چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
زبان اخلاق از دیدگاه توصیهگرایی
بیشک هر یک از ما واژهها و جملههایی مانند« x (مثل راستگویی) خوب است»،« y (مثل دروغگویی) بد است»، «باید به x عمل کرد» و« x وظیفه است» را به تکرار بر زبان میرانیم. هدف ما از به کارگیری این جملهها چیست و با آنها چه کاری انجام میدهیم; آیا مخاطب را از وصفی واقعی و خارجی به نام «خوبی» که مصاحب و قرین عمل x است، آگاه میکنیم؟ آیا میخواهیم با گفتن« x خوب است» او را به انجام دادن عمل x دعوت کنیم؟ آیا میخواهیم با این جمله احساسات وی را به انجام x برانگیزیم؟ آیا میخواهیم موافقتخود را با عمل x ابراز کنیم، یا میخواهیم از موافقتخود با عمل x خبر دهیم; آیا ممکن استبا گفتن یکی از این جملهها، همه این کارها را انجام داد؟ آیا ممکن است غرض از بهکارگیری این جملهها چند هدف در طول هم باشد؟
اساسا «خوبی» چگونه مفهومی است؟ آیا مفهومی است ناظر به وصفی طبیعی و تجربی، یا وصفی ماورای طبیعی که به هر حال در خارج موجود است؟ آیا مفهوم «خوبی» خالی از هر گونه محتوای ناظر به واقع، و خالی از هر گونه ارتباط با امور ناظر به واقع است؟ این پرسشها درباره مفاهیم دیگر اخلاقی نیز بجاست. از سوی دیگر، همان طور که بیان جملههایی همچون جملههای مذکور بخشی از زندگی اخلاقی ما را تشکیل میدهد، توجیه آنها نیز جزء دیگری از آن است. اگر تلاش در جهت پرسشهای یاد شده به ثمر بنشیند و قرین توفیق باشد، مسائل دیگر همچون مسائل معرفتشناختی اخلاق نیز پاسخ خود را مییابند; مسائلی همچون:
چگونه باید پاسخ مسائل اخلاقی را به شکل معقولی سامان دهیم؟ آیا اخلاقیات از جمله اموری است که هیچگاه راهی را برای استدلال و تفکر عقلی برنمیتابد و حوزه آن تنها به دست احساسات سپرده میشود؟ بر فرض که استدلال عقلی در اخلاقیات راه داشته باشد، آیا لازم است که ورای مسائل اخلاقی، مجموعه امور ناظر به واقعی باشد تا تلاشها و کوششها مصروف کشف آنها شوند، یا این که مقوم اخلاقیات فقط جعل و اعتبار است و، مستقل از جعل و اعتبار آدمیان، اخلاقیات هویتی ندارند؟
پژوهش در پاسخ به چنین پرسشهایی منجر به پیدایش نظریههایی میشود که با نظریههای دستوری متفاوت است; زیرا مقصود از این نظریهها هدایت رفتار و عمل نیست. بدین جهت این بخش از فلسفه اخلاق، به فرااخلاق معروف است; واژهای که صریحا بیان میدارد که نظریههای فرااخلاقی خود را درگیر موضعگیریهای خاص اخلاقی نمیکنند، بلکه با نظر بدانها به بررسی دقیق این امر میپردازند که اخلاقیات چیستند و چه نوع استدلالی بر آنها قابل تطبیق است و چه مبنایی میتوان برای آنها در نظر گرفت. به تعبیر دیگر، فرااخلاق با پرسشهایی رودرروست که درباره اخلاقیات است نه پرسشهایی که در اخلاق مطرح است. از این رو گاه به آن اخلاق درجه دوم گفته میشود.
لازم است توجه کنیم که نظریهای در حوزه فرااخلاق موفقتر است که تمام امور موجود در زندگی اخلاقی را به شایستگی در خود جای دهد و مرز هر کدام را مشخص کند و طرحی با اجزاء سازگار برای زندگی اخلاقی به نمایش بگذارد. زیرا تجربه «ارزشهای اخلاقی» جایگاه مهمی در زندگی ما دارند و هر فهم شایستهای از ما و جهان باید این تجربه را جدی گرفته، تفسیر مناسبی برای آن ارائه دهد. حذف هر یک از این امور تنها به غرض جاانداختن نظریه، از ارزش آن میکاهد و راه را بر انتقادها میگشاید. پارهای از امور یاد شده را میتوان به این قرار برشمرد:
۱) فرق آراء اخلاقی با سایر قضایا همچون قضایای علوم تجربی.
۲) حق آدمی در انتخاب و گزینش نظام اخلاقی.
۳) حساسیت آدمی به گزینش بهترین پاسخ در برخورد با معضلات پیچیده و در عین حال مهم اخلاقی.
۴) طلب توجیه و استدلال در پذیرش یک حکم یا نظام اخلاقی، و به تعبیر دیگر، جریان فرآیند استدلال عقلانی در حوزه اخلاقیات.
۵) ارتباط نزدیک میان آراء اخلاقی و عمل.
▪ همان طور که از بند۱ برمیآید، مباحث متنوع و متعددی در حوزه فرااخلاق قرار میگیرد. از جمله مهمترین این مباحث، میتوان به دو بخش ذیل اشاره کرد:
الف) تحلیل مفاهیم اخلاقی; هدف این بخش غالبا تعیین محتوا و معنای جزء محمولی گزارههای اخلاقی است.
ب) بررسی جملههای اخلاقی از حیث معرفتشناختی; هدف این بخش حکم به اخباری یا انشائی بودن گزارههای اخلاقی است.
ارتباط این دو بخش با بخشهای دیگر فرااخلاق یک ارتباط منطقی است و بدین جهت موضعگیری در بخش اول تاثیر بسزایی در جهتگیریهای بخش دوم و بخشهای دیگر بر جای میگذارد.
توصیهگرایی، که غرض از این نوشتار بررسی اجمالی «زبان اخلاقیات» از این منظر است، دیدگاه نسبتا جدیدی است که در بخش اول و دوم فرااخلاق، طرحی نو در سامان دادن اخلاقیات افکنده است. این طرح محصول نقادی نظریههای دیگر و سنتزی از نقاط قوت آنهاست، به طوری که چارهساز ضعف و کاستیهای آنها نیز باشد. مبتکر و حامی اصلی این نظریه «ریچارد مروین هیر» است. برای معرفی شایسته این دیدگاه، ناگزیریم بحث را از نقطهای آغاز کنیم که مختصات آن پیشتر گزارش شد و با توجه کردن به نظرگاههای پیش از توصیهگرایی و بررسی زبان اخلاقیات از دیدگاه آنها، زمینه، علت و چگونگی ظهور توصیهگرایی در حوزه اخلاق را هرچه روشنتر نمایان سازیم.
▪ نظریههای فرااخلاقی عموما به دو بخش توصیفی و غیر توصیفی تقسیم میشوند که هر بخش مشتمل بر چند نظریه است. غالبا در کتابهای فلسفه اخلاق، این دو بخش به شیوههای متفاوتی از یکدیگر تفکیک میشوند:
الف) گاه میگویند نظریههای توصیفی برآنند که احکام اخلاقی صدق و کذبپذیرند و نظریههای غیر توصیفی منکر این مطلباند.
ب) گاه میگویند نظریههای توصیفی بر این باورند که ما میتوانیم به صدق پارهای از احکام اخلاقی معرفت پیدا کنیم و از این رو به این نظریهها، نظریههای «شناختی» میگویند; برخلاف نظریههای غیر توصیفی که این معرفت را روا نمیدارند و از این جهتبه آنها «غیر شناختی» میگویند.
ج) گاه میگویند نظریههای توصیفی برخلاف غیر توصیفیها بر این باورند که کیفیات یا واقعیات اخلاقی در جهان موجودند.
از آنجا که پارهای از طرفداران نظریههای غیر توصیفی، مثل آقای هیر، این شیوههای تفکیک را غلطانداز میدانند نه وافی به مقصود، ما نیز در حال حاضر به این دو دسته با نام «توصیفی» و «غیر توصیفی» اشاره میکنیم. هیر با هشدار نسبتبه این که دعوای نظریههای توصیفی و غیر توصیفی ناظر به مساله معناشناختی است نه وجودشناختی، پیشنهاد میکند که فرق میان این دو، براساس نظریه شرط صدق Truth - Coundition که نظریهای در باب معناست، تبیین شود. براساس این نظریه، فهمیدن معنای یک جمله همانا فهمیدن شرایط صدق آن است. یعنی آنچه لازم است، وضع از آن قرار باشد تا این جمله صادق خوانده شود. بنابراین جملههای ناظر به واقع محض [ جملههایی که هیچ بار ارزشیای ندارند] ملاک معناداری یاد شده را استیفا میکنند و توصیفی بودن این جملهها مورد قبول همه است. ادعا این است که جملههایی وجود دارند که با جملههای مذکور تفاوت دارند و بدین جهت این سؤال پیش میآید که آیا شرایط صدق، معنای کامل آنها را تعیین میکند یا نه; به تعبیر دیگر، آیا میتوان معنای آنها را در طبقه معانی صرفا توصیفی قرار داد یا نه؟
نظریههای توصیفی اخلاقی بر این باورند که جملههای بیانگر احکام اخلاقی کاملا توصیفیاند; یعنی تمام معنای آنها از راه شرایط صدق معین میشود. ادعای نظریههای غیر توصیفی این است که در محتوای احکام اخلاقی رکن یا عنصری وجود دارد که معنای آن از راه شرایط صدق معین نمیشود. برای مثال، توصیهگرایی هر چند میپذیرد که رکن یا عنصری در احکام اخلاقی وجود دارد که معنای آن از راه شرایط صدق آشکار میشود، اما بر این ادعاست که رکن دیگری نیز در معنای احکام اخلاقی هست; به نام رکن ارزشی یا توصیهگر، که شرایط صدق از استیفای معنای آن قاصر است. (۱)
▪ با توجه به فرق یاد شده، اینک میتوان به انواع نظریههای توصیفی و غیر توصیفی پرداخت. نظریههای توصیفی به دو گروه عمده به نام طبیعتگرایی و شهودگرایی تقسیم میشوند. اختلاف این دو گروه بر این اساس است که آیا با تعریفهایی از مفاهیم اخلاقی، که معرف صرفا به ویژگیها یا واقعیات غیر اخلاقی اشاره دارد، میتوان شرایط صدق آنها را که معنای آنها را به دست میدهد تعیین کرد یا نه. نظریههای طبیعتگرایانه مدعی امکان این امرند و بر این باورند که میتوان مفاهیم اخلاقی را براساس مفاهیم غیر اخلاقی تحلیل یا تعریف کرد; به تعبیر دیگر، میتوان بدون مدد از مفاهیم اخلاقی، رکن جملههای اخلاقی، یعنی محمول آنها، را با پارهای از اوصاف دیگر یکی دانستیا بدانها تحویل کرد. از جمله نظریههای طبیعتگرایانه، میتوان به نظریههای جامعهشناختی، زیستشناختی و روانشناختی اشاره کرد. در قسم اول، مفهوم اخلاقی بر اساس یک مفهوم جامعهشناختی و در قسم دوم، بر اساس یک مفهوم زیستی و در قسم سوم، براساس یک امر روانی تعریف میشود. بنابراین زبان اخلاق در نزد طبیعتگرایان زبانی حکایت کننده از واقعیات خارجی است و مفاهیم اخلاقی بر بخشی از امور ناظر به واقع دلالت میکنند، خواه این امور ناظر به واقع در جهان آفاقی باشد یا انفسی. در مقابل طبیعتگرایان، شهودگرایان بر این باورند که چنین تعریفهایی هرگز نمیتواند معنای واژههای اخلاقی را به دام اندازد. شهودگرایی نخست از طرف ریچارد پرایس و توماس رید در قرن هیجدهم ارائه شد (شهودگرایی، حتی به افلاطون هم نسبت داده شده است) و مورد قبول سیجویک، رشدال، پریکارد، بلاک، براد، شیلر،هارتمان و... قرار گرفت. (۲) اما مهمترین نماینده آن در قرن بیستم، جی. ای. مور است. (۳) به نظر مور، اساسیترین مفهوم اخلاقی، مفهوم «خوب» است و این مفهوم به علتبسیط بودنش، تن به هیچ تعریف و تحلیلی نمیدهد. تصور این مفهوم بدیهی است و تصدیق جملههای اخلاقی مشتمل بر واژه خوبی نیز بدیهی و شهودی است. بدین ترتیب جملههای اخلاقی از نظر شهودگرایان از جمله قضایای ترکیبی پیشینی به حساب میآید.
▪ میتوان نظریه شهودگرایی را به دو ادعا تحلیل کرد:
الف) اصول اخلاقی از جمله اموری است که میتواند صادق و معلوم باشد و به تعبیر بهتر در بحث ما، تمام محتوای آنها ناظر به واقع است.
ب) این اصول به شیوه خاصی بر ما آشکار میشود; به سبب قوهای خاص به نام شهود اخلاقی.
ادعای اول مورد پذیرش طبیعتگرایان است و این دو گروه در ادعای دوم نیز با هم اختلاف دارند. در این جدال، توجه مور به زبان اخلاق صرفا مقدمی است; زیرا دلمشغولی اصلی وی این است که چه اموری ذاتا خوب است و به ناچار باید خطای دیگران را در تلقی مفهوم «خوب» برملا سازد. مهمترین اشکال مور بر طبیعتگرایان به «مغالطه طبیعتگرایانه» معروف است; این مغالطه گاه به تعریف یک ویژگی غیر طبیعی [مثل مفهوم خوب] به ویژگی طبیعی یا غیر طبیعیای [که از سنخ اخلاقیات نیست] تفسیر میشود، و گاه به تعریف چیزی که قابل تعریف نیست، و گاه به خلط یک گزاره ترکیبی با یک گزاره تحلیلی (۴) . به هر حال، مور در تبیین مغالطه بودن کار طبیعتگرایی اخلاقی به برهان سؤال گشوده متوسل میشود که خلاصه آن این است که: اگر وصفی را که به ازای «خوبی» قرار داده میشود x بنامیم، همیشه معنا دارد که بپرسیم «آیا x خوب است؟» شواهد زبانی بر مفید بودن گزاره« x خوب است» گواهی میدهد، در حالی که اگر «خوبی» به معنای x باشد با یک قضیه تحلیلی رو به رو هستیم که همچون گزاره «انسان بشر است» بیفایده خواهد بود. پس طبیعتگرایی اخلاقی یا باید به بیمعنایی گزاره «آیا x خوب است؟» نظر دهد یا به بیفایدهگی گزاره« x خوب است» و به خود متناقض بودن گزاره« x خوب نیست». اما هیچ یک از این پیامدها قابل قبول نیست، و از این رو هر گونه تلاشی در جهت ارائه تعریفی برای «خوبی» محکوم به شکست است.
اگر «خوبی» به ازای هیچ وصف طبیعی یا غیر طبیعی دیگر که در قالب زبان اخلاق نیست نمیباشد، چگونه میتوان این وصف خارجی را درک کرد؟ پاسخ مور این است که ما خوبی را یا مستقیم و بلاواسطه درمییابیم یا با واسطه و غیر مستقیم; استدلال سؤال گشوده راهی برای تعریف یا تحلیل این واژه باقی نمیگذرد تا بتوانیم کسی را از معنای «خوبی» آگاه کنیم که از درک مستقیم آن عاجز است. البته باید توجه داشت که شهودگرایان در این که مفاهیم و جملههای اخلاقی کدام یک قابل تعریف و استدلالپذیرند و کدام یک چنین نیستند با هم اتفاقنظر ندارند. آنچه گذشت تنها نظر مور در این زمینه بود; اما میتوان امور ذیل را مورد پذیرش مور و سایر شهودگرایان دانست:
الف) مفهوم اخلاقی «خوب» کیفیتی بسیط و غیر قابل تحلیل است و با هیچ روش تجربیای نمیتوان وجود آن را دریافت. تنها راه معرفتبه خوبی، شهود است. در نتیجه، گزارههای اخلاقی به هیچ نوع گزاره دیگری، همچون گزارههای علوم تجربی، تحویلپذیر نیستند و اگر پارهای از مفاهیم اخلاقی تعریفپذیر باشند، این امر فقط با زبان اخلاق یعنی مفاهیم اخلاقی دیگر قابل بیان است.
ب) باور به عینیت مقولههای اخلاقی; ما به ازای مفاهیم اخلاقی بخشی از آرایش جهان خارجی است و ما در بخش استدلالپذیر جملههای اخلاقی ، برای کشف چهرهای موجود در خارج تلاش میکنیم.
ج) جملههای اخلاقی از سنخ جملههای خبریاند که تمام محتوای آن اخبار از یک امر عینی است. پس برای مثال، جمله «راستگویی خوب است» مثل جمله «آسمان آبی است» جملهای اخباری است و از وصفی عینی خبر میدهد; منتهی «خوبی» وصفی است عینی که نه از سنخ مفاهیم طبیعی و تجربی است مثل «آبی» و نه از سنخ دیگر که بیرون از اخلاقیات باشد.
▪ همان طور که ملاحظه شد، شهودگرایی و بیشتر نظریههای طبیعتگروانه و به طور کلی نظریههای توصیفی، جملههای اخلاقی را بیانگر باورهای اخلاقی ما قلمداد میکنند. گزارههای اخلاقی چه قابل تحویل به گزارههایی چون گزارههای علمی باشند یا نباشند در حوزه باورهای ما قرار میگیرند; و این حوزه تمام محتوای گزارههای اخلاقی را استیفا میکند و چیزی را برای حوزههای دیگر، همچون احساسات و عواطف، باقی نمیگذارد. و از آنجا که قضایای خبری ترجمان لفظی باورهای ماست، پس قضایای اخلاقی نمایشگر باورها و، در نتیجه، قضایای اخباری خواهند بود. این قضایای اخلاقی مانند سایر قضایای اخباری مطابقی دارند که اگر با آن جور درآمدند، صادق وگرنه کاذب خواهند بود. (۵) پس این ویژگی که «تمام محتوای قضایای اخلاقی به حوزه باور تعلق دارد و صدق و کذبپذیر است»، میتواند شناسه نظریههای توصیفی قرار گیرد.
همین شناسه، نظریههای توصیفی را در مقابل مشکلی قرار داده که منشا پافشاری نظریههای غیر توصیفی بر موضع خود گشته است. اگر گزارههای اخلاقی صرفا ناظر به قلمرو باورهاست چگونه میتوان رابطه عمیق آنها را با عمل توجیه کرد. این مسلم است که اخلاقیات دلایل عمل کردن به شیوههای گوناگون را در اختیار ما مینهد; از اینروست که ما نمیپذیریم کسی ادعای یک رای اخلاقی را داشته باشد اما هرگز براساس آن عمل نکند و از همینروست که ما تلاش میکنیم تا آراء اخلاقی دیگران را تغییر دهیم تا شیوه عمل آنها عوض شود. بنا بر یک نظریه، بخشی از دلیل عمل آدمی، متعلق به میل اوست و میل امری است ذهنی و خصوصی، و باید در نظریه اخلاقی جایی برای آن باز شود. پس نظریههای توصیفی از عهده توضیح ارتباط مستحکم میان اخلاقیات و عمل برنمیآیند، هر چند در طرح خود سایر امور مندرج در بند۲ را لحاظ کردهاند.
غیر توصیفیها میگویند: یک حالت «شناختی و معرفتی» محض، همچون باور یا شک، ذاتا ارتباطی با احساسات و عواطف ما ندارد. هرچند ممکن است کسی نسبتبه باورهای خود دغدغه داشته باشد و بخواهد که باورهایش مطابق با واقع باشد، اما از سوی دیگر، کاملا معقول و بلکه مطلوب است که در صورت کشف خطا، دست از آنها بردارد. باورها در مرتبه حدوث و بقا مبتنی بر هدفگیری آنها نسبتبه واقعیت است و باورکننده به هیچ وجه احساسات خود را پایه و مبنای آنها قرار نمیدهد. اما آیا چنین وضعی در اخلاقیات وجود دارد؟ به نظر میرسد احساسات ما مستقیما در آراء اخلاقی ما حضور دارند به طوری که ممکن نیست کسی عمیقا به یک رای اخلاقی پایبند باشد و درباره آن دغدغه نداشته باشد. شاهد این مدعا به کارگیری واژههای احساسی در توصیف اعمالی است که اخلاقا آنها را مثلا تقبیح میکنیم، مثل واژههای غیر قابل تحمل، وحشتناک، و مانند آن.
غیر توصیفیها بر ارتباط میان احساسات و آراء اخلاقی پافشاری میکنند و مدعیاند که نه فقط ایشان میتوانند از عهده تبیین این ارتباط بر آیند، بلکه نظریههای توصیفی را از این کار عاجز میدانند; چرا که باورها چنین ارتباط نزدیکی با احساسات ما ندارند. براساس نظریههای توصیفی، کاملا قابل تصور است که کسی باورهای اخلاقی داشته باشد، اما هیچ احساسی نسبتبه آنها نداشته باشد و چنین نتیجهای ممکن نیست. در توضیح این مطلب، فرض کنیم شاهد صحنهای هستیم که در آن سه کودک به یک حیوان زخمی سنگ میزنند. در اینجا چند باور وجود دارد: سه کودک وجود دارد; این سگ زخمی است، سه کودک به این حیوان زخمی سنگ میزنند و.... من از آنچه میبینم و باور دارم وحشت کرده، رفتار آنها را خشن و خطا به حساب میآورم. اما چه چیزی حکم اخیر را حکم اخلاقی میکند؟ به نظر غیر توصیفیها ما در اینجا یک باور دیگر ترتیب نمیدهیم که مثلا کار این بچهها خطاست، بلکه به آنچه میبینیم عکسالعمل احساسی نشان میدهیم. تقبیح اخلاقی من واکنشی است احساسی به اعتقادات و باورهایم. چیزی را بد دانستن یعنی عکسالعمل منفی به آن داشت. (۶)
خلاصه آن که، توصیفیها رای اخلاقی را یک هویت صرفا معرفتی میدانند. یعنی آراء اخلاقی باورهایی هستند درباره یکی از ویژگیهای جهان خارج; اما مخالف آنها مدعی است که آنچه آراء اخلاقی را از سایر آراء متمایز میسازد، اشتمال انها بر یک عنصر غیر معرفتی است; عنصری که از احساسات یا عواطف طبیعی ما سرچشمه میگیرد. در توصیف این عنصر غیر معرفتی میتوان از واژه طرز تلقی Attitude استفاده کرد. اتخاذ یک طرز تلقی تشکیل باوری ناظر به واقع نیست، بلکه ارزیابی آن وقایع است; که این ارزیابی یا مثبت استیا منفی. از این رو کاملا معقول است که دو نفر در باورها توافق داشته باشند و در طرز تلقی اخلاقی اختلاف.
این بیان، منجر به تفکیک حوزه ارزشها از حوزه واقعیات شد. مسائل ارزشی مسائل عملیاند و برای فیصله دادن یک مساله ارزشی باید تصمیم گرفت که چه کرد; از این رو برای دریافتن اصول اخلاقی یک شخص باید ببینیم که او چه میکند نه چه میگوید. (۷) این ارتباط دقیق میان آراء اخلاقی شخص و عمل او با توسل به این نکته روشن میشود که آراء اخلاقی طرز تلقیاند نه باور.
همین ارتباط محکم میان اخلاقیات و عمل است که گره از مشکل تبیین عمل میگشاید. ما در تبیین این که چرا فرد الف به شیوه خاصی عمل کرده استبه آراء اخلاقی او توسل میجوییم. اما چرا تمسک به آراء اخلاقی، ما را در فهم علت عمل یاری میکند؟ اگر این سؤال زیر پوشش سؤال کلیتری قرار گیرد که: چگونه میتوانیم اعمال عمدی را تبیین کنیم؟ در هر رفتار فاعلانه و در هر عمل قصدی، فاعل برای کار خود دلیلی دارد و تبیین عمل وی با ارائه این دلایل صورت میگیرد; بنابراین، چه تبیینی لازم است تا عمل یک عامل را معقول جلوه دهد؟ یک پاسخ این است که عامل، وقتی دلیلی برای عمل خود دارد که هم از باور و هم از میل مناسبی برخوردار باشد. فقدان هر یک از این دو، دلیل عمل کردن به یک شیوه خاص را از میان برمیدارد و یک تبیین کامل باید هر دو مؤلفه را دارا باشد. این نظریه در تبیین عمل، را میتوان به نظریه میلباور تعبیر کرد که هیوم از طرفداران آن است. در توضیح این نظریه میتوان گفت: میل به خوردن سیب موجب تحریک عامل و راندن او به سوی عمل خوردن است، اما این میل هیچگونه اطلاعاتی درباره چگونگی برآورده شدن خود به عامل نمیدهد; مانند این که «از کجا سیب تهیه کنم؟» و «آیا سیب برای بدن مفید استیا ضرر دارد؟». باورها، که نیروی احساسی از آنها خالی است، این اطلاعات را در اختیار نهاده آن سائقه و نیرو را به جهات مناسب هدایت میکند. ترکیب میل و باور در تحریک عامل به عمل لازم است. زیرا میلها بدون باورها، کور و باورها بدون میلها بیحرکت و ساکنند. نتیجه آن که، ترکیب میل و باور را میتوان حالتی در نظر گرفت که با هریک از باورها و میلها به تنهایی فرق دارد.
با این مبنا، میتوان در پاسخ به طلب دلیل برای عمل، به رابطه محکم آراء اخلاقی با عمل متوسل شد. یک رای اخلاقی همراه با باورهای مناسب آن دلیل عمل عامل را فراهم میآورد. مثلا رای اخلاقی من که «من باید به ملاقات دوستبیمارم بروم»، وقتی با این باور من که «او در شهر دیگری زندگی میکند» همراه شود دلیل سفر مرا توضیح میدهد. این نظریه که رای اخلاقی همراه با باورهای مناسب دلیل عمل عامل را در اختیار مینهد و موجب تحریک او به عمل میشود به درونگرایی، (Internalism) موسوم است. زیرا این نظریه، ارتباطی درونی و مفهومی را میان طرز تلقی اخلاقی عامل و انتخاب عمل از سوی او مسلم میگیرد. بر این اساس، نمیتوان بدون تناقض یا ناسازگاری گفت: «من باید فلان کار را انجام دهم، اما هیچ تمایلی به انجام آن ندارم». درونگرایی موجه به نظر میرسد; زیرا آراء اخلاقی ذاتا هدایتگر عملاند. ترکیب نظریه درونگرایی و نظریه میلباور در باب عمل، استدلال غیر توصیفیها را بر نظریه خود رقم میزند. نظریه درونگرایی میگوید که آراء اخلاقی همراه با باورها، تبیینکننده رفتار عاملند و نظریه میلباور میگوید که ترکیبی از میل و باور بیانگر رفتار عامل است و چون میل در باورهای عینی ما جایی ندارد، به ناچار باید آن را در آراء اخلاقی جستجو کرد. پس آراء اخلاقی نمیتوانند معرفتی محض باشند و حکم درباره این که چه باید کرد، باید عنصری غیر معرفتی را در بر داشته باشد. (۸) خلاصه آن که، با توجه به سه قضیه ذیل، در مییابیم که فقط دو تای از آنها با یکدیگر سازگارند و هر سه با هم جمع نمیشوند:
الف) نظریه میلباور در باب عمل معتبر است.
ب) یک رای اخلاقی، وقتی با باورهای دیگر عامل ترکیب شود، میتواند با فراهم ساختن دلیلی برای عمل، عامل را به انجام آن تحریک کند، (Internalism)
ج) آراء اخلاقی صرفا معرفتیاند.
غیر توصیفیها (الف) و (ب) را پذیرفته، (ج) را رد میکنند. نظریههای توصیفی که (ج) را میپذیرند، یا باید به انکار (الف) مبادرت کنند یا به انکار (ب)، در حالی که، دستکم به عقییده غیر توصیفیها، این دو کاملا موجهند.
امیر دیوانی
پینوشتها:
۱. Peter Singer A, Companion to Ethics,p.۴۵۱-۲.
۲. Paul Edwards, Encyclopedia of philosophy,V.۳,p.۷۲.
۳. William.K.Frankena, Introductory Readings in Ethics,p.۳۸۱.
۴. محسن جوادی، مساله باید و هست، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص۹۱۹۰.
۵. David.Mcnaughton, Moral Vision,p.۷,۲۴.
۶. Ibid,p.۹-۸.
۷. R.M.Hare,The language of Morals,p.۱.
۸. David McNaughton,Ibid,p.۲۰-۲۲; Peter Singer,Ibid,p.۴.
۹. David McNaughton,Ibid,p.۲۴-۲۵.
۱۰. Mary Warnock, Ethics since ۱۹۰۰,p.۴۵-۴۷.
۱۱. محسن جوادی، پیشین، ص۶۰
۱۲. R,H Hare,Ibid,p.۲-۳.
۱۳. Ibid,p.۱۲-۱۶.
۱۴. Ibid,p.۸۰-۸۱,۱۴۵-۱۴۸.
۱۵. Peter singer, Ibid, p.۴۵۸.
David McNaughton,Ibid,p.۳۰.
۱۶. R.H. Hare,Ibid,p.۱۷۵-۱۷۹.
پینوشتها:
۱. Peter Singer A, Companion to Ethics,p.۴۵۱-۲.
۲. Paul Edwards, Encyclopedia of philosophy,V.۳,p.۷۲.
۳. William.K.Frankena, Introductory Readings in Ethics,p.۳۸۱.
۴. محسن جوادی، مساله باید و هست، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص۹۱۹۰.
۵. David.Mcnaughton, Moral Vision,p.۷,۲۴.
۶. Ibid,p.۹-۸.
۷. R.M.Hare,The language of Morals,p.۱.
۸. David McNaughton,Ibid,p.۲۰-۲۲; Peter Singer,Ibid,p.۴.
۹. David McNaughton,Ibid,p.۲۴-۲۵.
۱۰. Mary Warnock, Ethics since ۱۹۰۰,p.۴۵-۴۷.
۱۱. محسن جوادی، پیشین، ص۶۰
۱۲. R,H Hare,Ibid,p.۲-۳.
۱۳. Ibid,p.۱۲-۱۶.
۱۴. Ibid,p.۸۰-۸۱,۱۴۵-۱۴۸.
۱۵. Peter singer, Ibid, p.۴۵۸.
David McNaughton,Ibid,p.۳۰.
۱۶. R.H. Hare,Ibid,p.۱۷۵-۱۷۹.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست