یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

بار دیگر شهری که دوست می دارم


بار دیگر شهری که دوست می دارم
با لهجه‌ی شکسته‌ی کاشیهای مسجد سید؛
آبی ـ فیروزه‌ای؛
صدایت کردم
به سردی هوای زیر گذر بازارچه
نگاهم کردی
و خشک مثل بستر زاینده‌رود آن سالها
جوابم دادی...
گناه از من بود اگر تو؛
زبان سی وسه پل را نفهمیدی؛
وقتی قدم قدم آنرا با تو
ـ در سکوت ـ طی کردم.
حالا کلاغهای بوستان آیینه خانه هم ما را؛
از یاد برده‌اند
بیا
برگرد تا تمام راه را تا خواجو
پیاده پل بزنیم؛
شایددرختها در ازدحام آنهمه عابر؛
ما را به یاد بیارند؛
وقتی که روی نیمکتی از شرم
با احتیاط و دور
در خویش خیمه زدیم...



رها -۱۰/۱۰/۸۵
رها آزاد
منبع : مطالب ارسال شده