شنبه, ۱۲ آبان, ۱۴۰۳ / 2 November, 2024
مجله ویستا


مبانی انسان شناسی حقوق بشر


مبانی انسان شناسی حقوق بشر
حقوق بشر به معنای امروزی در اثر تغییر ذهن انسان غربی و حاکم شدن اومانیسم به وجود آمد. اومانیسم در واقع علوم جدیدی رابه وجود اورد به نام علوم انسانی و البته در یک رابطه برگشتی این علوم انسانی باعث تقویت اومانیسم شد. علوم انسانی جدید از رشته های مختلفی تشکیل شده که یکی از آنها انسان شناسی است که نسل قبل ، آن را مردم شناسی ترجمه می کردند.
خود فرهنگ شناسی قبل از اینکه در سده ۲۰ وقبل از جنگ جهانی رشد کند ، میوه دو علم دیگر بود :
۱) مردم نگاری
۲) مردم شناسی .
این علم مثل تمام علوم انسانی دیگر دارای شاخه های مختلفی بود . انسان شناسی سیاسی –انسان شناسی حقوقی –انسان شناسی دینی و..... و ما بیشتر تکیه بر انسان شناسی حقوقی می کنیم .
انسان شناسی حقوقی ، علمی است که رابطه فرهنگ وحقوق را بررسی می کند ومتاسفانه حقوقدانان کمتر به آن توجه می کنند. انسان شناسی حقوقی به سه عنوان می پردازد :
۱) تحول باوری حقوقی .
۲) کارکردگرایی حقوقی .
۳) تکثرگرایی حقوقی .
انسان شناسی حقوق بشر در واقع علمی است که بعد از سال های ۱۹۵۰ در یکسری از کشورها به ویژه امریکا وکانادا به عنوان یک کرسی درسی مطرح شد و در واقع به این موضوع می پردازد که فرهنگ های مختلف به حقوق بشر چگونه نگاه می کنند.
اگر بخواهیم مختصرا راجع به حوزه های تحقیقاتی در این زمینه صحبت کنیم باید بگوییم نخستین انسان شناسان حقوق بشر کسانی هستند که مکتب آنها تحت عنوان قوم کشی معروف شد که به ویژه از امریکا و کانادا برخواستند وتحقیقاتی در مورد مردم بومی انجام دادند و با این پدیده روبرو شدند که بخشی از سرمایه های بشریت در حال نابودی است یا از طریق کشت و کشتار استعمار گران ویا عدم توجه به فرهنگ های در حال نابودی به همین علت به مکتب قوم کشی معروف شد و در نتیجه فعالیت هایی که در این زمینه انجام گرفت در سال ۱۹۷۱بیانیه ای از طرف سازمان ملل در جهت دفاع از حقوق این مردمان بومی صادر شد.
دومین مساله ای که انسان شناسان به آن پرداختند تشکیل دولت – ملتها در دنیای مدرن بود . الگویی که مطرح شد آن بود که در یک جغرافیای خاص ، زبان یکسانی ترویج شود و یک اکثریتی زبان خود را به اقلیتی تحمیل کنند . به عنوان مثال الگویی که در فرانسه و ایران وجوددارد ویک زبان حاکم شده بر مردمانی دارای زبان های مختلف (اقلیت ها) .
مسئله اقلیت ها یکی از مهم ترین مباحث انسان شناسی حقوقی است که بر خلاف آنچه برخی تصور می کنند که توجه به حقوق اقلیت ها باعث به مخاطره افتادن امنیت ملی می شود ، در واقع این بی توجهی به حقوق اقلیت ها ست که باعث از هم پاشیدگی کشورهای این چنینی می شود.
سومین حوزه مربوط به انسان شناسی حقوقی مسئله مهاجرین است. برخی پیرو این نظریه هستند که یک جامعه ابتدا باید دموکراتیک شود وبعد به حقوق مهاجرین و اقلیت ها بپردازد و برخی دیگر که خود من با آنها موافقم ، بر این باورند که دفاع از حقوق اقلیت ها یا مهاجرین دقیقا در جهت دفاع از دموکراسی ورسیدن به آن است.
گرایش دیگر در حوزه انسان شناسی حقوقی مربوط به انسان شناسان هویت گراست . پس از دهه ی۶۰ نظریه اصحاب هویت گرا یا هویت پرست مطرح شد. هویت گرایان خودشان را در قالب نفی دیگران تعریف و اثبات می کنند .
لذا ابراز وجود به صورت واکنشی نشان از آن دارد که در حقیقت چیز جدیدی برای گفتن وجود ندارد . پس از دهه ۶۰ ، منشورنویسی در جهان غیر غربی روبرو می شویم که می خواهد بگوید ما چیز جدیدی برای گفتن در برابر غربی ها داریم در حالی که هیچ حقوق جدیدی را مطرح نمی کند. از ابتدای طرح حقوق بشر در دوران جدید متفکرین بزرگی با حقوق بشر مخالفت کردند . از مارکس ونیچه گرفته تا دیگران . ولی جریان دیگری که با حقوق بشر به مخالفت برخواست ، جریان پست مدرنیست است.
یکی از کسانی که در این راستا به حقوق بشر انتقادکرد ، میشل علی اف بود که حقوق بشر امروز را میوه ی اندیشه و تفکر و کنش و واکنش جوامع غربی می داند وبر این عقیده است که غرب ، تجاربی چون قرون وسطی و.... را از سر گذرانده که دیگر کشورها نداشته اند و یا جوامع غربی جوامعی فرد گرا هستند در مقابل جوامع جمع گرا. پس این حقوق بشر برای آنها مصداق ندارد و این حقوق بشر غربی است . پس باید به فکر حقوق بشر ی باشیم که همه ی فرهنگ ها در آن مشارکت داشته باشند .
به این انسان شناسان « ساختارگرا »گویند که البته به نظر من این ساختارگرایان ، مسئله ای را نادیده می گیرند و آن این که فرد گرایی در جوامع غربی پدیده ای نو و خود حاصل دوران جدید است ، در واقع غربی ها فردگرا نبودند بلکه فردگرا شدندو این تغییر پذیری به سمت فرد گرایی در جامعه ی خود ما هم وجود دارد و این روند در جریان است.
یکی دیگر از کسانی که در زمینه انسان شناسی حقوقی نظریاتی ارائه کرده «ریموند پانیکار » است که عقیده دارد بدون اومانیسم حقوق بشر به وجود نمی آید و فرهنگی که غیر انسان باور است ، در آن حقوق بشر به وجود نمی اید وشرط لازم برای به وجود آمدن حقوق بشر انسان باوری است. او اعتقاد دارد که مبانی حقوق بشر پذیرش دموکراسی وفرد باوری است.
دموکراسی شرط لازمش آن است که اکثریت حکومت می کند ، ولی شرط کافی اش آن است که پیش از حکومت اکثریت حقوق اقلیت است .
مورد دوم فرد باوری است یعنی افراد در برابر جماعت بتوانند اظهار وجود کنند. حقوق بشر با این مفهوم فقط در غرب به وجود آمد ، فرهنگ های دیکر این واژگان درشان وجود ندارد و باید به دنبال مفاهیمی در این فرهنگ ها باشیم که همین معانی را بدهند ، پس حقوق بشر نمی تواند جهانی باشد و باید بگردیم در فرهنگهای دیگر برای اومانیسم و دموکراسی معادل پیدا کنیم و از دو واژه استفاده می کند : « دستاورد و اقتضا » .
حقوق بشر ن دستاورد » جامعه غرب است و « اقتضاء » چنین است که باید بگردیم در فرهنگ های دیگر معادلش را پیدا کنیم.
با این دیدگاه « پانیکار » ، پیامبر نسبیت گرایی می شود و بدین گونه سنگ روی سنگ بند نمی شود . به نظر می رسد که وی مسئله جهانشمولی حقوق بشر را با یکسان سازی حقوق بشر خلط کرده است. ما نمی توانیم بدون یکسری حداقل ها با هم به گفتگو بنشینیم چه در درون یک فرهنگ و چه در بین فرهنگ های مختلف .
ما نمی توانیم جهان شمولی حقوق بشر را به صرف اینکه در غرب به وجود آمد نفی کنیم . در مورد مدرنیته نمی توانیم بگوئیم هر کشوری و هر فرهنگی مدرنیته خاص خودش را داشته باشد اما ما با مدرنیزیشن رو برو هستیم که هر فرهنگی و هر جامعه ای می تواند روش رسیدن به مدرنیته را خودش تعیین کند.
آیا هرجایی که استبداد سیاسی وجود دارد می توان از حقوق مدنی سیاسی دفاع کرد یا نه؟ آیا هر جایی که حقوق جمع گرایانه وجود دارد می توان از حقوق فردی دفاع کرد؟
در اینجا ما جهانشمولی حقوق بشر را پذیرفته ایم . « پانیکار » با مطرح کردن این دو نظریه، دو گرایش ایجاد کرد :
۱) ما باید بر این مبنا حرکت کنیم که این اصول وبیانیه ها و سه نسل حقوق بشر را به عنوان مبنا بپذیریم وبرای اینکه بشریت به این حقوق جدید برسد وارد تعاملات فرهنگی شویم.
۲) نسبیت گرایان رادیکال معتقدند که بایستی با قبول حقوق بشراز فرهنگ های مختلف یک مخرج مشترک از انها بگیریم . در واقع از کلیه ی اعلامیه ها و منشور های مختلف حقوق بشر یک مخرج مشترک داشته باشیم.
من شخصا بر این عقیده ام که این مسئله امکان پذیر نیست ؛ چرا که این بیانیه ها در اصول ومبانی با هم در تضادند. در واقع ما باید روندی را طی کنیم که کلیه ی فرهنگ ها و تمدن ها بتوانند حول وحوش مبانی اساسی که همه ی اعلامیه های جهانی بر ان استوار است (دموکراسی وفرد باوری) دور هم جمع شوند.
در پایان از ضرب المثل آتنی کمک می گیریم که می گوید :درست است که کفاش کفش را می سازد ، ولی فقط کسی که ان را می پوشد می داند که کفش کجای پایش را می زند .
انسان شناسان حقوق بشر به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول کسانی که از بیرون و بدون آنکه مبانی حقوق بشر را قبول کنند به آ تعرض می کنند .
دسته ی دوم آهایی که از درون حقوق را مورد نقد قرار می دهند که خود به دو دسته تقسیم می شوند :
آنهایی که جهان شمولی حقوق بشر را می پذیرند و آهایی که جهان شمولی حقوق بشر را نمی پذیرند
منبع : اتحادیه کانون های وکلای دادگستری