سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا
با پیشرفت علوم آیا میتوان برای دین قلمرویی ثابت ادعا کرد؟
![با پیشرفت علوم آیا میتوان برای دین قلمرویی ثابت ادعا کرد؟](/mag/i/2/dexve.jpg)
تبیین پرسش: در این سوال چندین ادعا مطرح شده است. اول اینکه قلمرو دین بحثی مربوط به حوزه معرفتشناسی دین است و به عبارت دیگر سوالی در باب معارف دینی است که آیا معارف دینی قلمرو ثابت و کاملی دارد یا خیر؟
دوم اینکه ادعا شده است علوم و سایر معارف غیر دینی در معرفت دینی تأثیر تام میگذارند و تحول آنها مایه تحول معارف دینی میگردد این ادعا همان نظریه قبض وبسط تئوریک شریعت است. سوم با توجه به دو ادعای گذشته باید احیاگران دینی، دینی متناسب با عقلانیت مدرن در جهان جدید ارائه دهند. با توجه به آنچه گفته شد مبنای اصلی این پرسش به نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت برمیگردد. نظریهای که معتقد است معارف دینی به جهت وابستگی همه جانبه آنها با معارف بیرونی و بواسطه تحول معارف غیردینی که تحولی فراگیر و تکاملی است، دچار تحول و تکامل میگردند و از این رو عالمان دینی باید در هر عصری با فراگیری علوم عصر به ارائه معارف دینی متناسب با آن عصر اقدام نمایند و بدین جهت نمیتوان از قلمرویی ثابت و کامل برای دین سخن گفت بلکه در هر عصری دین عرصه و قلمرویی متناسب با عقلانیت مدرن و علوم عصر خواهد داشت.
پاسخ پرسش: پس از تبیین پرسش مذکور اینک به پاسخ آن در ضمن چند محور به شرح ذیل میپردازیم:
محور اول: مقصود از دین در مباحث قلمرو دین
با توجه به آنکه دین دارای اطلاقات و کاربردهای مختلفی است ابتدا باید روشن شود که مساله قلمرو دین مربوط به چه معنایی از دین است. تا دچار مغالطه اشتراک لفظی نگردیم. در اینجا به معانی دین جهت تببین مساله اشاره میشود.
الف: معانی یا کاربردهای دین
هر چند واژه دین کاربردهای زیادی دارد ولی به اختصار میتوان گفت دین در موارد ذیل به کار رفته است:
۱. دین به معنای شریعت آسمانی:
خداوند متعال در قرآن میفرماید: « هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ » ] توبه / ۳۳. [
(او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد) در اینجا دین به معنای شریعت آسمانی است که از جانب خداوند فرستاده میشود.
۲. دین به معنای متون دینی
خداوند متعال میفرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً» ]مائده / ۳. [
(امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.)
اینجا اسلام به عنوان دین یاد شده است و اسلام عبارتست از مجموعه آنچه خداوند، پیامبر اسلام و اولو الامر یا ائمه اطهار فرمودهاند و از اینرو در قرآن آمده است: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ» ]نساء/ ۵۹. [(ای کسانی که ایمان آوردهاید اطاعت کنید خدا را؛ و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر [=اوصیای] پیامبر را»از اینرو برخی دین را عبارت دانستهاند از کتاب و سنت (پیشوایان دینی) ]عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص ۸۰ - ۷۹، تهران، انتشارات صراط، چاپ اول، ۱۳۷۰. [
این نوع کار برد را میتوان دین در مقام منابع و مجاری حقائق دینی نامید.
۳. دین به معنای دینداری یا تدین
گاهی دین در معنای دینداری و تدین به کار میرود یعنی آن حالت و وضعیتی در دیندار که از آن به تسلیم و تعبد نام برده میشود. در قرآن آمده است: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» ]آل عمران/ ۱۹. [ (دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است). علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه میفرماید: اسلام در این آیه شریفه به معنای تسلیم در برابر معارف و احکامی است که از مقام ربوبیت صادر گردیده و به وسیله رسولان بیان میشود. ]المیزان، محمد حسین طباطبایی، ذیل آیه شریفه ۱۹ سوره مبارک آل عمران. [امیرمومنان در حدیثی میفرماید: «الاسلام هوالتسلیم» ]میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، حدیث ۸۸۱۱. [
این نوع کاربرد را میتوان دین در مقام پذیرش نامید.
۴. دین به معنای معارف دینی
گاهی مراد از دین، معارف دینی میباشد و مراد از معارف دینی تمامی فهمهای ما از حقائق دینی است خواه از راه کتاب و سنت به عمل آمده باشد یا از منابع دیگری همچون عقل. ]معرفت دینی، صادق لاریجانی، ص ۱۲، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۷۰، چ اول. [ این نوع کاربرد را میتوان دین در مقام کشف نامید.
۵. دین به معنای حقائق دینی در عالم واقع
گاه مراد از دین، حقائق دینی است که توسط پیشوایان دینی به مردم ابلاغ میشوند و مردم را از آنها باخبر میسازند. به عبارت دیگر آنچه به صورت حقیقی، عینی و ثابت در علم الهی و مشیت خداوندی برای راهنمایی بشر به رستگاری وجود دارد و منبع و منشأ برای دینٍ فرستاده شده است و قرآن کریم از آن مرتبه که مرحلهای از علم الهی به شمار میرود به لوح محفوظ تعبیر میکند: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» ]بروج/ ۲۱ و ۲۲. [ (آری، آن قرآنی ارجمند در لوح محفوظ است) یا میفرماید: «إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» ]زخرف/ ۴. [ (همانا آن، در کتاب اصلی [= لوح محفوظ ] نزد ما سخت والا و پرحکمت است). ]قرآن و قلمروشناسی دین، مصطفی ملکیان، ص ۴۴، مرکز انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۲. [
ب: تبیین مساله قلمرو دین
اکنون پس از تبیین کاربردهای مختلف دین باید بررسی کرد که در قلمرو دین چه معنایی از دین باید مورد نظر قرار گیرد؟ بدون شک مراد دین در عالم واقع نیست چرا که دین به معنای حقائق دینی تا انزال نشود و به مرحله ابلاغ نرسد بر انسان حجیت نمییابد. همچنین دین به معنای معارف دینی مراد نیست زیرا فهم ما از دین به طور کلی و در هر شرایطی حجت بر ما نیست بلکه در صورتی که حاکی از حقایق دینی باشد حجت است همچنین دین به معنای تدین و دینداری نمیتواند مراد باشد زیرا تدین و دینداری پس از اثبات جایگاه دین ابلاغ شده است بنابراین مراد از دین آن دسته از حقائق دینی است که بر بشر ابلاغ شده است و در متون دینی یعنی کتاب و سنت آمده است.
نتیجه اینکه مراد از دین در بحث قلمرو دین باید دین به معنای متون دینی باشد یعنی دین ابلاغ شده از سوی خدا و پیشوایان دینی. در این صورت طرح بحث قلمرو دین در معارف دینی و فهم ما از دین، نادرست است و با توجه به آنچه گذشت مساله قلمرو دین در حوزه متون دینی ودین ابلاغ شده باید مورد بررسی قرار گیرد.و با توجه به اینکه متون دینی مقدم بر معارف دینی است تحول در معارف دینی ارتباطی به متون دینی نخواهد داشت و مساله قلمرو دین در عرصه متون دینی را دچار چالش نخواهد ساخت.
محور دوم: تبیین و نقد نظریه قبض و بسط
محور دوم در حقیقت پاسخ به این پرسش است که آیا معارف دینی دچار تحول دائمی هستند و از علوم دیگر به طور کامل متأثرند یعنی بررسی نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت که اینک بدان پرداخته میشود.
الف: تبیین نظریه:
نظریه قبض و بسط در حقیقت تحول دائم و مستمر در معارف دینی را در اثر تحول معارف بیرونی ادعا میکند و معتقد است: «معرفت دینی، یعنی معارف حاصله از فهم کتاب و سنت و تاریخ زندگی پیشوایان دینی از نظر ما یک معرفت مصرف کننده و مستقیماً تحت تأثیر دانشهای تولید کننده است. در اینجا ما چند ادعا داریم. اول: هیچ فهمی از دین وجود ندارد که به معرفتها و فهمهای بیرون دینی متکی نباشد.
دوم: اگر فهمهای بیرونی تحول یابند، فهم دینی هم متحول میشود و اگر ثبات داشته باشند فهم دینی هم ثابت خواهد ماند. و سوم: فهمهای بیرونی تحول مییابند. اینها همه قضایای موجبه کلیهاند» ]قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، ص ۸۰ - ۷۹، موسسه فرهنگی صراط، بهار ۱۳۸۰، چ اول. [
این نظریه ۳ رکن اصلی دارد: رکن توصیفی آن که میگوید همه معرفتها و فهمها و من جمله فهمهای دینی در تحولند، رکن تبیین آن که میگوید این تحول فهمها ناشی از آن است که هر فهم دینی با همه فهمهای بشری گره خورده است و رکن سوم توصیهای آن که لزوم رشد فهم دینی در پرتو فراگیری معارف غیر دینی است و از این رو میگوید: «امروزه از نوشناختن انسان و جامعه و طبیعت، بر متکلمان و روحانیان یک فریضه است و بی اعتنایی به آنها جز به رکود فهم دینی و تکرار پاسخهای کهن در برابر پرسشهای نو و نهایتاً جز به دفاع از جهان بینی کهن نخواهد انجامید. اینک فهمی از شریعت که در سرزمین دیروز روییده باشد، نه مطبوع است و نه مسموع و نه مشروع» ]قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، ص ۱۹۷، چ سوم. [
توضیحات بیشتر درباره این نظریه را میتوان با مراجعه به نوشتارهای در این باره دریافت ]معرفت دینی، صادق لاریجانی، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تحول فهم دین، احمد واعظی، موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، فقر تاریخنگری، عطاءاللَّه کریمی، چاپ و نشر علامه طباطبایی. [ و از اینرو به نقد اجمالی آن بسنده میشود.ب: نقد نظریه:
ارکان سه گانه نظریه قبض و بسط و نیز توصیه آن به لحاظ منطقی نادرست است و از اینرو نمیتوان این نظریه را پذیرفت. اینک به اختصار نقد ارکان سه گانه ذکر میشود.
۱. نقد رکن اول: رکن اول ادعای تحول عام و فراگیر در تمامی معارف بشری و از جمله معارف دینی را مطرح کرد و معتقد بود: (... آدمی که فهمش از همه چیز در سیلان و جریان است، فهم دینی خود را نیز نو خواهد کرد و با سایر فهمها پیوند و تناسب خواهد بخشید» ]قبض و بسط تئوریک شریعت، ص ۹۲، چ اول. [ در صورتیکه اگر مراد تحول تمامی گزارههای دانش بشری است سخنی خود ویرانگر و نادرست است و ثبات گزارهایی همچون اجتماع نقیضین در بطلان این ادعای عام کافی است. و اگر مراد رخداد تحول پس از مدتی در شاخههای علوم بشری است هر چند سخن درستی است ولی تحول اجمالی را ثابت میکند که با ثبات پارهای از گزارهها نیز سازگار است و چنین تحولی برای اثبات نظریه قبض و بسط کارآمد نخواهد بود.
۲. نقد رکن دوم: رکن دوم ادعای ارتباط همه جانبه معرفت دینی با سایر معارف بشری و مصرف کنندگی معارف دینی نسبت به معارف غیر دینی را داشت و میگفت: «اول اینکه همه فهمهای دینی مستند به فهمهای بیرون دینی اند (اصل تغذیه و تلائم، موجبه کلیه) و دوم اینکه اگر قبض و بسطی در معارف غیر دینی افتد معرفت دینی را هم لاجرم در قبض و بسط خواهد افکند» ]همان ۱۲۸. [ ادعای مستند بودن همه معارف دینی با معارف غیر دینی آنهم با همه گزارههای غیر دینی نادرست است چون اولاً بسیاری از معارف دینی ارتباطی به بسیاری از معارف غیر دینی ندارد از باب نمونه دو رکعت بودن نماز صبح ربطی به ترکیبات شیمایی آب ندارد که آیا فرمول آب H۲O است یا H۴O و ثانیاً یک مورد باعث ابطال ادعای به این بزرگی خواهد شد چنانکه در اشکال قبل گذشت ثالثاً این ادعا معرفتشناسی دینی را وارد در عرصه داوری میکند در حالیکه معرفتشناسی از موقعیت تماشاگری باید برخورد کند نه از موضع بازیگری و رابعاً معارف دینی صرفاً تأثیرپذیر نیستند بلکه رابطه متقابل میان معارف دینی و غیر دینی وجود دارد و از اینرو گاه معارف دینی بر معارف غیر دینی تاثیر میگذارند مانند آن دسته از تعالیم الهی که مایه آگاهی بشر و پیشرفت او در عرصههای زندگی گردیده است. البته همه آنچه گفتیم در صورتی است که ارتباط واقعی مراد باشد اما اگر مقصود آنست که میان معارف دینی و غیر دینی ارتباط ظاهری و ادعایی وجود دارد هر چند این ارتباط واقعیت نداشته باشد باید گفت این ادعا به رکن سوم نظریه قبض و بسط آسیب میرساند زیرا مقصود نظریه قبض و بسط با اثبات این ارتباط و تحولات این بود که به عالمان دینی توصیه کند علوم غیر دینی را برای فهم بهتر و متناسب با عصر فراگیرند. اگر ارتباط، ظاهری و ادعایی باشد این توصیه نادرست است و باید عالمان دینی تنها آن دسته از معارف را فرا گیرند که با معارف دینی ارتباط واقعی دارد و به فهم معارف دینی کمک میکند.
۳. نقد رکن سوم: رکن سوم با تکاملی انگاشتن تغییر فهم از دین، ناسازگار بودن معارف دینی با علوم عصری را نشانه ناقص بودن آنها بر میشمارد و به عالمان دینی توصیه میکند که در تمامی عرصههای معارف دینی بایستی فهم خود را از دین، با دست آوردهای نوین علوم تجربی و انسانی و عقلی عصر خود منطبق سازند. ]تحول فهم دین، احمد واعظی، ص ۷، موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، ۱۳۷۶ چ دوم. [ این ادعای توصیهآمیز نیز ناصواب است واشکالاتی دارد که پارهای از آنها به شرح ذیل است:
الف: هر چند تحولات مثبتی در معارف بشری رخ میدهد ولی تکاملی شمردن تمامی معارف بشری کار ناصوابی است چه بسیار اشتباهاتی که در تاریخ علم پیشرفت شمرده شده است اما بعدها ناصوابی آن روشن گردیده است همچنین است در معارف دینی.
ب: با توجه به ناصوابی رکن دوم و عدم ترابط مطلق میان معارف دینی و غیر دینی و یا ظاهری بودن ترابط، توصیه به فراگیری مطلق معارف غیر دینی ناصواب است.
ج: انطباق معارف دینی بر معارف عصر در صورتی صحیح است که معارف دینی فقط مصرف گرا باشند اما با توجه به آنکه معارف دینی روابط متقابلی با سایر معارف دارند و آنان نیز تولید گرا میباشند بنابراین از انطباق کلی نمیتوان سخن گفت بلکه گاه باید معارف و علوم عصری را بر معارف دینی صحیحی که درستی آنها ثابت شده است منطبق کرد. برای تبیین این مطلب لازم است توضیح داده شود دربارهٔ میزان تأثیرگذاری علوم و پیشفرضها بر فهم دین و متحول ساختن آن.
میزان تأثیر علوم و پیش فرضها بر فهم دین و متحول ساختن آن
در میزان تاثیر علوم و پیش فرضها در فهم دین به طور کلی دو دیدگاه وجود دارد: اول تأثیر مطلق بر فهم دین و دوم تأثیر نسبی بر فهم دین.با پذیرش تاثیر نسبی سایر معارف بر فهم دین به تبیین و نقد دیدگاه اول میپردازیم:
بررسی تأثیر مطلق علوم وپیش فرضها بر فهم دین:
این دیدگاه ریشه در پارهای از مبانی ناصواب دارد که به شرح ذیل است:
۱. متون دینی صامت هستند و الفاظ گرسنه معانی آمده از جانب پیش فرضها و علوم هستند.
۲. متون دینی دارای هیچ نص و گزاره صریحی نیستند.
۳. معرفت دینی مرتبط با سایر معارف است و تحول در گوشهای از سایر معارف بر معرفت دینی تأثیر میگذارد و مایه تحول و تغییر در ساختمان معرفت دینی خواهد شد. با توجه به سه گزاره فوق معرفت دینی در تأثیر پذیری مطلق از سوی سایر معارف شکل میگیرد و دچار تحول میشود.
۱. صامتیت متون دینی
یکی از علل تاثیر پذیری متون دینی از پیش فرضها را صامت بودن آنها ذکر کردهاند «گفتیم که عبارات نه آبستن که گرسنه معانی اند حکیم آنها را چون دهانهایی باز میبیند نه چون شکم هایی پر و معانی مسبوق و مصبوغ به تئوریها هستند» ]قبض و بسط تئوریک شریعت، ص ۱۹۸، چ اول. [
این سخن نادرست است زیرا الفاظ تابع وضع خود هستند و دلالت آنها متفرع بر معنای وضعی آنهاست نه مرتبط با تئوریها از باب نمونه معنای خورشید همان پدیدهای است که در آسمان غروب و طلوع مینماید و از اینرو تحقیقات در زمینه شناخت خورشید باعث نمیشود تا معنای خورشید عوض شود بلکه مایه کشف احکام بیشتری در باب خورشید میگردد خصوصاً نسبت به الفاظ بکار رفته در متون دینی زیرا مخاطب متون دینی عامه مردماند که در فهم آنها شناخت وضع عرفی آنها ملاک است.
پس اوّلاً الفاظ خالی از معنا نیستند بلکه بر اساس وضعشان دارای دلالت هستند و ثانیاً الفاظ بکار رفته در متون دینی دارای معانی عرفیاند نه تخصصی.
۲. اشتمال متون دینی بر نصوص
برخی تصور کردهاند اگر معنا داری الفاظ را نیز بپذیریم باز فهم متون دینی که متاثر از پیش فرضها و علوم بیرونی است متحول میشود زیرا در متون دینی نصوص صریحی وجود ندارد حال آنکه این ادعای نادرستی است همانطور که قرآن نیز اشاره کرده است آیات الهی به دو دسته محکم و متشابه تقسیم میشود. و مراد از محکمات، آیاتی است که دلالتشان صریح است.
بنابراین پارهای از آیات هستند که در دلالتشان هیچ ابهامی وجود ندارد و دلالت آنها متکی بر هیچ امر دیگری نیست مانند «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» ]فاطر/ ۱۵. [ (ای مردم شما به خدا محتاجید و خداوند بی نیاز و ستوده است) این آیه شریفه به روشنی بر نیازمندی انسانها به خدا و بی نیازی خداوند و ستودگی او دلالت میکند. آیات متشابه نیز همانطور که قرآن فرموده است؛ ]آل عمران/ ۳. [ با ارجاع به محکمات روشن میشوند و تشابه آنها بر طرف میشود. بدین ترتیب نمیتوان تأثیر مطلق پیش فرضها را بر متون دینی مانند قرآن ادعا کرد.
۳. ارتباط معرفت دینی با سایر معارف
برخی خواستهاند با ادعای مرتبط بودن معرفت دینی با سایر معارف تأثیر پذیری آن را نتیجه بگیرند در صورتی که همانگونه که گذشت ادعای ارتباط تمامی گزارههای دینی با تمامی سایر گزارهها، ادعای ثابت نشده است بلکه موارد نقض فراوانی وجود دارد مانند عدم ارتباط وجوب روزه با بزرگ بودن عدد ۳ از عدد ۲.
بنابراین با توجه به ناطقیت متون دینی و وجود نصوص و محکمات در آنها و عدم ارتباط مطلق میان گزارههای دینی و سایر گزارهها، تأثیر گزاری مطلق بر معرفت دینی توسط سایر معارف مخدوش و مردود میگردید. با توجه به آنچه گذشت نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نادرست است و معارف دینی ما به طور مطلق تحت تاثیر معارف بیرونی نیست و همچنین تمامی آن معارف متغیر نیستند.
محور سوم: وظیفه احیاگران دینی در جهان جدید و مدرن
محور سوم پاسخی به این پرسش است که آیا احیاگران دینی باید همواره دین را متناسب با عقلانیت مدرن و معارف جدید بشری فهم کنند و دینی متناسب با عصر و زمان ارائه دهند؟
الف: احیاگری در متون دینی:
از آنچه گفته شد پاسخ این پرسش روشن گردید. در محور اول گفته شد مراد از دین در قلمرو دین، متون دینی است و متون دینی چنانکه گذشت ثابت و از دسترس تحول بدورند و وظیفه متدینان آن است که از آموزههای متون دینی پیروی نمایند و بنابراین احیاگران دینی نباید برای سازگار کردن دین با عقلانیت مدرن به تغییر و یا حذف آموزههای دینی بپردازند. آموزههای دینی به جهت خاتمیت و جهانی بودن آنها تمامی اعصار و دورهها را شامل میشود. نتیجه آنکه احیاگری در متون دینی به معنای تغییر یا حذف آموزههای دینی که در متون دینی آمده است کاری ناصواب است و با جاودانگی و جهانی بودن اسلام ناسازگار میباشد.
ب: احیاگری در معارف دینی:
البته احیاگری در معارف دینی و فهم ما از دین وظیفه احیاگران دینی است ولی این احیاگری بدان معنا نیست که باید فهم و معرفت دینی ما با عقلانیت و علم مدرن و یا معارف جدید بیرونی سازگار و متناسب باشد بلکه همانطور که در محور دوم گذشت نسبت معارف دینی و معارف بیرونی دو سویه است و این دو در یکدیگر تاثیرگذارند. وظیفه احیاگران دینی آن است که با بررسی معارف بیرونی مرتبط با معارف دینی و باز کاوی در فهم دوباره، متون و آموزه دینی به تحقق احیای مستمر و مطلوب دین کمک کند. از این رو احیاگری فیالجمله در معارف دینی مطلوب بلکه وظیفه احیاگران دینی است.
نتیجهگیری:
از آنچه گفتیم میتوان به این نتیجه رسید که اوّلاً مساله قلمرو دین با دین به معنای متون دینی ارتباط دارد و بدین معناست که متون دینی چه قلمرویی را برای هدایت گری در نظر گرفتهاند. از این رو اگر فهم ما نتواند پارهای از عرصههای قلمرو دین را کشف کند بدین معنا نیست که دین چنان عرصه هایی را در بر نمیگیرد بلکه باید باز کوشش نماییم تا آن عرصه را در ارتباط با دین دریابیم.
ثانیاً مساله قلمرو دین در صورتی که با دین به معنای معارف دینی مرتبط گردد و بدین معنا باشد که قلمرو هدایتگری معارف دینی چیست باز نمیتوان گفت که این قلمرو عرصههای ثابتی ندارد زیرا همانگونه که گذشت تاثیر پیش فرضها در معرفت دینی به طور نسبی است و چنان نیست که مطلق معارف دینی متغیر و در نتیجه قلمرو دین نامشخص باشد. و ثالثاً با توجه به اثبات تاثیر گذاری نسبی پیش فرضها و تأثیر گذاری معارف دینی بر سایر معارف نباید از انطباق مطلق متون دینی با علوم عصر سخن گفت بلکه گاه باید علوم عصر را با محکمات و نصوص متون دینی در صورت تعارض مورد تردید قرار داد.
کتابهایی جهت مطالعه:
۱. معرفت دینی، صادق لاریجانی، مرکز ترجمه و نشر کتاب.
۲. درآمدی برقلمرو دین، حسنعلی علی اکبریان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
سید محمدعلی داعی نژاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست