پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
انسان وایمان
● مقدمه
الف) چیستی انسان
یکی از مسائل مهم انسان و شاید مهمترین آنها، شناخت خود انسان است. آدمی قبل از آنکه به شناخت جهان پیرامون خودو نیک و بد آن بپردازد، باید خود را بشناسد و گنجینههای فطرت و نهاد خود را کشف نماید و آنها را به کمال برساند و امیال نفسانی و شهوانی خود را تعدیل کند. در این صورت است که به بزرگترین سعادت نایل میشود. اما اگر غفلت بورزد و استعدادهای خود را نیابد و شکوفا نسازد و فقط نیازهای مادی و امیال نفسانی و حیوانی خود را برآورد، گرفتار خسران میگردد و از مرتبه انسانیت به حیوانات تنزل می کند. دعوت به شناخت انسان از توصیههای مهم پیامبران الهی، عالمان اخلاق، عارفان فیلسوف است و انسان خود نیز اهمیت آن را احساس میکند. البته، آدمی از جهات مختلف، موضوع شناخت و علوم گوناگون است. روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، اخلاق، پزشکی، اندامشناسی، زیست شناسی و بیوشیمی و هر کدام از نظر گاه خاصی انسان را مورد مطالعه قرار میدهند. اما منظور از شناخت انسان در این مبحث، آن است که او دارای استعدادها و نیروهایی برای فهم خود و جهان و تکامل انسانی است. اگر انسان با تامل و تفکر امکانات و استعدادهایی را که برای رشد و تکامل در او آفریده شده است، بشناسد بهتر میتواند سرمایههای وجودی خود را به کمال برساند.
قرآن و روایات اسلامی، انسان را به خودشناسی دعوت میکنند. قرآن میفرماید:
- انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است. (طارق ۸۶) آیه ۵
- آیا انسان به یاد نمیآورد که ما او را آفریدیم و حال آنکه چیزی نبوده است. (مریم ۱۹) آیه ۶۷
- ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خود بپردازید (مائده ۵) آیه ۱۰۵
بنابراین در اهمیت خودشناسی، جای هیچ شک و شبههای نیست اما برای روشنی هر چه بیشتر رجحان و ضرورت خودشناسی میتوان به دلایل ذیل اشاره کرد.
۱) مقدمه کمال انسانی
اگر آدمی قبل از هر چیز خود را بشناسد، بهتر میتواند از سرمایههای وجودی خود بهره ببرد و آنها را شکوفا سازد، زیرا نقطه آغاز همان شناخت سرمایههای وجودی است.
او میتواند از خود بپرسد: آیا حد وجودی انسان در حد سایر حیوانات است یا قدرت تعالی و رشد و پرواز کردن دارد؟ اگر قدرت تعالی و پرواز به عالم ملکوت دارد تا چه حد میتواند پرواز کند؟ اگر انسان که قدرت تعالی و پرواز دارد، از آن استفاده نکند و از سرمایه وجود خود، بهره نبرد آیا شایسته مذمت نیست؟ آیا انسان غیر از این بدن مادی حقیقت دیگری به نام روح دارد؟ اگر انسان دارای روح است نیازهای آن چیست و چگونه باید برآورده شود و چگونه باید تکامل پیدا کند؟ پاسخ به این پرسشها مقدمه تکامل انسانی است.
۲) پیش درآمد جهان شناسی
شناخت جهان عبارت است از تعامل انسان با جهان خارج از خود انسان بعد از تعامل است که میگوید: میبینم، میشنوم و میشناسم. سوال اساسی این است که موجودی که از آن به من تعبیر میکنیم، چه اندازه در شناخت سهم دارد؟ آیا همه سهم برای انسان است، یا سهم اساسی برای جهان خارج است و یا هر دو سهیم هستند؟ لازمه پاسخ به این سوال، خودشناسی است. باید انسان ابتدا قوا و ابزارهای شناخت و گستره و مرزهای آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست یابد.
امیرالمومنین علی(ع) در این باره میفرماید:
کیف یعرف غیره من یجهل نفسه: کسی که خود را نمیشناسد، چگونه غیر خود را تواند شناخت؟
من عرف نفسه کان بغیره اعرف و من جهل نفسه کان بغیره اجهل: کسی که خود را بشناسد، دیگری را بهتر میشناسد و کسی که به خود جاهل است، به دیگران جاهلتر است.
۳) مقدمه خداشناسی
امیرالمومنین علی(ع) میفرماید:
من عرف نفسه، عرف ربه: هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را میشناسد. خودشناسی را که مقدمه خداشناسی است میتوان از جهات گوناگون مورد تامل قرار داد:
از آنجا که فطرت آدمی با معرفت خدا عجین است. دعوت به خودشناسی در واقع دعوت به خدا شناسی و ارتباط با خداست، امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: خدایا تو قلبها را با محبت خود و عقلها را با معرفت خود سرشتهای. بنابراین خودشناسی مقدمه محبت و معرفت به خداست. وجود انسان وجودی وابسته و ممکنالوجود است و چنین موجودی نمیتواند، آفریننده خود باشد. بنابراین، هنگامی که آدمی به خودشناسی میپردازد، وابستگی خود را به خدا احساس میکند. قرآن مجید میفرماید:
ای مردم. شما به خدا نیازمندید و خدا است که بینیاز ستوده است.
اگر انسان ساختار پیچیده خود را مورد تامل قرار دهد، به ناظمی حکیم و علیم که چنین ساختاری را پدید آورده است، آگاه میگردد. قرآن در این باره میفرماید: و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است و در وجود خود شما، آیا نمیبینید؟
۴) حلال مشکلات انسان
بسیاری از مشکلات روحی وروانی و فکری و اخلاقی انسان ناشی از خودناشناسی است، اگر آدمی حقیقت واقعی خود، هدف خلقت، رابطه خود با خدا در نظام هستی، تاثیر زندگی دنیوی در آخرت، نقش اخلاق نیکو و برخورد مناسب با دیگران، سه ثروت در کیفیت زندگی و نقش مصیبتها و خوشیها را در زندگی بداند، بسیاری از مشکلات او حل میگردد و زندگی سعادت آمیزی را برای خود رقم میزند. بسیاری از مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر نظیر ماتریالیسم، لیبرالیسم، نازیسم، تبعیض نژادی، سرمایهداری واگزنسیالیسم الحادی، که امروزه سرنوشت آدمیان را رقم میزنند، ریشه در عدم شناخت انسان دارند. اگر آدمی خود را به خوبی میشناخت، دیگر گرفتار این مکاتب نمیگشت و میتوانست در پرتو تعقل و خردورزی به آرامش راستین دست یابد که همان انس با خدا وتبعیت از فرامین الهی است.
ب ) حقیقت انسان
در باب حقیقت انسان دو دیدگاه وجود دارد. مادی و الهی. کسانی که هستی را با ماده برابر میدانند یا انسان را پدیدهای کاملا مادی تلقی میکنند، تمام قوانین حاکم بر حقیقت انسان را مادی میدانند و معتقدند که با قوانین مادی، که مبتنی بر حس و تجربه است، میتوان انسان شناخت و اصولا تمام تحلیلهای آنها در باب انسان، مادیگرایانه است. بر اساس این تحلیل انسان با مردن و متلاشی شدن جسمش نابود میگردد.گروه دیگر علاوه بر بعد مادی انسان به بعد غیر مادی او نیز اعتقاد دارند و برای انسان علاوه بر بدن مادی، حقیقتی به نام روح، قائلند. ادیان الهی بویژه دین اسلام با نظر دوم همراهند. محور همه تعالیم ادیان الهی روح آدمی است و اگر به جسم انسان نیز توجه میکنند، به دلیل تاثیر آن در روح است. این روح غیر مادی را نمیتوان با قوانین بر خاسته از علوم حسی و تجربی و یا با ابزارهای حسی به مطالعه و بررسی گذاشت. ابزار شناخت آن غیر تجربی و غیر حسی است. بر اساس این تحلیل، روح با بعد غیر مادی انسان، با مردن و متلاشی شدن جسم از بین نمیرود بلکه حیاتی جاودانه را در عالم آخرت پیش میگیرد. از دیدگاه قرآن، انسان علاوه بر بدن مادی، از روح الهی بهرهمند است و اصولا حقیقت انسان، روح او است. قرآن در آیاتی به دو ساحتی بودن انسان تصریح میفرماید:
ثم سواه و نفخ فیه من روحه: سپس (خدا) اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید.
و یاد کن هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من بشری را از گلی خشک، از گل سیاه و بدبو خواهم آفرید. پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید.
تسویه در این آیه به معنای خلقت اعضای بدن است که به صورت اعتدال و دور از افراط و تفریط آفریده شود. در لغت عرب برای شخصی که از نظر صورت درحد اعتدال قرار گیرد، از ماده «سوی» استفاده میکنند. بنابراین مقصود از «سوی» در این آیات، تکمیل خلقت جسمانی و پردازش آفرینش ظاهری انسان است. پس از آفرینش بدن که در حد اعتدال است، خدا روحی در آن بدن میدمد که به دلیل شرافت و منزلت برتر، آن را به خود انتساب میدهد. این گونه اضافه را اضافه تشریفی میگویند؛ همان گونه که به مسجد وکعبه به دلیل اهمیت و موقعیت برتر آن «خانه خدا» می گویند. تاکنون از دیدگاه قرآن که انسان را دارای دو ساحت روح و بدن میداند. سخن گفتیم اما قرآن موضوع دیگری را نیز پیش میکشد و آن اینکه حقیقت و واقعیت انسان، همان روح او است. روحی که با بدن مادی همراه است. در هنگام مرگ، روح و نفس آدمی از دست ستانده میشود و همچنین بعد ازمرگ با اینکه پس از مدتی بدن مادی متلاشی میشود. روحی باقی است و در عالم برزخ به حیات خود ادامه میدهد قرآن در این باره میفرماید:
الله یتوفی الانفس حین موتها: خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز میستاند (زمر آیه ۴۲)
بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده است شماها را میستاند و آنگاه به سوی پروردگارتان باز گردانده میشوید. (سجده آیه ۱۱)
کلمه توفی در این آیات به معنای اخذ و گرفتن است. بیشک فرشته مرگ هنگام مرگ، روح آدمی را میستاند، زیرا بدن آدمی باقی است. از این بیان معلوم میگردد که حقیقت انسان همان است که فایضالارواح میستاند و آدمی، واقعیتی جز آن ندارد. اگر روح نیمی از انسانیت و شخصیت انسان را تشکیل می داد باید قرآن کریم به جای «یتوفاکم» میفرمود: «یتوفی بعضکم» پس حقیقت انسان جز آنچه فرشته مرگ میگیرد، نیست و پس از اخذ روح، چیزی از حقیقت انسان در زمین باقی نمیماند. آیاتی که درباره شهدا سخن میگویند به صراحت بیان میدارند، شهدا زندهاند و نزد پروردگار خویش از نعمتهای الهی بهره میبرند حال آنکه جسم مادی آنان متلاشی شده است. بنابراین، حقیقتی که حیات انسان وابسته به آن است، همان روح او است که پس از مرگ باقی است. «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار. بلکه زندهاند، که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.» آل عمران آیه ۱۶۹
از این آیات به خوبی بر میآید که اولا انسان از دو ساحت بدن مادی و روح غیر مادی تشکیل شده است و ثانیا حقیقت آدمی، همان روح غیر مادی است که هنگام مرگ فرشته مرگ آن را میستاند. فیلسوفان نیز دلایل متعددی بر غیر مادی بودن روح اقامه کردهاند، یکی از آنها این است که وقتی در خودمان یعنی همان من درک کننده دقت کنیم، مییابیم که وجود من که حقیقت انسان است، امری بسیط و غیر قابل تقسیم است و نمیتوان آن را به دو «نیمه من» قسمت کرد، در صورتی که اساسیترین خاصیت اجسام قسمت پذیری است و این خاصیت در من یا روح و روان ما یافت نمیشود، حتی به تبع بدن هم قابل قسمت نیست. بنابراین، اگر روح و روان ما مادی بود باید میتوانستیم آن را به دو قسمت تقسیم کنیم، پس به ناگزیر روح غیر مادی خواهد بود. تاکنون آشکار گردید که انسان غیر از بدن مادی، حقیقت دیگری به نام روح و روان دارد که این حقیقت، انسان را از سایر حیوانات متمایز میگرداند و همه انسانها از آن برخوردارن. هنگامی که در روح خود تامل میکنیم، دو بعد ادراکی و گرایشی را در آن باز مییابیم.
بعد ادراکی انسان در دو حوزه نظر و عمل فعالیت میکند. اگر متعلق شناخت، اشیاء، آنگونه که هستند یا خواهند بود، باشد به آن حوزه شناخت نظری میگویند؛ ولی اگر متعلق شناخت، عمل انسانی از جهت خوب و بد، یا بایدها و نبایدها باشد، به آن حوزه شناخت عمل میگویند. از این رو، فیلسوفان، علوم را به علوم نظری و عملی یا حکمت نظری و عملی تقسیم کردهاند. البته تمایز آنها در متعلق شناخت است نه در قوه شناخت.
شناختی که برای انسان حاصل میشود، یا از طریق صورتها و مفاهیم ذهنی است، مانند علوم انسان به درختی در مقابل خود که از این درخت، صورتی در ذهن اوحاصل میشود و به آن علم حصولی میگویند و یا چنین واسطهای وجود ندارد و انسان مستقیما به متعلق شناخت و یا وجود واقعی و عینی آن آگاهی دارد که به آن علم حضوری میگویند، مانند آگاهی انسان به حالات روانی و احساسات و عواطف خود هنگامی که دچار ترس میشویم، این حالت روانی را مستقیما و بیواسطه در مییابیم. نه اینکه به وسیله صورت یا مفهوم ذهنی آن را بشناسیم. هنگامی نیز که تصمیم به کاری میگیریم، از تصمیم و اراده خود بیواسطه آگاه میشویم، آگاهی ما به ذات خود و همچنین آگاهی به قوای ادراکی مان نیز از این دست آگاهی است.
گاهی متعلق علم حضوری، خدا و امور مرتبط به خداست که به آن شهود عرفانی نیز میگویند. بزرگان معصوم، مانند امیرالمومنین علی(ع) قبل از اینکه اشیاء را مشاهده کنند، خدا را میبینند. چنان که در روایتی از آن حضرت نقل است: من خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم؛ البته نه با چشم سر، بلکه با چشم قلب.
من هیچ شیای را نمیبینم مگر اینکه قبل از آن و با آن و بعد از آن خدا را میبینم.
بنابراین، امیرالمومنین علی(ع) پیش از آنکه اشیا را مشاهده نمایند، خدا را میبیند و سپس در پرتو رویت خدا، به اشیاء آگاه میشود. شناختی که مربوط به حوزه عمل یعنی بایدها و نبایدها و خوبها و بدهاست، حوزه شناخت عملی میگویند، مانند اینکه عدالت خوب است یا انسان باید راست بگوید. به تعبیری حکمت عملی عبارت است از علم به تکالیف و وظایف انسان. علوم تربیتی و مکاتب تعلیم و تربیت در شمار مجموعه معرفت یا حکمت عملیاند، زیرا به عمل آدمی ارتباط دارند.
محمد باقر شهیدی نسب
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست