پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

پایان اصولگرایی


سیاستمداران آبادگر در سخن و حرف و حدیث آنچه می گویند از جنس اصولگرایی است. اصولگرایی نیز نه صرفاً اعتقاد به یک مجموعه از اصول مشخص است که چنین اعتقادی لازمه هرگونه مرزبندی با «نسبی گرایی مطلق» است و نسبی گرایی مطلق نیز در عرصه سیاست آنچنان که دیده ایم و می دانیم به بی اخلاقی سیاسی می انجامد. اصولگرایی به مثابه اعتقاد به اصولی مشخص و التزام به یک پرنسیب سیاسی نه تنها مفید که لازمه هر فعالیت سیاسی است.
اما اصولگرایی اصولگرایان ایرانی از جنسی دیگر است که در منظومه فکری این سیاستمداران، اصولگرایی نسبتی با همان «بازگشت به خویشتن» دارد و «بازگشت به اصل». بازگشتی که اساس آن پیاده شدن از قطار تجدد است و مدرنیته و حکایت از رویارویی با نسخه تجدد دارد و سرپیچی از قاعده زمان. آنچه اما این سنخ از سیاستمداران را به آزمون فرا می خواند و توفیقشان را به محک می گذارد، رویارویی آنان با واقعیت های سیاست روزمره است، در دنیایی متجدد شده. پایی که به درون تاریخ و عرصه واقعیت بگذاریم، آن گاه باید دید که دست تقدیر و تحمیل، بازی سیاست را به چه ترتیب سامان می بخشد. چه بسیار تصمیم هایی که به رغم نیت و خواست مطرح کنندگانشان، زمانی که به آزمون و عمل درآمده اند رنگ و بویی دیگر گرفته اند و چرخ تاریخ را در مسیری خلاف تصور آنان به چرخش درآورده اند.
ورود به یک حزب سیاسی و به تبع آن پذیرش قواعد تحزب به مفهوم قرارگیری در موقعیت و مرحله ای از تاریخ است که متجدد و مدرن می نامندش. اما طنز تاریخ آنجایی رخ می نماید که سیاستمدارانی با تاکید بر «بازگشت به اصل» و اصولگرایی ای از این دست اینچنین از «اصل» متعلق به گذشته فاصله می گیرند و خود را با واقعیت های دنیای جدید روبه رو می سازند. بدین سان درگیری اصولگرایان با واقعیت پیش روی و ملازمات حکومت داری و سیاست ورزی مدرن، خود گویی بهترین داروی شفابخش در برابر «بازگشت به اصل» است و در چنین مواجهه ای است که «هر آنچه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود.» اصولگرایان با قرار گرفتن در موقعیت جدید و مواجهه با حکمرانی و سیاست ورزی مدرن با ضرورت های واقع گرایی و پراگماتیسم روبه رو خواهند شد و البته این نیز خود مرثیه ای بر اصولگرایی است.
مبتنی بر چنین تحلیلی بود که برخی تحلیلگران آینده نگر، پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری را نیز خالی از فایده برای تحول خواهی و اصلاحات در ایران ندانستند و از فایده های این اتفاق سخن گفتند. چرا که احمدی نژاد در مقام یک سیاستمدار اصولگرا، در مواجهه با سرد و گرم های سیاست، سرانجام این پیام را به اردوگاه اصولگرایان مخابره خواهد کرد که حکومت داری در عصر مدرن چندان با مقتضیات «بازگشت به اصل» نمی خواند. اصولگرایان ایرانی در سخن، همچنان سودای دوران انقلاب را در سر دارند و در اندیشه گذشته از دست رفته اند.
آنچنان که از درون نشست خبری اعلام موجودیت حزب «جمعیت آبادگران» نیز هنوز سخنانی به گوش می رسد که از ترجیح رادیکالیسم انقلابی و اولویت فضای حاکم بر کشور در سال های پس از انقلاب نسبت به فضای کنونی حکایت می کند. با این حال و اگرچه آنها همچنان از «گذشته از دست رفته» سخن می گویند اما از سوی دیگر مجبور به پذیرش قواعد حزبی در دنیای جدید می شوند.
در اندیشه صدور اندیشه خود به جهان هستند و از دیگر سوی پذیرای قواعد جهانی هم می شوند و به نسخه های جهانی شده عمل می کنند. از حکومت اسلامی سخن می گویند و مشروعیت از بالا اما بیش از پیش در اندیشه نو کردن خود و به کارگیری اصول تبلیغاتی اند تا که مقبولیتی مردمی را از آن خود کنند و از رای مردم غافل نمانده باشند. اصولگرایان ایرانی اما آخرین لایه های سیاسی در هسته قدرت جمهوری اسلامی هستند که بدین سان با شعار اصولگرایی _ و البته آهسته و ترسان _ پا در مسیر واقع گرایی و پراگماتیسم می گذارند.
پیش از این دیدیم که چپ اندیشان مذهبی آن گاهی که لباس اصلاح طلبی به تن کردند چگونه از اصول پیشینی شان فاصله گرفتند و انتخاب هایشان _ به اجبار _ رنگ و بوی زمانه گرفت. آنها از اندیشه خودی و غیرخودی گذر کردند و شعار «ایران برای همه ایرانیان» را سردادند و سپس با چالش ها و ضرورت های طرح این شعار نیز روبه رو شدند و در گذر زمان، اندیشه های گذشته را، «دود» کردند و به «هوا» فرستادند. حالا نوبت به اصولگرایان مستقر در جبهه مقابل رسیده است که با تشکیل یک حزب سیاسی از مقام یک ناظر تبدیل به یک کنشگر سیاسی شوند و از بیرون تاریخ، پایی به درون تاریخ بگذارند.
زمانه اما همچنان که گفته شد سرد و گرم خود را به این سیاستمداران اصولگرا نشان خواهد داد، همچنان که این روزها دولت منتسب به آنها نیز با هزینه های اعتقاد به اندیشه «بازگشت به اصل» در عرصه حکومت داری مدرن آشنا شده است. سیاستمداران آبادگر، با پذیرش ورود به عرصه تحزب و تشکیل یک حزب سیاسی، خود را برای پذیرش بسیاری اصول دیگر نیز باید آماده سازند و چه بسا این بازی چندان مطابق با خواست آنها - اندیشه هایی که سودای گذشته را دارند _ میسر نیفتد. «حزب» ابزاری است در جهان جدید و آنان که لباس تحزب بر تن می کنند، به اجبار و تحمیل شرایط، باید که خود را در این شمایل جدید بیارایند. اصولگرایان ایرانی آن گاهی که از اندیشه تحزب سخن بگویند و حزبی را تشکیل دهند، انتخابات آزاد و رقابتی را هم باید بپذیرند.
جالب اما آنجاست که آن لایه هایی از اصولگرایان در اندیشه تشکیل حزبی سیاسی به نام «جمعیت آبادگران» فرو رفته اند که پیش از این در محفلی و هیاتی ترین شمایل ممکن به سیاست ورزی مشغول بوده اند. حال اما آنان دیگر نمی توانند در چارچوب گذشته به دنبال برگه رای باشند. باید در برابر هواداران خود پاسخگو باشند و دیگر نه به دنبال صرفاًمشروعیت قدسی که در اندیشه مستحکم کردن پایه های عرفی خود باشند.حزب سازی و روبه رو شدن با برگه رای ملازماتی دارد و بازگشت به اصل و مخالفت با جمهوریت مدرن، ملازماتی دیگر. قرارگرفتن در موقعیت سیاست ورزی و حکومت داری مدرن، هر آنچه سخت و استوار است را دود می کند و به هوا می فرستد. گویی پایان دوران اصولگرایی نزدیک است.

رضا خجسته رحیمی
منبع : روزنامه شرق