چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
فقه و اخلاق
هدف این نوشتار بررسی رابطه فقه و اخلاق است و از آنجا که مباحثگوناگونی در این راستا مطرحند تلاش شده است تا مقایسهای بین فقه و اخلاقداشته و مبادی تصوری و تصدیقی هر یک از آن دو را برشمرده و از این طریقچگونگی رابطه بین دو علم فقه و اخلاق را به نحو اجمال تبیین کند.
بنابراین برای بررسی این موضوع، در نوشتار حاضر نخستبرآن است تاکلیات هر یک از دو عنوان را بیان نموده، سپس به مقایسه گزارههای فقهی واخلاقی از جهت ماهیت، اخبار، انشاء و منشاء الزام بپردازد و در خاتمه نگاهیگذرا به شباهتها و تفاوتهای این دو علم خواهد داشت.
● مقدمه
▪ فقه
الف) تعریف فقه: فقه از نظر مشهور اهل لغتبه معنایفهم (۱) است و در اصطلاح از نظر مشهور اصولیون شیعه واهل سنت عبارت است از احکام شرعی و فرعی از راه ادلهتفصیلی آن. (۲)
ب) موضوع فقه: موضوع علم فقه عبارت است از افعالمکلفین و موضوعات خارجی که به نوعی با افعال مکلفینارتباط پیدا میکند همانند: نماز، روزه، حج، و... . (۳)
ج) هدف علم فقه: هدف فقه علاوه بر پرورش روحانسان در سایه تامین سعادت دنیا و آخرت، اصلاح فرد وجامعه، ایجاد عدالت اجتماعی و حفظ حقوق امت اسلامیاست. (۴)
د) منابع فقه: امر یا اموری هستند که از طریق آنها احکامو مقررات اسلامی کشف و در اختیار افراد و جامعه گذاشتهمیشود.
۲) فلسفه فقه
اندیشیدن درباره مبانی، اهداف، منابع احکام و تمهیددیدگاههای کلی در زمینه شیوه تحقیق و تفسیر در علم فقه را«فلسفه فقه» یا «فقهشناسی» گویند که از خارج نگاه ثانوی بهفقه داشته و به سؤال از چیستی علم فقه پاسخ میدهد. (۵) سه مسئله مهم به فلسفه فقه مربوط میشود: ۱- موضوعاتاحکام فقهی، ۲- محمولات احکام فقهی، ۳- تصدیقاتگزارههای فقهی.
▪ اخلاق
واژه اخلاق از خلق و خلق به معنای «خوی» و «سرشت»است چنانکه در مصباحالمنیر آمده است: «الخلق بضمتینالسجیه» (۶) : «خلق با دو ضمه به معنی سرشت است» وعلمای اخلاق نیز تعریفی که در اصطلاح برای خلق و اخلاقکردهاند قریب به معنایی است که اهل لغت نمودهاند. ابوعلیمسکویه در این باره میگوید: «خلق حالی استبرای جانانسانی که او را بدون فکر و تامل به سوی کارهاییبرمیانگیزد» (۷)
▪ علم اخلاق
الف) در تعریف علم اخلاق مرحوم نراقی میگوید:«علم اخلاق دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگیموصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجاتبخش ورها شدن از صفات هلاککننده میباشد.» (۸)
به نظر میرسد که این تعریف، جامعترین تعریفی استکه از سوی علمای اخلاق درباره علم اخلاق ارائه شدهاست (۹) زیرا در این تعریف، روش از بین بردن اخلاقیاتناپسند و کیفیتبدست آوردن صفات و ملکات خوب وزیبا، جزئی از علم اخلاق شمرده شده است. امر مهم نزدعالمان اخلاق اسلامی آراستن نفس به خلقهای پسندیدهاست که خود وسیلهای استبرای تحقق صفات راسخ نیکودر جان آدمی، (۱۰) برخلاف برخی از فیلسوفان و دانشمندانغربی که علم اخلاق را مربوط به رفتار آدمی دانستهاند، نهسجایای او. ژگس میگوید:
«علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی، بدانگونه که باید باشد.» (۱۱)
ب) موضوع علم اخلاق: علم اخلاق از صفات خوب وبد که از طریق کارهای اختیاری و ارادی در انسان قابل کسباست، بحث میکند. چنین صفاتی موضوع علم اخلاقمیباشند. (۱۲)
به نظر میرسد موضوع علم اخلاق علاوه بر صفات وملکات، شامل اندیشهها، کردارها و گفتارهای انسان نیزمیباشد.
ج) هدف علم اخلاق: علمای اخلاق مهمترین هدفعلم اخلاق را تغییر خلق انسانها و تحول روحی آدمیاندانستهاند. به عبارت دیگر غایت علم اخلاق مصون داشتنسلوک و رفتار انسانها از خطایا و انحرافات میباشد بهنحوی که در افعال و مقاصدش معتدل و از تقلیدهایکورکورانه و هواهای نفسانی دور باشد. (۱۳)
د) منابع علم اخلاق: منابع اخلاق در اسلام عبارتند از:۱- قرآن، ۲- سنت معصومین(ع)، ۳- عقل،۴- فطرت. (۱۴)
▪ فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق علمی است که از مبادی تصوری وتصدیقی علم اخلاق بحث میکند; یعنی فلسفه، اخلاق همتصورات و مفاهیمی را که در علم اخلاق و گزارههای آن بهکار میروند و هم مسائلی را که تصدیقات و جملههایاخلاقی، متوقف بر بررسی و حل آنها میباشد، مورد بحثو بررسی قرار میدهد. (۱۵)
▪ اخلاق اسلامی
اخلاق اسلامی عبارت است از اخلاقی که براساسوحی الهی و تعالیم انبیا و معصومین(ع) استوار باشد ودارای ویژگیهایی از قبیل جامعیت، مطلق بودن، ضمانتاجرایی و... باشد. مطالعه درباره اخلاق اسلامی را علماخلاق اسلامی میگویند.
● مقایسه گزارههای فقهی و اخلاقی
▪ مقایسهگزارههای فقهی و اخلاقی از جهتماهیت
الف) ماهیت گزارههای فقهی:
از جمله مباحث مهم در مورد گزارههای فقهی این استکه حقیقت آنها چیست و چه ماهیتی دارند.
اما قبل از ورود به این بحث لازم است مقدمتا مفاهیمیکه در جملهها و گزارههای فقهی به کار میروند را موردتجزیه و تحلیل قرار دهیم. مفاهیمی که در قضایای فقهی بهکار میروند دو قسم هستند:
۱) مفاهیمی که در موضوع گزارههای فقهی مورد استفادهقرار میگیرند مثل مفهوم صلوة، زکات، صوم، اجاره، بیع،رهن، حدود و... .
۲) مفاهیمی که به عنوان محمول در گزارههای فقهیاستعمال میشوند مثل: واجب، حرام، مستحب و... .
در مورد الفاظ مستعمل در ناحیه موضوع، بین اصولیونبحثهای مفصلی مطرح شده است. آنچه در این مقام مورداهتمام است آنکه برخی از اصطلاحاتی که در فقه کاربرددارند، هرچند ممکن است از عرف متداول اخذ شده باشند،ولی به علت داشتن یک مفهوم خاص در شرع، آنها را«حقیقتشرعی» مینامند. (۱۶) حقیقتشرعی یعنی اینکهلفظی در لسان شرع از معنای لغوی و عرفی خود عاری شدهو مفهوم خاص شرعی پیدا کرده است.
مطلب دیگری که در مورد مفهوم موضوعهای به کاررفته در گزارههای فقهی باید به آن توجه شود آنکه مشهوراصولیون میگویند رابطه الفاظ با معانی و اینکه با شنیدن یادیدن الفاظ، انسانها به معانی منتقل میشوند، از نوع ارتباطذاتی، مثل ارتباط دود با آتش، نیستبلکه رابطه لفظ ومعنی، رابطهای است اعتباری و قراردادی. یعنی چنین اعتبارو قرارداد شده است که هرگاه گوینده کلمهای را استعمالکند، شنونده از آن کلمه معنای آن را برداشت نماید. در بیناصولیون این عمل; یعنی قراردادن الفاظ برای انتقال بهمعانی و مقاصد را، وضع گویند. (۱۷)
گروهی از اصولیون بر این باورند که وضوع الفاظ برایمعانی شرعی، تعیینی است; یعنی شارع مقدس لفظی را درزمان مشخصی برای یک معنای خاص شرعی وضع نمودهاست و دیگران از او تبعیت نمودهاند. مثلا کلمه «صلوة» راکه از جهت لغوی به دعا اطلاق میشد، توسط شارع برایمفهوم اعمال مخصوصه - نماز - وضع گردید.
برخی دیگر عقیده دارند که وضع این الفاظ، تعینیاست; یعنی در اثر کثرت استعمال، کم کم به گونهای شد کهوقتی شنونده این لفظ را میشنود، ذهن او به معنای شرعیآن منتقل میگردد. به هرحال الفاظ استعمال شده در ناحیهموضوع گزارههای فقهی، برای مفاهیم شرعی وضع شدهاندو این معنی را حقیقتشرعی گویند.
اکنون باید مفاهیم اتخاذ شده در ناحیه محمول را موردبررسی قرار دهیم. آنچه بر موضوعات شرعی بار میشود«حکم شرعی» گفته میشود و آن عبارت است از قانونصادره از سوی خداوند تعالی برای سامان بخشیدن بهزندگی مادی و معنوی انسانها. فرقی هم نمیکند که جعلحکم مستقیما به فعل مکلف تعلق گیرد یا به خود او و یاچیزهای دیگری که به نوعی با او ارتباط داشته باشند. (۱۸)
ازآنجاکه قبل از ظهور اسلام و بعثت رسول خدا(ص) همادیان و شرایع دیگری وجود داشته و هم بین مردم قواعد وقوانینی حاکم بوده است که با ظهور اسلام برخی از آنها موردتایید واقع شده و برخی تغییر داده شده و احکام جدیدی نیزانشاء گردیده است، میتوان احکام موجود در شریعتاسلام را به دو دسته کلی تقسیم کرد:
▪ احکام تاسیسی: احکامی که فاقد سابقه بوده وتوسط قانونگذار و شارع مقدس اسلام وضع گردیدهاند.
▪ احکام امضایی: احکامی که در شرایع سابق یا در بینمردم آن زمان مرسوم بوده و شارع مقدس یا عینا آنها راپذیرفته و یا با تغییرات مناسب آنها را امضاء و ابقاء نمودهاست. اکثر احکام عقود و ایقاعات در اسلام از این قبیلهستند.
حاصل آنکه شارع مقدس با اراده تشریعی خود، احکامرا طی مراحلی (۱۹) تاسیس یا امضاء نموده است.
احکام شرعی در تقسیم دیگری به دو دسته تقسیممیشوند:
۱) احکام تکلیفی: احکامی هستند که مستقیما به افعالمکلفین تعلق میگیرند و رفتار انسان را در جوانب مختلفزندگی شخصی، عبادی، اجتماعی و... تقبیح و توجیهمیکنند احکام تکلیفی پنج نوع هستند: (۲۰) ـ وجوب،
ـ استجاب،
ـ حرمت،
ـ کراهت،
ـ اباحه.
۲) احکام وضعی: احکامی هستند که مستقیما به رفتارو گفتار مکلف مربوط نمیشوند بلکه با قانونگذاری خاصبه طور غیرمستقیم بر اعمال و رفتار انسان، اثر میگذارند،مانند زوجیت که پیوند زناشویی بین زن و مرد را نظممیبخشد و طبعا به صورت غیرمستقیم بر اعمال انسان اثرمیگذارد. (۲۱)
در تعداد احکام وضعی اختلاف است، برخی آن را درسببیت، شرطیت و مانعیت منحصر دانستهاند و عدهای بهاین سه، علیت را نیز افزودهاند و برخی نیز تعداد آن را نهحکم دانستهاند و به جز آنچه ذکر شده، صحت، فساد، رخصت و عزیمت را نیز حکم وضعی دانستهاند. (۲۲) باروشن شدن مفهوم اجمالی موضوعات و محمولهایقضایای فقهی، باید دید این مفاهیم از چه سنخ مفاهیمیهستند.
این مفاهیم از مفاهیم اعتباری و فلسفی محسوبمیشوند زیرا حاکی از حیثیات و ویژگیهای اشیای خارجیهستند که از متن ذات آنها گرفته میشود و به آنها حملمیگردد، بدون آن که خود دارای ذاتی مستقل در کنار آنهاباشند. همچنانکه وابسته به اعتبار و پندار افراد نیستند، چراکه اگر حقیقت این مفاهیم وابسته به پندار و اعتبار انسانهابود، میبایست در صورت فقدان دستگاه ادراکی و نیرویجعل، موجود نباشد. (۲۳) در نتیجه اعتبار این مفاهیم گرچهدر گرو جعل و قرارداد است ولی به عنوان سمبلی برایروابط عینی و حقیقی میان اعمال و رفتار انسانها و نتایجمترتب بر آنها در نظر گرفته میشوند و در حقیقت، آن روابطتکوینی و مصالح حقیقی، پشتوانه این مفاهیم تشریعی وقراردادی است. (۲۴)
ب) ماهیت گزارههای اخلاقی
مفاهیم به کار گرفته شده در موضوع جملههای اخلاقی،همانند موضوعات جملههای فقهی، از جمله مفاهیمفلسفی هستند; یعنی پس از ملاحظه رابطه افعال اختیاریانسان با امر واقعی از آنها انتزاع میشوند. بدین ترتیب سنخمفاهیم موضوع در جملههای فقهی و اخلاقی یکسان است.
اینک برای مقایسه محمولها در جملههای فقهی واخلاقی باید محمول جملههای اخلاقی را مورد بررسی قراردهیم.
فلاسفه اخلاق بر این باورند که هفت واژه است که درشرایط خاصی یک جمله را اخلاقی میکند. این هفت واژهخود به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول، مفاهیموظیفهای و الزامی است که عبارتند از:
ـ باید،
ـ نباید،
ـ درست،
ـ نادرست،
ـ وظیفه.
دسته دوم، مفاهیم ارزشی است که عبارتند از: مفهومخوب و بد.
شرط نخست اخلاقی بودن یک جمله آن است کهواژههای مذکور در طرف محمول واقع شوند و اگر در طرفموضوع قرار گیرند جمله اخلاقی نیست. شرط دیگر آنکهواژههای مذکور در معنای اخلاقی خود به کار روند نه معنایدیگر. مثلا اگر گفته شود: «ورزش خوب است» این یکجمله اخلاقی نیست، زیرا واژه خوب در مفهوم اخلاقیخود به کار نرفته است. (۲۵)
با توجه به تقسیمبندی مفاهیم به کار رفته در علوم بهمفاهیم منطقی، مفاهیم ماهوی و مفاهیم فلسفی، باید دیدکه هر یک از واژههای اخلاقی فوق جزو کدام دسته ازمفاهیم هستند.
در مورد مفاهیم ارزشی مثل مفهوم خوب، بد، حسن وقبیح این مطلب مسلم است که این مفاهیم وقتی درجملههای اخلاقی به کار میروند مربوط به افعال اختیاریانسانند. تنها در این صورت است که مذمت و سرزنش بهخاطر انجام کارهای قبیح و بد و ستایش و تحسین به دلیلانجام کارهای خوب و حسن مفهوم پیدا میکند. به عبارتدیگر وقتی میگوییم عملی خوب یا بد است، در واقعتناسب یا تغایر عمل ارادی و اختیاری انسان با هدف ومطلوب اصلی اخلاق لحاظ میگردد و از آنجاکه این تناسبو تغایر، رابطهای واقعی میان افعال و هدف مورد نظر اخلاقاست و نیز به این لحاظ که این مفاهیم دارای منشا انتزاعواقعی هستند، باید آنها را جزو مفاهیم فلسفی شمرد.
اما مفاهیم وظیفهای که عبارت بودند از باید، نباید،درست، نادرست و وظیفه، نیز در واقع مفاهیم فلسفیهستند و بیانگر رابطه واقعی و ضروری میان فعل اختیاریانسان با نتیجه مطلوب در اخلاق که از آن به ضرورتبالقیاس تعبیر میشود. (۲۶) بدین ترتیب مفاهیم اخلاقی بهیک معنی نه عینی هستند و نه ذهنی و به معنای دیگر همعینی هستند و هم ذهنی.
عینی نیستند; یعنی دارای ماهیت و ذات مستقلی درکنار سایر ماهیات نمیباشند و اما به معنای دیگر عینیهستند; یعنی واقعا این مفاهیم بیانگر واقعیت و حیثیتهستند که در خارج و متن تکوین بر آن آثاری مترتب استکه به دلخواه انسان قابل تغییر نمیباشد و این مفاهیماوصاف خارجی اشیاء میباشند. ذهنی نیستند; یعنی فقطساخته و پرداخته نیروهای ادراکی انسان نبوده و مخلوقمحض ذهن نیستند، اما به معنای دیگر ذهنی هستند; یعنیبعد از دریافت مفاهیم اولیه و ماهیات متاصل، باید در ذهنآنها را بررسی کرد و ویژگیهای آنها را بازشناخت تا بتوان اینمفاهیم را از آنها انتزاع کرد و بدون یک فعالیت ذهنینمیتوان به این مفاهیم دستیافت. (۲۷)
۲) مقایسه گزارههای فقهی و اخلاقی از جهت اخبار وانشاء
یکی از سؤالهایی که هم در مورد گزارههای فقهی و همدر مورد گزارههای اخلاقی مطرح است این است که ماهیتاین قضایا از جهت اخبار و انشاء چگونه است؟
در میان اصولیون درباره حقیقت انشاء و اخبار اختلافاست. به عنوان نمونه محقق خراسانی بر این باور است کهتفاوت انشاء و اخبار در ناحیه مدلول تصدیقی است و آن رااز مدلول استعمالی کلام خارج میداند و میگوید:
«اگر قصد از کلام دلالتبر ثبوت نسبتیا نفی آن درعالم خارج یا ذهن باشد خبر است و اگر قصد کلام ایجادمعانی به وسیله الفاظ باشد انشاء است». (۲۸) برخی دیگرهمانند آیتالله خویی بر این عقیدهاند که اگر جمله به قصدحکایت از خارج گفته شود اخبار است و اگر به قصد طلبیا... باشد انشاء (۲۹) اینک برای روشن شدن مطلب هر یکاز گزارههای فقهی و اخلاقی را جداگانه مورد بررسی قرارمیدهیم:
الف) اخباری یا انشایی بودن گزارههای اخلاقی
گزارهها و جملههایی که در علم اخلاق به کار میروند دودستهاند:
۱) جملههایی که در قالب جملهها و گزارههای اخباریبیان میشوند: مانند: «راستگویی خوب است».
۲) گزارههایی که به صورت جملههای انشایی بیانمیگردند مانند: «شجاع باش» و «دروغنگو». (۳۰)
میتوان جملههای نوع اول را در قالب جملههای نوعدوم بیان کرد و گفت: «راستگو باش» و جملههای نوع دوم رادر قالب جملههای نوع اول بیان کرد و گفت «شجاعتخوب است»، «دروغگویی بد است.» (۳۱)
یکی از مباحث اساسی در فلسفه اخلاق این است کهاصل در جملههای اخلاقی، اخباری بودن آنهاستیا انشاییبودن آنها. آنچه مسلم است اصل در جملههای اخلاقی،اخبار است زیرا علاوه بر اینکه جملههای اخلاقی هموارهناظر به واقع بوده و خبر از واقعیتی میدهند، اما اگر انشاییباشند پیامدها و نتایجی خواهد داشت:
۱) در هر انشایی، انشاء کنندهای لازم است. در اینصورت این سؤال مطرح است که انشاء و الزام کننده چهکسی میباشد؟ خدا؟ عقل؟ فرد؟ یا جامعه؟
۲) اگر جملههای اخلاقی از سنخ جملههای انشاییباشند باید بین «بایدها» و «نبایدها» و «هستها» و«نیستها» تفکیک قائل شد.
۳) انشایی بودن جملههای اخلاقی بدین معناست کهاخلاق تابع نظر انشاء کننده آن است و این مستلزم اعتقاد بهنسبیت احکام اخلاقی و مطلق نبودن آن خواهد بود که اینخود پیامدهایی دارد که نمیتوان آنها را پذیرفت.
ب) اخباری یا انشایی بودن گزارههای فقهی
احکام و قوانین فقهی دارای دو مرحله تشریع وقانونگذاری هستند:
۱) مرحله تشریع: در این مرحله خداوند متعال براساسمصالح، مفاسد و حکمتها در طی مراحلی; یعنی مراحلاقتضاء، انشاء، فعلیت و تنجز، احکام شرعی را تاسیس و یاامضاء میکند.
شکی نیست که گزارههای فقهی در این مرحله برخلافگزارههای اخلاقی، انشایی هستند زیرا شارع این احکام رابرای سامان بخشیدن فرد و جامعه انشاء و اعتبار میکند واحتمال صدق و کذب در آن وجود ندارد.
۲) مرحله تبیین و تدوین: شکی نیست که برای هر واقعهو رخدادی در نزد خداوند حکمی معین و ثابت محفوظاست و هر مجتهدی با تلاش و مجاهدت خویش از طریقادله اربعه - کتاب، سنت، اجماع و عقل - درصدد کشفحکم واقعی است. در این صورت اگر رای و عقیده مجتهد باحکم ثابت و واقعی خداوند، اصابت و موافقت کند او را«مصیب» گویند; یعنی به رای صواب دستیافته است وچنانچه رای و عقیده او با حکم ثابت و واقعی خدا اصابتو انطباق پیدا نکند مخطی; یعنی خطاکار و در عین حالمعذور و ماجور است. (۳۲)
بدین ترتیب گرچه در مرحله تشریع احکام از جانبخداوند میان قضایای فقهی و اخلاقی از جهت انشاء و اخبارتفاوت است ولی در مقام بیان احکام توسط مجتهد،گزارههای فقهی همانند گزارههای اخلاقی ماهیت اخباریدارند.
۳) مقایسه گزارههای فقهی و اخلاقی از جهت منشاالزام
یکی از مباحثی که هم در گزارههای فقهی و هم درگزارههای اخلاقی قابل طرح است این است که منشا الزام دراین گونه قضایا چیست؟ چه عامل یا عواملی مکلف را واداربه انجام تکالیف فقهی و اخلاقی میکند مثلا مکلف خود راملزم و موظف میداندکه نماز بخواند، زکات بپردازد،راستگو باشد و... .
برای آشنایی بیشتر این بحث لازم است که در دو مقام بهبررسی مسئله بپردازیم:
الف) منشا الزام در گزارههای فقهی: برخی از حقوقدانانمسلمان بر این عقیدهاند که نیروهای متعددی که از منابعفطرت، عقل، عرف، مصالح و عدل سرچشمه میگیرند،موجب الزام در احکام و قوانین حقوقی اسلام میشوند. (۳۳) به نظر میرسد که این سخن ناتمام است زیرا
▪ اولا: طبق آنچهبیان شد، خاستگاه احکام شرعی، اراده تشریعی خداونداست و اوست که براساس علم و لطف خود، مصالح،مفاسد و حکمتها، قوانینی را جعل میکند که تضمینکننده سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد و هر انسانی کهدارای فطرت پاک و عقل سلیم باشد درمییابد که باید ازقوانینی پیروی کند که سعادت او را در دنیا و آخرت تضمینکند و این غیر از قوانین شرعی، چیز دیگری نمیتواند باشد.
▪ ثانیا: منابعی را که برای ایجاد الزام در قوانین حقوقیاسلام ذکر کردهاند، مجموع و یا هر یک از آنها، قدرت ایجادالزام در مکلفین را ندارند. زیرا:
۱) فطرت: از آنجا که ما دو دستگاه داریم; یک دستگاهتکوین و دیگری دستگاه تشریع، این دو دستگاه، هر دو ازفعل خدای تعالی و مکمل یکدیگرند. در این صورت اگرمقصود از فطرت، این باشد که ریشه تمامی احکام شرعی بهطور خلاصه در فطرت و خلقت انسان وجود دارد، این یکواقعیت اجتنابناپذیر بوده و اصل هماهنگی دستگاهتکوین و تشریع مؤید آن است. اگر هم مقصود این باشد کهما تمام نیازمندیهای قانونی خود را از طریقمراجعه به فطرت بدست آوریم، این امراشتباه است زیرا معلومات ما هرگزجوابگوی چنین نیازمندیهایینخواهد بود و نیاز به وحیداریم. (۳۴)
۲) عقل: عقل به دوصورت، حقیقت افعال رادرک میکند: نخستبه طورمستقل و بدون نیاز به بیانوحی و شرع که به اینگونه امور«مستقلات عقلی» گفته میشود.اگر بیانی از طرف شارع و وحی بیانشود به عنوان حکم ارشادی محسوبمیگردد. این گونه موارد بسیار اندک است. دوم اینکه عقل به تنهایی حقیقت افعال را نمیتواند تشخیص دهدو نیاز به وحی و شرع دارد. این گونه امور را غیرمستقلاتعقلی گویند.
۳) شواهد بسیاری وجود دارد که بشر قدرت درک همهمصالح و مفاسد را ندارد. به همین دلیل نزول وحی و ارسالرسول و انزال کتب برای زندگی انسان یک امر ضروریاست. (۳۵)
۴) ما به حکم عقل میدانیم که تمامی قوانین اسلامعادلانه است ولی عادلانه بودن این قوانین از طریق عقل بهما نمیگوید که واقعا عدالت چه اقتضایی دارد، آیا عادلانهاست که ارث زن یک دوم مرد باشد یا اینکه عدالت اقتضایتساوی این دو را دارد؟ این امر باید از طریق شرع و وحیتایید شود. (۳۶)
۵) عرف یا سیره نمیتواند مورد اعتبار باشد زیرا دربسیاری از موارد به وجود آورندگان اصلی آنها معدودی ازافراد بودهاند که با انگیزههای شخصی و روانی و یا تقلید ازبیگانگان به وسیله قدرت و نفوذی که در جامعه داشتهاندسنتی را در جامعه پایهگذاری کرده و عملی را در میان مردمرواج دادهاند و دیگران نیز از آن تبعیت نمودهاند تا آنجا که بهتدریجبه صورت یک عادت درآمده است. ازاین رو نمیتواند مورد اعتبار باشدمگر در مواردی که به زمان ائمهاطهار(ع) اتصال یابد ورضایت معصوم(ع) وحکم شرع را از آن کشفکنیم. (۳۷)
در نتیجه عوامل یادشده، مجموع و یا هریک از آنها، قدرت ایجادالزام در مکلفین را ندارند ونیاز به بیان شرع و وحی دارندو میتوان گفت که منشاء الزام دراحکام و قوانین شرعی، شرع و وحیالهی است. (۳۸) منتهی مکلفان در درک اوامر ونواهی شارع و امتثال دستورات الهی مختلفند و دارایدرجاتی هستند چنانکه امام علی(ع) میفرمایند:
«ان قوما عبدوا الله طمعا فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدواالله خوفا فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادةالاحرار»، (۳۹) « گروهی خدا را به خاطر طمع بهشت عبادتمیکنند، این عبادت تجار است و گروهی هم خدا را بهخاطر ترس از جهنم عبادت میکنند، این عبادت بندگاناست و گروهی هم خداوند را نه به خاطر طمع بهشت و نهبه خاطر ترس از جهنم، بلکه به خاطر حس سپاسگزاری اورا عبادت میکنند»
ب) منشا الزام در گزارههای اخلاقی
در اینکه منشا الزام در بایدها و نبایدهای اخلاقیچیست، میان اندیشمندان اسلامی نظریات گوناگونی وجوددارد. (۴۰) این نظریات را در مجموع به چهار دسته میتوانتقسیم کرد:
۱) اندیشمندان اشاعره بر این عقیدهاند که افعال انسان باقطع نظر از حکم شارع دارای حسن و قبحی نیستند و آنچهخوبی و بدی افعال را پدید میآورد حکم شارع است: «ماحسنه الله فهو حسن و ما قبحه فهو قبیح»
۲) اندیشمندان معتزله و امامیه بر این عقیدهاند که افعالانسان با قطع نظر از بیان شارع دارای حسن و قبح عقلیاست. البته هرگاه شارع فعل نیکی را دارای مصلحتشدیدبداند، آن را واجب میشمارد و فعل قبیحی که دارای قبحشدید باشد را حرام میکند.
۳) برخی دیگر سه عامل وحی الهی، عقل و فطرت وضمیر پاک انسانی را منشاء الزام در احکام اخلاقیمیدانند. (۴۱)
۴) علامه طباطبایی(ره) با طرح «نظریه اعتبارات» منشاءمفاهیم اخلاقی و ارزشی نظیر بایدها، نبایدها، خوب و بد،و حسن و قبح را نیازها و خواستههای انسانی دانسته ومفاهیم اخلاقی را امری قراردادی و اعتباری میداند. (۴۲)
از آنجا که این نظریه ارتباط بیشتری با فلسفه اخلاقدارد، در این نوشتار، اجمالا آن را مورد تجزیه و تحلیل قرارمیدهیم. در مقدمه باید بدانیم که اعتبار به چند معنا آمدهاست:
۱) اعتبار در برابر مفاهیم حقیقی قرار دارد; یعنی اعتبارمفهومی است که محکی آن فقط یک نوع هستی دارد ومصداق آن یا در خارج موجود است همانند مفهوم وجود ویا در ذهن موجود است همانند مفهوم عدم.
۲) اعتبار در برابر اصالت قرار دارد و مراد از اصالت،منشائیت آثار است.
۳) اعتبار به معنای مفهومی است که وجود مستقلیندارد همانند مقوله اضافه.
۴) اعتبار به معنای مفهومی است که تنها در ظرف عملتحقق ندارد. (۴۳)
مراد علامه طباطبایی(ره) از اعتباری بودن مفاهیماخلاقی همین معناست و ایشان در این خصوص چنینمیگوید: «معنای تصوری یا تصدیقی که در خارج از ظرف عمل،تحقق ندارد و چیزی جز استعمال مفاهیم نفس الامری و استعمال آندر مورد انواع اعمال نیست.» (۴۴)
مراد علامه از تحقق مفاهیم در ظرف عمل این است کهما چیزی را که واقعا در خارج مصداق نیست در ذهن خود،آن را مصداق آن مفهوم قرار دهیم تا بدین وسیله آثاری را براین کار بار نماییم. (۴۵)
استاد شهید مطهری(ره) درباره عاملی که سبب شدعلامه قائل به نظریه اعتباری بودن «باید» - وجوب - باشد، چنین میگوید: «قدما قائل به این «باید» یا به تعبیر دیگر «فرمان»نبودند. آنها فقط میگفتند انسان فایده شئ را احساس و یا تصورمیکند، بعد فایده شئ را تصدیق میکند، بعد از آن میل به آن شئ پیدامیشود، بعد عزم و جزم پیدا میشود و بعد مراتب دیگر که مرحلهآخرش، مرحله اراده است. ولی این مطلب را که یک حکم انشایی همدر اینجا هست [دیگر قائل نبودند]، ایشان این مقدمات را قبول دارند،ولی آن چیزی که برایش نقش اساسی قائل هستند همان حکم است،حکمی که ایشان روی آن تکیه دارند این است که در هر فعل اختیاریهمیشه یک حکم انشایی و اعتباری و فرمان وجود دارد...» (۴۶)
علامه درباره چگونگی به وجود آمدن مفاهیم اعتباریوجوب - باید - میگوید: «مفهوم "باید" همان نسبتی است کهمیان قوه فعاله و میان اثر وی موجود است و این نسبت اگرچه حقیقیو واقعی است ولی انسان او را میان قوه فعاله اثر مستقیم خارجی وینمیگذارد بلکه پیوسته در میان خود و میان صورت علمی احساس کهدر حال تحقق اثر و فعالیت قوه داشت، میگذارد...» (۴۷)
علامه فقط تامل به اعتباری بودن مفهوم باید - وجوب -علامه فقط تامل به اعتباری بودن مفهوم باید - وجوب - بودبلکه حسن و قبح - خوب و بد - افعال را هم نیز اعتباریمیداند. (۴۸)
لازم به ذکر است که اشکالات گوناگونی بر نظریه«اعتباریات» علامه بیان شده است (۴۹) و مهمترین اینمسئله نسبیت اخلاق است، تا آنجا که برخی از اندیشمنداناسلامی دیدگاه علامه را در این مورد شبیه نظریه راسل بهشمار آوردهاند. (۵۰) ولی از مقایسه اظهارات علامه در بحثنسبیت اخلاق درمییابیم که در بیشتر موارد مخالفتخود رابا نسبیت اخلاق نشان داده است و در رد آن دلیل اقامه کردهاست. (۵۱)
به نظر میرسد تنها عاملی که منشاء الزام در مفاهیم واحکام اخلاقی همانند احکام فقهی میتواند باشد، بیان شرعو وحی الهی است و اگر عوامل دیگری نظیر عقل و فطرتو ضمیر پاک انسانی در مواردی حسن و قبح افعال را درککنند، قلمرو درک هر یک از آنها محدود بوده و نیاز به بیانشرع و وحی دارند. (۵۲)
● فصلسوم: شباهتها و تفاوتهای فقه و اخلاق
▪ شباهتهای فقه و اخلاق
در فصل گذشته مقایسه گزارههای فقهی و اخلاقی بهجهت ماهیت، اخبار و انشاء و منشاء الزام در هر یک از آندو دانستیم به نوعی ارتباط و پیوستگی بین آن دو وجوددارد. اینک سخن درباره شباهتهای این دو علم است کهجهت اختصار فرازهایی از آن را برمیشماریم:
ـ فقه و اخلاق هر دو در حوزه حکمت عملی قرار دارندو به تعبیر برخی از اندیشمندان اسلامی (۵۳) فقه و اخلاق هردو در حوزه علوم «معامله» قرار میگیرند; یعنی علومیهستند که تحصیل آنها برای عمل است تا آنجا که اخلاق رافقه اکبر و فقه را فقه اصغر شمردهاند.
ـ نیت - که یک امر درونی است - در اخلاق اصالتدارد و در فقه از ارکان عمل محسوب میگردد.
ـ همان گونه که منشاء الزام در احکام و قوانین شرعی،وحی الهی و بیان شرعی است، منشاء الزام در احکام وقوانین اخلاقی نیز بیان شرع و وحی الهی میتواند باشد.
احکام فقهی در تقسیمی بر دو قسمند:
۱) احکام ثابت: احکامی هستند که برای نیازهای ثابتانسان وضع شدهاند و برحسب شرایط و تحولات جوامعبشری، قابل تغییر و دگرگونی نیستند مانند احکام عبادی.
۲) احکام متغیر: احکامی هستند که برای نیازهایغیرثابت وضع شدهاند و برحسب احتیاجات و نیازهایجدید به تناسب شرایط و مقتضیات زمان قابل تغییرند،همانند احکام معاملات.
احکام اخلاقی و ارزشی نیز از این لحاظ به دو قسم،قابل تقسیمند:
۱) برخی از احکام اخلاقی و ارزشی در همه زمانها ومکانها ثابتند و هیچگونه تغییر و دگرگونی در آنها وجودندارد مانند: راستگویی و حسن عدالت.
۲) برخی دیگر از احکام اخلاقی و مسائل ارزشی درزمانی ارزشی به حساب میآیند و در روزگاری دیگرضدارزش، مانند: آداب اجتماعی. در نتیجه احکام فقهی واخلاقی در ثابت و متغیر بودن با هم شباهت دارند.
۵) همانگونه که موضوع فقه، رفتار و اعمال انسان وغایت آن، اصلاح فرد و جامعه است، موضوع اخلاق نیزرفتار و اعمال انسان و غایت آن اصلاح فرد و جامعهمیتواند باشد.
۶) فقه و اخلاق در احکام پنجگانه: واجب، حرام، اباحه،کراهت و استحباب با هم شباهت دارند; یعنی احکاماخلاقی همانند احکام فقهی بر پنج قسم، واجب، حرام،اباحه، کراهت و استحباب تقسیم میشوند. (۵۴)
۷) قوانین و احکام اخلاقی دارای سه ویژگی هستند:
ـ لزوم; یعنی بر هر مکلفی که دارای شرایط تکلیفباشد لازم است که اجرا کنند.
ـ اطلاق; یعنی انجام این قوانین مقید به قیدی ومشروط به شرطی نمیباشند. مانند قوانین بهداشتی، اقتصادی و... که مقید و مشروط نیستند و مقدمهای برایعدم دیگری محسوب نمیگردند.
ـ کلیت; یعنی احکام اخلاقی یک دستور عمومی بودهو تمامی کسانی که دارای شرایط تکلیف و وقعیتیکسانیهستند موظف به انجام اینگونه قوانین و احکام میباشند.
احکام و قوانین فقهی نیز دارای این سه ویژگی هستند.
۸) براساس آنچه بیان شد اخلاق و فقه در اعتباری بودنمفاهیم، هم در ناحیه موضوعات و هم در ناحیه محمولاتبا هم شباهت دارند; یعنی مفاهیم فقهی و اخلاقی از قبیلماهوی، منطقی نیستند بلکه اعتباری و فلسفی هستند.
▪ تفاوتهای فقه و اخلاق
۱) فقه و اخلاق از لحاظ موضوع، از جهاتی با همتفاوت دارند.
الف) قلمرو فقه به مراتب دامنهاش وسیعتر از اخلاقاست زیرا فقه تکالیف افراد را در ابعاد عبادی، اجتماعی، فردی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، جنایی و... بیان میکندولی اخلاق، رفتار و اعمال فرد را فقط از لحاظ اتصاف آن بهصفات خوب و بد و یا فضیلت و رذیلت مورد بحث قرارمیدهد.
ب) موضوع هر دو، رفتار انسان است ولی فقه، رفتاریرا مورد توجه قرار داده است که دستوری بر انجام یا ترک آنرسیده باشد، حتی اگر یک بارهم انجام دهد از لحاظ فقهی بهارزیابی گذارده میشود ولی در اخلاق، رفتاری مورد توجهاست که بار ارزشی داشته باشد.
ج) علم فقه بررسی بعد عبادی و حقوقی موضوع رابرعهده دارد ولی علم اخلاق به جنبه ارزشی آن میپردازد.
۲) تفاوتی بین هدف اخلاقی و فقه وجود دارد. هدف وغایت در فقه علاوه بر پرورش و سازندگی فرد و (روحیات) او، سامان بخشیدن جامعه و ثواب و عقاب اخرویمیباشد در حالی که هدف اخلاق اصلاح معایب شخص وجامعه است و توجهی به ثواب و عقاب اخروی ندارد. بهعبارت دیگر، در فقه، ثواب و عقاب مطرح است و دراخلاق، تشویق و مواخذه.
۳) آداب مستحبی از نظر فقه هیچگونه الزامی ندارد ولیاین آداب در اخلاق و در تهذیب نفس، نوعی بایستگی را درپی دارند.
۴) طبق آنچه بیان شد، گزارههای فقهی و اخلاقی ازلحاظ انشاء و اخبار با هم تفاوت دارند. اصل در گزارههایاخلاقی، اخبار استبرخلاف گزارههای فقهی که در مرحلهتشریع انشاء است و در مرحله تبیین، اخبار.
۵) مبادی و تعالیم فقه جز از طریق وحی الهی پدیدنمیآید اما ارزشها و مبادی اخلاق، هم به وحی الهی متکیاست و هم به فطرت پاک و گوهر انسان آدمیان، تا آنجا کهبرخی اخلاق را از آن طبیعتبشر میدانند. (۵۵)
۶) قوانین حقوقی فقه ضمانت اجرایی مادی و اجتماعیدارند; یعنی حاکم شرع با توسل به وسایلی میتواند افرادجامعه را وادار به تکالیف حقوقی خود کند ولی قوانیناخلاقی ضمان اجرایی مادی و اجتماعی ندارند بلکهضمانت اجرایی درونی و مذهبی دارند.
۷) برخی از ضدارزشها از قبیل دروغ، غیبت، تهمت،فحش و... در فقه و اخلاق منع شده است لیکن ملاک بحثدر این دو یکسان نیست.
علم فقه جنبه حقوقی موضوع را برعهده دارد و علماخلاق بعد ارزشی آن را بررسی میکند، مثلا غیبت در فقهحرام و موجب هتک حرمت است و در اخلاق نوعیبیماری روحی به حساب میآید که جلوی تعالی انسان رامیگیرد. یا تهمت و فحش و نسبتهای ناروا در فقه سببتعزیر و حد است و در اخلاق، شخص را بیقید وغیرمهذب بار میآورد و او را از رسیدن به کمالات معنویباز میدارد.
۸) اعمال فقه مربوط به اعضا و جوارح انجام میشود وربطی به جوانح و قلب ندارد مانند: نماز خواندن، روزهگرفتن و... ولی اعمال اخلاقی مربوط به جوانح و قلبمیباشد. (۵۶)
عنایت الله شریفی
پینوشتها:
۱) برخی از دانشمندان همانند فخررازی براین باورند که مراد ازفهم،غرض متکلم است و برخی دیگر همانند محمد ابوزهره بر اینعقیدهاند که مراد از فهم، فهم دقیق و نافذ اشیاء است. اصول فقه،ص ۴.
۲) شیخ حسن بن زینالدین، معالم الدین، چاپ سنگی، ص ۲۲ وابوزهره، محمد، اصول فقه، ص ۴.
۳) مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص ۲۶۶-۲۶۵.
۴) غزالی میگوید: احکام فقهی برای حفظ و نگهداری از پنجمصلحت، دین، نفس، عقل، عمل و ناموس است. المستصفی، ج۱، ص ۲۸۶.
۵) ر.ک: عابدی شاهرودی، علی، گفتوگوهای فلسفه فقه، مرکزمطالعات و تحقیقات، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۱۵۷ و صادقلاریجانی در منبع فوق، ص ۲۰۸ تا ۲۱۳.
۶) فیومی، مصباح المنیر، ص ۸۸.
۷) ابوعلی مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص ۵۱.
۸) نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۵-۳۴.
۹) نظیر این تعریف، تعریفی است که از سوی علامه طباطبایی بیانشده است. ر.ک. تفسیرالمیزان، ج ۱، ص ۳۷۶.
۱۰) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۷.
۱۱) ژکس، فلسفه اخلاق، ص ۱۸.
۱۲) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۷.
۱۳) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۲.
۱۴) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۳.
۱۵) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۸.
۱۶) مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، ج ۱، ص ۸۳.
۱۷) مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، ج ۱، ص ۳۳ به بعد.
۱۸) صدر، محمدباقر، دروس فی علم الاصول (حلقات)، ج ۱، ص۱۶۱ (طبع مجمع الفکر الاسلامی).
۱۹) در میان اصولیون درباره مراحل حکم، اختلاف است. بسیاری ازاصولیون، از جمله محقق خراسانی در کفایة الاصول، بر اینعقیدهاند که هر حکمی دارای چهار مرحله است: ۱- اقتضاء، ۲-انشاء، ۳- فعلیت، ۴- تنجیز - تنجز - ر.ک. کفایةالاصول، ج ۲، ص ۸و فاضل لنکرانی، محمد، ایضاح الکفایه، ج ۴، ص ۱۸۲ و ۴۹ وبرخی دیگر همانند امام خمینی(ره) در انوارالهدایه بر این باروندکه هر حکم شرعیدارایدومرحله است: ۱- مرحله انشاء، ۲-مرحله فعلیت و مراحل اقتضاء و تنجز را جزء مراحل حکمنمیدانند. ر.ک. انوارالهدایه فی تعلیقه علی الکفایه، ص ۳۹ - ۳۸.
۲۰) اصولیون حنفیه احکام تکلیفی را بر هشت قسم میدانند:۱- فرض، ۲- واجب، ۳- حرمت، ۴- سنت موکده، ۵- سنتغیرموکد، ۶- کراهت تحریمی، ۷- کراهت تنزیهی، ۸- اباحه. ر.ک;ابوزهره، محمد، اصول فقه، ص ۴۹ - ۲۳ و حکیم، محمدتقی،اصول العامه للفقهالمقارن، ص ۶۸.
۲۱) صدر، محمدباقر، المعالم الجدیده، ص ۱۰۰.
۲۲) حکیم، محمدتقی، اصول العامه للفقه المقارن، ص ۳۱۱.
۲۳) مدرسی، محمدرضا، فلسفه اخلاق، ص ۶۵.
۲۴) مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۲۰۷.
۲۵) جوادی، محسن، مسئله باید و هست، ص ۲۱-۲۰.
۲۶) ضرورت تحقق علتبرای تحقق معلول را در اصطلاح فلسفه«ضرورت بالقیاس» گویند. (مصباحیزدی، محمدتقی، آموزشفلسفه، ج ۱، ص ۲۰۴).
۲۷) مدرسی، محمدرضا، فلسفه اخلاق، ص ۶۵.
۲۸) آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، چاپ آل البیت، ص۶۶.
۲۹) خویی، ابوالقاسم، محاضرات فی اصولالفقه (تقریر فیاض)، ج ۱،ص ۸۷.
۳۰) فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۲۵-۲۲.
۳۱) همان.
۳۲) شیخ حسنبن زینالدین، معالم الاصول، ص ۲۲۶.
۳۳) جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مقدمه علم حقوق، ص ۳۰ بهبعد.
۳۴) درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص۱۱۸ - ۱۱۷.
۳۵) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی، امام خمینی(ره)، ص۶۷.
۳۶) درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص۱۹۰ - ۱۸۹.
۳۷) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۳۵ - ۱۳۳.
۳۸) آنچه ما گفتیم را نباید با دیدگاه اشاعره اشتباه گرفت، زیرا اشاعرهبر این عقیدهاند که در اوامر و نواهی الهی حکمت و غرض وجودندارد و فقط به خاطر آن است که خداوند دستور داده است. ولیاعتقاد ما این است که اوامر و نواحی خداوند براساس مصالح،مفاسد و حکمتها میباشد.
۳۹) نهجالبلاغه، فیضالاسلام، حکمت ۲۲۹.
۴۰) آرا فلاسفه و مکاتب اخلاقی غرب درباره منشا الزام دربارهمفاهیم مختلف است و مهمترین آنها برسه دستهاند: ۱- برخی ازفیلسوفان همانند هیوم بر این عقیدهاند که مفاهیم اخلاقی، امریو انشایی بوده و حکایت از هیچ واقعیتی نمیکنند.۲- مکاتبی نظیر اپیکوریسم، عاطفهگرایی، تطورگرایی و... عقیدهدارند که منشاء مفاهیم اخلاقی خواستههای طبیعی انسان است.۳- کانت و پیروان او بر این باورند که مفاهیم اخلاقی، خاستگاهفیزیکی و عقلایی دارند. ر.ک. مصباحیزدی، فلسفه اخلاق، ص۱۱۶ - ۵۳.
۴۱) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۶۰.
۴۲) ر.ک. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم،مقاله ششم، ص ۲۶۷ به بعد.
۴۳) وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادق لاریجانی،ص ۱۳۷ - ۱۳۶.
۴۴) طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمه، ص ۲۵۸.
۴۵) وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادق لاریجانی،ص ۱۳۷.
۴۶) مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، مقاله جاودانگی اخلاق،ص ۲۳۲.
۴۷) طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه، ص ۳۱۰ - ۳۰۹.
۴۸) ر.ک. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه، ص ۳۱۷.
۴۹) ر.ک. جوادی، محسن، مسئله باید و هست، ص ۱۹۰ به بعد،مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ماله ششم، از ص ۲۱۷ بهبعد و وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادقلاریجانی، ص ۱۶۲-۱۳۴.
۵۰) مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، مقاله ششم، جاودانگیاخلاق، ص ۲۳۳.
۵۱) ر.ک. طبطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۱۴-۱۳، وسبحانی، جعفر، حسن و قبح، ص ۱۹۱ به بعد.
۵۲) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۶۱.
۵۳) ر.ک. غزالی، احیاء العلوم، ص ۱۹ و آملی، محمدتقی، حیاة جاویددر علم اخلاق، ص ۳.
۵۴) ص.
۵۵) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۵.
۵۶) آملی، محمدتقی، حیاة جاوید در علم اخلاق، ص ۳.
پینوشتها:
۱) برخی از دانشمندان همانند فخررازی براین باورند که مراد ازفهم،غرض متکلم است و برخی دیگر همانند محمد ابوزهره بر اینعقیدهاند که مراد از فهم، فهم دقیق و نافذ اشیاء است. اصول فقه،ص ۴.
۲) شیخ حسن بن زینالدین، معالم الدین، چاپ سنگی، ص ۲۲ وابوزهره، محمد، اصول فقه، ص ۴.
۳) مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص ۲۶۶-۲۶۵.
۴) غزالی میگوید: احکام فقهی برای حفظ و نگهداری از پنجمصلحت، دین، نفس، عقل، عمل و ناموس است. المستصفی، ج۱، ص ۲۸۶.
۵) ر.ک: عابدی شاهرودی، علی، گفتوگوهای فلسفه فقه، مرکزمطالعات و تحقیقات، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۱۵۷ و صادقلاریجانی در منبع فوق، ص ۲۰۸ تا ۲۱۳.
۶) فیومی، مصباح المنیر، ص ۸۸.
۷) ابوعلی مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص ۵۱.
۸) نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۵-۳۴.
۹) نظیر این تعریف، تعریفی است که از سوی علامه طباطبایی بیانشده است. ر.ک. تفسیرالمیزان، ج ۱، ص ۳۷۶.
۱۰) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۷.
۱۱) ژکس، فلسفه اخلاق، ص ۱۸.
۱۲) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۷.
۱۳) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۲.
۱۴) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۳.
۱۵) فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۸.
۱۶) مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، ج ۱، ص ۸۳.
۱۷) مکارم شیرازی، ناصر، انوارالاصول، ج ۱، ص ۳۳ به بعد.
۱۸) صدر، محمدباقر، دروس فی علم الاصول (حلقات)، ج ۱، ص۱۶۱ (طبع مجمع الفکر الاسلامی).
۱۹) در میان اصولیون درباره مراحل حکم، اختلاف است. بسیاری ازاصولیون، از جمله محقق خراسانی در کفایة الاصول، بر اینعقیدهاند که هر حکمی دارای چهار مرحله است: ۱- اقتضاء، ۲-انشاء، ۳- فعلیت، ۴- تنجیز - تنجز - ر.ک. کفایةالاصول، ج ۲، ص ۸و فاضل لنکرانی، محمد، ایضاح الکفایه، ج ۴، ص ۱۸۲ و ۴۹ وبرخی دیگر همانند امام خمینی(ره) در انوارالهدایه بر این باروندکه هر حکم شرعیدارایدومرحله است: ۱- مرحله انشاء، ۲-مرحله فعلیت و مراحل اقتضاء و تنجز را جزء مراحل حکمنمیدانند. ر.ک. انوارالهدایه فی تعلیقه علی الکفایه، ص ۳۹ - ۳۸.
۲۰) اصولیون حنفیه احکام تکلیفی را بر هشت قسم میدانند:۱- فرض، ۲- واجب، ۳- حرمت، ۴- سنت موکده، ۵- سنتغیرموکد، ۶- کراهت تحریمی، ۷- کراهت تنزیهی، ۸- اباحه. ر.ک;ابوزهره، محمد، اصول فقه، ص ۴۹ - ۲۳ و حکیم، محمدتقی،اصول العامه للفقهالمقارن، ص ۶۸.
۲۱) صدر، محمدباقر، المعالم الجدیده، ص ۱۰۰.
۲۲) حکیم، محمدتقی، اصول العامه للفقه المقارن، ص ۳۱۱.
۲۳) مدرسی، محمدرضا، فلسفه اخلاق، ص ۶۵.
۲۴) مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۲۰۷.
۲۵) جوادی، محسن، مسئله باید و هست، ص ۲۱-۲۰.
۲۶) ضرورت تحقق علتبرای تحقق معلول را در اصطلاح فلسفه«ضرورت بالقیاس» گویند. (مصباحیزدی، محمدتقی، آموزشفلسفه، ج ۱، ص ۲۰۴).
۲۷) مدرسی، محمدرضا، فلسفه اخلاق، ص ۶۵.
۲۸) آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، چاپ آل البیت، ص۶۶.
۲۹) خویی، ابوالقاسم، محاضرات فی اصولالفقه (تقریر فیاض)، ج ۱،ص ۸۷.
۳۰) فلسفه اخلاق، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۲۵-۲۲.
۳۱) همان.
۳۲) شیخ حسنبن زینالدین، معالم الاصول، ص ۲۲۶.
۳۳) جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مقدمه علم حقوق، ص ۳۰ بهبعد.
۳۴) درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص۱۱۸ - ۱۱۷.
۳۵) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی، امام خمینی(ره)، ص۶۷.
۳۶) درآمدی بر حقوق اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص۱۹۰ - ۱۸۹.
۳۷) فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ص۱۳۵ - ۱۳۳.
۳۸) آنچه ما گفتیم را نباید با دیدگاه اشاعره اشتباه گرفت، زیرا اشاعرهبر این عقیدهاند که در اوامر و نواهی الهی حکمت و غرض وجودندارد و فقط به خاطر آن است که خداوند دستور داده است. ولیاعتقاد ما این است که اوامر و نواحی خداوند براساس مصالح،مفاسد و حکمتها میباشد.
۳۹) نهجالبلاغه، فیضالاسلام، حکمت ۲۲۹.
۴۰) آرا فلاسفه و مکاتب اخلاقی غرب درباره منشا الزام دربارهمفاهیم مختلف است و مهمترین آنها برسه دستهاند: ۱- برخی ازفیلسوفان همانند هیوم بر این عقیدهاند که مفاهیم اخلاقی، امریو انشایی بوده و حکایت از هیچ واقعیتی نمیکنند.۲- مکاتبی نظیر اپیکوریسم، عاطفهگرایی، تطورگرایی و... عقیدهدارند که منشاء مفاهیم اخلاقی خواستههای طبیعی انسان است.۳- کانت و پیروان او بر این باورند که مفاهیم اخلاقی، خاستگاهفیزیکی و عقلایی دارند. ر.ک. مصباحیزدی، فلسفه اخلاق، ص۱۱۶ - ۵۳.
۴۱) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۶۰.
۴۲) ر.ک. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم،مقاله ششم، ص ۲۶۷ به بعد.
۴۳) وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادق لاریجانی،ص ۱۳۷ - ۱۳۶.
۴۴) طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمه، ص ۲۵۸.
۴۵) وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادق لاریجانی،ص ۱۳۷.
۴۶) مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، مقاله جاودانگی اخلاق،ص ۲۳۲.
۴۷) طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه، ص ۳۱۰ - ۳۰۹.
۴۸) ر.ک. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه، ص ۳۱۷.
۴۹) ر.ک. جوادی، محسن، مسئله باید و هست، ص ۱۹۰ به بعد،مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، ماله ششم، از ص ۲۱۷ بهبعد و وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، تعلیقه صادقلاریجانی، ص ۱۶۲-۱۳۴.
۵۰) مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکسیسم، مقاله ششم، جاودانگیاخلاق، ص ۲۳۳.
۵۱) ر.ک. طبطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۱۴-۱۳، وسبحانی، جعفر، حسن و قبح، ص ۱۹۱ به بعد.
۵۲) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۶۱.
۵۳) ر.ک. غزالی، احیاء العلوم، ص ۱۹ و آملی، محمدتقی، حیاة جاویددر علم اخلاق، ص ۳.
۵۴) ص.
۵۵) مغنیه، محمدجواد، فلسفه اخلاق در اسلام، ص ۱۵.
۵۶) آملی، محمدتقی، حیاة جاوید در علم اخلاق، ص ۳.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست