شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
اتحاد چین و روسیه و ایران، چالشی در برابر بلندپروازیهای امریکا در اروپا، آسیا

و بالاخره، چنانچه هر یک از شرکای غربی (اتحاد فرانسه ـ آلمان) آمریکا را از حاشیه خود در لبهی غربی (اروپا) بیرون اندازد، چنین امری، به طور خودکار، پایان شرکت امریکا در بازی صفحهی شطرنج اروپایی آسیایی را رقم خواهد زد، اگر چه این مسئله همچنین بدان معنا خواهد بود که در نهایت غرب، در بند انقیاد بازیگرِ تازه جان گرفتهای که منطقهی وسط (روسیه) را اشغال میکند، در خواهد آمد.»
زبیگنو برژینسکی (شطرنج بزرگ: برتری امریکا و الزامات ژئواستراتژیک ، ۱۹۹۷) .
سومین قانون حرکت اسحاق نیوتون میگوید «در برابر هر عملی عکسالعملی معادل و مخالف وجود دارد». این مفاهیم فیزیک همچنین میتوانند در علوم اجتماعی، به طور مشخص در رابطه با روابط اجتماعی و ژئوپلتیک مورد استفاده قرار گیرند. امریکا و انگلیس، اتحاد انگلیسی ـ امریکایی، درگیر پروژهای بلند پروازانه برای کنترل منابع انرژی جهانی شده اند. اقدامات آنها به مجموعهای از عکسالعملهای پیچیده منتهی شده است که به نوبه خود یک ائتلاف اروپایی ـ آسیایی پایه را ایجاد کردهاند که خود را آماده میکند محور انگلیسی ـ امریکایی را به چالش بکشد.
● محاصره روسیه و چین: بلند پروازیهای انگلیسی ـ امریکایی نتیجه معکوس میدهد
«امروزه ما شاهد استفادهی لجام گسیختهی فوقالعاده از زور- نیروی نظامی - در روابط بین المللی هستیم، زور و نیرویی که میرود جهان را غرق در دوزخی از تنازعات دایمی کند. در نتیجه ما برای پیدا کردن راه حلی جامع و کامل برای هر یک از تنازعات نیروی کافی نداریم. یافتن راه حل سیاسی هم غیر ممکن میشود. ما شاهدیم که اصول اساسی قوانین بینالمللی بیشتر و بیشتر مورد تحقیر و تمسخر قرار میگیرند. و هنجارهای قانونی مستقل در حقیقت به طور فزایندهای به سیستم قانونی یک کشور نزدیکتر میشوند. یک کشور، و البته اولین و قبل از هر کشور دیگری، ایالات متحده، به هر شیوهی ممکن پا را فراتر از مرزهای ملی خود گذاشته است.»
▪ بخشی از سخنرانی ولادیمر پوتین در کنفرانس سیاست امنیت در مونیخ ، آلمان (فوریه ۲۰۰۷)
آنچه که رهبران امریکا «نظم نوین جهانی» نامیدهاند همان چیزی است که روسها و چینیها به آن به عنوان «جهان تک قطبی» نگاه میکنند. بستگی به دیدگاه، این چشمانداز و یا توهمی است که شکاف چینی ـ روسی بین پکن و مسکو را از بین برده است. چین و روسیه به خوبی از این حقیقت آگاهند که هر دو، در کانون هدف اتحاد انگلیسی ـ امریکایی قرار دارند. ترس متقابل آنها از محصور شدن، این دو کشور را به هم نزدیک کرده است. این امر تصادفی نیست که در همان سالی که ناتو یوگسلاوی را بمباران کرد، رییس جمهور چین، جیانگ زمین و رییس جمهور روسیه، بوریس یلسین در نشست تاریخی خود در دسامبر ۱۹۹۹ اعلامیهی مشترک قابل پیشبینیای را بیان کردند که پرده از این حقیقت بر میداشت که چین و فدراسیون روسیه برای مقاومت در برابر «نظم نوین جهانی» با یکدیگر دست اتحاد دهند.
در حقیقت نطفهی این اعلامیه چینی ـ روسی در ۱۹۹۶ بسته شد و آن هنگامی بود که هر دو طرف اعلام کردند که مخالف تحمیل سلطه تک ـ کشوری ۱(امریکا) بر جهان میباشند.
هم جیانگ زمین و هم بوریس یلسین اعلام کردند که با تمام دولت ـ ملتها باید یکسان رفتار کرد، تمام آنها باید از امنیت برخوردار بوده و به استقلال و یکپارچگی یکدیگر احترام بگذارند و مهمتر از همه، در امور داخلی دیگر دولت ـ ملتها دخالت نکنند. تمام این اظهارات متوجه دولت ایالات متحده و شرکای آن بود. چینیها و روسها همچنین خواستار تأسیس یک نظم جهانی سیاسی و اقتصادی عادلانهتر شدند. هر دو کشور همچنین خاطر نشان ساختند که امریکا در پشت نهضتهای جدایی طلب در روسیه و چین بوده است. علاوه بر این دو کشور این نکته را نیز مورد تأکید قرار دادند که بلند پروازیهای امریکا عامل بالکانیزه و فدرالیزه کردن دولت ـ ملتهای اروپا ـ آسیا بود. چهرههای تأثیرگذاری چون زیبگنو برژینسکی از قبل، تمرکز زدایی و در نهایت تجزیهی فدراسیون روسیه را توصیه نموده بودند. هم روسها و هم چینیها بیانیهای را صادر کردند که طی آن هشدار دادند ایجاد سپر موشکی بینالمللی و نقض پیمان موشکهای ضد بالیستیک (پیمان ای بی ام) محیط جهانی را متزلزل نموده و به قطببندی جهان منجر خواهد شد. در سال ۱۹۹۹، چینیها و روسها از وقایع قریبالوقوع و مسیری که امریکا در پیش گرفته بود آگاهی داشتند. در ژوئن ۲۰۰۲، کمتر از یکسال قبل از هجوم بیامان «جنگ جهانی علیه ترور» جروج دبلیو بوش اعلام کرد که ایالات متحده پیمان موشکهای ضد بالستیک را ترک خواهد کرد. در ۲۴ ژوئن ۲۰۰۱، کمتر از دو ماه قبل از یازده سپتامبر ۲۰۰۱، چین و روسیه پیمان همسایگی خوب و همکاری دوستانه۲ را امضا کردند. این پیمان یک توافق دفاعی متقابل، مزین به واژههایی معتدل علیه ایالات متحده، ناتو و شبکهی نظامی کشورهای آسیایی تحت حمایت امریکا بود که تدریجا چین را در محاصره خود قرار میداد.
توافق نظامی سازمان پیمان شانگهای۳ نیز از همین چارچوب، یعنی با استفاده از واژههایی نرم و معتدل الگوبرداری کرده است. همچنین ارزش دارد به این نکته توجه کنیم که بند ۱۲ پیمان دو جانبهی روسی ـ چینی شرط میکند که چنین و روسیه با همکاری یکدیگر تلاش کنند توازن راهبردی جهانی، «رعایت توافقهای اساسی مربوط به حفاظت و نگهداری ثبات راهبردی» را حفظ و فرآیند خلع سلاح هستهای را تشویق کنند». به نظر میرسد که این امر کنایهای نیشدار به تهدید های هستهای مطرح از سوی ایالات متحده باشد.
● «ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران»۴ رو در روی امریکا و انگلیس
در نتیجهی تلاش انگلیسی ـ امریکایی برای محاصره و در نهایت تجزیهی چین و روسیه، مسکو و پکن دست اتحاد به یکدیگر داده و ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران، تدریجا در قلب اروپا به عنوان یک تشکیلات قدرتمند بینالمللی ظاهر میشود. اهداف اصلی ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران از طبیعتی دفاعی برخوردار است. اهداف اقتصادی این ائتلاف ادغام و متحد نمودن اقتصادهای اروپایی و آسیایی در برابر هجوم همه جانبهی مالی و اقتصادی و نیز دخالتها و ترفندهای تهدیدآمیز از سوی مجموعهی (سه جانبهی) امریکای شمالی، اروپای غربی و ژاپن است که بخش مهمی از اقتصاد جهانی را تحت کنترل خود دارند.
اساسنامهی ائتلاف فوقالذکر نیز با استفاده از اصطلاحات خاص امنیت ملی غربی ایجاد شد. در این اساسنامه جنگ علیه «تروریزم، جدایی طلبی و افراطیگری» ذکر شده است. فعالیتهای تروریستی، نهضتهای جدایی طلبانه و نیز نهضتهای افراطیگری در روسیه، چین و آسیای مرکزی، همهی اینها نیروهایی هستند که طبق سنت دیرینه از سوی دولتهای انگلیس و ایالات متحده پرورش، تأمین مالی و تسلیحاتی و حمایت پنهانی میشوند. چندین گروه افراطی و جدایی طلب که اعضای ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران را بیثبات کردهاند، در لندن دارای دفتر مرکزی هستند.
ایران ، هند ، پاکستان و مغولستان ، همهی این کشورهای اعضای ناظر ائتلاف فوقالذکر میباشند. مقام ناظر برای ایران در این ائتلاف گمراه کننده است. ایران یک عضو واقعی این ائتلاف است. هدف از مقام ناظر مخفی کردن ماهیت همکاری سه جانبه بین ایران، روسیه و چین است. تا بدین ترتیب این ائتلاف به عنوان یک ائتلاف ضد امریکایی و یا ضد اتحاد نظامی غربی بر چسب نخورده و چهرهای شیطانی و شرور از آن به تصویر کشیده نشود. منافع اعلام شدهی چین و روسیه، حصول اطمینان از تداوم یک «جهان چند قطبی» است. زبیگنیو برژینسکی از قبل این نکته را در کتاب خود به نام «شطرنج بزرگ، برتری امریکا و الزامات ژئواستراتژیک» (۱۹۹۷)، پیش بینی کرده و علیه ایجاد یا «ظهور یک ائتلاف (اروپایی آسیایی ـ بنیان) متخاصم که میتواند در نهایت در صدد به چالش کشیدن برتری امریکا باشد، هشدار داد»، وی همچنین این ائتلاف اروپایی آسیایی را «اتحاد ضد سلطهجو» نامید که از «ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران» تشکیل شده و محور آن را چین تشکیل میدهد. این ائتلاف همان سازمان شانگهای و چندین گروه اروپایی آسیایی مرتبط با آن است.
در سال ۱۹۹۳، برژینسکی نوشت: «در ارزیابی گزینههای آیندهی چین، باید این امکان نیز لحاظ شود که یک چین موفق از نظر اقتصادی و دارای اعتماد به نفس سیاسی، در صورتی که احساس کند از نظام جهانی حذف شده و چنانچه تصمیم بگیرد که هم مشوق و هم رهبر کشورهای محروم شود، در این صورت ممکن است نه تنها یک چالش روش عقیدتی بلکه یک چالش قدرتمند ژئوپلیتیکی در برابر جهان سه قطبی حاکم (اشاره به جبهه اقتصادی متشکل از امریکای شمالی، اروپای غربی و ژاپن) را مطرح کند».
برژینسکی هشدار میدهد که پاسخ پکن در رابطه با به چالش کشیدن وضعیت کنونی جهانی، ایجاد ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران خواهد بود: «برای استراتژیستهای چینی، رویارویی با ائتلاف سه جانبهای امریکا و اروپا و ژاپن، مؤثرترین پادزهر ژئوپلتیکی، ممکن است تلاش برای ایجاد اتحاد سه جانبهای باشد که در آن چین با ایران در خلیج فارس ـ منطقه خاورمیانه و با روسیه در منطقهی اتحاد جماهیر شوروی سابق (و اروپای شرقی) پیوند خورده و به یکدیگر متصل شوند».
برژینسکی در ادامه میگوید که ائتلاف چین ـ روسیه ـ ایران که او آن را یک ائتلاف «ضد حاکمیت»۵ مینامید، میتواند عامل نیرومند جذب کنندهای برای دیگر کشورها باشد. (برای مثال ونزوئلا که از وضعیت کنونی جهانی ناخشنود است).
علاوه بر این، برژینسکی در سال ۱۹۹۷ هشدار داد که «فوریترین مأموریت (برای ایالات متحده) حصول اطمینان از این نکته است که کشوری و یا مجموعهای از کشورها هرگز به توانایی بیرون راندن امریکا از اروپا آسیا دست نیابند و یا حتی به طرز چشمگیری قادر به حذف نقش حاکمیت تعیین کننده و سرنوشت ساز او نشوند». شاید هشدارهای او گوش شنوایی پیدا نکرده باشند چرا که ایالات متحده از آسیای مرکزی حذف و نیروهای امریکایی از ازبکستان و تاجیکستان بیرون رانده شدهاند.
● نتیجه معکوس «انقلاب مخملی» در آسیای مرکزی
آسیای مرکزی صحنهی چندین تلاش تحت حمایت انگلیسیها و امریکاییها برای تغییر رژیم بود. مشخصهی تلاشهای تحت حمایت آمریکاییها، انقلابهای مخملی بودند. مشابه انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب صورتی که در گرجستان اتفاق افتاد. این انقلاب های مخملی که از سوی ایالات متحده تأمین مالی میشدند، به غیر از قرقیزستان که در آن انقلاب لاله از موفقیتی نسبی برخوردار بود، شکست خوردند. در نتیجه ایالات متحده در آسیای مرکزی متحمل ناکامیهای عمدهی ژئواستراتژیک شده است. تمام رهبران آسیای مرکزی از ایالات متحده فاصله گرفتهاند. روسیه و ایران نیز در این منطقه معاملات انرژی برای خود به دست آوردهاند. به نظر میرسد تلاشهای امریکا طی چندین دهه گذشته برای اعمال نقش سلطه جویانه در آسیای مرکزی یک شعبه بر باد رفته و نتیجهی معکوس ببار آورده باشد.
انقلاب های مخملی که ایالات متحده آنها را حمایت کردهاند نتیجه معکوس داده است. در این میان، روابط بین ازبکستان و ایالات متحده به خصوص دچار مشکل شد. ازبکستان تحت حاکمیت استبدادی رییس جمهوری به نام اسلام کریم اف است. در آغاز دههی ۱۹۹۰ ، رییس جمهور ازبکستان، کریم اف، به وسوسه افتاد تا ازبکستان را به آغوش اتحاد انگلیسی ـ امریکایی و ناتو بیافکند. هنگامی که جان وی در معرض سؤقصد قرار گرفت، سؤظن وی به دلیل سیاست مستقلانهاش ، متوجه کرملین شد. همین مسئله باعث شد ازبکستان سازمان پیمان امنیت جمعی۶ را ترک کند.
اما اسلام کریم اف چند سال بعد نظر خود را درباره ی این که چه کسی تلاش میکرد سر وی را زیر آب کند، تغییر داد. طبق نظر برژینسکی، ازبکستان مانع عمدهای را بر سر راه هر گونه تلاش مجدد روسیه برای کنترل آسیای مرکزی مطرح نموده و عملاً در برابر فشار روسیه آسبناپذیر بود؛ به همین علت است که حفظ این کشور به عنوان یک شکور تحت الحمایۀ امریکا در آسیای مرکزی مهم بود. ازبکستان همچنین دارای بزرگترین نیروی نظامی در آسیای مرکزی بود. این کشور در سال ۱۹۹۸ در خاک خود به برگزاری رزمایش جنگی با ناتو اقدام نمود.
در منطقهی قفقاز، ازبکستان تدریجاً، درست مانند گرجستان، به شدت میلیتاریزه میشد. ایالات متحده به ازبکستان کمکهای مالی هگفتی داد و آموزش نیروهای نظامی آن را بر عهده گرفت تا کرملین را در آسیای مرکزی به چالش بکشد. با شروع «جنگ جهانی علیه ترور»۷ در سال ۲۰۰۱، ازبکستان، یک متحد انگلیسی ـ امریکایی، بلافاصله پایگاهها و تأسیسات نظامی خود را در کارشی ـ خان آباد به ایالات متحده پینشهاد نمود. رهبری ازبکستان از قبل از مسیری که «جنگ جهانی علیه ترور» در پیش میگرفت، آگاه بود. در کمال ناراحتی بوش، رییس جمهور ازبکستان سیاست خود اتکایی را برای کشورش تنظیم نموده و به کار گرفت. دوران شیرین ماه عسل بین ازبکستان و اتحاد انگلیسی ـ امریکایی آن هنگام پایان یافت که واشنگتن و لندن به فکر خارج ساختن اسلام کریم اف از صحنهی قدرت افتادند. برای ذائقه و آرامش آنها کریم اف کمی بیش از حد مستقل بود. تلاش آنها برای خارج کردن رییس جمهور ازبکستان از صحنهی قدرت ناکام ماند و در نهایت همین امر باعث شد در اتحادهای ژئوپلتیکی تغییر بوجود آید.
حوادث غمانگیز در ۱۳ می ۲۰۰۵، در اندیجان، نقطهی پایان بین ازبکستان و اتحاد آمریکایی ـ انگلیسی بود. مردم اندیجان به جوش و خروش افتاده و رو در روی مقامات ازبک ایستادند و همین امر به فشار سخت امنیتی علیه اعتراض کنندگان و از دست رفتن جان عدهای از آنها شد.
گزارش شده است که گروههای مسلح درگیر این مسئله بودهاند. در ایالات متحده و انگلیس و اتحادیه اروپا، گزارش رسانههای خبری، بدون ذکر نقش پنهان اتحاد انگلیسی ـ امریکایی، پوشش خبری ضعیفی نسبت به موارد نقض حقوق بشر ارائه دادند.
ام.کی. بادراکومار، سفیر سابق هند در ازبکستان (۱۹۹۸-۱۹۹۵) ، فاش ساخت که حزب التحریر یکی از احزابی بود که از سوی دولت ازبک به عنوان عامل ایجاد فتنه و تحریک مردم در اندیجان شناخته شد. این گروه از قبل با استفاده از تاکتیکهای روسی به متزلزل نمودن ازبکستان مشغول شده بود. دفتر این حزب در لندن بوده و از حمایت دولت انگلیس برخوردار میباشد. لندن مرکز تجمع بسیاری از سازمانهای مشابه است که در بسیاری از کشورها از جمله ایران و سودان از طریق تلاش برای بیثباتی، مسئولیت پیشبرد منافع انگلیس و امریکا را بر عهده دارند. ازبکستان به دلیل حوادث اندیجان حتی اعمال فشار بر سازمانهای غیر دولتی را نیز در دستور کار خود قرار داد. اتحاد انگلیسی ـ امریکایی در آسیای مرکزی از کارتهای خود در بازی به اشتباه استفاده کرد.
ازبکستان رسما گروه گوام،۸ گروهی ضد روسی و برخوردار از حمایت ناتو و ایالات متحده، را ترک کرد. گروه گوام با ترک ازبکستان در ۲۴ می ۲۰۰۵ به (GUAM) گرجستان، اوکراین، آذربایجان و مولداوی ، تبدیل شد.
در ۲۹ جولای ۲۰۰۵، ازبکستان به ارتش ایالات متحده دستور دادی طی ۶ ماه خاک آن کشور را ترک کند. به امریکاییها به معنی واقعی کلمه گفته شد که دیگر کسی در آسیای مرکزی و ازبکستان از آنها استقبال نمیکند.
روسیه، چین و سازمان همکاری شانگهای نیز صدای اعتراض خود را به تقاضای تحکم آمیز ازبکها افزودند. ایالات متحده سرانجام در نوامبر ۲۰۰۵ پایگاه نظامی خود را در ازبکستان برچید. ازبکستان بار دیگر در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۶ به سازمان پیمان امنیت جمعی ملحق شده و خود را مجددا با مسکو همسو نمود. رییس جمهور ازبک هم، به همراه ایران، مشوق فعال برای وارد آوردن فشار جهت خروج کامل ایالات متحده از آسیای مرکزی شد. بر خلاف ازبکستان، قرقیزستان کماکان به ایالات متحده اجازه داد تا از پایگاه هوایی مناس استفاده کند اما با محدودیتها و در جوی نامطمئن.
دولت قرقیزستان همچین این نکته را روشن ساخت که از خاک آن کشور هیچ عملیاتی علیه ایران توسط ایالات متحده صورت نخواهد گرفت.
● اشتباه عمدی ژئواستراتژیکی
چنین به نظر میرسد که طی سالهای ۲۰۰۱ الی ۲۰۰۲، تلاش برای تجدید روابط بین ایران و امریکا شروع شد. در همان آغاز جنگ جهانی علیه تروریسم، حزبالله و حماس، دو سازمان عرب که مورد حمایت ایران و سوریه قرار داشتند، از لیست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه ایالات متحده خارج شدند.از ایران و سوریه نیز تصویری نسبتا معتدل به عنوان شرکای بالقوه در «جنگ جهانی علیه ترور» ارائه شد. پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران حمایت خود را از دولت عراق پساصدام حسین اعلام نمود. در طول حمله به عراق، ارتش امریکا حتی به میلیشیای ایرانی مخالف دولت ایران، سازمان مجاهدین خلق که پایگاه آن در عراق بود، حمله کرد. تقریبا همزمان با حمله امریکا، جتهای ایرانی نیز به پایگاههای مجاهدین خلق در عراق حمله کردند.
ایران، انگلیس و ایالات متحده همچنین با یکدیگر در مورد طالبان در افغانستان همکاری کردند. ارزش دارد این نکته را ذکر کنیم که طالبان هرگز متحد ایران نبوده است. تا سال ۲۰۰۰، طالبان از سوی ایالات متحده و انگلیس، با همکاری ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان مورد حمایت قرار داشت. طالبان در سال ۲۰۰۱ از آنچه که به نظر آنها خیانت آمریکاییها و انگلیسیها محسوب میشد، متعجب و حیران شدند. این تعجب و حیرت آنها ناشی از این است که خود در سال ۲۰۰۱ اعلام کرده بودند در صورتی که ایالات متحده در مورد دخالت ادعا شدهی اسامه بن لادن در حملات سپتامبر دلیل و مدرک ارائه کند، وی را تحویل امریکا خواهند داد. زبیگنیو برژینسکی سالها قبل از ۲۰۰۱ هشدار داده بود که "ائتلافی که روسیه را با چین و ایران متحد کند تنها در صورتی میتواند اتفاق بیافتد که ایالات متحده به آن اندازه کوته بین باشد که چین و ایران را همزمان تحریک کند".
تکبر دولت بوش به این سیاست کوته بینانه منجر شده است. طبق گزارش واشنگتن پست، "درست پس از اشغال برق آسای بغداد توسط نیروهای ایالات متحده در سه سال پیش (در سال ۲۰۰۱) ، یک سند دو صفحهای عجیب از یک دستگاه فاکس واقع در دفتر خاور نزدیک وزارت امور بیرون آمد. این سند پیشنهادی از سوی ایران برای گفتگویی جامع و گسترده با ایالات متحده بود و خاطر نشان میساخت که همه چیز، از جمله همکاری کامل نسبت به برنامهی هستهای، پذیرش اسراییل و قطع حمایت ایران از گروههای فلسطینی، قابل مذاکره است.کاخ سفید که به زغم خود از «پیروزیهای بزرگ» در عراق و افغانستان سرمست و شاد بود این فاکس که از طریق کانالهای دیپلماتیک توسط دولت سویس به نیابت از تهران فرستاده شده بود، را مورد بیاعتنایی قرار داد. اما دولت بوش به علت برداشت اشتباه خود از پیروزی سریع در عراق، تهران را کنار نگذاشت. در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲، در یک سخنرانی مهم،بوش این نکته را مورد تصدیق قرار داد که ایالات متحده، ایران که به همراه عراق و کره شمالی به لیست کشورهای به اصطلاح «محور شرارت» اضافه شده بود را نیز هدف قرار خواهد داد.
ایالات متحده و انگلیس بر آن بودند که پس از حمله به عراق، به ایران، سوریه و لبنان نیز حمله کنند. در حقیقت بلافاصله پس از حمله به عراق، در جولای ۲۰۰۳، پنتاگون یک سناریوی جنگ ابتدایی تحت عنوان "تئاتر تهران در زمانی نزدیک" را تنظیم نمود.
در آغاز سال ۲۰۰۲، دولت بوش انحراف از نسخهی اولیهی ژئواستراتژیک خود را در پیش گرفت. فرانسه و آلمان نیز توسط امریکا از بهرهمند شدن از غنیمتهای جنگ عراق محروم شدند. هدف از انحراف فوقالذکر اقدام، علیه ایران و سوریه بود، همانطور که امریکا و انگلیس از متحدین خود یعنی طالبان در افغانستان استفاده و سپس به آنها خیانت کردند. ایالات متحده همچنین آماده شد تا حزبالله و حماس را نیز هدف قرار دهد. در ژانویه ۲۰۰۱، طبق گزارش گزارشگر روزنامه هاآرتص، دنییل سوبلمن، ایالات متحده به لبنان هشدار داد که ارتش امریکا در پی برخورد با حزبالله است. این تهدیدها که معطوف لبنان بود در آغاز دورهی ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش پسر، هشت ماه قبل از حوادث یازدهم سپتامبر، بیان شد. کشمکش در شورای امنیت سازمان ملل متحد، بین اتحاد انگلیسی ـ امریکایی و اتحاد فرانسوی ـ آلمانی، که مورد حمایت روسیه و چین هم بود، نماد این انحراف بود. ژئواستراتژیستهای امریکایی سالهای پس از جنگ سرد این مسئله را برنامهریزی کرده بودند که روی اتحاد فرانسه ـ آلمان به عنوان شریک در نقشههای خود برای برتری جهانی حساب باز کنند. در این باره، زبیگنیو برژینسکی اذعان نمود که باید موضع اتحاد فرانسه ـ آلمان را در نهایت بالا برده و غنایم جنگ بین متحدین اروپایی واشنگتن و اتحاد فوقالذکر تقسیم شود.
در پایان سال ۲۰۰۴، اتحاد انگلیسی ـ امریکایی شروع به تصحیح موضع خود نسبت به فرانسه وآلمان نمود. واشنگتن به نسخهی اولیهی برنامه ی ژئواستراتژیک خود بازگشته و ناتو نقش گستردهای را در مدیترانهی شرقی به عهده گرفت، در مقابل، به فرانسه امتیازهای نفتی در عراق اعطا شد. برنامه جنگ ۲۰۰۶ برای لبنان نیز به تغییری عمده در خط مشی امریکا اشاره دارد، اعطای نقش شریک برای اتحاد فرانسه ـ آلمان به گونهای که آن دو کشور نقش نظامی عمدهای در منطقه ایفا کنند. ارزش دارد این مسئله را مورد توجه قرار دهیم که در رابطه با ایران در اوایل سال ۲۰۰۷، یک تغییر عمده در خط مشی سیاسی اتفاق افتاد. پس از شکست ایالات متحده در عراق و افغانستان (و نیز در لبنان، فلسطین ، سومالی و کشورهای آسیای مرکزی (شوروی سابق)، کاخ سفید وارد مذاکرات سری با ایران و سوریه شد. اما دیگر دیر شده بود، آنچه که نمیبایست شکل میگرفت، شکل گرفت و به نظر میرسد امریکا قادر نخواهد بود اتحاد رو به تکامل نظامی که شامل روسیه، ایران و چین میشود را در نطفه خفه کند.
● کمیسیون بیکر ـ همیلتون : همکاری پنهان انگلیسی ـ امریکایی با ایران و سوریه؟
"امریکا همچنین باید از آرزوهای ترکیه برای داشتن خط لوله از باکو در (جمهوری) آذربایجان به جیهون در ساحل مدیترانه ترکیه که قرار است به عنوان یک خروجی عمده برای منافع انرژی حوضچهی دریای خزر به کار گرفته شود، قویا حمایت کند. علاوه بر این، به نفع امریکا نیست که خصومت بین ایران و امریکا را دائمی کند. هرگونه آشتی نهایی باید بر اساس به رسمیت شناختن منافع راهبردی متقابل در ایجاد ثبات آنچه که در حال حاضر یک جو منطقهای بسیار متزلزل برای ایران است، باشد. (برای مثال عراق و افغانستان) . مسلما هر سازش این چنینی باید از سوی دو طرف دنبال شود و لطف یک طرف نسبت به طرف دیگر نیست. یک ایران، حتی برخوردار از انگیزههای مذهبی اما نه به طور تعصبآمیزی ضد غرب، به نفع امریکا است، و در نهایت حتی نخبگان سیاسی ایران ممکن است این واقعیت را تشخیص دهند. در عین حال، اگر ایالات متحده از اعتراضهای کنونی خود نسبت به روابط اقتصادی نزدیکتر ترکیه و ایران ، علیالخصوص در ساخت خط لولههای جدید، دست بکشد، به منافع طولانی مدت خود در اروپا ـ آسیا بیشتر خدمت خواهد کرد..."
منبع: زبیگنیو برژینسکی (شطرنج بزرگ: برتری امریکا و الزامات ژئواستراتژیک ،۱۹۹۷)
توصیههای کمیسیون بیکر ـ همیلتون۱۰ یا گروه مطالعه عراق۱۱ در رابطه با ایران، نه تغییر مسیر، بلکه بازگشت به جادهای است که دولت بوش، در نتیجهی توهمات خود از پیروزیهای سریعاش در افغانستان و عراق، از آن منحرف شده بود. به عبارت دیگر، موضوع کمیسیون بیکر ـ همیلتون دربارهی کنترل خسارت و هدایت مجدد امریکا به جادهی ژئواستراتژیک اصلی و اولیهای بود که طراحان نظامی در نظر داشتند، همان جادهای که به نظر میرسد دولت بوش از آن منحرف شده.
گروه مطالعه عراق نیز به طور نامحسوسی نشان داد پذیرش اصلاحات اقتصادی به اصطلاح «بازار آزاد» باید بر ایران ( و در ادامه بر سوریه) تحمیل شود نه تغییر رژیم. گروه مطالعات عراق همچنین پایان بخشیدن به تنازع میان اعراب و اسراییل و ایجاد صلح بین اسراییل و سوریه را توصیه میکند. منافع مشترک ایران و ایالات متحده هم توسط کمیسیون بیکر ـ همیلتون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. این کمیسیون پیشنهاد نمود که ایالات متحده نباید بار دیگر طالبان را در افغانستان (علیه ایران) قدرتمند کند. این نکته را هم باید ذکر کرد که عماد مصطفی، سفیر سوریه در ایالات متحده، وزیر امور خارجهی سوریه و محمد جواد ظریف، نماینده ایران در سازمان ملل متحد، همهی این افراد از سوی کمیسیون بیکر ـ همیلتون مورد مشورت قرار گرفتند. سفیر ایران در سازمان ملل ، محمد جواد ظریف سالهاست واسطه بین ایالات متحده و دولت ایران بوده است. قابل ذکر آن که زبیگنیو برژینسکی از سال ۱۹۷۹ و بار دیگر در سال ۱۹۹۷ گفته بود که میتوان با ایران، تحت نظامی سیاسی بعد از انقلابش همکاری نمود. انگلیس نیز در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ به سوریه و ایران اطمینان داد که مورد هدف قرار نخواهند گرفت و همکاری آن دو کشور با کاخ سفید را تشویق نمود. لازم به ذکر است که ترکیه اخیرا یک معامله خط لوله گاز با ایران امضاء کرده است که طی آن گاز را به غرب اروپا انتقال دهد. این پروژه شامل شرکت ترکمنستان نیز میشود. به نظر میرسد که این توافق همکاری بین تهران و آنکارا به جای رویارویی با ایران و سوریه به سازش و آشتی اشاره دارد. این امر در راستای آنچه که برژینسکی در سال ۱۹۹۷ ادعا نمود همسو با منافع امریکا است ، قرار دارد.
همچنین دولت عراق تحت حمایت انگلیس و امریکا اخیرا معاملات خط لوله نفت با ایران امضا کرده است. بار دیگر منافع امریکا در این معامله باید مورد سؤال قرار گیرد، همانطور که نظر مساعد رهبران دست نشاندهی عراق و افغانستان درباره ایران هم باید مورد سؤال قرار گیرد.
● اشتباهی در کار است
پوشش رسانهای که در شمال امریکا و انگلیس به اظهارات مثبتی که درباره تهران از سوی کشورهای دست نشانده انگلیس و آمریکا در بغداد و کابل داده میشود، شیطانی و بدور از صداقت است. اگرچه این اظهارات و نظرها از بغداد و کابل دربارهی نقش مثبتی که ایران در عراق و افغانستان بازی میکند جدید نیست، اما توجه رسانههای خبری به آنها جدید است. رییس جمهور جرج دبلیو بوش و کاخ سفید از نخست وزیر عراق به خاطر این که در اوایل آگوست گفت ایران نقشی سازنده در عراق بازی میکند، انتقاد کردند، کاخ سفید و شمال امریکا یا مطبوعات انگلیسی معمولا دربارهی این گونه نقطه نظرها یا ساکت میمانند و یا از اذعان به آنها خودداری میکنند. اما در آگوست ۲۰۰۷ رفتار آنها این گونه نبود.
رییس جمهور افغانستان، در طول یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با جورج دبلیو بوش اظهار داشت که ایران در کشور او یک نیروی مثبت است. شنیدن این که ایران نیروی مثبتی در افغانستان است امر عجیبی نیست، چرا که ثبات در آن کشور به بهترین شکل ممکن در راستای منافع ایران قرار دارد. آنچه عجیب است این است که این اظهارات «کی» و «کجا» بر زبان آورده میشوند.
●نفوذ سیاسی ایران
در رابطه با ایران و ایالات متحده باید گفت تصویری مبهم وجود داشته و خطوط بین همکاری و رقابت کمی ناواضح است. خبرگزاری رویتر و آژانسهای خبری دانشجویان ایرانی هر دو گزارش دادهاند که ممکن است رئیسجمهور ایران بعد از آگوست ۲۰۰۷ از بغداد دیدن کند. این گزارشها درست قبل از آن که دولت ایالات متحده شروع به تهدید و برچسب زدن به سپاه پاسداران انقلاب ایران به عنوان یک سازمان تروریست بینالمللی ویژه نمود، ظاهر شدند.
رئیسجمهور ایران همچنین از رؤسای جمهور چهار کشور دیگر حوزهی دریای خزر برای نشست دریای خزر در تهران دعوت به عمل آورده است. او به هنگام دیدار خود از ترکمنستان از رئیسجمهور آن کشور و سپس در نشست سازمان همکاری شانگهای در اکتبر ۲۰۰۷ در قرقیزستان، از رؤسای جمهور روسیه و قزاقستان دعوت نمود.
رئیسجمهور ایران در طول دیدار خود از باکو شخصا از رئیسجمهور آذربایجان علیاف، دعوت به عمل آورد. نشست پیشبینی شدهی دریای خزر ممکن است شبیه به نشست بندر ترکمنباشی در ترکمنستان بین رؤسای جمهور ترکمنستان، قزاقستان و روسیه باشد که در آن اعلام شد روسیه از معاملات خطوط (انتقال نفت و گاز) در آسیای مرکزی حذف نخواهد شد. روشن است که نفوذ ایران بیشتر و قویتر میشود. مقامات (آذری) در باکو همچنین اعلام کردند که همکاریهای انرژی را با ایران توسعه بخشیده و وارد معاملات خطوط گاز بین ایران، ترکیه و ترکمنستان خواهند شد که گاز بازار اروپا را تأمین خواهد نمود. این توافق برای تأمین گاز اروپا شبیه به معاملهی انتقال انرژی روسیه است که بین یونان، بلغارستان و فدراسیون روسیه امضاء شد. در شرق مدیترانه،سوریه درگیر مذاکرات مربوط به انرژی با آنکارا و باکو بود و صحبتهای مهمی بین مقامات آمریکایی هم در تهران و هم در دمشق شروع شده است.
ایران همچنین درگیر تبادلات دیپلماتیک با سوریه، لبنان، ترکیه و جمهوری آذربایجان بوده است. علاوه بر این، از آغاز آگوست ۲۰۰۷، سوریه موافقت نموده است خطوط نفت عراق که از خاک سوریه گذشته و به شرق مدیترانه ختم میشود را مجددا باز کند. دیدار رسمی اخیر نخستوزیر عراق نوری مالکی از سوریه نیز از سوی منابع خبری مانند بی. بی. سی به عنوان دیداری تاریخی توصیف شده است. سوریه و عراق همچنین موافقت کردهاند یک خط لوله گاز از عراق به سوریه، جایی که گاز عراق در کارخانههای سوریه فرآوری خواهد شد، بسازند. این توافقها منشاء تنش بین دولت عراق و کاخ سفید است.۱۲
ایران و شورای همکاریهای خلیجفارس همچنین در نظر دارند فرایند ایجاد یک منطقهی تجاری آزاد مشترک بین ایران و کشورهای شورای همکاری خلیجفارس را در خلیجفارس شروع کنند. در بازارهای تهران و در میان محفل سیاسی آقای رفسنجانی، صحبتهایی دربارهی ایجاد یک بازار مشترک بین ایران، تاجیکستان، ارمنستان، عراق، افغانستان و سوریه در جریان است.
نقش آمریکا در این فرآیندها با توجه به افغانستان، عراق و شورای همکاری خلیجفارس باید مورد بررسی قرار گیرد. تحت ریاست جمهوری نیکولاس سارکوزی فرانسه نشان داده مایل به تعامل کامل با سوریه است مشروط بر آن که آنها تضمینهای مشخصی را در رابطه با لبنان بدهند.
این تضمینها در رابطه با منافع ژئواستراتژیک و اقتصادی فرانسه است. همزمان با تحولاتی چون اظهارات فرانسه دربارهی سوریه، گوردن براون اشاره کرده که انگلیس نیز مایل است وارد تعاملات متقابل دیپلماتیک هم با سوریه و هم با ایران شود. هدماری ویچزورک – زئول، وزیر توسعه و همکاری اقتصادی آلمان نیز درگیر صحبت با دمشق دربارهی پروژههای متقابل، اصلاحات اقتصادی و نزدیکتر کردن سوریه به اتحادیه اروپا بوده است. اما به نظر میرسد این صحبتها در زیر سایهی بحث بین آلمان و سوریه در رابطه با خروج گروهی از پناهندگان عراقی که نتیجه اشغال انگلیسی – آمریکایی کشور پناهندگان است، پنهان شده باشد. همچنین انتظار میرود وزیر امور خارجهی فرانسه در تهران حضور یافته تا دربارهی لبنان، فلسطین و عراق مذاکراتی با مقامات ایرانی داشته باشد. علیرغم هیاهوی جنگطلبی از سوی ایالات متحده و اخیرا از سوی فرانسه، تمام این تحولات به حدس و گمانی دربارهی چرخش بالقوه در رابطه با ایران و سوریه منجر شده است. اما با این حال باید توجه داشت که این بخشی از رویکرد دولبهی ایالات متحده در مسیر آمادگی به سوی بدترین سناریو (جنگ) و همزمان پیگیری کاپیتولاسیون دیپلماتیک سوریه و ایران است. هنگامی که معاملات عظیم نفتی و تسلیحاتی بین لیبی و انگلیس امضاء میشد، لندن اظهار داشت که ایران باید از الگوی لیبی پیروی کند همانطور که کمیسیون بیکر – همیلتون هم همین را گفته است.
● آیا پیشروی به سوی جنگ با ایران و سوریه متوقف شده است؟
علیرغم صحبتها در پشت درهای بسته با تهران و دمشق، واشنگتن کماکان به تسلیح مشتریان خود در خاورمیانه ادامه میدهد. اسراییل در شرایطی پیشرفته از آمادگی نظامی برای جنگ علیه سوریه است. برخلاف فرانسه و آلمان، بلندپروازیهای انگلیسی ـ آمریکایی در رابطه با ایران و سوریه از نوع بلندپروازیهایی نیست که دارای همکاری باشد. علاوه بر این، خواه به عنوان دوست خواه به عنوان دشمن، آمریکا نمیتواند ایران را در درون مرزهای کنونی خود تحمل کند.
بالکانیزاسیون ایران، مانند عراق و روسیه از اهداف طولانی مدت عمدهی انگلیسی – آمریکایی است. هیچ کس نمیداند آینده آبستن چه حوادثی است. اولویتهای نظامی ایالات متحده – ناتو – اسراییل الزاما به وقوع جنگ، آنطور که از قبل برنامهریزی شده، نخواهد انجامید. یک "ائتلاف چینی – روسی – ایرانی" که شالودههای ضد اتحاد جهانی را پایهریزی میکند، رو به ظهور است. آمریکا و انگلیس به جای گزینهی جنگ علنی ممکن است از طریق دخالتهای کلان اقتصادی و انقلابهای مخملی در ایران و سوریه ایجاد بیثباتی کنند. در خاورمیانه و آسیای مرکزی آمادگی واقعی برای جنگ در روی زمین وجود دارد. جنگ علیه سوریه و ایران پیامدهای جهانی گستردهای را در پی خواهد داشت.
پژوهشگر: مهدی داریوش
توضیحات:
۱- single – state hegemony
۲- Good – Neighbourliness and Friendly Coopeation
۳- The Shnghhai Treaty Organization (sco)
۴- Chniese – Russian – Iranian – Coalition
۵- anti-establishment
۶- Collective Security Teraty Organization
۷- Global war on Terror
۸- گروه گوام (GUAM) از کشورهای گرجستان، اوکراین، ازبکستان ، آذربایجان و مولداوی تشکیل شده بود.
۹- Theater Iran Term (TIRANNT)
۱۰- The Baker- Hamilaton Commission
۱۱- The Iraqi Study Group (ISG)
۱۲ . با توجه به اخباری که در سایتهای خبری مختلف در رابطه با انتقال نفت عراق به اسراییل دیده میشود، این مسئله تعجببرانگیز نیست اما این تنش بین دولت عراق و کاخ سفید تنها در رابطه با اسراییل بوجود نمیآیند. از قرار معلوم هر گونه حرکتی که نشان از حضور دولت روسیه در عراق داشته باشد نیز باعث خشم کاخ سفید میشود به خبر زیر توجه کنید:
یکی از مقامات عراقی اظهار داشت، دولت عراق به توصیهی مشاوران حقوقی آمریکایی یک قرارداد جنجالبرانگیز با شرکت روسی لوک اویل برای توسعه یک میدان وسیع نفتی در صحرای جنوبی عراق را لغو کرد و آن را برای سرمایهگذاری بینالمللی بالقوه در آینده باز گذاشت.. در پاسخ، مقامات روسی تهدید کردهاند که توافق ۲۰۰۴ خود را برای بخشیدن ۱۳ میلیارد دلار بدهی دولت عراق به روسیه را لغو خواهند کرد. این میدان نفتی که نام آن قرنای غرب نام دارد ۱۱ میلیارد بشکه نفت ذخیره (برآورد شده) دارد که این برآورد معادل تمام ذخایر نفتی اثبات شدهی اکسان موبیل، بزرگترین شرکت نفتی آمریکا میباشد. دولت روسیه که اخیرا به واسطهی ثروت روزافزون نفتی خود جسارت تازهای در امور بینالمللی پیدا کرده است، کماکان از ادعای شرکت لوک اویل حمایت نموده و نسبت به آنچه که اجرای گزینهای قراردادهای نفتی مینامد، معترض است. یکی از مقامات عراقی که مشروط بر مخفی ماندن نام خود صحبت میکرد پاسخ روسیه را این گونه توصیف کرد: "اگر شما قرارداد توسعه نفتی را با لوک اویل امضاء کنید، در مقابل ما هم میتوانیم نفوذ سیاسی خود را به کار گرفته و بدهی گذشته را ببخشیم." طبق گفتهی مقامات عراقی و نیز شرک لوک اویل، میدان نفتی فوقالذکر پس از چهار یا پنج سال توسعه روزانه یک میلیون بشکه نفت تولید خواهد کرد.
نویسنده: مهدی داریوش ناظم کارشناس مرکز تحقیقاتی جهانی سازی کانادا
توضیحات:
۱- single – state hegemony
۲- Good – Neighbourliness and Friendly Coopeation
۳- The Shnghhai Treaty Organization (sco)
۴- Chniese – Russian – Iranian – Coalition
۵- anti-establishment
۶- Collective Security Teraty Organization
۷- Global war on Terror
۸- گروه گوام (GUAM) از کشورهای گرجستان، اوکراین، ازبکستان ، آذربایجان و مولداوی تشکیل شده بود.
۹- Theater Iran Term (TIRANNT)
۱۰- The Baker- Hamilaton Commission
۱۱- The Iraqi Study Group (ISG)
۱۲ . با توجه به اخباری که در سایتهای خبری مختلف در رابطه با انتقال نفت عراق به اسراییل دیده میشود، این مسئله تعجببرانگیز نیست اما این تنش بین دولت عراق و کاخ سفید تنها در رابطه با اسراییل بوجود نمیآیند. از قرار معلوم هر گونه حرکتی که نشان از حضور دولت روسیه در عراق داشته باشد نیز باعث خشم کاخ سفید میشود به خبر زیر توجه کنید:
یکی از مقامات عراقی اظهار داشت، دولت عراق به توصیهی مشاوران حقوقی آمریکایی یک قرارداد جنجالبرانگیز با شرکت روسی لوک اویل برای توسعه یک میدان وسیع نفتی در صحرای جنوبی عراق را لغو کرد و آن را برای سرمایهگذاری بینالمللی بالقوه در آینده باز گذاشت.. در پاسخ، مقامات روسی تهدید کردهاند که توافق ۲۰۰۴ خود را برای بخشیدن ۱۳ میلیارد دلار بدهی دولت عراق به روسیه را لغو خواهند کرد. این میدان نفتی که نام آن قرنای غرب نام دارد ۱۱ میلیارد بشکه نفت ذخیره (برآورد شده) دارد که این برآورد معادل تمام ذخایر نفتی اثبات شدهی اکسان موبیل، بزرگترین شرکت نفتی آمریکا میباشد. دولت روسیه که اخیرا به واسطهی ثروت روزافزون نفتی خود جسارت تازهای در امور بینالمللی پیدا کرده است، کماکان از ادعای شرکت لوک اویل حمایت نموده و نسبت به آنچه که اجرای گزینهای قراردادهای نفتی مینامد، معترض است. یکی از مقامات عراقی که مشروط بر مخفی ماندن نام خود صحبت میکرد پاسخ روسیه را این گونه توصیف کرد: "اگر شما قرارداد توسعه نفتی را با لوک اویل امضاء کنید، در مقابل ما هم میتوانیم نفوذ سیاسی خود را به کار گرفته و بدهی گذشته را ببخشیم." طبق گفتهی مقامات عراقی و نیز شرک لوک اویل، میدان نفتی فوقالذکر پس از چهار یا پنج سال توسعه روزانه یک میلیون بشکه نفت تولید خواهد کرد.
نویسنده: مهدی داریوش ناظم کارشناس مرکز تحقیقاتی جهانی سازی کانادا
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست