دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
عمل روایت
اگر روایت را عمل تولید داستان یا «فرآیند» تعریف کردن بنامیم، این نکته باقی میماند که مشخص کنیم «چه کسی» روایت میکند و «چگونه» این کار را انجام میدهد. بالزاک، مدتها پیش از پیدایش تئوری روایتشناسی مدرن، در مقدمة رمان زنبق دره، در سال ۱۸۳۶ نوشت:
«استفاده از «من» برای نویسنده، عاری از خطر نیست. اگر چه انبوه خوانندگان افزایش یافته است، اما میزان آگاهی جمعیت متناسب با آن زیاد نشده است. [... ] فراوانند افرادی که امروزه نیز زحمت بیهودهای میکشند تا احساسات نویسنده را با احساساتی که به شخصیتهایش اسناد میدهد در یک ردیف قرار دهند، و اگر نویسنده از واژة «پررنگ» استفاده کند ممکن است همگی این افراد او را با راوی اشتباه بگیرند.»
بالزاک، در اینجا، آشکارا به سه دسته شخصیت در داستان اشاره میکند:
۱) شخصیت(های) بازیگر(ان)
۲) راوی
۳) نویسنده.
۱) از خارج از متن تا خود متن
▪ سازندة داستان: انسجامی بسیار مبهم
در گفتوگویی که در نشریة لوموند «۲۶ژوئیه۱۹۹۱» در زمینة کتاب شهر شیشهای منعکس شد، پل استر۱ نویسندة امریکایی، دستهبندی بالزاک را اینگونه تفسیر کرد:
«نکتهای در رمانها وجود دارد که توجه مرا بسیار به خود جلب میکند. اسمی را روی جلد کتاب میبینیم که خوب طبعاً اسم نویسنده است. اما کتاب را که باز میکنیم صدایی که در آن صحبت میکند صدای نویسنده نیست، صدای راوی است. این صدا به چه کسی تعلق دارد؟ اگر این صدا صدای نگارنده به عنوان یک انسان نیست بنابراین صدای خالق اثر است، و این یعنی خلاقیت. بنابراین دو شخصیت در اینجا وجود دارد [... ] ... در زندگی خودم گسستگی عمیق میان من و مردی که کتابها را مینویسد احساس میکنم. من در زندگی خودم کم و بیش میدانم چه کار میکنم . اما هنگامیکه مینویسم کاملاً گم شدهام و نمیدانم این قصهها از کجا میآید.»
این مطلب بسیار به اظهارات پروست در کتاب علیه سنت بوو۲ نزدیک است: کتاب حاصل منی دیگر است. منی که با آنچه ما در عاداتمان، در جامعهمان و در زندگیمان از خود بروز میدهیم متفاوت است.
آنچه در مورد ادبیات صادق است در رابطه با هر گونة روایتی نیزمصداق دارد. زبانشناس و نظریه پرداز ادبی روس، میخائیل باختین، ویژگی کل روایت را به نحوی بسیار جالب توجه از قرار زیر به تصویر میکشد:
«اگر حادثهای را که برایم رخ داده است شفاهاً روایت کنم (یا از طریق نوشتار آن را نقل کنم)، از همان بدو امر، به عنوان راوی «یا نویسنده» از زمان و فضایی که ماجرا در آن رخ داده است منفک خواهم بود. این امکان وجود ندارد که بخواهم من خودم را با منی که از آن حرف میزنم یکسان فرض کنم.»
«زیبایی شناسی و نظریة رمان، ۱۹۷۲، ص۳۹۶»
▪ دوگانگی شخصیتهای روایت
نگارندة واقعی، هنگامیکه شروع به نقل کردن میکند، برای خود «خواننده/شنونده»ای تصور میکند که، آمبرتواکو، میتوان او را «الگومند» نامید. خوانندة الگومند چیزی نیست مگر تصویری که سازندة داستان خلق میکند تا حرفهای خود را به کمک وی سامان دهد. همانگونه که اساتید فن بیان در ایام قدیم نیز میگفتند، برای صحبت کردن باید نخست شنوندهای را برای خود بازنمایی کرد و آنگاه سخن پردازی خود را با این مخاطب خیالی تطبیق داد.
شخصیت خواننده باید حتماً شخصیتی دوگانه باشد، متشکل از خوانندة خیالی «الگومند» و خوانندة واقعی که داستان را در روزنامه، در تخت یا در کتابخانه میخواند. همچنین نگارنده نیز، به نوبة خود، عامل بازنمایی تخیلی تمامی آنانی است که حین داستان (به صورت نوشتار یا گفتار) تصویری از نویسنده الگومند و ایجادگر پدید میآورند. تصویر فوق البته، بسته به شخصیتهای گوناگون، فاصلة خود را با شخصیت نگارنده یادآور میشود.
۲) موقعیت روایی
راوی، جزئی است از متن. در این میان ممکن است چهرة یکی از شخصیتها را برای بازنمایی خود برگزیند (با استفاده از ضمیر من، یا فردی با هویت کامل و دارای اسم خاص). نویسنده ممکن است تنها به شکل صدایی روایی باقی بماند. وضعیتهای گوناگون و محتمل راوی را میتوان به اینگونه خلاصه کرد:
▪ میزان دربرگیری روایت
پهنههای داستانی گوناگون میتواند توسط راویان گوناگون عرضه شود. شخصیت میتواند خود به داستانگویی بپردازد و بدینسان مبدل به راوی قصه (داستان دوم) شود. البته این امکان نیز وجود دارد که این راوی یکی از شخصیتهای داستان باشد، یا نباشد.
راوی نخستِ روایت دربرگیر را- که صرفاً صدایی است ناشناس و یا دارای هویت- راوی برون داستانی مینامند، حال آنکه راوی که حین در برگرفته شده صحبت به او واگذارشده است [راوی]درون داستانی نامیده میشود. چراکه او خود یکی از شخصیتهای داستان دربرگیر است. این مطلب هم در مورد شوالیه دوگریو در داستان مانون لسکو۳ صادق است، و هم در مورد هزار و یک شبک یعنی ابتدا دربارة وزیر، یعنی پدر شهرزاد، و سپس در مورد خود شهرزاد، که خوب میدانید کمی بعد مبدل به راوی میشود.
این تغییر سطح در روایت ممکن است به صورت خطی جلوهگر شود: در این صورت، روایت نخستین پیوسته توسط روایت متوالی راویان مختلف قطع میشود. البته ممکن است این کار به بسط و گسترش عمیق روایت نخستین نیز منتهی شود. چنین امری هنگامی رخ میدهد که هر راوی جدیدی عنان کلام را به دست یکی از شخصیتها بسپارد و شخصیت مزبور نیز به نوبة خود به این کار ادامه دهد.
▪ روابط موجود میان راوی و داستان
ژرار ژنت با توجه به وجود رابطة همسانی میان چهرههای راوی و شخصیتهای داستانی که توسط وی به وجود آمدهاند، یا عدم وجود این روابط، مطلب نوینی را به آنچه پیش از این در مورد تمایز سطوح دربرگیری روایات ابراز شده بود میافزاید.
وزیر یا پدر شهرزاد که قصة الاغ، گاو، و مرد کشاورز را تعریف میکند خود یکی از شخصیتهای داستان هزار و یک شب محسوب میشود (به شکل راوی درونی داستانی). اما در این میان خود او با حکایت داستانی که برای دخترش نقل میکند تا او را مجاب کند به ازدواج سلطان در نیاید به شکل غیر سهیم در داستان، از نوع «روایت سوم شخص» ایفای نقش میکند. همین رابطه در مورد داستانسراییهای شهرزاد برای سلطان نیز مصداق مییابد.
در مقابل، سندباد بحری در ماجرای سندباد بحری (داستانی مجزا از حکایات هزار و یک شب) همانند شوالیه دوگریو، با حوادثی که نقل میکند رابطهای از نوع سهیم در داستان ایجاد میکند: در اینجا، سندباد نه تنها شخصیتی است شاهد، بلکه قهرمان اصلی داستان نیز هست (که در نتیجه، از این روایت باید به منزلة داستان خود راوی یاد کرد). رنانکور، که خود را نویسندة داستان دوگریو معرفی میکند، راوی اول شخص داستان اصلی مانون لسکو است. اگر پاراگرافی که نخستین بخش رمان را از سومین بخش آن تفکیک میکند مورد برسی قرار دهیم خواهیم دید که او، یعنی رنانکور، به تناوب هم برون داستانی است (راوی روایت دربرگیر) و هم درون داستانی:
«از شوالیة دو گریو که بیش از یک ساعت از وقت خود را صرف این داستان کردند خواهش میکنم کمی بیاسایند و ما را در شام همراهی کنند. ایشان باید دقت ما را حمل بر آن کنند که با میل وافر به گفتههایشان گوش سپردهایم . اطمینان داریم که در ادامة داستان به نکاتی بس جذاب تر برخواهیم خورد، و هنگامی که صرف شام خاتمه یابد، دنبالة داستان را از زبان ایشان خواهیم شنید.»
تنها حالتی راکه، در صورت فقدان روایات قید شده در روایت اصلی، میتوان متصور شد از قرار زیر است:
پدیدة شکل گیری، که مفهوم سطح دربرگیری روایت نیز از آن ناشی میشود، باید مجزا مورد بررسی قرار گیرد: «ویژگی درون داستانی روایت در اغلب اوقات [... ] چیزی نیست مگر شگردی در نمایش.» « ژرار ژنت، ۱۹۸۳ ».
ژیل بلاس را، هنگامی که خود به تعریف داستان خود میپردازد، میتوان راوی سهیم در داستان قلمداد کرد. درست مانند سندباد بحری یا شوالیه دوگریو. راوی مزبور را تنها هنگامی میتوانیم برون داستانی فرض کنیم که او را با تعدد راویان «درون داستانی» داستانهای دربرگرفته شده در کل داستان نخستین توسط ژیل بلاس «اول شخص» قیاس کنیم . غالب متنها میان دو قطب متفاوت این جدول در نوسان است. به این ترتیب، دکتر ریو، در طاعون شخصیت داستانی رمان آلبر کامو محسوب میشود:
«... صبح شانزدهم آوریل از دفتر خود خارج شد، وسط سرسرا پایش به موش مردهای خورد.» اما در انتهای رمان متوجه میشویم که دکتر ریو همان راوی است:« ... بدینسان، دکتر ریو تصمیم گرفت داستانی را که اینک خاتمه مییابد بنویسد.» راوی سوم شخص داستان فوق که در آن واحد هم اصلیترین نظارهگر، و هم بازیگر داستان است، از جایگاهی میان حد فاصل راوی (A) اول شخص و راوی (A) سوم شخص برخوردار است.
▪ گیرندة روایت
گیرندة روایت که هم قرینة راوی است ، و هم در صحنة داستان وارد میشود، در حقیقت چهرة نوشتاری نویسنده/ خواننده است. شهرزاد پیش از آنکه برای سرگرمی شهریار، «گیرندة روایت»، در داستانهای هزار و یک شب حکم راوی داشته باشد نقش گیرندة روایت را هنگام گوش فرا دادن به حکایتی که پدر برای او نقل میکند دارد:
ـ متن شمارة ۳۴
«پدر، چه اتفاقی برای الاغ و گاو و مرد کشاورز افتاد [پرسش از سوی گیرندة روایت است] وزیر در پاسخ گفت:
- داستان آنها از این قرار است [پاسخ از سوی راوی است]
[... ]
به اینجای داستان که رسیدند، وزیر سخناناش را قطع کرد تا شهرزاد [گیرندة روایت] را اندرز دهد [... ]
- میتوانی بگویی چه بلایی سر آن بیچاره آورد؟ [پرسش مجدد گیرندة روایت]
- به آخر داستان گوش کن...
[... ] پس از پایان داستان وزیر روبه دخترش کرد و گفت [... ].»
در ماجرا های سندباد بحری این سندباد بحری است که، طی هفت شب، گیرندة روایت میشود، تا بتوان از دهان خود سندباد بشنود چگونه توانسته است در طول مسافرتهای خطرناک ثروتاندوزی کند. در رمان مانو لسکو، رنانکور در جامة گیرندة روایت داستان دوگریو فرو میرود: «... باید در اینجا به خواننده هشدار دهم که داستانش را بلافاصله پس از شنیدن به رشتة تحریر درآوردم.»
ژان میشل آدام- فرانسواز رواز
برگردان: آذین حسین زاده- کتایون شهپرراد
پانویسها:
Paul Auster. ۱-
۲- Contre Saint-Beuve.
۳- Manon LesCaut.
برگردان: آذین حسین زاده- کتایون شهپرراد
پانویسها:
Paul Auster. ۱-
۲- Contre Saint-Beuve.
۳- Manon LesCaut.
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست