پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
زنان; صداهایی خاموش در بانکهای مردانه
دستها بر اسکناسها بوسه میزنند، اسکناسهای نو و کهنه که گویی ثانیههای عمر زنانی را از آن خود کرده اند تا با غلت خوردن خورشید در آغوش آسمان یکی از چند ملعبهای باشند که انسانی را پشت دیواری شیشهای سرگرم سازند، همویی که چرخش عقربههای خستهء ساعت برتن ساعت قدیمی دیواری تنها ثانیههایی را برایش به ارمغان میآورند که همزیستی اجباری با برگهایی کاغذ، اسکناسها و صفحهای مانیتور را به جان بخرد تا در ثانیههای پایانی روز بتواند صورت خندان کودکش را در چارچوب خانه بهانه لحظهای لبخند کند و ساعتهایی مانده تا ساعت صفر را به امید فرداهایی بهتر بگذراند. جملهء آشنایی است عبارتی که از لابهلای لبهای پیر و جوان در فضای بانکها میپیچد، کلماتی که رنگ دلسوزی بر تن خود دارد و از حضور زنانی میگوید که حیاتشان از بام تا شام در چارچوبی کوچک از چوب و شیشه تداوم مییابد، ثانیهها، دقیقه میشوند و روزها، ماه تا زنان در چارچوبی اینچنین نیز حکایت نبرد برای بقا را روایت کنند تا بجنگند با تکراری که نقشههای بزرگی را برای از پای درآوردنشان طرح میزند تا باز هم لبخند را بر لبان کودکانشان ببینند.
صدای همهمهء داخل بانک، آسمان خیابان طالقانی را شکافته است. مرد جوان سر را بر فراز شیشهها میگرداند و کلمات را بیمحابا چون تازیانهای بر تن کارمند زن روانه میکند. ملایمت زن جوان و خوش خلقی او گویا پاسخ معکوسی را برایش به ارمغان آورده است. مرد درشت اندام همچنان با حروف گلایه میکند و از میان لبهایش به بیرون جاری میکند، زن جز سکوت راهی نمییابد پس آرام گرفتن روی صندلیاش در این لحظه بهترین گزینهای است که بهوسیلهء او انتخاب میشود .
قطرات آب که از گلویش به درون راه پیدا میکند آرامشش را دو چندان میکند، زن از حکایتی میگوید که ترکیبی است از جملاتی که هر چند روز یک بار راهی میشوند برای زخمه زدن بر تن او و دیگر همکاران همجنسخود، کلماتی که حملهشان را این بار از دهان این مرد آغاز کردند، حروفی که به بازی گرفته میشوند تا از مشکلی کوچک بزرگترین نقص را بتراشند و آن را به کارمندهای زن بانکها مرتبط سازند: « بار اول نیست که یک مشتری اینگونه به من یا دیگر خانمهای کارمند این بانک حمله میکند و جملات نامربوطی را نثار ما میکند، کاش میدانستم که حضور زنان در کار بانکداری چه ضربهای به اینها زده است که اینگونه خشمگین شدهاند و دنبال بهانههای جزیی میگردند تا بر سر همان نقص کوچک داد و قال راه بیندازند.»
کاشانی، نامی است که برای معرفی خودش بر زبان میآورد، خونسردی عجیبش در رویارویی با این مرد میتوانست دهان هر تازه واردی را باز نگه دارد. زن جوان علاقهء فراوانش به این شغل را راز و رمز این کیمیا میداند: « از قدیم به شغل بانکداری علاقهء زیادی داشتم تا جایی که حتی والدینم نگرانم میشدند و میگفتند آخر تو چه دختری هستی که کارهای مردانه را دوست داری، اما من تسلیم این حرفها نشدم، در زمان ورود به دانشگاه رشتهء اقتصاد را انتخاب کردم. پایان تحصیلم هم با آزمون پذیرش نیروی بانک ... مصادف شد. این برای من بهترین اتفاق ممکن بود پس در این آزمون شرکت کردم و با قبولی در آن به استخدام بانک درآمدم.»
کاشانی از سختیهای شغلش میگوید، از دشواریهایی که به گفته خودش میانهء خوبی با لطافتهای زنانه ندارد و از دقیقههایی که در میان همهمهء شمارشگرها میگذرند، از صفرهایی که کافی است یکی از لب خودکار بر تن کاغذ نبارد تا بامت و شامت را احساس نکنی و استرسهای طاقتفرسا، نام زندگی را برایت بیمعنی کند: « من تا حدی مردانه بودن این شغل را قبول دارم، به نظرم اگر خانمی قصد وارد شدن در کار بانکداری را دارد باید از نظر روحی خود را به شرایط ایدهآلی برساند چرا که در این شغل از صبح تا شب با محاسبهء مبالغ بالا روبهرو هستی و چنانچه لحظهای تحت تاثیر حرفهای نامربوط بعضی از مشتریان قرار بگیری در حساب و کتابت دچار اشتباه میشوی، آنوقت است که دنیا برایت تیره و تار میشود.»
صدای بلندگوهای بانک کوچکترین فضایی را به حال خود رها نکرده است. شمارهها یکی پس از دیگری در مغزت نقش میبندند، گویی راز و رمزهای زنان بانکدار پایانی را بر خود نمیبیند، باجهای که عدد هفت را به عنوان شمارهء شناسه بر خود دارد گویی چندان میانهای با نظم ندارد چرا که با وجود اعلام یک شماره، چندین مشتری سرهایشان را به همسایگی بریدگی کوچک شیشه نزدیک کردهاند تا صدایشان را به گوشهای زن میانسال متصدی باجه برسانند، اینگونه است که چند لحظه در اختیار گرفتن زمان این زن، دشوارترین کار دنیاست.
زن میانسالی که روی کارت نصب شده روی مانتویش نام «نسرین صداقت» نقش بسته است، در ابتدا جوابی برای پاسخ به این شلوغیها نمییابد، تا اینکه لحظهای به نقطهای خیره میشود و دوباره حروف را پشت سر هم به صف میکند، او از دقیقههایی میگوید که پیوسته برای کمک به همنوعانش سپری میشود و دایره واژگانی که گویی کلمهء استراحت را از میان کلمات آن حذف کردهاند: «به واقع نمیدانم چرا هر که وارد این بانک میشود برای اجرای کارش نزد من میآید البته شاید دلیلش نظم و مقرراتی باشد که من خودم در زمان انجام کارم رعایت میکنم، چون من براساس عقاید شخصیام معتقدم که اگر فردی در ساعات کاری با تمام توانش کار نکند حقوقی که دریافت میکند نمیتواند حلال باشد.»
گویا واژهء صداقت تنها زیبندهء نام خانوادگیاش نیست و لحظههای او را نیز در بر میگیرد چرا که در میان صحبتهایش نیز ثانیهای از انجام دادن امور بانک خودداری نمیکند، زن میانسال اما با اصواتش، جامعهای را به تصویر میکشد که مردانش میزهای مدیریتی را در اختیار دارند; همانهایی که گویی پیشرفتهای زنان پایههای میزهایشان را سستتر از قبل میکند پس تمام تلاششان را به کار میگیرند تا زنان را از این پستها دور نگه دارند: « من یک سوال از شما دارم تا کنون چند بار در یک بانک وارد شدهاید و زنی را دیده اید که روی میزش نام رییس بانک حک شده باشد; آیا ما واقعا زنی که شایستهء چنین پستهایی باشند را نداریم، من میگویم داریم اما متاسفانه مردانی که در پستهای بالاتر هستند همیشه مردها را به عنوان رییس بانک معرفی میکنند چرا که میترسند که یک زن پس از پیشرفت و در اختیار گرفتن ریاست یک شعبه همچنان پیشرفتش را ادامه دهد و به ریاست بخشهای بالاتر نیز دست یابد پس اینگونه میشود که من با تجربهای به قدمت ۱۰ سال مجبور میشوم به کاری ساده تن دهم و تجربیاتم را به جوانانی که تازه وارد این بانک میشوند، انتقال ندهم.»
از در بانک ... میدان فاطمی که وارد شوی انسانهایی جلوی چشمهایت صف کشیدهاند; همانهایی که انگار هیچ کاری در این دنیا ندارند جز این که یکی پس از دیگری در صفی جای بگیرند و ساعتهایشان را در صف با زمزمههای زیر لب بگذرانند; زمزمههایی که خبر از نارضایتیهایی میدهد که دقیقههای سپری شده در صف بهانهء آنهاست. دراین میان کافی است که سرو کار این انسانهای ناراضی با تو باشد و نگاهشان به انگشتهای تو تا در دریای مانیتور روبهرویت غرق شوی و هرچه زودتر به انتظارشان پایان دهی.
این بار نیز زن میانسالی قرار است دریچهء حکایتش را برایمان بگشاید. او که چروکهای در هم رفته صورتش از سختیهایی میگوید که برای چاره کار این صفنشینان به جان خریده است، زن از خستگیهایش واژهها میسازد، از زمان بازنشستگیاش که برای آمدنش لحظهها را میشمارد: «نزدیک به ۲۵ سال است که در این بانک و این حرفه مشغول به کارم، شغل دشواری است، پر از یکنواختی، پر از محاسباتی که تمام لحظاتت را به خود اختصاص میدهند، البته آنچه بیشتر من را آزار میدهد این است که این سختیها در بین افراد جامعه دیده نمیشود و کافی است جایی بگویم که کارمند بانک هستم در آن لحظه است که همه فکر میکنند از نظر مالی مرفه هستم و مشکلی از این نظر در زندگیام ندارم.» «شاهمرادی» نامیاست که این زن را با آن مینامند، او نیز در جای جای صحبتهایش از تبعیضها و ظلمهایی سخن میگوید که در داخل بانکها جریان دارد، آنچه کلمات این زن و تفسیرش از ناعدالتیها را از گفتههای دیگران راجع به ظلمها جدا میکند، جزییاتی است که روی لبهای این زن زندگی مییابد، این زن از حقهایی میگوید که این بار نیز از سوی مردان اما نه صاحب منصبان بلند والا که ریاست شعبهها و در داخل خود بانکها اعمال میشود: «در تمام این سالها که در بانک مشغول به کارم در باجهء حسابهای قرضالحسنه مشغول بودهام، باجهای که به همراه قسمت حسابهای جاری از شلوغترین قسمتهای بانکها محسوب میشود و در بیشتر بانکها هم این دو قسمت یا یکی از این دو باجه به زنان سپرده میشود و قسمتهای پشتیبانی و ریاست را که زحمت کمتری را دارند، مردها اداره میکنند من حتی میتوانم در این باره بانکهایی را به شما نشان دهم که مدرک تحصیلی زنان کارمند شعبه از مدرک ریاست بانک بالاتر است ولی بازهم آن زن به کارهایی که گفتم مشغول است; این وضعیتی است که زنان در بانکها با آن دست و پنجه نرم میکنند.»
هادی زندی
منبع : روزنامه سرمایه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست