دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا

بررسی عشق از دیدگاه علم


بررسی عشق از دیدگاه علم
در این مقاله سعی بر این است موضوع "عشق" از نظر علمی بررسی شود. برای این منظور ابتدا در مورد چیستی نیاز، چیستی لذت و چیستی و چگونگی عشق مطالبی ارائه شده است. هم چنین انواع عشق و مفید یا مضر بودن آن ها مورد بررسی قرار گرفته شده است.
● نیاز چیست؟
موجودات زنده برای حفظ حیات و بقای نسل خود نیازمند محیط هستند. برای بررسی دقیق تر موضوع بهتر است چگونگی پیدایش موجود زنده را مورد بررسی قرار دهیم. ویژگی بارز موجود زنده داشتن ماده وراثت است به شکلی که می تواند به نسل بعد انتقال دهد. در میان اولین موجوداتی که دارای RNA و بعدها DNA شدند، فقط آن هایی که با محیط بیرون موثر ترین ارتباط را داشتند توانستند ژن های خود را به نسل بعد منتقل کنند. به نظر می رسد برای موجودات ابتدایی چیزی به نام "خواستن" معنی نداشته است. بنابراین تصور این که از میان موجودات اولیه موجوداتی که خواستند زنده بمانند انتخاب شدند، درست به نظر نمی رسد. در واقع طبیعت بر اساس قوانین عمل می کند و قوانین هستند که در مورد موجودات تصمیم می گیرند. بنابراین همانطور که گفته شد موجوداتی به بقای خود ادامه دادند که بیشترین و موثر ترین رابطه را با محیط اطراف خود داشتند و به این صورت مفهومی به نام "نیاز" در بین موجودات زنده بوجود آمد. موجودات زنده برای بقای خود نیازمند مواد خاصی بودند و فقط آن هایی که محیط اطرافشان دارای مواد مورد نیاز بود و هم چنین توانایی جذب مواد مورد نیاز را داشتند، می توانستند زنده بماندند. بنابراین در جریان انتخاب طبیعی موجودات پیشرفته ای که بوجود آمدند، آن هایی بودند که می توانستند نیاز هایشان را از محیط برطرف کنند و به این صورت موجودات پیشرفته فقط به موادی نیاز دارند که در محیط به راحتی یافت می شود. اگر هم به هر دلیلی مواد مورد نیاز موجودات خاصی از بین برود، یا همگی محکوم به فنا می شوند و یا از میان آن ها گروهی که توانستند مواد موجود دیگر را جایگزین مواد مورد نیاز خود کنند، می توانند به بقای خود تداوم بخشند. بنابراین نیاز برای موجود زنده همواره بوده و خواهد بود.
● لذت چیست؟
همانطور که گفته شد موجودات زنده بدون استثنا نیاز مند محیط هستند، و آن هایی به حیات خود ادامه می دهند که نیاز های خود را برطرف کنند. بنابراین نیرویی درونی لازم بود تا موجودات را به طرف نیاز هایشان بکشاند و به این صورت احساس بوجود آمد. احساس ها از قوی ترین کنترل کننده های رفتار هستند. احساس لذت نیرویی است که موجودات را به سمت نیازهایشان سوق می دهد و احساس درد و رنج نیرویی است که در خلاف جهت لذت عمل می کند و موجودات زنده را از عوامل آزار دهنده که با بقا ناسازگارند، دور می کند. بنابراین موجودات بدون اینکه از نیاز هایشان آگاهی داشته باشند بر اساس احساس های غریزی رفتار می کنند و غالبا موفق هستند. به این ترتیب ارضای نیاز غالبا لذت بخش است ولی بسیاری از موجودات از این فرایند آگاهی ندارند و فقط بر طبق احساس های غریزی عمل می کنند. آن ها به دنبال لذت می روند و نیازهایشان برطرف می شود ولی موجوداتی پیشرفته مثل انسان ها از نیاز های خود آگاهی دارند و با ارضای نیاز هایشان به لذت دست می یابند. البته در میان انسان ها هم کسانی هستند که لذت را مقدم بر نیاز می دانند و به فرایندهای لذت بخش که حتی برای بدن مضر است، تن می سپارند. بنابراین لذت احساسی است که برای سوق دادن موجودات به سمت نیاز هایشان بوجود آمده است. لذت برای دو منظور بوجود آمده است: بقای خود و بقای نسل. بقای خود و بقای نسل گاهی با هم در تعارضند. مثلا رفتار جنسی رفتاری است که در آن هر دو طرف عملی بر خلاف بقای خود انجام می دهند. عمل جنسی هم برای جنس مذکر و هم برای جنس مونث درد ناک و زجر آور است. تحلیل رفتن انرژی در جنس مذکر و مشکلات حاملگی و زایمان و ... در جنس مونث با بقای خود در تعارض است اما موجب بقای نسل می شود. بنابراین این رفتار بعنوان رفتاری مفید انتخاب شده است و لذت ناشی از آن می تواند سایر احساسات درد ناک را بپوشاند.
● عشق چیست؟
عشق احساسی دردناک است و در مقابل لذت قرار دارد. البته احساسی نیست که با بقا در تعارض باشد. عشق احساسی دردناک است که از عدم دستیابی به نیاز حاصل می شود. در واقع عشق احساس نیاز است که بصورت غیر طبیعی شدت می یابد و به نظر می رسد فقط در انسان چنین احساسی ایجاد می شود. انسان ها نسبت به تمام نیاز هایشان چنین عکس العملی ندارند. غالبا عشق در مورد نیاز به جنس مخالف ایجاد می شود. نیاز به جنس مخالف در سنین نوجوانی و جوانی ایجاد می شود. هرچند این نیاز از طرف بسیاری از افراد قابل رفع شدن است، ولی شخص عاشق همواره یک نفر خاص را دوست دارد و نسبت به افراد دیگر چنین حسی پیدا نمی کند. انسان ها تقریبا به صورت غریزی نیازهایشان را می دانند و می دانند که از چه چیزی می توانند لذت ببرند، بنابراین نیازی به تجربه کردن یک عمل برای پی بردن به احساسی که ایجاد می کند ندارند. البته این مطلب همواره درست نیست و انسان ها با تجربه کردن به نتایج دیگری می رسند. ولی در موارد کلی می توان از این اصل استفاده کرد. بنابراین کسی که رابطه ای با جنس مخالف نداشته این رابطه را لذت بخش می داند و این آگاهی را یا بصورت غریزی دارد و یا از تجربیات غیرمستقیم بدست آورده است. ولی دقیقا نمی داند این رابطه چه احساسی خواهد داشت، چون هیچ گاه تجربه نشده است و برایش کاملا مبهم است. چنین کسی نیاز خود را دریافته است و در محیط بیرون بصورت آگاهانه و یا ناهشیارانه به جستجو برمی خیزد. از طرفی انسان از موقعیت های نا آشنا و مبهم اجتناب می کند و همواره آشناترین تصاویر، برایش دوست داشتنی ترین تصاویر هستند. به این صورت که خیلی بعید به نظر می رسد که انسانی عاشق چهره ای کاملا جدید شود. بنابراین هر کسی با توجه به علایق و باورها و معیارهایش تعدادی از افراد آشنا را دوست دارد. بطوریکه فکر می کند در صورت ارتباط با آن ها نیاز هایش کاملا مرتفع می شود.
در این صورت فرد با توجه به افکار خود، یکی را از گروه جدا کرده و مورد توجه قرار می دهد و به این صورت موجب پیدایش احساسی به نام عشق می شود. همانطور که دکتر "وین دایر" در کتاب "درمان با عرفان" نوشت، پرداختن به هر تفکری موجب بزرگ شدن آن موضوع می شود. به این صورت که تفکر در مورد هر موضوع موجب بزرگ شدن مساله در ذهن می شود. و این مساله از آن جا ناشی می شود که بین تفکر و عمل فاصله زیادی نیست. در واقع وجود خاطرات مشترک و یا به تعبیری نقش پذیری موجب پیدایش احساساتی مثل تعصب (دوست داشتن بدون دلیل) می شود. اصولا هر انسانی اطرافیان و آشناهای خود را بسیار بیشتر از کسانی که نمی شناسد، دوست دارد. به نظر می رسد "شناخت" موجب پیدایش رفتار و روابط صمیمانه می شود، در صورتی که این طور نیست و داشتن خاطرات منجر به عشق و روابط صمیمانه می شود. همانطور که گفته شد، بین تفکر و عمل فاصله زیادی نیست. یعنی خیال پردازی و تفکر پیرامون داشتن رابطه ای عاشقانه با معشوق با اینکه چنین رابطه ای واقعا در دنیای بیرون باشد، تفاوت چندانی ندارند. در واقع مغز نمی تواند بین واقعیت و خیال تفاوت قائل شود. بنابراین رویا سازی و خیال بافی موجب پیدایش خاطره شده و خاطره موجب پیدایش عشق می شود. اما این عشق با عشقی که از راه رابطه در دنیای واقعیت حاصل شده تفاوت دارد. ابتدا از این نظر که چگونگی رابطه در اختیار کامل عاشق است.
فرد عاشق در خیال خود هیچ محدودیتی ندارد و می تواند رابطه را به بهترین شکل و آن گونه که دوست دارد ایجاد کند. در عالم خیال هیچ گونه محدودیتی نیست و می توان معشوق را به بهترین صورت ممکن تصور کند، حتی ممکن است فرد عاشق خود را هم تغییر داده و آن گونه که آرزویش را دارد بازسازی کند. و این ها موجب گول خوردن ناهشیار و پیدایش خاطراتی می شوند که در عالم واقعیت امکان پذیر نبودند. و به دنبال آن موجب پیدایش عشقی وصف نشدنی می شود. تفاوت دوم عالم واقعیت با خیال در این است که در عالم واقعیت خاطرات ایجاد شده برای دو طرف رابطه به یک شکل ایجاد می شود، به این صورت که اگر احساسی هم ایجاد شود، برای دو طرف رابطه خواهد بود. ولی در عالم خیال فقط برای عاشق خاطره ایجاد می شود، در حالی که ممکن است معشوق از این مساله آگاهی نداشته باشد. بنابراین بیشتر عشق هایی که در خیال پرورانده و بال و پر می گیرند، یک طرفه و بسیار قوی هستند. بنابراین عشق به معنای جنون که بسیاری آن را مقدس و هدیه الهی می دانند، حاصل تفکر پیرامون معشوق و بزرگ کردن مساله در ذهن است. بنابراین پیدایش عشق لحظه ای نیست و بصورت تدریجی رشد می کند. البته در ادبیات عامیانه هم به این موضوع اشاره شده است، مثلا سیاوش قمیشی در یکی از آهنگ هایش معشوق را به این صورت توصیف می کند:" داری می رسی به خورشید ولی من بازم همینم". البته در مورد پیدایش لحظه ای هم شاعر می گوید:" سر سبز ترین بهار تقدیم تو باد/ آواز خوش هزار تقدیم تو باد/ گویند لحظه ایست روییدن عشق/ آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد" که هیچ گونه توجیه علمی ندارد.
● نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد، عشقی که در خیال پرورش یابد نه تنها سالم نیست، بلکه مخرب و ویرانگر است. چنین عشقی رابطه انسان را با واقعیت قطع می کند و موجب یاس و نا امیدی و یا امید و آرزو می شود و زندگی را مختل کرده و موجب پیدایش رفتار ضد اجتماعی می شود. چنین خیال پردازی هایی معشوق را چنان در ذهن رشد می دهد که اگر هم روزی به وصال بیانجامد موجب ناخرسندی عاشق می شود. در همین مورد بسیاری از صاحب فکران و از جمله افلاطون عقیده دارند که وصال پایان عشق است. در واقع آن موجودی که در خیال عاشق بوده، هیچ گاه واقعی نبوده است و معشوق تنها نقشی که داشته این بوده است که موجب خلق چنین موجودی در ذهن عاشق شده است. بنابراین انسان نباید در ذهن خود به رشد چنین عشق هایی اجازه دهد و زندگی خود را راکد سازد و از فعالیت بایستد.
حسین کلاته