پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
رهیافت روانی در سیاست امریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران ۲۰۰۴-۲۰۰۱
مقاله حاضر به بررسی تلاشهای تبلیغاتی محافل مختلف امریكایی برای تحت تأثیر قرار دادن جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال دوره نخست ریاست جمهوری جرج بوش میپردازد. آنچه مسلم است دولت بوش در دوره نخست زمامداری خود بیشتر با به كارگیری قدرت نرم به مقابله با جمهوری اسلامی پرداخته است و از این رهگذر بیشترین بهرهبرداری را از ابزارهای روانی ـ تبلیغی در راستای منافع ملی خود كرده است. در این مقاله نویسنده ضمن تقسیمبندی زمانی دوره حكومت دولت بوش با استفاده از دادههای عینی و عملكردهای دولت بوش به بررسی رفتار امریكاییها در طول چهار سال گذشته پرداخته است. در پایان ضمن تقسیمبندی مخاطبان آماج حملات روانی امریكا، اهداف این كشور از عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی را برشمرده است. این مقاله از آن جهت كه با رویكرد روانی به تحلیل رفتار دولتمردان امریكا پرداخته است توسط فصلنامه عملیات روانی انتشار یافته است تا انشاا... نویسنده محترم راهكارهای عملی مقابله با شیوههای روانی امریكا را در مقالهای دیگر ارائه فرمایند.
●مقدمه
هدف این نوشتار بررسی تلاشهای تبلیغاتی محافل مختلف امریكایی برای تحت تأثیر قرار دادن جمهوری اسلامی طی چهار سال گذشته و كوشش برای طبقهبندی و تبیین آنهاست به طوری كه بتوان به كمك آن چشماندازهای آینده در دیپلماسی واشنگتن نسبت به تهران را تا میزان مؤثری پیشبینی كرد. شواهد و قرائن نشان میدهد كه تا قبل از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱، تلاشهای تبلیغاتی امریكا در قبال جمهوری اسلامی در قالب خطمشیهای رسمی و حكومتی( ) مطرح میشدند در حالی كه بعد از آن این فعالیتها بیشتر در قالب طرحهای نیمهرسمی و پیشنهادی و حداكثر به صورت خطمشیهای اعلامی( ) اعلام میشوند. آیا امریكا در قبال جمهوری اسلامی دیپلماسی مشاهده و انتظار( ) را دنبال میكند كه از طریق ابزارهای روانی صورت میگیرند؟ در این نوشتار ابتدا سیاست بوش در قبال ایران در سال اول ریاست جمهوری وی را مورد ملاحظه قرار میدهیم و به دنبال آن تحول در سیاست امریكا در قبال ایران در سالهای بعدی بررسی میشود و بالاخره این تحولات از نقطه نظر جامعهشناسی سیاسی تبیین میشوند.
دوره ریاست جمهوری جرج بوش را از منظر مناسبات خارجی این كشور میتوان به دو زمان عمده تقسیم كرد:
۱ـ از بیستم ژانویه ۲۰۰۱ ـ زمان روی كار آمدن جرج بوش ـ تا سپتامبر ۲۰۰۱؛
۲ـ از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این طرف.
در هر كدام از دو دوره فوق نگاههای امریكا به جهان و از جمله به جمهوری اسلامی ایران تفاوت قابل ملاحظهای با یكدیگر داشتند و در هر كدام از این دورهها شكلهای كلی تبلیغات و تمهیدات روانی امریكا در مقابل جمهوری اسلامی ویژگیهای خاص خود را داشتند.
۱ـ دوره اول: این مقطع كوتاهمدت را میتوان مقطع آزمایش و خطا( ) در سیاست خارجی امریكا و از جمله در خط مشی تبلیغاتی ـ روانی این كشور در قبال جمهوری اسلامی ایران به طور خاص تصور كرد. در این دوره كوتاه منافع و علایق مختلف امریكا در جهان و از جمله در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس مورد ارزیابی كلی و جزئی قرار گرفتند. در این مقطع زمانی دولت بوش، در حالت كلی، در صدد بود كه یك سیاست خارجی مبتنی بر واقعگرایی قدرت بزرگ را در جهان دنبال كند. در این تمایل امریكا، فدراسیون روسیه و چین به منزله عامل تهدیدكننده اصلی علیه واشنگتن تلقی میشدند.۱
در این دوره كوتاه، امریكا نسبت به جمهوری اسلامی ایران رفتاری نسبتا كمشدت و تا حدودی متمایل به همگامی( ) را دنبال میكرد. به نظر میرسید كه امریكا در این دوره مشغول سبك سنگین كردن این قضیه بود كه آیا میتواند در چارچوب سیاست خارجی رئالیسم قدرت بزرگ مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران را ارتقا دهد یا نه. در دوران جنگ سرد كه شوروی و تا مدتی چین تهدیدی علیه امریكا بودند ایران (قبل از انقلاب) به عنوان بازوی منطقهای استراتژی امریكایی مطرح بود و در سال ۲۰۰۱ مقامات جدید كاخ سفید بازگشت به چنان دورانی را در خیال خود به تصویر میكشیدند.( )
این وضعیت در واشنگتن ادامه داشت تا اینكه در تابستان سال مزبور(۲۰۰۱) تنش در مناسبات امریكا و جمهوری اسلامی ایران بالا گرفت. افزایش دامنه كشمكش میان رژیم صهیونیستی و فلسطینیها و استنباط دولتمردان جدید امریكا، مبنی بر دست داشتن جمهوری اسلامی در آن، ناآرامیهای داخلی در ایران، تبلیغات برخی از محافل بینالمللی و داخل امریكا نقش مهمی در بالا گرفتن تنش میان واشنگتن و تهران، بازی كردند. به دنبال این رخدادها، زنجیرهای از رفتارهای واكنشی از سوی امریكا علیه ایران به وقوع پیوستند كه همه، ماهیت روانی داشتند یعنی هدف از آنها اثرگذاری روانی بر جمهوری اسلامی بود.
در ماه ژوئن سال مزبور، سیزده تبعه عربستان سعودی و یك تبعه لبنانی به جرم دست داشتن در انفجار پایگاه الخوبر عربستان سعودی در سال ۱۹۹۶ از سوی امریكا به طور غیابی محكوم شدند. گرچه هیچ ایرانی در میان این افراد وجود نداشت اما مقامات امریكایی همچون گذشته اما با شدت بیشتر ادعا كردند كه جمهوری اسلامی در حمله به پایگاه مزبور دست داشته است.۲ این در حالی است كه از یك سو عربستان سعودی طبق اطلاعات موثق شركت ایرانیان در حمله به پایگاه مزبور را مورد اعتنا قرار نداده و از سوی دیگر، دسترسی امریكا به همه اطلاعات در مورد حادثه الخوبر را بسیار محدود نموده بود به طوری كه دانستههای امریكاییان پیرامون وقوع حادثه اندكی از سطح بیاطلاعاتی كامل فراتر میرفت.
واكنش دیگر، نزدیك به یك ماه بعد و در ژوئیه ۲۰۰۱ رخ داد. امریكا برای دومینبار درخواست ایران جهت وارد شدن در مذاكرات پیرامون عضویت در سازمان تجارت جهانی را با مانع روبهرو كرد.۳ در واقع، این اقدام امریكا برای نشان دادن عزم واشنگتن بود كه همچنان میخواهد علیه جمهوری اسلامی ایران موضع خصمانهای را دنبال كند. اما این اقدامات بیشتر نقش خویشتن التیامبخشی را دارد تا نقش زیان رساندن به طرف مقابل. در اوایل ماه بعد، اوگوست ۲۰۰۱، دولت بوش قانون تحریم ایران توسط دستگاه قانونگذاری امریكا( ) را برای پنج سال دیگر تمدید كرد.۴ البته، در راستای تلاش برای ایجاد موازنه در برابر زنجیره واكنشهای یاد شده و به خصوص این اقدام اخیر، واشنگتن گوشه چشمی از ملایمت را هم نشان داد و به اصطلاح نخواست همه پلها را در مناسبات خود با جمهوری اسلامی ویران سازد. قوه مقننه امریكا در همان زمان با تمدید قانون فوق به دولت بوش این فرصت را داد كه در سال ۲۰۰۳ قانون تحریم ایران را مورد بازنگری قرار دهد.۵
اقدامات دولت جرج بوش در سال اول روی كار آمدنش در مقابل جمهوری اسلامی ایران در واقع ادامه اقدامات دولتهای گذشته امریكا در قبال تهران بوده و دولت بوش در تعدیل یا تغییر آنها بدون داشتن بهانه و دلیل لازم كاری از پیش نمیبرد. این واقعیت كه دولت بوش به رغم حضور نیروهای بسیار محافظهكار دست راستی و مخالف جمهوری اسلامی در پستهای حساس و تعیینكننده اقدامات علیه این كشور را شدت نبخشید دلیل بارزی بر این مدعاست كه علاقهمندی امریكا در توجه به دولت جمهوری اسلامی را باید در راستای دنبالهروی از اصول رئالیسم در سیاستهایش در مورد ایران جستوجو كرد.
●دور دوم: از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این طرف
در نتیجه تحولات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، منطقه خاورمیانه برای امریكا به صورت مهد اصلی تهدیدهای نظامی ـ امنیتی درآمد و این نخستینباری بود كه منطقه مزبور چنین كارویژگی را برای امریكا پیدا میكرد. در طول سالهای جنگ سرد كه شوروی و تا حدودی چین (در سالهای اولیه جنگ سرد) برای امریكا یك تهدید نظامی ـ امنیتی بودند و یا حتی در دهه بعد از جنگ سرد كه میان امریكا و اروپا در مورد خاورمیانه رقابت شدیدی وجود داشت، منطقه خاورمیانه بالاترین تهدیدی كه میتوانست علیه امریكا ایجاد كند تهدید اقتصادی، تجاری و یا فرهنگی زودگذر و ناپایدار بود. این تهدیدها از نوع تحریم صوری صادرات نفت به امریكا، همچون جریان جنگ شش روزه (میان اعراب و رژیم صهیونیستی در اكتبر ۱۹۷۳) و یا تحریم خرید كالاهای امریكایی در منطقه و یا حداكثر حمله به مراكز امریكایی در منطقه بودند. اما بعد از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، امریكا دریافت كه تهدید از سوی خاورمیانه رخنهناپذیری( ) خاك امریكا را هدف قرار میدهد، آن هم بدون این كه تیری از سوی واشنگتن شلیك شده باشد یا اصلا شلیك شود! این رخداد عجیب، امریكا را با بزرگترین ضربه روانی (شوك) در تاریخ خود روبهرو ساخت كه با حمله ژاپنیها به پرلهابر در سال ۱۹۴۲ و پایان گرفتن محدوده جغرافیایی غرب وحشی( ) در اواخر قرن ۱۹ و حتی خروج ایالات جنوبی امریكا از اتحاد در سال ۱۷۶۰ و متعاقب آن در گرفتن جنگ داخلی در این كشور قابل قیاس نبود. در هر سه رخداد تاریخی و مهم یاد شده، امریكاییان تا حدود زیادی از توانایی پیشبینی تحولات و تبدیل خطرات به فرصتها و سپس بهرهگیری به موقع از آنها برخوردار بودند. اما رخداد ۱۱ سپتامبر برای امریكا قابل پیشبینی و كنترل نبود و نه تنها نمیتوانست خطرات آن را به فرصت تبدیل و از آنها بهرهبرداری كند، بلكه وقوع رخدادهای مشابه و حتی شدیدتر و پردامنهتر در آینده خارج از پیشبینی و كنترل مقامات امنیتی و نظامی بود.
این ضربه روانی ناشی از حوادث ۱۱ سپتامبر باعث شد امریكاییها به دو اقدام عمده در سیاست خارجی متوسل شوند كه دیوانسالاری این كشور پیش از این مطالعهای فراگیر روی كلیت آنها نكرده و سود و زیان آنها را به طور كامل مشخص ننموده بود: اقدام اول انسجام حملات نظامی علیه افغانستان و عراق بود كه بعداً به عملیات سرنگونسازی طالبان حاكم بر افغانستان و رژیم صدام حسین تقلیل یافت و یا حداكثر توجیه شد. اقدام دوم، دشمن اصلی و خط مقدم جبهه دیدن همه دولتهای مخالف امریكا و حتی مخالف واشنگتن پنداشتن همه یاران و متحدین امریكا كه با خطمشیهای این كشور موافقت نداشتند. در راستای چنین تغییر تند در سیاست خارجی امریكا، موضعگیری واشنگتن در قبال جمهوری اسلامی ایران قابل توجیه و تشریح است. از آنجا كه مواضع امریكا در قبال جمهوری اسلامی ایران تأثیرپذیری از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ریشه روانی و نه مادی در حوادث تاریخی خاورمیانه دارند پس چندان مشكل نیست كه شماری از این مواضع را در راستای تاكتیكهای روانی قلمداد كنیم تا خطمشیهای درازمدت و كلی استراتژیك. در پرتو این فرایند روانی دشمنی فزاینده بعد از ۱۱ سپتامبر، دولت بوش در اوایل سال ۲۰۰۲، جمهوری اسلامی ایران را متهم به یاری رساندن به فراریان طالبان میكند كه میخواستند از خاك ایران عبور كنند، موضوعی كه از سوی دولت جمهوری اسلامی به شدت تكذیب شد.۶بوش در جریان سخنرانی خود در كنگره امریكا در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲، ایران، عراق و كره شمالی را عضو محور شرارت( ) توصیف كرد. در واقع، هدف بوش از این مفهومسازی و ایراد اتهام آن بود كه كارزار علیه تروریسم را از نقطه نظر مسیر و دامنه آن تعریف مجددی كند و به خصوص آن را از اقدام انتقامجویی صرف علیه طالبان افغانستان و جنگجویان القاعده مسئول حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ متمایز نماید. این زمینهسازی روانی برای ایجاد دومین هدف سیاست خارجی امریكا بعد از كارزار علیه تروریسم بود.۷
تحت تأثیر پیروزیهای نظامی امریكا در افغانستان، دولت جرج بوش در سال ۲۰۰۲ در خطمشیهای خارجی خود تغییر عمدهای را ایجاد كرد: نبرد با تروریسم كه تا این زمان در قالب تاكتیك مطرح بود بعد از عملیات افغانستان تبدیل به استراتژی دولت امریكا میشود. در واقع، نطق محور شرارت آغاز تبلیغی ـ روانی این تغییر و تحول از وضعیت تاكتیكی به استراتژیك بود. هدف، در واقع، جای انداختن این موضوع بود كه كشورهای عضو محور شرارت لزوماً به اقدامات تروریستی مشغول نیستند، اما آنها دولتهایی هستند كه از ترور حمایت میكنند، در جستوجوی سلاحهای كشتار جمعی و به خصوص هستهای هستند و امریكا باید آنها را از تهدید كردن علیه خود و جهان باز دارد.۸
در راستای این خطمشی جدید استراتژیك بود كه جرج بوش بعد از عملیات افغانستان آن را جنگ جدید نام نهاد و طی یك سخنرانی آن را ادامهدار توصیف كرد كه علیه یك شبكه اشباح پنهان شده در بسیاری از كشورها جریان خواهد یافت. جرج بوش یكی دیگر از ویژگیهای شبكه مزبور را تلاش برای دستیابی به سلاحهای كشتار جمعی اعلام كرد كه اشارهای هم به طور ضمنی به عراق و ایران بود.۹
در واقع، عملیات افغانستان نشان داد كه امریكا ضربات ناشی از حوادث ۱۱ سپتامبر را از نظر روانی تبدیل به موقعیت مساعدتر ژئوپولیتیك برای خود در افغانستان و حتی در آسیای میانه و شرق دور كرده است. در پی عملیات مزبور، امریكا در افغانستان و آسیای مركزی محیط جدیدی را برای فعالیت و مانور به دست آورده، در پاكستان هم توانایی خود را گسترش داده به طوری كه كشمكش هند و پاكستان و نیز سلاحهای هستهای پاكستان و حتی هند را در حوزه تعاملات و اقدامات متقابل سیاست خارجی خود قرار داده است و همچنین كشت و تولید خشخاش و مواد مخدر حاصل از عملآوری آنها. امریكا از حضور خود در افغانستان و آسیای مركزی به عنوان زمینه روانی مؤثری جهت تحت فشار قرار دادن محیط پیرامونی منطقه خاورمیانه بهرهبرداری كرده است. از جمله كشورهایی كه در این زمینه مورد فشار روانی امریكا قرار گرفتهاند چین، ایران و عراق بودهاند. هدف امریكا در ارتباط با چین مهار این كشور در چارچوب منطقه شرق آسیا و جلوگیری از درآمدن این كشور از صورت یك قدرت منطقهای به یك قدرت جهانی است. در ارتباط با ایران، هدف امریكا جلوگیری از تبدیل شدن این كشور به یك قدرت تمامعیار منطقهای بوده و هدف واشنگتن در قبال عراق ایجاد عراقی فارغ از رژیم بعثی بود.
●فشارهای روانی امریكا علیه ایران بعد از جنگ افغانستان
پس از پایان جنگ افغانستان و در حالت كلی بعد از ایراد نطق محور شرارت جرج بوش بر حجم و میزان دامنه اقدامات روانی محافل مختلف دولتی و غیردولتی این كشور علیه جمهوری اسلامی ایران به میزان چشمگیری اضافه شده است. در واقع، نطق مزبور نقش كاتالیزوری را پیدا كرد كه اقدامات و فشارهای روانی را علیه این كشور توجیه میكرد.
شماری از این طرحها و اقدامات فشار را میتوان به صورتهای زیر معرفی كرد:
الف ـ طرحها و اقدامات فشار دولت و گروههای مختلف امریكایی با هدف ایجاد نارضایتی بین مردم ایران و ترغیب آنها به مخالفت با دولتمردان جمهوری اسلامی؛
ب ـ فشار برای ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران از طریق كمكهای رسانهای؛
پ ـ فشار به صورت ارائه طرحهایی برای كمك به مخالفان جمهوری اسلامی؛
ت ـ فشار به صورت طرحهای براندازی از طریق نظامی؛
ث ـ فشار به صورت ارائه طرحهایی با هدف ایجاد تغییر در ایران با همكاری كشورهای خارجی؛
ج ـ فشار علیه جمهوری اسلامی ایران از طریق هدف قرار دادن برنامههای داخلی در ارتباط با تولید انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز.
الف ـ فشارهای روانی از طریق طرحهای دولت و گروههای مختلف امریكایی با هدف ایجاد نارضایتی بین مردم ایران و مخالفت با دولت جمهوری اسلامی
این نوع فشارها از سوی محافل و مراكز مختلف سیاسی و نظامی امریكا طی سالهای اخیر ارائه شده و شیوههای متفاوتی را پی میگیرند اگرچه هدف عملیاتی آنها یكی هستند. همه این شیوهها به تلاش برای رو در رو قرار دادن مردم و دولت منتهی میشوند. شماری از شیوههای فشار روانی به صورت زیر است:
۱ ـ تلاش برای ایجاد ارتباط مستقیم بین مقامات امریكایی و مردم؛۱۰
۲ ـ تلاش برای ایجاد ناامنی و نارضایتی و حمایت آنها از طریق پوشش رسانهای تلویزیونی ـ رادیویی و تقویت این رسانهها؛۱۱
۳ ـ حمایت از گروههای اقلیت سیاسی در مقابل حاكمیت جمهوری اسلامی از طریق گوشه چشمی نشان دادن به اصلاحطالبان؛۱۲
۴ ـ ایجاد تغییرات از طریق به راه انداختن آشوبهای گسترده؛۱۳
۵ ـ ایجاد تغییرات از طریق تشویق حكومت مردمسالاری (غیردینی و سكولار) در این كشور.۱۴
ب ـ فشارهای روانی از طریق ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران به كمك رسانهها
یكی از تفاوتهای عمده این طرح با طرحهای پیشین، به خصوص در قسمت دوم آن، این است كه در اینجا برای ایجاد رسانههای جدید سرمایهگذاری میشود و همچنین به صاحبان و شركتهای رسانهای ایرانی مخالف و خارجی موجود كه برای ایران برنامههای تلویزیونی و رادیویی میفرستند كمكهای مالی میشود. اما در طرح اول هدف ایجاد تغییر و تحول در رسانهها نیست، بلكه ایجاد تغییر و تحول در جامعه از طریق رسانهها است.
بر اساس مشاهدات روانی و اجتماعی، ایجاد تغییر و تحول در یك جامعه از طریق ابزارهایی همچون رسانهها زمانی امكانپذیر است كه آن ابزارها و رسانهها در ساختار فرهنگی جامعه هدف قرار گرفته، هضم نشده باشند چنانچه ابزار یاد شده در ساختار فرهنگی جامعه هدف قرار گرفته شده، هضم شده باشند دیگر از آنها نمیتوان انتظار ایجاد تغییر و تحول اجتماعی را داشت. برعكس، آنها را باید كم و بیش در خدمت ساختارهای آن جامعه دید كه به طور غیرمستقیم ارزشها و باورهای آن جامعه را تحكیم میبخشند. برای حل چنین مشكلی و زمینهسازی برای ایجاد استحاله فرهنگی و اجتماعی در یك جامعه باید رسانههای جدید تأسیس شوند. این رسانهها میتوانند هم خارجی باشند و هم داخلی. اما در هر صورت نباید سابقه همكاری و فعالیت در جامعه مورد هدف قرار گرفته را داشته باشند.
با توجه به این هدف است كه ملاحظه میشود دولت امریكا از یك سو فعالیت رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد را كه از چند سال پیش از پراگ پایتخت جمهوری چك به ایران برنامههای فارسی پخش میكرد متوقف و از سوی دیگر، رادیو فردا را جایگزین آن میكند. در واقع رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران حل شده بود و از آن نمیشد انتظار داشت كه اهداف امریكا برای ایجاد تغییرات مورد نظر آن را در جامعه ایران برآورده سازد. رادیو فردا، برعكس، ساخته و پرداخته شده توسط غیر ایرانیهاست و علیرغم كمبودها و كاستیهایی كه دارد به زعم آنها میتواند در راستای ایجاد تغییر و تحول اجتماعی مطلوب امریكا در ایران مورد استفاده برنامهریزان سیاسی این كشور قرار گیرد.پ. طرحهای كمك به مخالفان جمهوری اسلامی ایران و در وجه غالب كمك به منافقین
این طرح بیشتر توسط وزارت دفاع امریكا (پنتاگون) و دیگر محافل دولتی و نیمه دولتی نظامی امریكایی و از سوی هواداران نومحافظهكاران ارائه شده است. از نظر ارائهدهندگان این طرح، راه مؤثر برای ایجاد تغییر و تحول معنیدار در ایران كمك مؤثر به مخالفان نظام است. این ارائهدهندگان، منافقین را مهمترین و اصلیترین مخالف نظام حكومتی جمهوری اسلامی میدانند هرچند مخالفان دیگر را هم از نظر دور نگذاشتهاند. در مورد سابقه تروریستی گروه یاد شده، ارائهدهندگان این طرح بر این باورند كه سقوط رژیم سابق عراق و سالمند شدن بسیاری از رهبران این گروه سبب شده كه پر و بال تروریستی آنان علیه امریكا و دیگر كشورها ریخته شود و خطر آنان از این نظر كاهش یافته باشد.۱۵
ت ـ طرحهای براندازی نظام از طریق نظامی
این طرحها هم بیشتر از طریق محافل نظامی و تسلیحاتی امریكا ارائه شدهاند. گروههای ارائهدهنده این طرحها طیف گستردهای از اقدامات نظامی را پیشنهاد میدهند از اقدامات ایذایی علیه جمهوری اسلامی ایران گرفته تا اعمال فشارهای دریایی و حمله به مراكز هستهای این كشور.
در برخی از این طرحها حتی از عملیات نیروهای پیشگام یاد شده است نظیر عملیات نیروهای شمال علیه طالبان در افغانستان كه جاده صافكن اقدامات نظامی امریكا در این كشور شدند.۱۶
گفته میشود یكی از شیوههای اقدام علیه ایران، استفاده از طرح مقابله با القاعده به عنوان بهانهای برای حمله به ایران است. این شیوه توسط ارتش امریكا تدوین شده است. اظهارات ژنرال مایرز رئیس ستاد مشترك نیروهای مسلح امریكا در خرداد ۱۳۸۲ مبنی بر اینكه القاعده در ایران است و امریكا باید هرجا كه باشند به آنان حمله كند در چارچوب طرح فوق علیه ایران مطرح شده است.۱۷ البته موضع مخالف هم وجود دارد. كندلیزا رایس، مشاور امنیت ملی جرج بوش، در آوریل سال ۲۰۰۳ این موضوع را مورد تأكید قرار داده بود كه امریكا قصد حمله به ایران یا سوریه را ندارد.۱۸
ث ـ طرحهای ایجاد تغییر در جمهوری اسلامی ایران با همكاری كشورهای خارجی
این طرحها بیشتر از دو نیروی خارجی برای ایجاد تغییر و تحول در ایران صحبت میكنند: رژیم صهیونیستی و همسایگان ایران. این طرحها بیشتر از سوی محافل محافظهكار و دست راستی مطرح شدهاند.
در مورد رژیم صهیونیستی، ارائهدهندگان این طرحها معتقدند كه این رژیم میتواند نقش دستیار و كمككننده( ) را برای امریكا بازی كند. ظاهراً، رژیم صهیونیستی در زمان مطرح بودن این ایده (تابستان دو سال پیش) به آن خیلی معتقد بود چه به گزارش رادیو اسرائیل شائول مفاس، وزیر دفاع این رژیم، گفته بود تا آنجا كه وی فكر میكند در ایران سه اتفاق پیشبینی میشود:
الف. تغییر در نظام سیاسی؛
ب. اقدام امریكا برای این تغییر؛۱۹
پ. مشاركت اسرائیل در این اقدام.
در مورد نقش كشورهای پیرامون جمهوری اسلامی ایران، بیشتر توجهها به جمهوری آذربایجان است، كه گفته میشود حضور مستشاران امریكایی در آن بسیار مشهود است۲۰
ج ـ طرحها و پیشنهادات در ارتباط با برنامههای هستهای جمهوری اسلامی ایران
ارائهدهندگان این طرحها اهداف خود را بیشتر نه روی ایجاد تغییر در جمهوری اسلامی ایران بلكه بر كنترل و مهار فعالیتهای هستهای ایران اختصاص دادهاند. برخی از این طرحها روی اقدامات دیپلماتیك برای بازداشتن جمهوری اسلامی از تولید سلاح هستهای تأكید دارند. برخی دیگر روی فشارهای سیاسی بیشتر و حتی اقدامات نظامی محدود نظر دارند. معمولاً گروهها و سازمانهای میانهرو امریكا ـ مثل آن دسته از گروهها و سازمانها كه وابسته به وزارت امورخارجه هستند و شامل كالین پاول وزیر امور خارجه پیشین امریكا هم میشوند خواستار انسجام فشارهای دیپلماتیك روی جمهوری اسلامی برای توقف سلاحهای كشتار جمعی( ) هستند،۲۱ اما گروهها و سازمانهای تندرو خواستار اقدامات شدیدتر نظامی علیه این كشور هستند.
در گذشته، كه تبلیغات روانی امریكا بیشتر روی نیروگاه تكمیل نشده هستهای نزدیك بندر بوشهر متمركز بود این اندیشه را پرورش میداد كه روزی جمهوری اسلامی میتواند پولوتونیوم مناسب برای تولید تسلیحات هستهای را از سوخت (یا پسماندههای سوختی) نیروگاه مزبور تولید كند. اما در ماه اوت ۲۰۰۲، تبلیغات مزبور جهت خود را تغییر دادند و به ناگهان ابراز نگرانیهای خود از روند دستیابی ایران به سلاح هستهای را گسترش داده و مدعی شدند كه تأسیسات بسیار پیشرفته هستهای در نطنز ـ مركز ایران ـ وجود دارند كه میتوانند از اورانیوم سلاحهای هستهای تولید كنند. شش ماه بعد امریكاییها ادعاهای خود را شدت بیشتری بخشیده و اعلام داشتند كه نیروگاه مزبور مركز غنیسازی اورانیوم پیشرفته است.۲۲
امریكاییها همچنین از نتیجه دیدار محمد البرادعی رئیس آژانس بینالمللی اتمی از تأسیسات جمهوری اسلامی در ماه فوریه ۲۰۰۳ ابزارهای روانی جهت حمله به جمهوری اسلامی را به دست آوردند. آنان پیشرفت فنآوری سانتریفیوژ در ایران را نشانه بارزی بر اهتمام این كشور برای تولید سلاح هستهای تبلیغ نمودند.۲۳
دستگاه تبلیغاتی امریكاییها همراه با رژیم صهیونیستی به طور غیرمستقیم روی حمله به مراكز هستهای ایران تمركز كردهاند ... اینكه گفته میشود غیرمستقیم به خاطر این است كه تبلیغات مزبور بحث اصلی خود را روی دلایل و زمینههای مشكل بودن حمله پیشدستانه به تأسیسات هستهای ایران متمركز نمودهاند.۲۴ این در حالی است كه استراتژی حمله پیشدستانه از بعد از ۱۱ سپتامبر به صورت دكترین نظامی امریكا درآمده و در دكترین نظامی رژیم صهیونیستی هم دستكم از سال ۱۹۶۷ به بعد مطرح بوده است.
چ ـ تبلیغات روانی علیه جمهوری اسلامی در ارتباط با روند صلح خاورمیانه
یكی از زمینهها و دلایل عمده فعالیتهای روانی امریكا علیه ایران استنباط مقامات این كشور از چگونگی مخالفت جمهوری اسلامی با روند صلح اعراب و رژیم صهیونیستی است. در همین رابطه، همكاری این كشور با سوریه و حزبالله لبنان معنی پیدا میكند. با توجه به این موضوع است كه هر زمان در تحولات خاورمیانه كوچكترین نفوذپذیری از ایران دیده میشود دستگاههای تبلیغاتی با بوق و كرنا سعی میكنند آن را به شدت بزرگنمایی كنند. موضوع كشتی كارن ـ آ( ) كه رژیم صهیونیستی در ماه ژانویه ۲۰۰۲ آن را در بندر عقبه توقیف كرد نشانه بارزی بر دیدگاه فوق است. رژیم صهیونیستی ادعا میكرد كه آن كشتی حامل ۵۰ تن اسلحه برای فلسطینیها بود. دستگاه تبلیغاتی امریكا بر اساس ادعاهای این رژیم تبلیغات عریض و طویلی را علیه تهدید جمهوری اسلامی به راه انداختند.۲۵ در واقع، هدف از به راه افتادن این تبلیغات علیه جمهوری اسلامی جلوگیری از قوت گرفتن روند صلح در راستای منافع فلسطینیهاست. تبلیغات ضدایرانی در امریكا در ارتباط با صلح خاورمیانه به گونهای است كه به مخاطبان اینطور القا میكند كه اولاً ایران مسئول نتیجهبخش نبودن روند صلح میان رژیم صهیونیستی و اعراب است و ثانیاً، بدون حمایتهای مختلف ایران، فعالیتهای گروه حماس، جهاد اسلامی، حزبالله لبنان و ... علیه این رژیم اصلاً صورت نمیپذیرفتند.
●تحلیل دادهها
با بررسی خطمشیهای عمومی امریكا در قبال جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال حكومت جمهوریخواهان بر كاخ سفید (۲۰۰۴ـ۲۰۰۱) میتوان به آسانی دریافت كه بعد تبلیغاتی این خطمشیها بر ابعاد ملموس مادی نظیر نظامی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی و حتی امنیتی آن میچربد، به عبارت دیگر خطمشیهای امریكا در قبال جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال گذشته بیش از خطمشیهای این كشور در دوران هشت ساله بیل كلینتون جنبه روانی داشتند. این سیاست به اصطلاح منتظر باش و ببین( ) و یا دیپلماسی انتظار( ) از سه جنبه برخوردار بود به شرح زیر:
الف. جنبه اجتماعی؛ ب. جنبه فرهنگی؛ و پ. جنبه سیاسی.
الف. جنبه اجتماعی:
هدف سیاست روانی امریكا در قبال ایران، قبل از هر چیز بر جنبههای اجتماعی متكی بود. واشنگتن طی چهار سال گذشته امیدوار بود كه با كاهش به اصطلاح كثرتگرایی (پلورالیسم اجتماعی)( ) در جامعه ایران و به زعم آنها با كاهش حقانیت اجتماعی، دولت آن به بحران حقانیت( ) دچار شود. واشنگتن میدانست كه این عمل بایستی به طور خودكار و درونزا صورت گیرد زیرا ماشین اجتماعی بر خلاف ماشین مكانیكی از نیروی داخلی به حركت در میآید و نه خارجی كه حتی ممكن است نیروی عكسالعملی در برابر حركت را ایجاد كند.
ب. جنبه فرهنگی
هدف سیاست روانی امریكا در قبال ایران جنبه فرهنگی بسیار قوی هم داشت. به طور كلی سیاست خارجی امریكا بعد از ۱۱ سپتامبر بسیار فرهنگی و معطوف به هویتهای گوناگون كشورهای مورد توجه واشنگتن شده است. فراهم آمدن شكافهای فرهنگی لازم، فراهم آمدن زمینه ایجاد شكاف هویتی در حد ایجاد كثرتگرایی فرهنگی( ) كه بر خلاف كثرتگرایی اجتماعی، در وحدت و یكدستگی اجتماعی شكاف ایجاد میكند همه و همه اهداف عمده این رهیافت روانی در سیاست خارجی این كشور بودند. با این اهداف، آنان امیدوار بودند پایین آمدن اشتراك هویت مدنی تا بدان حد رسد كه جامعه عملاً به بحران هویت سیاسی دچار شود.پ. جنبههای سیاسی
سیاستگذاران واشنگتن طی چهار سال گذشته بر این باور بودند كه آثار فرهنگی و اجتماعی فوق روی گستره سیاسی و حكومتی هم اثر میگذارد زیرا گستره مزبور با گستره اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد و هر دو یكدیگر را تغذیه میكنند. از جمله آثاری كه میتوانست در دوره مورد بررسی از نظر امریكاییها روی حوزه سیاسی و حكومتی مشاهده كرد كاهش یافتن میزان مشروعیت سیاسی و تضعیف توانایی دولت جمهوری اسلامی در بهرهبرداری از ابزارهای مؤثر قدرت سیاسی بوده است. با توجه به این آثار بحران مشروعیت در دستگاه سیاسی در دوره مورد بررسی را غیرقابل اجتناب مییافتند ولی با سیاستهای متخذه نه تنها آستانه عمل افزایش یافت بلكه بحران مورد انتظار امریكا رخ نداد.
البته امریكاییها جامعه ایرانی را همچون جوامع دیگر از نظر تركیب جامعه شناختی و الگوهای تغییر كاملاً یكدست و یكپارچه نمیدیدند. آنان به خصوص جامعه ایرانی را از نظر آمادگی پذیرش تغییر و تحولات مطلوب امریكا در پنج گروه عمده مشاهده میكردند كه توانایی تغییرپذیری هر كدام تفاوت قابل ملاحظه داشته است. گرچه باید اذعان داشت این تقسیمبندی بر اساس دیدگاههای امریكایی است و با ساخت واقعی جامعه ایران تفاوت دارد ولی برای آگاهی خوانندگان با فضای ذهنی و روانی این تقسیمبندی ارائه میگردد. این پنج گروه به صورت زیر هستند:
۱ـ پیشروان: از نظر آنها، این گروه آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییر و تحولات اجتماعی دارد. این گروه جوانان كم سن و سال، زنان در گروههای سنی مختلف و به خصوص زیر بیست سال را در بر میگیرد. ویژگی بارز این گروه این است كه اگر مظاهر تبلیغی هیجانی و سطحی در آنها مؤثر واقع شود، پس از پذیرش تغییرات و نهانی كردن آن خود به الگوهای تبلیغی و ترویجی تبدیل میشوند.
۲ـ زود پذیران: توانایی این گروه برای پذیرش تغییر و تحولات اجتماعی كمتر از گروه اول ولی از گروههای دیگر بیشتر است. این گروه نیز پس از پذیرفتن تغییرات به صورت الگوهای تبلیغی تغییر در جامعه در میآیند. افراد بین بیست تا سی و پنج ساله جزو این گروه به شمار میروند.
۳ـ پذیرندگان میانه: این گروه كه افراد سی تا پنجاه سال را شامل میشود تغییر و تحولات را با تأمل بیشتر و مطالعه عمیقتر میپذیرند. ولی در تأمل و مطالعه آنان منطق و امر اجتماعی و نه احساسات، اعم از مثبت یا منفی، حاكم است.
۴ـ دیر پذیران: این گروه كه تكنوكراتها و كارمندان با سابقه و عالیرتبه دولتی هستند معمولاً بالاتر از پنجاه سال دارند و كمتر به تغییر و تحولات اعتماد میكنند. این گروه بیشتر پشتیبان ثبات اجتماعیاند.
۵ـ دیرباوران: این گروه، افراد خاصی از جامعه را در بر میگیرد كه عموماً در شكلگیری انقلاب و نظام نقشی فعال داشته و خواستار حفظ وضع موجود اجتماعی و سیاسیاند.
از نظر سیاستگذاران امریكایی، آنچه جامعه ایرانی را از جوامع دیگر در زمینه پنج شكل یاد شده متفاوت میسازد پراكندگی سنی جمعیت این جامعه است كه بیشتر افراد آن را در گروههای یك، دو و سه قرار میدهد. با توجه به این موضوع است كه طی چهار سال گذشته اولاً سیاست امریكا در قبال ایران از حالت عملیاتی، ویژگی روانی و تبلیغاتی را به خود گرفت و ثانیاً گروههای یك، دو و سه كانونهای سهگانه توجه امریكا در قبال ایران شدند.
البته وجود ارتباط اجتماعی و وابستگیهای مشترك مذهبی و ملی میان همه گروههای سنی، به این مفهوم است كه جداانگاری آنها در فرآیند سیاستگذاری كاری عبث و بیهوده است. برای اجتناب از چنین كاری، سیاستگذاران خارجی امریكا در تدوین خطمشیها و رهیافتهای روانی خود عملاً همه گروههای پنجگانه را در نظر گرفتهاند، اما رهیافتهای روانی خطمشیهای آنها روی گروههای یاد شده تأثیر دوگانه را میگذارد. اثری كه این رهیافتها روی گروههای دیرپذیران و دیرباوران میگذارد، در واقع، شباهت زیادی به جنگ روانی دارد زیرا در راستای تضعیف اراده آنها برای ادامه كار و ترغیب به تسلیم است اما تأثیر این رهیافتها در گروههای سهگانه نخست، در واقع، فرآیند متقاعد ساختن و اعتمادسازی و جلب اطمینان است. هدف در این بخش جلب حمایت جامعه به سوی خود و تشویق مردم به پشتیبانی مثبت از آنهاست. این آثار متفاوت و در عین حال مرتبط رهیافتهای روانی خطمشیهای امریكا در قبال ایران در نهایت در راستای رسیدن به اهداف عملی چندی و از جمله اهداف زیرند:
الف. تشویق مسئولان و فعالان واقعی و تعیین كننده به راه آسودهطلبی و سلامت در پیش گرفتن؛
ب. ایجاد اختلاف بین همه مسئولان و فعالان؛
پ. ترسیم چهرهای از غرب، به طور كلی و امریكا در حالت خاص برای مردم كه هم قاطع و جدی باشد و هم كارا و مؤثر و در عین حال بخشنده و منصف.
●●جمعبندی و نتیجهگیری
این نوشتار تحول عمده در سیاست امریكا در قبال ایران را در دوران اول ریاست جمهوری جرج بوش بررسی كرده و مسیر احتمالی این سیاست طی چهار سال آینده را به صورت استنباطی مورد توجه قرار میدهد. به نظر میرسد كه سیاست بوش در قبال ایران در سال اول ریاست جمهوری وی از عناصر عملیاتیتر اقتصادی، ژئوپولیتیك و امنیتی بیشتری برخوردار بود تا سالهای بعد. در سه سال آخر دوران اول ریاست جمهوری جرج بوش، سیاست این كشور در قبال ایران بیشتر جنبه روانی و تبلیغی پیدا كرد. همچنین این سیاست بیشتر غیررسمی بود و اجراكنندگان بیشتر مراجع غیررسمی دولت امریكا بودند. ابزارهای سیاست امریكا در این دوره بیشتر رسانهها و اظهارات بیشتر شایعهگونه برخی از مقامات امریكا بود. در راستای این تحول اساسی در سیاست واشنگتن در قبال ایران مقامات كاخ سفید در صدد بودند كه در مناسبات خود با تهران سامانه جدیدی ایجاد كنند، سامانهای با وضعیت ویژه:
الف. ترسیم تصویری از جمهوری اسلامی ایران كه نه تنها مخالف امریكا بلكه مخالف اروپا و سایر قدرتهای جهانی است.
ب. تصویری از امریكا را برای مردم ایران بسازند كه نه تنها قابل اعتماد و تكیه كردن بلكه بخشنده و منصف است.
پ. از طریق تداوم وضعیتهای فوق، مقدماتی را فراهم كند كه در آینده استفاده از خشونت علیه ایران در افكار عمومی مردم امریكا و نیز مردم جهان قابل توجیه باشد.
اگر بپذیریم كه خطمشیهای رؤسای جمهوری سابق امریكا از جیمی كارتر تا جرج بوش پدر و بیل كلینتون در قبال ایران بیشتر اقتصادی ـ امنیتی بود كه در آن حربه سیاسی به صورت تحریم اقتصادی مطرح میشد، خطمشیهای رئیس جمهوری فعلی امریكا طی چهار سال گذشته عناصر مهمی از فشارهای روانی را به خدمت گرفته بود و بیشتر به تدابیر روانی ـ امنیتی گرایش داشت.
یادداشت
۱. Joseph S. Nye, Jr. “US Power and Strategy After Iraq”, Foreign Affairs, Volume ۸۲, No.۲۱ (July/August ۲۰۰۳), P.۶۱.
۲) The Europa World Yearbook/۲۰۰۲/Volume I, ۴۳rd Edition, p.۲۰۰۴۵.
۳. Ibid.
۴. Ibid.
۵. Ibid.
۶. Phyllis Bennis, Before & After (Gloucester shire, UK.: Arris Books, ۲۰۰۳), P.۱۷۷.
۷. Ibid, P.۱۷۹.
۸. Bill Sammon, Fighting BacR (Washington, D.C.: Regnery Publishing, Ine/۲۰۰۲), P.۳۷۰.
۹. رادیو صدای لسآنجلس(۵/۳/۸۲)، تحت عنوان باد جدید در امریكا
۱۰. Radis.org.and
۱۱. رادیو صدای لسآنجلس، (۲۵/۴/۸۱)
۱۲. صدای امریكا (۵/۳/۸۲).
۱۳. رادیو صدای لسآنجلس، مصاحبه با امیر طاهری ـ خبرنگار (۲۵/۴/۸۱).
۱۴. همان، مصاحبه با هوشنگ وزیری، سردبیر سابق كیهان چاپ لندن(۵/۲/۸۲)
۱۵. رادیو بینالمللی فرانسه، (۸/۲/۸۲) همچنین، اروند ابراهامیان در مصاحبه با BBC در ۱۶. ۱۰/۲/۸۲ گفته بود كه پال ولفوویتز معاون وزارت دفاع و ریچارد پرل رئیس سابق اداره برنامهریزی دفاعی پنتاگون از هواداران این طرحاند.
۱۶. رادیو بینالمللی فرانسه، (۸/۲/۸۲).
۱۷. Radis.org
۱۸. Ibid
۱۹. Radis.org (July/۲۲/۲۰۰۲)
۲۰. Ibid.
۲۱. Ibid.
۲۲. The Washington Post (March/ /۲۰۰۳)
۲۳. David Albright and Corey Hinderstein, "Iran: Furor Over Fuel, "Bulletin of the Atomic Scientists, (۲۰۰۳), P.۱۲.
۲۴. Coley Hinderstein "The Iranian Gas Centrifuge Uranium Enrichment Plant at Natanz", http://www.online
۲۵. Max Abrahnams "A Window of Opportunity for Israel? "Middle East Quarterly (Summer ۲۰۰۳)./رپ
منبع:فصلنامه عملیات روانی ، شماره ۷
نویسنده:پرویز امامزاده فرد
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست