چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
ببخشید که ما هنوز فکر میکنیم
آنچه در نهایت مهم است وجود روشنفکر به عنوان شخصیت نمونه است؛ یعنی کسی که مبشر آشکار دیدگاهی خاص است؛ کسی که با وجود تمام موانع ممکن پیامش را با صراحت تمام به گوش مخاطبان خود میرساند. حرف من این است که روشنفکران افرادی هستند برخوردار از هنر عرضه کردن، خواه از طریق گفتن باشد یا از طریق نوشتن، آموختن یا شرکت در برنامههای تلویزیونی و دقیقا وجود همین هنر عرضهکردن در روشنفکر است که بسیار اهمیت دارد؛ به طوری که وجودش برای همگان مشهود است و این هم مستلزم قبول مسوولیت خطر است و هم مستلزم جسارت وآسیب پذیری. ادوارد سعید /نشانههای روشنفکران
● یک
دوست جوان من. شوخی میکنی یا سر به سرم گذاشتهای؟ واژگان برآمده از مدرنیته را برایم تکرار میکنی و میپرسی چنین طبقهای دور و بر ما هست یا نه؟ یا من در این طبقهبندی جایی دارم یانه؟ بگذار این پرسشها را به راه دیگری ببرم تا ریشههای واژه روشنفکر را دریافت کنی. آن وقت میتوانیم فانوس به دست به دنبال چنین موجودی بگردیم و ببینیم که آیا دور و برمان پیدایش میکنیم یا نه. این کلمه محصول دورانی است که تاریکی و جمود فکری بر فرهنگ اروپایی سایه انداخته بود و خردورزان وارد صحنه شده بودند. پس روشنفکری پیوسته به عصر روشنگری و روشنگری دستاورد اندیشه است. میخواهی تصادفیاش بدانی یا نشانه خرافاتاش بخوانی، واژه «لومیر» که نام خانوادگی مخترعان سینماست، در زبان فرانسه به معنای روشنی و روشنگری ست. اگر بخواهیم از روشنفکری در مفهوم عاماش سخن برانیم، باید بگوییم روشنفکر کسی است که فراتر از گستره اختیاراتاش میاندیشد. اگر بخواهی اختیارات را تعریف کنم، باید بگویم اختیارات عبارت است از منافع فردی، اعتبارات شخصی و «کار» در مقام امربر. به بیان دیگر، روشنفکر فراتر از محدودهای که برایش تعیین شده میاندیشد و میآفریند و سعی میکند فکر خودش را - هرچه هست - فراتر از آنچه در صنعت و اداره و سود و سرمایه بارآوری دارد، به عنوان موجودی مستقل ارائه دهد. درنتیجه، دستاورد او بیش از آنکه محصول کارخانه یا جریان غالب صنعتی یا فرهنگی باشد، برآمده از اندیشه خود اوست. با این تعریف، فعالیت روشنفکرانه در دو سطح مشخص تولید میشود و تاثیر میگذارد:
الف) در سیستم مدیریتی کشور، به ویژه در عرصه فرهنگی، نسبت به آنچه بدیهی و طبیعی و عادی شمرده میشود، هشدار میدهد و تردید ایجاد میکند.
ب) در سطح فرهنگ عمومی جامعه، نسبت به آنچه بدیهی و طبیعی و عادی شمرده میشود، هشدار میدهد و تردید ایجاد میکند.
بنابراین، «نقدنویسی» در مفهوم کلی خود یک فرآیند روشنفکرانه است. به همین دلیل است که پیش از مدرنیته، حرفهای به نام منتقد وجود نداشت و هرچه جامعه جهانی به سمت پیشرفت حرکت میکند، نقد هم جایگاه دقیقتری پیدا میکند و گرایشهای تازهتری در آن امکان رشد مییابد. به همین دلیل، واقعا خندهدار است که کسی نقد مینویسد و درباره روشنفکران نظر میدهد. به عنوان نمونه، اگر نقد فیلم فعالیتی روشنفکرانه نیست، پس چیست؟ آیا مخاطب نقد سینمایی، آدمی علاقهمند سینما نیست که میخواهد فیلم دیدناش چیزی فراتر از «نگاه کردن» باشد؟ اگر این رابطه جنبه روشنفکرانه ندارد، دقیقا چه میتواند باشد؟ اگر تقاضای نقد فیلم و نیاز به آگاهی از نظرنویسندگان آشناتر با سینما در کار نبود، آیا امروز حرفهای به نام «منتقد فیلم» وجودخارجی داشت؟ حالا چهره منتقد فیلمی را در نظر بگیرید که نان و نام خود را از فعالیتی روشنفکرانه میگیرد و در عین حال معتقد است که ما روشنفکر نداریم! چرا چنین فکری میکند؟ دلیلاش بسیار ساده است. او به عنوان ترکیبی از یک ژورنالیست، یک روشنفکر و یک کارگر خدماتی روزمزد با شغلی همواره در معرض خطر تعطیلی، هم باید هوای آگهیدهندگان را داشته باشد، هم درباره سینما «نظر شخصی» (نظر شخصی؟ این سال و زمانه و نظر شخصی؟) داشته باشد و درعین حال، حوصله و هزینه ورق زدن چندکتاب و دیدن چند فیلم هم برایش مانده باشد. به همین دلیل، در دهه اخیر رده سنی منتقدها هم به اندازه سن بازنشستگیشان پایین آمده است. یعنی در فاصله ۱۸ تا ۳۰ سالگی که بخشی از هزینههای زندگی جوانها از جانب خانوادهشان تامین میشود، همه به شدت «منتقد» هستند و هویت فرهنگی به دردشان میخورد. چندسال که گذشت، روزگار به تدریج به آنها میفهماند که دشمنتراشی عاقبت ندارد و «دل شکستن هنر نمیباشد» و درنتیجه، شغلهای موازی و پردرآمدی مثل گفتوگوکننده، مدیر روابط عمومی و تبلیغات، مدیر بخش آگهیها و به تدریج راه یافتن به سینمای فارسی در قالب حرفهای موثرتر و پایدارتر، منتقد شکستخورده ما را به همان مسیری میرساند که باید. میتوانم سه نسل را به شما معرفی کنم که در ۲۰ سالگی اینگمار برگمان را قبول ندارند و در ۳۰ سالگی دلشان برای دستیارچندمی فلان سریال «ج» تلویزیون لک میزند. در چنین شرایطی، انتظار دارید که تنفس در چنین فضایی، ژان پل سارتر و سوزان سونتاگ و ادوارد سعید بیرون بدهد؟ چنیننویسندهای ابتدا میآموزد که به خودش دروغ بگوید و به تدریج با تکرار این دروغها به خود و دیگران، آن را به عنوان حقیقت باور کند. پس از یک دهه، دیدن تصویر منتقدی که با یک پاکت تخمه به سینمای مطبوعات آمده و با یک دست «یادداشت» برمیدارد و با دست دیگر تخمه میشکند، یا ژورنالیستهایی که سر صندلیشان مدام با یکدیگر دست به یقه میشوند، یانویسندهای که نمیتواند کلمه «تریلر» یا «ژانر» را درست تلفظ کند، امری کاملا طبیعی است. حالا اگر ایننویسنده فرضی بخواهد بداند که چرا روشنفکر، روشنفکری و سینمای روشنفکری در ایران جریانی همواره پایدار و زاینده نیست، پیشنهاد من این است که به مسیری که خودش طی کرده نگاهی بیندازد. شاید اگر از خودش شروع کند به راحتی میتواند بفهمد که روشنفکری در جامعه ما چه وضعیتی دارد.
● دو
حالا برگردیم و به خودمان نگاهی بیندازیم. آیا روشنفکری یک مفهوم جدی است یا یک تلقی متافیزیکی و غیر قابل تعریف؟ فکر میکنم روشنفکران (در صورتی که از جانب خودشان هم اجازه وجود و ابراز وجود داشته باشند) تنها قشر جامعهاند که بیشترین انتقاد را به خودشان وارد ساختهاند و هم از جانب جامعه و هم از جانب سیستم مدیریتی کشور، مقصر اصلی تمامی کمبودهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی شمرده میشوند. خب؛ به نظر میرسد که این موجودات برای آنکه این همه تاثیر را به گردن بگیرند، ابتدا باید وجود داشته باشند! پس تا اینجا فقط میتوانیم حدس بزنیم که این قشر در قالب داستاننویس، شاعر، فیلمساز، نقاش، مترجم، متفکر و استاد دانشگاه وجود دارد و هنوز فعالیت میکند. پرسش بعدی این است که آیا این گروه درصورت وجودداشتن، میتواند چنان قدرتی داشته باشد که این همه تاثیر از خود به جا بگذارد؟ خوشبختانه یا متاسفانه، پاسخ مثبت است. این قدرت و تاثیر بهرغم تمامی مشکلاتی که پیشتر برشمردم، همچنان پابرجاست و اگر در مسیر درست خود به کار گرفته شود، هیچ نیرویی توان برابری با آن را ندارد. حال میخواهی به آن مسیر پر رهرو پاگذاری و نمانی، یا به راه سختتر بروی، صداقت پیشه کنی و بیاموزی و کنار نیایی و گذشت زمان را تاب بیاوری؟ انتخاب تو هرچه باشد، آیندهات را تعیین میکند. آگهی گرفتن و دستیاری چندم در سینمای فارسی به هیچوجه ناپسند نیست. حرفه است و هر حرفهای مخاطرات خودش را دارد. مشکل زمانی پیش میآید که این افراد نقش منتقد را هم به عهده میگیرند و طبعا در «نوشته»هایشان قربانصدقه تمام دوستان و آشنایان میروند. نتایج بلافاصله این ریاکاری و دودوزه بازی، سرچهار نسل از علاقهمندان سینما را به سنگ کوبیده است. نسل پرویزدوایی و بهرام ریپور و جمال امید و پرویز نوری، با خواندن چند شماره از کایهدوسینما خود را وارث آنها پنداشته بودند و گمان میکردند با اظهار ارادت و نگارش نامههای عاشقانه برای آلفرد هیچکاک و مسعود کیمیایی عاقبت به خیر میشوند. غافل از اینکه حضور خفتبارشان در سینمای فارسی، جواب تمام سوالها را داد. امکان دارد که فردی در مقام منتقد، «روشنفکر» باشد و در مقام فیلمنامهنویس و کارگردان، درست خلاف این مسیر را طی کند؟ بررسی دقیقتر مسیر فعالیت این دوستان نشان میدهد که آنها چیز زیادی از سینما نمیدانستند و با یک علاقهمند ساده و ناآشنا با سینما کمترین فرقی نداشتند. نامهای نسل بعد را خودت بگرد و پیداکن. نتیجه تنفس در فضای تنگ و ناهنجار سینمای ایران، همین است که میبینی و با خواندن روزنامهها و مجلههای این سال و زمانه، هم به ریشههای درد میرسی و هم درمان را مییابی.
درمان چنانکه مینماید، دشوار نیست. تنها کمی ذکاوت و سماجت لازم دارد. از کسی نمونه میآورم که به «روشنفکری» شهره نیست، اما برای رسیدن به سبک شخصیاش واکنشی روشنفکرانه از خود نشان داده است. جان فورد در گفتوگویی توضیح میدهد که او را هرگز به اتاق تدوین راه نمیدادهاند. بنابراین نماهای مورد علاقهاش را طوری فیلمبرداری میکرده که متصدی تدوین مجبور شود همان جا که دلخواه اوست نماها را به هم متصل کند. حالا میفهمی چرا برایم اهمیت دارد که چه چیز را چگونه و کجا بنویسم؟ گیرم که برای تو فرقی با دههانویسنده دیگر نداشته باشم. باید یاد بگیرم ابتدا به خودم و خوانندهام این احساس مسوولیت را نشان بدهم. شاید آن وقت بتوانیم میان خود و خوانندهمان رابطهای پایدار پدید آوریم که نه دستاورد هوچیگری و همه چیزنویسی، که نشانه فهم متقابل است. شاید حالا بتوانم توضیح بدهم که چرا میان شبهای روشن و صداها شش سال فاصله است و در این شش سال فاصله چه گذشته است.
● سه
سالها پیش، سردبیر نشریهای در صفحه نخست مجلهاش به جای عبارت مشهور «نشریه در رد و قبول و حک و اصلاح مطالباش آزاد است» مینوشت «نشریه در اصلاح مطالب بدون نظرنویسنده آزاد نیست» و به جای جمله آزاردهنده «نظرنویسنده تنها به خودش مربوط است و نشریه مسوولیتی در قبال آرا و نظرات نویسندگاناش ندارد» این عبارت را جا داده بودکه «این نشریه از نظر نویسندگاناش دفاع میکند».
یکی از نشانههای روشنفکری، انتخاب آگاهانه است. یعنی تو با آگاهی و فهم و درک آنچه میشنوی و میدانی و میتوانی، انتخاب میکنی و پای انتخاب خودت که احتمالا باور توست، میایستی. یعنی اگر به انواعی از سینما باور داری، دربارهاش مطالعه کردهای و نظریههای مربوط به آن را از نظر گذراندهای، به آن گرایش میپردازی و بر وسوسه «همه جا بودن» و روزمره شدن غلبه میکنی. در این حالت، خواننده تو که میتواند مخاطب بالقوه و ماندگارت هم باشد، میداند که تو را کجا و چه طور پیدا کند و از تو چه بخواهد.
بنابراین، روشنفکری (چنانکه در آغاز مطلب از قول ادوارد سعید آوردهام) اجرای دقیق این گرایش شخصی است. منتقدی که از مد روز و گرایش غفلتزده رایج دفاع میکند، در حقیقت در حال دفاع از منافع خود است و نگرانیاش را از شکسته شدن احتمالی بتهایش و به هم ریختن دنیایش ابراز میکند.نویسندهای که در آن واحد دو فیلم سینمایی و سه سریال مینویسد و هیچ اعتقادی به هیچ یک از کارهایش ندارد، خود به خود به یک مستمریبگیر ثروتمند تبدیل میشود که چون در قیاس با ثروتمندان جامعه قافیه را باخته است، در هردو جبهه علم و ثروت نقش سیاهی لشکر را بازی میکند و به یاد کسی هم نمیماند. اندیشهای هم ندارد که قدرت اندیشهاش کسی را مجذوب خودش کند.
سردبیر نشریهای که دوستیاش با کارگردانان را عامل اهمیت فیلمهای محبوبش میداند (و طبعا در این مسابقه، یدالله صمدی و محسن مخملباف و کیومرث پوراحمد را به برگمان و گدار و برتولوچی ترجیح میدهد) فقط خودش را مضحکه کسانی میکند که از سینما سردرمیآورند. خودکشان دسته جمعی برای متوهمان سینمای «هنری» و کبادهکشی مد روز برای سینمای «بازار»، دو گرایش غیر روشنفکرانهاند که در مسابقهای تراژیک، مفاهیم روشنفکرانه را به حاشیه میرانند و بیپروای کیفیت و زیباییشناسی، بازار داخل و خارج را میگردانند. باورکنیم که این نوشتنها و ساختنها و اظهارنظرها اصلا به فکر کردن احتیاجی ندارند و بخش عظیم تولید «محصولات فرهنگی» هم به عهده همین دوستان است که احتمالا نتایج درخشاناش را به وفور بر پرده سینماها و در داخل بقایای نشریات و روزنامهها مشاهده میکنید.
درباره نمایش شخصیتنویسندگان و روشنفکران در فیلمها و سریالهای تلویزیونی هم بهتر است صحبتی نکنیم. حالا از «دستاندرکاران» بپرس که آیا سینمای روشنفکری وجوددارد؟ به درستی در پاسخات خواهندگفت: نه عزیزمن. سینمای روشنفکرانه وجود ندارد. . فقط سینمای لمپنی وجود دارد. ما هم «دستاندرکاران»اش هستیم. سوالی نیست؟ گروهی مسوولیت لودگی محض را برعهده دارند و گروه دیگر وظیفه دارند حرفهای «مهم» بزنند. اما در عمل، حرفهای مهمشان، خندهدارتر از لودگیهای شبانه به نظر میآید. بعد خود این افراد به دلیل آنکه هیچنویسنده ازجانگذشتهای حاضر نمیشود کار و زندگیاش را رها کند و دستاورد این عزیزان را جدی بگیرد، خودشان مجبور میشوند قبول زحمت کرده و در مقام تئوریسین از ساختههایشان دفاع کنند. با این حساب، از ایران سرای من است ساخته پرویزکیمیاوی چه کسی باید دفاع کند؟ گاوخونی بهروز افخمی در کدام طبقهبندی جای میگیرد؟ آیا ژورنالیستی که کلیشههای غریبی مثل «مخاطب عام»، مخاطب خاص، «معناگرا» و «عامهپسند» به اضافه تعاریف من درآوردی و غیرقابل توجیه از کلماتی چون «پستمدرنیسم» و «مینیمالیسم» ذهناش را انباشته، توان تشریح این فیلمها را دارد؟ درهیاهو برسر مفاهیم، آیا خود فیلمها به یاد کسی میماند؟ آیا کیفیتی در کار هست که نیاز به تعریف و عنوان داشته باشد؟ بیشترین مشکل بعضی از «دستاندرکاران» از آنجا ناشی میشود که خود آنها بهرغم ادعاها، از کیفیت نازل کارشان آگاهند و این آگاهی در ذات خود آزاردهنده است. بیمسوولیتی این گروه از فیلمسازان خود به خود به بیاعتباریشان میانجامد و در نتیجه، محصولاتشان برمبنای میل سفارشدهنده با باد به این سو و آن سو میرود و تشخصی به همراه نمیآورد. پس چه بهتر که بگوییم چیزی به نام سینمای - روشنفکرانه که سهل است - جدی در ایران وجود ندارد تا از پیامدهایش به کل در امان بمانیم. بنابراین ما فکر نمیکنیم که چه بسازیم. هرچه شد میسازیم؛ پس هستیم. اما نمیدانم چرا صدای نسل جوانتری را میشنوم که با متانت تمام مدام زمزمه میکند: ببخشید که ما فرق فیلم جدی را با بسیاری از این فیلمها تشخیص میدهیم.
ببخشید که هنوز تشنه فیلم خوب ایرانی هستیم و با این فیلمها کلاه سرمان نمیرود و دست آخر، ببخشید که هنوز فکر میکنیم.
سعید عقیقی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست