسخها اغلب اینگونه شروع میشود اگر هنوز دنیایی باشد، به شرط آن كه هنوز زنده باشیم... ما با نسلی روبهرو هستیم كه بههیچ وجه مطمئن نیست آیندهای داشته باشد. این پرسش پایدار در زمانهای مختلف پاسخهای گوناگونی یافته و به مدلولهای متفاوتی ارجاع داده شده است. در پرتو تحول زمان چالشها و فرصتها متحول گردیده و در نتیجه زبان امنیتی شاهد دگردیسی چشمگیری بوده است به طوری كه اساساً از گفتمانهای سنتی، مدرن و فرامدرن امنیت سخن گفته میشود. در گفتمان سنتی دولت مقتدرترین و مشهورترین معمار ساختمان امنیتی جامعه است و نظامیان مفسران زبردست و مسلط به ساخت آن، در چنین گردونهای انسانها و دولتها گرگ همدیگر محسوب میشوند و هر واحدی باید برای مصونیت از تجاوز دیگران دیوارههای ملی را مستحكمتر ساخته و منافذ رخنه دیگران را مسدود نماید. لیپمن معتقد است: »یك ملت زمانی امن است كه در صورت اجتناب از جنگ در معرض قربانی كردن ارزشهای خود نباشد و در صورت ورود به جنگ بتواند با پیروزی در جنگ ارزشهای خود را پاس دارد« در تلقی سنتی بر عبارت »امنیت از« تأكید میشود، در حالی كه در تلقی مدرن »امنیت برای« مهم است. در گفتمان مدرن امنیت عبارت است از نیل به سطحی از اطمینان خاطر برای تحصیل و صیانت منافع ملی و به تعبیر »رابرت ماندل« امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسؤولیت حكومتهای ملی است. نگاه مدرن به امنیت نگاهی چندسویه است و طیفی از تهدیدات رإ؛ ۰۳۹;۰۳۹; مینگرد كه در زمینههای گوناگون فرصت ظهور و بروز پیدا میكند. مفهوم امنیت، ملموس و عینی نیست تا بتوان ضریب آن را با انباشت ابزارهای نظامی و استخدام ساز و كارهای اجرایی ارتقا بخشید بلكه امنیت یك نسبت و یك ربط است كه در مورد موضوعات مختلف وزنهای متفاوتی پیدا میكند. در تلقی نوین به جای توجه به تهدیدات، آسیبپذیریها مورد امعان نظر است و تهدید خارجی دارای اعتبار نازلی است. همچنین به جای مسائلی نظامی و مقدمات آن به شرایط و عوامل اقتصادی پرداخته میشود. از حدود دهه ۱۹۷۰ تعبیر جدیدی از امنیت ملی ارائه شده است كه بسیار متفاوت از گفتمان سنتی و در واقع صورت جدیدی از گفتمان مدرن امنیت ملی به شمار میآید. برخلاف واقعگرایان سنتی كه امنیت را مخصوص دولتها و جامعه سیاسی را مقدم بر فرد میدانستند و همچنین برخلاف نوواقعگرایان كه با تقسیم امنیت به انواع مختلف نظامی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و زیست محیطی نهایتاً در وادی رهیافت واقعگرایی میغلتیدند، پست مدرنیستها بر آنند كه دیگر دولتها موضوع اصلی امنیت نیستند و امنیت صرفاً در درون دولتها قابل حصول نیست بلكه دولتها به مثابه یك تئوری برای ایجاد امنیت تأسیس ولی در نهایت زاینده تهدید میشوند. به طور كلی در یك جمعبندی نهایی میتوان گفت كه به نظر واقعگرایان دولت در تكوین انگیزه و انگیخته رفتار سیاسی نقش محوری دارد، در حالی كه در گفتمان مدرن، متن در كنار دولت اهمیت مییابد و در تعالیم پستمدرنیستی دولت بدون فرد قابل تصور نیست و محوریت اصلی با افراد یك واحد سیاسی است. اندیشه بقاء در تعالیم رئالیستی از طریق تجهیز به عناصر ملموس قدرت میسر است و دولت ملی باید هرچه بیشتر خود را به عناصر قدرت تجهیز كند و برای فتح و ظفر مجدد مهیا گردد در حالی كه از نظر گفتمان مدرن قدرت نقش بازدارنده دارد و ثبات سیاسی مهمتر از فتح سرزمین و تأسیس امپراتوری است. این در حالی است كه در مكتب پستمدرنیسم سرزمین و مرز معنا ندارد و امنیت یكی بدون دیگری قابل تصور نیست. ایران و مؤلفههای امنیت ملی
مطالعه ثبات سیاسی و امنیت ملی خاورمیانه طی نیم قرن اخیر تحتالشعاع كشمكشها و جنگهایی بوده است كه خاورمیانه را در بر گرفته و در نتیجه پژوهش جامع را ناممكن نموده است. شایسته تأمل است كه جنگ و خونریزی در طی ۴۵ سال پس از جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵-۱۹۹۰) فقط در منطقه خاورمیانه دو تریلیون و سیصد میلیارد دلار هزینه داشته و این رقم عظیم از مسیر توسعه منحرف و صرف تخریب منطقه شده است. مطالعات صورت گرفته در بحث امنیت ملی ایران در سه رهیافت اصلی قابل بحث میباشد كه شامل رهیافت روانشناختی، رهیافت فرهنگ سیاسی و رهیافت اقتصاد سیاسی میشود. دو موضوع اول ارتباطی با بحث ما ندارد اما رهیافت اقتصاد سیاسی برای بررسی مسائل خاورمیانه و ایران كاربرد پیدا میكند. رهیافت مذكور طی دو دهه آخر قرن بیستم رونق بارزی در تحقیقات مسائل خاورمیانه داشته است.در این رهیافت به پیوستگی عمیق و وسیعی بین اقتصاد و سیاست تأكید میشود. انرژی فی نفسه یك متاع اقتصادی است ولی در عمل تغییرات نرخ آن تیتر سیاسیترین روزنامهها میشود و دولتها معمولاً نسبت به تغییرات حادث در نرخ جهانی فروش، سرمایهگذاری، ریسك ملی، میزان تولید و اكتشافات جدید انرژی بسیار حساس هستند. این موارد گویای عجین شدن مرزهای سیاست و اقتصاد در خاورمیانه است. جیمز بیل میگوید: »جالب توجه است كه در خاورمیانه معادله ثروت و قدرت برعكس شده است و ثروت معمولاً معلول قدرت است تا علت آن.« در حالی كه در كشورهای پیشرفته این ثروت است كه قدرت میآورد لیكن در خاورمیانه از جمله ایران قدرت در بسیاری موارد منجر به تحصیل و تكاثر ثروت بیشتر میشود و ثروت بیش از این كه عاملی اقتصادی باشد رهآوردی سیاسی به شمار میرود. رهیافت اقتصاد سیاسی ترجمهای از ماهیت اقتصاد سیاسی است. در بحث ماهیت اقتصاد سیاسی از شیوه تعامل بین سیاست و اقتصاد گفته میشود و در رهیافت اقتصاد سیاسی همین تعامل، در شیوه فرماسیون سیاست اجتماعی مورد تأمل قرار میگیرد. در این رهیافت، اقتصاد و جهتگیری اقتصادی یك فرایند سیاسی تلقی میشود و تحول و توسعه در اقتصاد ناشی از انتخابهای سیاسی، سازمان اجتماعی، فرهنگ و شرایط اجتماعی و تاریخی قلمداد میگردد. جیا كومولوسیانی در مقاله »درآمد ثابت نفتی، بحران مالی دولت و گرایش به دموكراسی« بر نقش دلارهای نفتی در استقلال دولتها و تمایل آنها برای نزدیكی به مردم در هنگامه تقلیل درآمدهای نفتی تأكید میورزد و مكانیسم استقلال و وابستگی دولت (سیاست) به درآمدهای حاصل از فروش نفت (اقتصاد) را تبیین مینماید. به نظر میرسد رویكرد اقتصاد سیاسی به لحاظ تأكید بر چندسببی بودن وقوع تحولات امنیتی و بازشماری و پرورش اسباب گوناگون، ظرفیت و جامعیت پاسخگویی را دارد و با اتخاذ چنین روشی میتوان تبعات امنیتی نوسان نرخ و میزان انرژی را در مورد ایران بررسی كرد.
نگاهی تاریخی به نسبت نفت و امنیت در ایران
با فوران چاه »نفتون« در مسجدسلیمان (۱۹۰۸ میلادی، ۱۲۸۷ شمسی) برنامه متداول حكومت و سیاست در ایران دگرگون گردید. از آن زمان به بعد تقاضای انرژی از جانب قدرتهای صنعتی اروپا و امریكا ایران را وارد معادله پیچیدهای نمود. قبل از آن نه نیاز جهانی به اندازهای بود كه مستلزم سرمایهگذاری گستردهای در ایران باشد و نه امنیت و اقتصاد ملی ایران متكی بر درآمدهای نفتی بود. به طور كلی در خلال یكصد سال اخیر شیوه عقد قراردادهای نفتی، اعطای امتیاز استخراج، انحلال قراردادها، مكانیسم فروش و بهرهبرداری با نوعی پیامد امنیتی قرین بوده است.از اعطای نخستین امتیاز نفتی به آلبرت هونس در سال ۱۸۸۳ تا پایان سده بیستم نفت نقش بارزی در میزان قدرت و حتی مشروعیت رژیمهای سیاسی ایفا كرده است. امتیازهای رویتر، دارسی، خوشتاریا، قرارداد معروف ۱۹۳۳، امتیاز نفت شمال، قرارداد گس - گلشاییان، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قرارداد كنسرسیوم و شوكهای متعدد نفتی در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۹، ۱۹۸۶، ۱۹۹۲ و سالهای پایانی قرن بیستم همگی اقتدار حاكمان سیاسی را تحت تأثیر قرار داده و در نتیجه رفاه اجتماعی را افزایش یا كاهش داده است. به نظر میرسد بخش عمدهای از زیست امنیتی جامعه ایران از ابتدا تحتالشعاع منابع انرژی بوده و این بازتاب در تاریخ یكصد ساله اخیر ایران دیده میشود.
نفت و دولت رانتی
دولت در كشورهای در حال گذار به عنوان مقتدرترین مهندس اجتماع و اقتصاد قلمداد میشود. در شرایط بیرمقی، ضعف و وابستگی نیروهای اجتماعی، دولت بازیگری است كه به طور مستقل و مستمر عرصههای عمومی و خصوصی جامعه را درمینوردد. عمق نفوذ و نقش دولت در كلیه شؤون زندگی نشانگر این است كه دولت مدیر و بسترساز دگرگونیهای اجتماعی است. یكی از بحثهای مطرح در شناخت روابط دولت و جامعه ایران، جایگاه و اقتدار بیبدیل دولت میباشد. در چارچوب این موضوع سؤالی كه طرح میشود این است كه آیا میتوان هژمونی دولت را به بهرهبرداری آن از منبع مستمر و مستقلی به نام نفت یا هر ماده خام دیگر نسبت داد و تبعات و توابع معادله دولت و عقیمسازی پروژه توسعه اجتماعی در عرصه اقتصاد سیاسی را ناشی از آن دانست. فرضیههای مطرح در پاسخ به این سؤال از قرار زیر است:
۱ - ساختار دولت در ایران طی سی سال اخیر، ساختی بوده است مبتنی بر ثروت بیزحمت نفت (رانتیر) و چنین ساختی، توسعه پایدار اجتماعی را برنمیتابد.
۲ - به واسطه استقلال مالی دولت از جامعه، دو پایه مهم توسعه اجتماعی یعنی »نظارت عمومی« و »عدالت اجتماعی« قربانی میشوند. به این ترتیب كه دولت با برخورداری از درآمدهای نفتی كه به طور مستقیم به خزانه »دولت« واریز میشود نسبت به مقوله عدالت بیتوجه میشود و در مقابل، چون جامعه »حقی« بر حكومت ندارد، در قبال آن احساس »تكلیف« هم نمیكند (نظارت اجتماعی). این شكاف و عدم تقارن همافزا، در نهایت توسعه اجتماعی را عقیم میسازد.
۳ - دولت و دولتیان (خاندان، شخصیتها و اقشار مرتبط با دولت) در نظام مبتنی بر رانتیریسم، فعال بیرقیب در عرصه اقتصاد هستند و جامعه را یارای رقابت و چانهزنی با دولت در میدان اقتصاد نیست. از اینرو نیروهای اجتماعی منتقد و مخالف، میدان مقابله خود با دولت را به عرصه »فرهنگ« منتقل میكنند و »تقابل رسانهای - فرهنگی« كار ویژه »تقابل مالی - اقتصادی« را انجام میدهد.۴ - بهرهمندی دولت از منبع مالی مستمر و مستقل، موجب حرص قدرت و امنیت بیشتر گردیده و هزینه مبارزه را افزایش میدهد. به عبارت روشنتر، دولت رانتیر با اطلاع از اشتیاق و كوشش رقبا برای تسخیر قدرت، هرگونه تحرك و خیزش در قاعده و بدنه اجتماع را، مباین با امنیت كل نظام قلمداد نموده و به این ترتیب تلاش برای تضعیف وسعت و قدرت دولت، ریسك عظیمی به شمار میآید و كل این فرایند مخالف توسعه اجتماعی است.
نفت و امنیت ملی
جمهوری اسلامی ایران به واسطه برخورداری از منابع مهم انرژی از جمله نفت و گاز اصولاً باید یكی از كشورهای مؤثر و امن بینالمللی باشد ولی دو مقوله ماهیت منابع انرژی و مكانیسم »سیاستگذاری، اكتشاف، تولید و صدور نفت« منابع انرژی را در تأمین امنیت پایدار ناتوان ساخته است. اصولاً ماهیت صنعت نفت و گاز در ایران ایجاب میكند كه یك واحد سیاسی عملاً تبدیل به بازیگر منطقهای و بینالمللی شود و در چنین فضایی دولت مولد انرژی است و شركتهای خارجی خریدار آن؛ عایدات معاملات هم نصیب دولت میشود و دولت عملاً به توزیعكننده هزینهها بین مردم مبدل میشود. نتیجه منطقی این فرایند »افزایش نرخ حكومت« و »جلوگیری از هرگونه تهدید علیه رژیم سیاسی« است. چنین حكومتی به احتمال زیاد مورد چالشهای جدید از جانب نیروهای داخلی و خارجی قرار میگیرد چون مزایای چشمگیری بر آن مترتب است و فتح حكومت، برخورداری از منابع قدرت را تداعی میكند و قدرتیابی به ثروتیابی بیشتر كمك مینماید. چون قدرت سیاسی موجب ثروت اقتصادی و تداوم آن نیز به شمار میرود، امنیت چنین رژیمی با انقباض سیاسی، بیشتر قابل تأمین است تا انبساط اجتماعی و اتفاقاً یكی از دلایل ثبات فعلی در كشورهای حوزه خلیج فارس همین است زیرا در آنجا ثروت چشمگیری بین حكومت و اقشار مختلف جامعه توزیع شده است و اصناف، اتحادیهها و سرمایهداران نفع خود را در دمكراسی و آشوبهای احتمالی مترتب بر آن نمیبینند و به تداوم وضع موجود راضی میشوند. پس از گذشت سالهای متوالی از این بهرهمندی، انسداد سیاسی از رأس هرم شكل میگیرد در حالی كه قاعده اجتماع تكثر پیدا كرده و خواهان تقسیم ثروت میشوند، درنتیجه ساختار حاكم، خود را با چالش امنیتی و استراتژیك رویارو میبیند. همچنین دولت مقتدر با سركوب تقاضاهای مردمی، مطالبات را به عرصه فرهنگ و باورها میكشاند چرا كه در میدان اقتصاد، بخش غیردولتی را یارای پاسخگویی و بازیگری نیست و نوعی جنگ رسانهای درمیگیرد كه زوایای آن در همین مبحث، پرداخته میشود. بنابراین شش محور زیر در این بحث كه همگی به اقتصاد وابسته به نفت مربوط است قابل طرح میباشد.
۱ - آفرینش گسست بین دولت - جامعه
۲ - تغییر فرایند تفاهم اقتصادی حكومت و جامعه به تقابل فرهنگی جامعه با حكومت
۳ - مصرف فزاینده انرژی
۴ - سرمایهگذاری و اكتشاف
۵ - تعمیق شكافهای منطقهای
۶ - اندیشه تحریم اقتصادی
نتیجهگیری
با مقدمات پیشین این موضوع قابل طرح است كه آهنگ امنیتی كشور به طور چشمگیری وابسته به مكانیزم بهرهبرداری از منابع نفت و گاز میباشد. این دو ماده صرفاً دو محصول قابل صدور یا مصرف نیستند بلكه منبع و سرمایه مولد جامعه هستند كه تمام شؤون جامعه اعم از اقتصاد، سیاست، فرهنگ و به طور كلی رفاه عامه را تحت تأثیر قرار میدهند. درواقع نفت در ایران ضمن تسهیل دسترسی كشور به ارزهای خارجی موجب شده كه ایران پس از كسب اعتباری ژئواكونومیك اسیر اعتبار خود شود. همین برخورداری منشاء بسیاری از مناقشات گردیده است. شاید اگر ایران فاقد نفت بود قاعده بازی در منطقه پرمناقشه خلیج فارس به شیوه دیگری سامان مییافت. در حال حاضر ایران خواه ناخواه در مدار انرژی وارد شده و اضلاع گوناگون زیست اجتماعیاش به آن مدار متصل گردیده است. به عبارتی تأمین رشد اقتصادی، مایحتاج غذایی، تجهیزات دفاعی و پرداخت تعهدات خارجی، به استخراج و صدور نفت وابسته شده است. صنایع ایران بدون هیچ رشدی سالانه نیازمند ۸ میلیارد دلار ارز است تا بتواند ادامه حیات داشته باشد، همچنین سالانه باید مقادیر چشمگیری صرف سوبسید سوخت مصرفی داخل، واردات مواد مختلف غذایی (حدود ۵ میلیارد دلار)، تجهیزات دفاعی (سالانه حدود ۲ میلیارد دلار) و سایر موارد متفرقه (بیش از ۲ میلیارد دلار) بشود و جمعاً ۱۷ میلیارد دلار درآمد لازم است تا حیات ملی بدون هیچ رشدی برقرار باشد. این در حالی است كه به عقیده یك كارشناس برجسته اقتصاد سیاسی، برای دستیابی به ۵ تا ۶ درصد رشد اقتصادی، به حدود ۷ تا ۸ میلیارد دلار اعتبار نیاز خواهد بود. تحقق گزارههای فوق منوط به تداوم و افزایش متناسب تولید نفت و صدور حساب شده آن است و اگر این امر تحقق نیابد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در زمینههای ششگانه زیر آسیبپذیر خواهد شد:
۱ - عرضه كاهشیابنده در مقابل تقاضای فزاینده
۲ - تقلیل نقش و سهم ایران در مقابل ترفیع نقش و سهم رقبای ایران
۳ - تاراج میادین و مخازن مشترك انرژیك و فروش آن توسط همسایگان
۴ - محرومیت ایران از سهمیه اضافی اختصاصی توسط اوپك بخصوص سهم ۱۰ تا ۱۵ درصدی ویژه مواقع اضطراری
۵ - ناتوانی در بازپرداخت تعهدات خارجی و نهایتاً فراهمسازی سقوط اعتبار بینالمللی
۶ - ركود صدور انرژی، فرسایش منابع و استهلاك تجهیزات استخراج
اگر قابلیت تحقق گزینههای فوق برای همه كشورهای منطقه میسر نبود، تهدیدات جدی امنیتی متوجه ایران نبود. فوریت امنیتی این موارد هنگامی ملموس میشود كه منطقه را جغرافیایی با قاعده بازی حاصل صفر در نظر بگیریم، چرا كه كاهش فروش یك كشور با افزایش فروش كشور دیگر مترادف است.
All rights reserved, Powered by Nazm Gostaran System
امنیت و امنیت ملی
پرسش و كاوش در خصوص اصل بقا و موجودیت، نخستین دغدغه نوع انسان بوده و بهزیستی و شیوه برخورداری از طبیعت در مرتبه پس از آن قرار داشته است. این حساسیت همچنان استوار باقی مانده و به تعبیر »جرالد والد« اگر از نسل حاضر سؤال كنید كه میخواهید دنیا در پنجاه سال دیگر چگونه باشد و یا این كه مایلید پنج سال دیگر زندگیات چگونه باشد؟ پاسخها اغلب اینگونه شروع میشود اگر هنوز دنیایی باشد، به شرط آن كه هنوز زنده باشیم... ما با نسلی روبهرو هستیم كه بههیچ وجه مطمئن نیست آیندهای داشته باشد. این پرسش پایدار در زمانهای مختلف پاسخهای گوناگونی یافته و به مدلولهای متفاوتی ارجاع داده شده است. در پرتو تحول زمان چالشها و فرصتها متحول گردیده و در نتیجه زبان امنیتی شاهد دگردیسی چشمگیری بوده است به طوری كه اساساً از گفتمانهای سنتی، مدرن و فرامدرن امنیت سخن گفته میشود. در گفتمان سنتی دولت مقتدرترین و مشهورترین معمار ساختمان امنیتی جامعه است و نظامیان مفسران زبردست و مسلط به ساخت آن، در چنین گردونهای انسانها و دولتها گرگ همدیگر محسوب میشوند و هر واحدی باید برای مصونیت از تجاوز دیگران دیوارههای ملی را مستحكمتر ساخته و منافذ رخنه دیگران را مسدود نماید. لیپمن معتقد است: »یك ملت زمانی امن است كه در صورت اجتناب از جنگ در معرض قربانی كردن ارزشهای خود نباشد و در صورت ورود به جنگ بتواند با پیروزی در جنگ ارزشهای خود را پاس دارد« در تلقی سنتی بر عبارت »امنیت از« تأكید میشود، در حالی كه در تلقی مدرن »امنیت برای« مهم است. در گفتمان مدرن امنیت عبارت است از نیل به سطحی از اطمینان خاطر برای تحصیل و صیانت منافع ملی و به تعبیر »رابرت ماندل« امنیت ملی شامل تعقیب روانی و مادی ایمنی است و اصولاً جزء مسؤولیت حكومتهای ملی است. نگاه مدرن به امنیت نگاهی چندسویه است و طیفی از تهدیدات رإ؛ ۰۳۹;۰۳۹; مینگرد كه در زمینههای گوناگون فرصت ظهور و بروز پیدا میكند. مفهوم امنیت، ملموس و عینی نیست تا بتوان ضریب آن را با انباشت ابزارهای نظامی و استخدام ساز و كارهای اجرایی ارتقا بخشید بلكه امنیت یك نسبت و یك ربط است كه در مورد موضوعات مختلف وزنهای متفاوتی پیدا میكند. در تلقی نوین به جای توجه به تهدیدات، آسیبپذیریها مورد امعان نظر است و تهدید خارجی دارای اعتبار نازلی است. همچنین به جای مسائلی نظامی و مقدمات آن به شرایط و عوامل اقتصادی پرداخته میشود. از حدود دهه ۱۹۷۰ تعبیر جدیدی از امنیت ملی ارائه شده است كه بسیار متفاوت از گفتمان سنتی و در واقع صورت جدیدی از گفتمان مدرن امنیت ملی به شمار میآید. برخلاف واقعگرایان سنتی كه امنیت را مخصوص دولتها و جامعه سیاسی را مقدم بر فرد میدانستند و همچنین برخلاف نوواقعگرایان كه با تقسیم امنیت به انواع مختلف نظامی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و زیست محیطی نهایتاً در وادی رهیافت واقعگرایی میغلتیدند، پست مدرنیستها بر آنند كه دیگر دولتها موضوع اصلی امنیت نیستند و امنیت صرفاً در درون دولتها قابل حصول نیست بلكه دولتها به مثابه یك تئوری برای ایجاد امنیت تأسیس ولی در نهایت زاینده تهدید میشوند. به طور كلی در یك جمعبندی نهایی میتوان گفت كه به نظر واقعگرایان دولت در تكوین انگیزه و انگیخته رفتار سیاسی نقش محوری دارد، در حالی كه در گفتمان مدرن، متن در كنار دولت اهمیت مییابد و در تعالیم پستمدرنیستی دولت بدون فرد قابل تصور نیست و محوریت اصلی با افراد یك واحد سیاسی است. اندیشه بقاء در تعالیم رئالیستی از طریق تجهیز به عناصر ملموس قدرت میسر است و دولت ملی باید هرچه بیشتر خود را به عناصر قدرت تجهیز كند و برای فتح و ظفر مجدد مهیا گردد در حالی كه از نظر گفتمان مدرن قدرت نقش بازدارنده دارد و ثبات سیاسی مهمتر از فتح سرزمین و تأسیس امپراتوری است. این در حالی است كه در مكتب پستمدرنیسم سرزمین و مرز معنا ندارد و امنیت یكی بدون دیگری قابل تصور نیست. ایران و مؤلفههای امنیت ملی
مطالعه ثبات سیاسی و امنیت ملی خاورمیانه طی نیم قرن اخیر تحتالشعاع كشمكشها و جنگهایی بوده است كه خاورمیانه را در بر گرفته و در نتیجه پژوهش جامع را ناممكن نموده است. شایسته تأمل است كه جنگ و خونریزی در طی ۴۵ سال پس از جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵-۱۹۹۰) فقط در منطقه خاورمیانه دو تریلیون و سیصد میلیارد دلار هزینه داشته و این رقم عظیم از مسیر توسعه منحرف و صرف تخریب منطقه شده است. مطالعات صورت گرفته در بحث امنیت ملی ایران در سه رهیافت اصلی قابل بحث میباشد كه شامل رهیافت روانشناختی، رهیافت فرهنگ سیاسی و رهیافت اقتصاد سیاسی میشود. دو موضوع اول ارتباطی با بحث ما ندارد اما رهیافت اقتصاد سیاسی برای بررسی مسائل خاورمیانه و ایران كاربرد پیدا میكند. رهیافت مذكور طی دو دهه آخر قرن بیستم رونق بارزی در تحقیقات مسائل خاورمیانه داشته است.در این رهیافت به پیوستگی عمیق و وسیعی بین اقتصاد و سیاست تأكید میشود. انرژی فی نفسه یك متاع اقتصادی است ولی در عمل تغییرات نرخ آن تیتر سیاسیترین روزنامهها میشود و دولتها معمولاً نسبت به تغییرات حادث در نرخ جهانی فروش، سرمایهگذاری، ریسك ملی، میزان تولید و اكتشافات جدید انرژی بسیار حساس هستند. این موارد گویای عجین شدن مرزهای سیاست و اقتصاد در خاورمیانه است. جیمز بیل میگوید: »جالب توجه است كه در خاورمیانه معادله ثروت و قدرت برعكس شده است و ثروت معمولاً معلول قدرت است تا علت آن.« در حالی كه در كشورهای پیشرفته این ثروت است كه قدرت میآورد لیكن در خاورمیانه از جمله ایران قدرت در بسیاری موارد منجر به تحصیل و تكاثر ثروت بیشتر میشود و ثروت بیش از این كه عاملی اقتصادی باشد رهآوردی سیاسی به شمار میرود. رهیافت اقتصاد سیاسی ترجمهای از ماهیت اقتصاد سیاسی است. در بحث ماهیت اقتصاد سیاسی از شیوه تعامل بین سیاست و اقتصاد گفته میشود و در رهیافت اقتصاد سیاسی همین تعامل، در شیوه فرماسیون سیاست اجتماعی مورد تأمل قرار میگیرد. در این رهیافت، اقتصاد و جهتگیری اقتصادی یك فرایند سیاسی تلقی میشود و تحول و توسعه در اقتصاد ناشی از انتخابهای سیاسی، سازمان اجتماعی، فرهنگ و شرایط اجتماعی و تاریخی قلمداد میگردد. جیا كومولوسیانی در مقاله »درآمد ثابت نفتی، بحران مالی دولت و گرایش به دموكراسی« بر نقش دلارهای نفتی در استقلال دولتها و تمایل آنها برای نزدیكی به مردم در هنگامه تقلیل درآمدهای نفتی تأكید میورزد و مكانیسم استقلال و وابستگی دولت (سیاست) به درآمدهای حاصل از فروش نفت (اقتصاد) را تبیین مینماید. به نظر میرسد رویكرد اقتصاد سیاسی به لحاظ تأكید بر چندسببی بودن وقوع تحولات امنیتی و بازشماری و پرورش اسباب گوناگون، ظرفیت و جامعیت پاسخگویی را دارد و با اتخاذ چنین روشی میتوان تبعات امنیتی نوسان نرخ و میزان انرژی را در مورد ایران بررسی كرد.
نگاهی تاریخی به نسبت نفت و امنیت در ایران
با فوران چاه »نفتون« در مسجدسلیمان (۱۹۰۸ میلادی، ۱۲۸۷ شمسی) برنامه متداول حكومت و سیاست در ایران دگرگون گردید. از آن زمان به بعد تقاضای انرژی از جانب قدرتهای صنعتی اروپا و امریكا ایران را وارد معادله پیچیدهای نمود. قبل از آن نه نیاز جهانی به اندازهای بود كه مستلزم سرمایهگذاری گستردهای در ایران باشد و نه امنیت و اقتصاد ملی ایران متكی بر درآمدهای نفتی بود. به طور كلی در خلال یكصد سال اخیر شیوه عقد قراردادهای نفتی، اعطای امتیاز استخراج، انحلال قراردادها، مكانیسم فروش و بهرهبرداری با نوعی پیامد امنیتی قرین بوده است.از اعطای نخستین امتیاز نفتی به آلبرت هونس در سال ۱۸۸۳ تا پایان سده بیستم نفت نقش بارزی در میزان قدرت و حتی مشروعیت رژیمهای سیاسی ایفا كرده است. امتیازهای رویتر، دارسی، خوشتاریا، قرارداد معروف ۱۹۳۳، امتیاز نفت شمال، قرارداد گس - گلشاییان، نهضت ملی شدن صنعت نفت، قرارداد كنسرسیوم و شوكهای متعدد نفتی در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۹، ۱۹۸۶، ۱۹۹۲ و سالهای پایانی قرن بیستم همگی اقتدار حاكمان سیاسی را تحت تأثیر قرار داده و در نتیجه رفاه اجتماعی را افزایش یا كاهش داده است. به نظر میرسد بخش عمدهای از زیست امنیتی جامعه ایران از ابتدا تحتالشعاع منابع انرژی بوده و این بازتاب در تاریخ یكصد ساله اخیر ایران دیده میشود.
نفت و دولت رانتی
دولت در كشورهای در حال گذار به عنوان مقتدرترین مهندس اجتماع و اقتصاد قلمداد میشود. در شرایط بیرمقی، ضعف و وابستگی نیروهای اجتماعی، دولت بازیگری است كه به طور مستقل و مستمر عرصههای عمومی و خصوصی جامعه را درمینوردد. عمق نفوذ و نقش دولت در كلیه شؤون زندگی نشانگر این است كه دولت مدیر و بسترساز دگرگونیهای اجتماعی است. یكی از بحثهای مطرح در شناخت روابط دولت و جامعه ایران، جایگاه و اقتدار بیبدیل دولت میباشد. در چارچوب این موضوع سؤالی كه طرح میشود این است كه آیا میتوان هژمونی دولت را به بهرهبرداری آن از منبع مستمر و مستقلی به نام نفت یا هر ماده خام دیگر نسبت داد و تبعات و توابع معادله دولت و عقیمسازی پروژه توسعه اجتماعی در عرصه اقتصاد سیاسی را ناشی از آن دانست. فرضیههای مطرح در پاسخ به این سؤال از قرار زیر است:
۱ - ساختار دولت در ایران طی سی سال اخیر، ساختی بوده است مبتنی بر ثروت بیزحمت نفت (رانتیر) و چنین ساختی، توسعه پایدار اجتماعی را برنمیتابد.
۲ - به واسطه استقلال مالی دولت از جامعه، دو پایه مهم توسعه اجتماعی یعنی »نظارت عمومی« و »عدالت اجتماعی« قربانی میشوند. به این ترتیب كه دولت با برخورداری از درآمدهای نفتی كه به طور مستقیم به خزانه »دولت« واریز میشود نسبت به مقوله عدالت بیتوجه میشود و در مقابل، چون جامعه »حقی« بر حكومت ندارد، در قبال آن احساس »تكلیف« هم نمیكند (نظارت اجتماعی). این شكاف و عدم تقارن همافزا، در نهایت توسعه اجتماعی را عقیم میسازد.
۳ - دولت و دولتیان (خاندان، شخصیتها و اقشار مرتبط با دولت) در نظام مبتنی بر رانتیریسم، فعال بیرقیب در عرصه اقتصاد هستند و جامعه را یارای رقابت و چانهزنی با دولت در میدان اقتصاد نیست. از اینرو نیروهای اجتماعی منتقد و مخالف، میدان مقابله خود با دولت را به عرصه »فرهنگ« منتقل میكنند و »تقابل رسانهای - فرهنگی« كار ویژه »تقابل مالی - اقتصادی« را انجام میدهد.۴ - بهرهمندی دولت از منبع مالی مستمر و مستقل، موجب حرص قدرت و امنیت بیشتر گردیده و هزینه مبارزه را افزایش میدهد. به عبارت روشنتر، دولت رانتیر با اطلاع از اشتیاق و كوشش رقبا برای تسخیر قدرت، هرگونه تحرك و خیزش در قاعده و بدنه اجتماع را، مباین با امنیت كل نظام قلمداد نموده و به این ترتیب تلاش برای تضعیف وسعت و قدرت دولت، ریسك عظیمی به شمار میآید و كل این فرایند مخالف توسعه اجتماعی است.
نفت و امنیت ملی
جمهوری اسلامی ایران به واسطه برخورداری از منابع مهم انرژی از جمله نفت و گاز اصولاً باید یكی از كشورهای مؤثر و امن بینالمللی باشد ولی دو مقوله ماهیت منابع انرژی و مكانیسم »سیاستگذاری، اكتشاف، تولید و صدور نفت« منابع انرژی را در تأمین امنیت پایدار ناتوان ساخته است. اصولاً ماهیت صنعت نفت و گاز در ایران ایجاب میكند كه یك واحد سیاسی عملاً تبدیل به بازیگر منطقهای و بینالمللی شود و در چنین فضایی دولت مولد انرژی است و شركتهای خارجی خریدار آن؛ عایدات معاملات هم نصیب دولت میشود و دولت عملاً به توزیعكننده هزینهها بین مردم مبدل میشود. نتیجه منطقی این فرایند »افزایش نرخ حكومت« و »جلوگیری از هرگونه تهدید علیه رژیم سیاسی« است. چنین حكومتی به احتمال زیاد مورد چالشهای جدید از جانب نیروهای داخلی و خارجی قرار میگیرد چون مزایای چشمگیری بر آن مترتب است و فتح حكومت، برخورداری از منابع قدرت را تداعی میكند و قدرتیابی به ثروتیابی بیشتر كمك مینماید. چون قدرت سیاسی موجب ثروت اقتصادی و تداوم آن نیز به شمار میرود، امنیت چنین رژیمی با انقباض سیاسی، بیشتر قابل تأمین است تا انبساط اجتماعی و اتفاقاً یكی از دلایل ثبات فعلی در كشورهای حوزه خلیج فارس همین است زیرا در آنجا ثروت چشمگیری بین حكومت و اقشار مختلف جامعه توزیع شده است و اصناف، اتحادیهها و سرمایهداران نفع خود را در دمكراسی و آشوبهای احتمالی مترتب بر آن نمیبینند و به تداوم وضع موجود راضی میشوند. پس از گذشت سالهای متوالی از این بهرهمندی، انسداد سیاسی از رأس هرم شكل میگیرد در حالی كه قاعده اجتماع تكثر پیدا كرده و خواهان تقسیم ثروت میشوند، درنتیجه ساختار حاكم، خود را با چالش امنیتی و استراتژیك رویارو میبیند. همچنین دولت مقتدر با سركوب تقاضاهای مردمی، مطالبات را به عرصه فرهنگ و باورها میكشاند چرا كه در میدان اقتصاد، بخش غیردولتی را یارای پاسخگویی و بازیگری نیست و نوعی جنگ رسانهای درمیگیرد كه زوایای آن در همین مبحث، پرداخته میشود. بنابراین شش محور زیر در این بحث كه همگی به اقتصاد وابسته به نفت مربوط است قابل طرح میباشد.
۱ - آفرینش گسست بین دولت - جامعه
۲ - تغییر فرایند تفاهم اقتصادی حكومت و جامعه به تقابل فرهنگی جامعه با حكومت
۳ - مصرف فزاینده انرژی
۴ - سرمایهگذاری و اكتشاف
۵ - تعمیق شكافهای منطقهای
۶ - اندیشه تحریم اقتصادی
نتیجهگیری
با مقدمات پیشین این موضوع قابل طرح است كه آهنگ امنیتی كشور به طور چشمگیری وابسته به مكانیزم بهرهبرداری از منابع نفت و گاز میباشد. این دو ماده صرفاً دو محصول قابل صدور یا مصرف نیستند بلكه منبع و سرمایه مولد جامعه هستند كه تمام شؤون جامعه اعم از اقتصاد، سیاست، فرهنگ و به طور كلی رفاه عامه را تحت تأثیر قرار میدهند. درواقع نفت در ایران ضمن تسهیل دسترسی كشور به ارزهای خارجی موجب شده كه ایران پس از كسب اعتباری ژئواكونومیك اسیر اعتبار خود شود. همین برخورداری منشاء بسیاری از مناقشات گردیده است. شاید اگر ایران فاقد نفت بود قاعده بازی در منطقه پرمناقشه خلیج فارس به شیوه دیگری سامان مییافت. در حال حاضر ایران خواه ناخواه در مدار انرژی وارد شده و اضلاع گوناگون زیست اجتماعیاش به آن مدار متصل گردیده است. به عبارتی تأمین رشد اقتصادی، مایحتاج غذایی، تجهیزات دفاعی و پرداخت تعهدات خارجی، به استخراج و صدور نفت وابسته شده است. صنایع ایران بدون هیچ رشدی سالانه نیازمند ۸ میلیارد دلار ارز است تا بتواند ادامه حیات داشته باشد، همچنین سالانه باید مقادیر چشمگیری صرف سوبسید سوخت مصرفی داخل، واردات مواد مختلف غذایی (حدود ۵ میلیارد دلار)، تجهیزات دفاعی (سالانه حدود ۲ میلیارد دلار) و سایر موارد متفرقه (بیش از ۲ میلیارد دلار) بشود و جمعاً ۱۷ میلیارد دلار درآمد لازم است تا حیات ملی بدون هیچ رشدی برقرار باشد. این در حالی است كه به عقیده یك كارشناس برجسته اقتصاد سیاسی، برای دستیابی به ۵ تا ۶ درصد رشد اقتصادی، به حدود ۷ تا ۸ میلیارد دلار اعتبار نیاز خواهد بود. تحقق گزارههای فوق منوط به تداوم و افزایش متناسب تولید نفت و صدور حساب شده آن است و اگر این امر تحقق نیابد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در زمینههای ششگانه زیر آسیبپذیر خواهد شد:
۱ - عرضه كاهشیابنده در مقابل تقاضای فزاینده
۲ - تقلیل نقش و سهم ایران در مقابل ترفیع نقش و سهم رقبای ایران
۳ - تاراج میادین و مخازن مشترك انرژیك و فروش آن توسط همسایگان
۴ - محرومیت ایران از سهمیه اضافی اختصاصی توسط اوپك بخصوص سهم ۱۰ تا ۱۵ درصدی ویژه مواقع اضطراری
۵ - ناتوانی در بازپرداخت تعهدات خارجی و نهایتاً فراهمسازی سقوط اعتبار بینالمللی
۶ - ركود صدور انرژی، فرسایش منابع و استهلاك تجهیزات استخراج
اگر قابلیت تحقق گزینههای فوق برای همه كشورهای منطقه میسر نبود، تهدیدات جدی امنیتی متوجه ایران نبود. فوریت امنیتی این موارد هنگامی ملموس میشود كه منطقه را جغرافیایی با قاعده بازی حاصل صفر در نظر بگیریم، چرا كه كاهش فروش یك كشور با افزایش فروش كشور دیگر مترادف است.
All rights reserved, Powered by Nazm Gostaran System
منبع : مجله گسترش صنعت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست