سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
رورتی فیلسوف امیدوار
از آنجا كه پروژه اصلیای كه من به لحاظ آكادمیك دنبال میكنم رابطه دموكراسی و روشنفكران است از مدتها پیش به اندیشهها و آرای ریچارد رورتی علاقمند بودهام. با این حال این توجه به او برای من زمانی بیشتر شد كه ۷-۶ سال پیش به ایران آمدم.
در سفر به ایران متوجه شدم بحثهای فلسفی چه با ربط و چه بیربط به مقوله دموكراسی بینهایت مهم است.آن روزها، ایران درگیر ماجرای اصلاحات و آزادیهای سیاسی بود و در حالی كه نام متفكرانی ضدمدرن و ضددموكراسی همچون هایدگر و نیچه بر سرزبانها بود، اما نامی از رورتی در میان نبود.
دلیل دیگر توجهام به رورتی در آن زمان آن بود كه متاسفانه رویكرد و زبان رشته اصلی من یعنی جامعهشناسی چندان مقبول نیست و درباره دموكراسی برای مردم و روشنفكران ایران لاجرم میبایست به زبان فلسفه سخن گفت. آن زمان به نظرم رسید چرا جامعهای كه درگیر مساله دموكراسی و ارتباط با جهان مدرن است به جای پرداختن به فیلسوفان ضدروشنگری و ضدمدرن به سنتی فلسفی بسیار انتقادی و دموكراتیك كه رورتی در زمان حیاتاش نماد آن بود نمیپردازد.
اما باز به مناسبت درگذشت او، شاید مهمترین سوال ما این باشد كه آراها و اندیشههای ریچارد رورتی به چه كار ما میآید؟ در این یادداشت سعی میكنم به این پرسش پاسخ دهم. رورتی به عنوان فیلسوف معاصر آمریكایی – این ادعا را هم اكنون به مناسبت درگذشت او چه موافقان و چه مخالفانش بار دیگر تایید كردند – در سنتی قرار میگرفت كه از جان دیویی آغاز میشود.
دیویی در زمانهای زندگی میكرد كه جدال فكری مهمی میان نظریات ماركسیستی و اندیشههای دست راستی و محافظهكارانه در جریان بود. نظریات ماركسیستی فرقی میان دموكراسی و لیبرالیسم نمیدیدند و محافظهكاران هم كه اغلب دانشگاهی بودند در حوزه فعالیت روشنفكرانه كاری نداشتند جز دفاع از سیستم بازار. حتی در ابتدای دهه ۳۰ برخی از اینان كه در آمریكا به روشنفكران نیویوركی معروف بودند و از نیچه متاثر، از فاشیسم دفاع میكردند.
روشنفكران نیویوركی فكر میكردند آینده جهان نهایتا در پروژه هایدگر محقق خواهد شد و به همین مبنا در كار نقد و نفی دموكراسی و لیبرالیسم بودند. به این ترتیب جان دیویی در زمانهای زندگی میكرد كه اگرچه جامعه آمریكایی و حتی اروپایی سازمانی دموكراتیك داشتند اما ایدهها و اندیشههای پشتیبان دموكراسی بینهایت در خطر بودند.
دیوییاز موضع چپ و تا حدی رادیكال به نقد پروژههای استالینیستی و هایدگری و حتی گرایشاتی كه در عمل جنگ ویتنام را باعث شدند، دست زد. دیویی با نقد چنین گرایشهایی، فلسفه جدیدی پدید آورد كه به Radical Reformism (اصلاحطلبی رادیكال) مشهور گردید كه غایت اصلیاش دفاع از روشنگری به عنوان پدیدهای دموكراتیك بود.
در این راه دیویی نقبی به نقد فلسفه هم زد. به نظر او نتیجه هرگونه تلاشی در فلسفه و اندیشه انسانی برای رسیدن به یك شناختیشناسی یا هستیشناسی یكه كه راه به حقیقت میبرد چیزی جز فاجعه اجتماعی و انسانی نیست. به گمان او وظیفه روشنفكری كه در عرصه اجتماعی و سیاسی فعالیت میكند كم كردن رنج بشر است.
پدید آوردن یوتوپیا منتفی شده است و هرگونه تلاشی در این زمینه به انواع مختلف فاشیسم خواهد انجامید. بر مبنای این نقد، معیار دیویی آن بود كه چه فلسفهای دموكراتیكتر است و چه فلسفهای بیشتر از فلسفههای دیگر به كار اصلاح جامعه میآید؟ به نظر دیویی فلسفهای دموكراتیكتر است كه به زندگی مردم معمولی اهمیت بدهد.
ریچارد رورتی در چنین سنتی قرار میگیرد و به تعبیری آن را رادیكالتر هم میكند. دستاورد اصلی رورتی نقد متافیزیك فلسفی است. به گمان او، دوران فلسفهای كه از زمان افلاطون تا هگل در پی جامعهای آرمانی است به پایان رسیده است. به تعبیر دیگر تصور آنكه فلسفه میتواند تصوری از جامعه ایدهآل، جامعهای كه هر جزء آن در جای درستی قرار گرفته است، تصوری خطا است.
مهمترین رد چنین تصور متافیزیكی یكی نتایج حاصله از این رویكرد بوده است. چنین تصوراتی اغلب در عرصه اجتماعی و سیاسی به فاجعه انجامیدهاند. رورتی در كتاب «فلسفه و امید اجتماعی» به تشریح این موضوع میپردازد كه فلسفه نمیتواند حقیقت اجتماعی را برای ما تصویر كند.
به گمان او از آنجا كه فلسفه ذاتا توانایی ایجاد جامعهای ایدهآل را ندارد، اگر درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی شود ناگزیر خواهد شد كه با دروغ، ریا، فساد و خشونت جامعه ایدهآلاش را به مردم بباوراند. به این ترتیب ایده اصلی او آن است كه فلسفه عملا هیچ كاره است. او در كتاب «فلسفه به مثابه تصویر جدیدی از طبیعت (۱۹۷۸) به نقد اپیستومولوژی میپردازد و این ایده را طرح میكند كه راههای رسیدن به حقیقت چنان متعددند كه پرسش از اینكه چه راهی به حقیقت میرسد پرسشی بیاعتبار است.
رورتی در كتابهای بعدیاش ادعا میكند كاركرد امروزین فلسفه در نزدیكی آن به ادبیات معنا مییابد فلسفه دیگر وظیفه سیاسی- اجتماعی ندارد جز آنكه درها را برای اظهار ایدههای متفاوت باز كند. رورتی این ادعای قدیمی را رد میكند كه دستیابی به معرفتشناسی یا متد فلسفیای كه براساس آن شناخت درست جامعه وجود دارد امكانپذیر است به گمان او چنین ایدهای كاملا ضددموكراتیك است.
اگر چنان كه رورتی میگوید دموكراسی و توسعه لزوما وابسته به فلسفه خاصی نباشد پس چه چیزی نگهدارنده دموكراسی در یك جامعه دموكراتیك است؟ رورتی به این سوال در كتاب «پیشامد، همبستگی و كنایه» پاسخ میدهد. به گمان او نهادهای دموكراتیك نگهدارنده سامان دموكراتیك یك جامعهاند. از انقلاب مشروطیت تاكنون ما همواره در پاسخ به مشكلات دموكراسی فكر این بودهایم كه تفكر دموكراتیك یا به معنایی كلیتر تفكر مدرن چیست؟
پاسخ رورتی به مشكل ما این است كه چاره دموكراسی را در باز كردن گرههای تئوریك دیدن، عیبی ندارد اما تا وقتی نهادهای دموكراتیك چون رسانهها و نهادهای مدنی تقویت نشوند، دموكراسی به وجود نخواهد آمد. ضعف و قوت نهادهای دموكراتیك و مدنی معیار و ملاك ضعف و قوت دموكراسی است. این ایده رورتی همچنان برای ما كه در مشكله دموكراسی در ایران درگیر مباحث انتولوژیك شدهایم، بسیار مفید است.
با اتخاذ رویكرد رورتی سوالاتی از این قبیل كه آیا اسلام با دموكراسی یا فرهنگ ایرانی با فرهنگ مدرن سازگاری دارد، سوالات نادرستی هستند. رورتی با اثبات اینكه اولا دموكراسی یك تفكر نیست و در دموكراسی تفكرات مختلفی امكان حیات دارند و ثانیا اینكه فلسفه هیچ نقشی در تحقق دموكراسی ندارد و در واقع این نهادهای دموكراتیك هستند كه نگهدارنده دموكراسیاند، ابطال چنین سوالاتی را نشان داده است.
بنا به همین رویكرد است كه من با روشنفكرانی چون دكتر عبدالكریم سروش اختلافنظر دارم. به گمان دكتر سروش اگر مسلمانان فهم سنتی از اسلام را ترك و فهمی جدید اختیار كنند زمینه دموكراسی فراهم میشود. من از بنیاد با چنین نگاهی مخالف هستم و علاوه بر استدلالات رورتی، میتوانم تجربه زندگیام در آمریكا را هم حجت قرار دهم.
در آمریكا بیش از ۹۰ درصد مردم از یك نوع مسیحیت سنتی دفاع میكنند اما به خاطر قوی بودن نهادهای دموكراتیك، دموكراسی در آمریكا هیچ مشكلی ندارد. بر همین قیاس تقویت دموكراسی در ایران هم نیازمند تاسیس فلسفهای جدید كه در آن اسلام را با مدرنیته سازگار یا تلفیق كند، نیست. دستاورد دیگری كه رورتی و كلا سنت پراگماتیستی آمریكا بر آن تاكید میكنند آن است كه روشنفكرانی كه قصد دارند از رنج مردم بكاهند و وضع جامعه را بهبود ببخشند، روشنفكرانی هستند امیدوار كه میتوانند زندگی روزمره را برای مردمان معمولی بازنمایی كنند. به این معنا كه هم آن را نقد كنند و هم زیباییهای آن را نشان دهند.
رورتی دركتاب آباد كردن كشور من رو به روشنفكرانی چپ افراطی میگوید؛ روشنفكرانی كه با داعیه همدردی با مردم و ظاهرا به دفاع از عدالت و حقیقت، جامعه را چیزی جز تاریكی و بدبختی نمیبینند، عملا بدل به ضدمردمی میشوند كه قصد نجاتشان را دارند. امثال چنین روشنفكرانی در تاریخ معاصر جهان و كشور خودمان كم نبودهاند.
فكر میكنم امروز بخشی از روشنفكران ما با بلند كردن پرچم ناامیدی عملا با زندگی روزمره مردمانی كه درمیانشان زندگی میكنند بیگانه شدهاند. به تبع این نگاه، متاسفانه بحثهایی مطرح میشود كه دموكراسی در ایران جز از راه تحولی معرفتشناختی یا انقلابی فرهنگی متحقق نمیشود.
به نظر من مطالعه رورتی در این زمانه میتواند به ما كمك كند. رورتی اصلاحطلبی رادیكال است و از این موضع به نظر او روشنفكران نهادها و روابط اجتماعی را – هرچند كه درست نباشند – را با نگاه تخریبی ننگرند بلكه آنها را بفهمند و آرامآرام آنها را اصلاح كنند.
علی میرسپاسی
منبع : روزنامه هممیهن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست