جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

ساختار جامعه الهی و الحادی


ساختار جامعه الهی و الحادی
تشكیل جامعه به یك سلسله اهداف، اصول و خطّ‏مشی نیاز دارد. اكنون باید بررسی كنیم كه چه علل و عواملی جامعه را می‏سازد. عوامل سازنده جامعه ارتباط مستقیم با نحوه جهان بینی دارد و چون دو جهان بینی مقابل در جهان وجود دارد قهراً سازندگان و مؤسسان جامعه نیز دو گروهند در نتیجه جوامعی كه تشكیل می‏شود نیز دو گونه جامعه خواهد بود.
● ساختار یك جامعه غیر الهی
عده‏ای معتقدند كه كلّ این جهان در نشئه طبیعت خلاصه می‏شود و انسان نیز كه جزئی از این مجموعه است، سرگذشتی جز میلاد و سرنوشتی جز مرگ ندارد و بین میلاد و مرگ خلاصه می‏شود، او نه قبل از میلاد سرگذشتی داشته و نه بعد از مرگ سرنوشتی دارد؛ همه موجودات جهان یك روز موجود و روز دیگر نابود می‏شوند و قبل از آن تطوّر و تحولی نبود مگر تطوّرات ماده و بعد از مرگ آنها نیز عالمی نیست جز تطوّرات ماده. همانگونه كه یك درخت حالات گوناگون مادّی را پشت سر نهاد تا درخت شد و بعد از چند سال نیز كه پژمرده شد و پوسید باز حالات مادی را در پی دارد و پی‏آمدی ندارد، یك انسان نیز قبلاً تطوّرات مادّی خاك و آب را پشت سرگذاشت، بعد از مرگ نیز اطوار مادّی را تعقیب می‏كند یعنی بدنش می‏پوسد، خاك می‏شود و هركاری كه طبیعت با خاك می‏كند با بدن او نیز می‏كند، پس خوبی و بدی او هیچ نقشی برای بعد از مرگ ندارد. بر اساس این بینش، انسان خود را به هیچ‏وجه نیازمند به قانون نمی‏بیند، بلكه در همه كارها خود را رها می‏داند مگر آن مقدار كه طبیعت او را محدود كند و در بخش‏های عقاید، اخلاق و اعمال رها است پس فراگرایی و مادیگری، فضیلت و رذیلت، عبادت و ناسپاسی برای او یكسان است.
او آزاد است تا در حیطه مسایل شخصی با بدن خود به دلخواه، هر كاری انجام بدهد، همچنین در بخش اراده‏ای كه نسبت به جهان طبیعت اعمال می‏كند و نیز بهره‏برداری كردن از هر بخش طبیعت به هر نحوی كه بخواهد آزاد است، چنین انسانی پنج بخش (عقیده، اخلاق، عمل فردی، برخورد ارادی با جهان طبیعت و نحوه بهره‏وری از منابع و مواهب طبیعی) هیچ نیازی به قانون ندارد تا او را محدود كند و تنها هستی اوست كه برایش قانون طبیعی تعبین می‏نماید، مثلاً اینكه چقدر بخورد، چه بخورد، چه زمانی از غذا استفاده كند، او نمی‏تواند بیش از گنجایش معده خود غذا بخورد و بیش از نیاز خود هوا استنشاق كند بعد از تلاش وكار بخوابد و بالأخره غیر از محدودیتی كه نظام طبیعت بر وی تحمیل نموده در همه مراحل دیگر خود را رها می‏پندارد و چون تنها او نیست كه زندگی می‏كند، دیگران هم در كنار او بسر می‏برند و آنان نیز در این پنج مقطع خود را رها می‏دانند، اگر مجموعه این افراد رها و گسیخته بخواهند با هم زندگی كنند، هدفشان تأمین نمی‏شود. چون هدف كسی كه می‏گوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیی»(۱)جز بهره برداری و لذّت بردن از دنیا نیست، شعار او نیز همان نان، مسكن رهایی است و چون همه دارای همین هدف شعار هستند، اگر كسی بخواهد به مقدار میل خود آزادانه از منابع و مواهب طبیعی بهره‏بگیرد مقدور او نیست بنابراین به ناچار باید قانونی داشته باشند تا فقط مقطع چهارم و پنجم از این مقاطع پنج گانه را تنظیم كند، زیرا آنان برای عقیده، اخلاق و اعمال فردی مانند غذا خوردن و كیفیت و كمیت آن به قانون طبیعی بسنده می‏كنند. قانون تنها برای كیفیّت برخورد ارادی از طبیعت و بهره‏برداری از آن لازم است، تا مرزی برای آنان وجود داشته باشد و اراده‏ها را تعدیل كند، توزیع امكانات و منابع طبیعی نیز عادلانه باشد و به همه برسد.
قانون تنها برای این لازم است كه اگر تجاوزی به حریم منافع دیگران شود، مورد توبیخ و كیفر قرار گیرد، از این رو قوانین جزایی را نیز تدوین می‏كنند و مسئولیت اجرای آن را بعهده اشخاص معیّنی می‏سپارند، این ساختار یك جامعه غیر الهی است، چنین جامعه‏ای چون پای بند به اعتقاد و اخلاق نیست، بگونه‏ای قانون تدوین می‏كند كه به سود كشورش باشد و یا اگر نژادپرست بودند سود نژادشان باشد، چون كسی كه در عقیده، اخلاق، عمل، اراده و انتفاع از طبیعت رها بود، قانونی تدوین می‏كند كه با خوی و سرشت او هماهنگ باشد، بنابراین اصل قانون به سود گروه خاص نوشته می‏شود و بر فرض آن‏ها در تدوین قانون عدل و داد را در نظر بگیرند و از جهل و اشتباه نیز مصون باشند، ولی چون عمده ضمانت اجرای این قانون است، اجرای این قانون به دست كسانی سپرده می‏شود كه در جهان جز لذّت چیزی را نمی‏شناسند در چنین جامعه‏ای قدرت در دست كسی است كه می‏گوید: «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(۲) حال چه عاملی او را وادار می‏كند تا حقوق مردم را به آنان بدهد؟ كسی كه در همه امور رها است، چرا لذّت نقد را از دست بدهد؟ چرا تجاوز نكند؟ و اگر مسئله علاقه به وطن یا خوشنامی بعد از مرگ برای آن‏ها مطرح باشد در نزد آن‏ها در حد یك امر عاطفی و احساسی است، او می‏گوید من فعلاً باید لذّت ببرم و بعد از مرگ و معدوم شدن من وطنم آزاد باشد یا در بند، برای من یكسان است و دیگران مرا مدح كنند یا قدح، برای من بی تفاوت است. الآن شخصی كه در مجلس ما نیست نه از مدح ما طرفی می‏بندد و نه از قدح ما می‏رنجد، چه ما لسان صدق درباره او داشته باشیم یا لسان سوء برای آن معدوم یكسان است.
اگر كسی هوش متوسطی داشته باشد و بداند كه مرگ نابود شدن است و پس از آن نه لذّتی از ثنا می‏برد و نه رنجی از هجو، آنگاه چه عاملی می‏تواند باعث شود كه او با داشتن قدرت از لذّت بگذرد؟ البته ممكن است جوان یا نوجوانی را خام كنند و به او بگویند بعد از مرگ تو با پوستر، عكس، گرامیداشت تو و مانند آن، خاطره تو را زنده نگه می‏داریم، ولی وقتی او بالغ باشد و به گمان باطل خود فهمید كه مرگ نابودی است و برای او فرقی ندارد كه همه عالم به سوگ او بنشینند یا شادمان باشند، او هرگز مجری قانون نخواهد بود، گرچه آن قانون بر اساس قسط و عدل تدوین شده باشد. نشانه این مطلب نظام دموكراسی غرب است كه اوّلین ثمره تلخ آن همین كمونیزم است. كمونیسم از آزادی مطلق نظام دموكراسی غرب سرچشمه گرفت، وقتی عده‏ای در سرمایه داری رها و در نتیجه متورّم شدند، محرومان و پابرهنگان نتوانستند تحمّل كنند اقدام به تدوین و ایجاد نظام سوسیالیستی و كمونیستی دیكتاتوری نمودند. سرتاسر نظام كاپیال غرب سود است آن‏ها جز پول چیزی را نمی‏شناسند و ازعقیده، عاطفه، عبادت و اخلاق بهره‏ای ندارند فقط: «دینهم دنانیرهم» و لا غیر.
● ساختار یك جامعه توحیدی
در مقابل جهان‏بینی الحادی و ساختار اجتماعی نشئت گرفته از آن، جهانبینی دیگری وجود دارد كه می‏گوید: جهان و انسان را خدا آفریده و این جهان سرگذشت فراوانی را پشت سرگذاشته و سرنوشت زیادی را نیز در پیش دارد، انسان نیز عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را در پیش دارد او هرگز با مرگ نابود نمی‏شود و مبدأ این مجموعه جهان و انسان خداوند است همانگونه كه بازگشت همه نیز به سوی او است: «انّا للّه و انّا الیه راجعون»(۳) چنین شخصی چون با خود و خدا و محیط طبیعی خود ارتباط دارد اگر تنها هم زندگی كند نیاز به قانون دارد در نظام الهی و اسلامی قانون مقدّم بر جامعه است. در نظامهای غیر الهی جامعه نیاز به قانون دارد ولی در نظام الهی و اسلامی انسان محتاج قانون است، فرد باشد یا جامعه. منتها چون ظهور زندگی قانونی در جمع است نیاز به نبوّت و قانون و مانند آن در جامعه انسانی مطرح می‏شود و گرنه یك انسان در همه آن بخش‏های پنج‏گانه نیازمند به قانون و قانونگذار الهی است و همانطوری كه جامعه به قانون نیاز دارد، فرد هم نیاز دارد مگر بعضی از كارها كه در غیر زندگی اجتماعی فاقد موضوع است. بر همین اساس خداوند اولین انسان یعنی حضرت آدم علیه السلام را با قانون آفرید. بشر هرگز بدون قانون رهانمی شود و فقط اجتماع عامل نیاز به قانون نیست.
كسی كه جهانبینی الهی دارد و در جهان خود را مسافر و زندگی دنیای خود را مقدمه حیات جاوید آخرت می‏داند، می‏گوید ما برای یك لحظه هم معدوم نمی‏شویم، حتی چنین نیست كه تصور شود انسان با مرگ معدوم می‏شود و سپس در معاد و جهان آخرت زنده شود، این قافله هرگز نابود نمی‏شود و مرگ به معنای فاصله شدن مرگ میان این متحرّك و آن هدف نیست. انسان زندگی را با «كدح» آغاز می‏كند تا به ملاقات پروردگار نائل می‏شود: «یا ایّها الانسان انّك كادحٌ الی ربّك كدحاً فملاقیه»(۴) پیوسته قوّه‏ای را به فعلیتی تبدیل می‏كند و از سرایی به سرای دیگر منتقل می‏شود، در عالم طبیعت كه هست باید ره توشه آن سفر ابدی را فراهم نماید، قهراً در تمام مراحل پنجگانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردی، نحوه اراده با جهان طبیعت و نحوه انتفاع از منابع و مواهب طبیعی) بنده خداست. و قانون الهی را می‏پذیرد و بر آن گردن می‏نهد.
چنین انسانی وقتی با همفكران خود جامعه تشكیل می‏دهد، هدفش این نیست كه بر اساس «ان هی الّا حیاتنا الدّنیا»(۵) فقط از دنیا و از همدیگر بهره ببرد، بلكه زندگی او بر اساس «المال و البنون زینهٔ الحیوهٔ الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیرٌ عند ربّك ثواباً(۶)؛ مال و فرزندان آرایش زندگی دنیا هستند و باقیات و صالحات در نزد پروردگار خیر است» تنظیم شده است كه به هدف تعالی و لقاء الهی نائل شود و اگر هدف این است، هدف را با هر كاری نمی‏توان تعقیب نمود، هدف مشخص را باید با كارهای معیّن تعقیب كرد و هر كاری را نیز به استناد هر اصل و مبنایی نمی‏شود تصویب كرد، بلكه اصول و مبانی خاصّی به آن كارهای مخصوص راهنمایی می‏كند، بنابراین در جهانبینی موحّدانه هدف یك انسان موحّد لقاء اللّه خواهد بود، اصول و مبانی‏اش هم همان است كه انبیا آوردند، خطّ مشی عملی او نیز به استناد همین اصول و مبانی تنظیم و تدوین می‏شود و در نتیجه اشكالاتی كه در جامعه‏های غیر الهی وجود داشت در اینجا برطرف می‏شود.
در نظام الهی قانونگذار معصوم و مصون از جهل و خطاست او منفعت طلب و سودجو نیست تا به سود فرد یا گروهی قانون وضع كند. در این نظام «سواءٌ العاكف فیه و الباد؛(۷) مسافر و حاضر در آن برابرند» و «لافضل لعربّیٍ علی عجمی» (۸) و عرب بر عجم امتیازی ندارد و پیامبر او نیز بطور یكسان «ارسلت الی الابیض و الاسود و الاحمر»(۹) به سوی سفید و سیاه و سرخ فرستاده شده است و «النّاس سواء كاسنان المشط»(۱۰) همه مردم در آن بسان دندانه‏های شانه برابرند.
پس در حوزه تدوین قانون، قانون گذار از جهالت،ضلالت، سفاهت، ظلم و مانند آن مصون است، در حوزه اجرایی نیز مجریان اوّلی این قانون انسانهای وارسته و معصومند، كارگزاران عصر غیبت نیز كسانی هستند كه فقط انگیزه آنان قانون و عمل به قانون است و اساس این انگیزه همان اعتقاد و اخلاق و عبادات است. البته جهان ایده‏آلی كه هیچ‏گناهی در آن نباشد فقط در بهشت است كه همه كسانی كه در آن استقرار پیدا می‏كنند معصوم هستند: «لا لغوٌ فیها و لا تأثیمٌ»(۱۱) در بهشت نه تنها كسی عمداً به حق دیگران تجاوز نمی‏كند بلكه سهواً و از روی خطا نیز تعدّی ندارد، همان كاری كه انبیا و اولیا ـ علیهم السلام ـ در دنیا داشتند مؤمنین در بهشت دارند. البته با حفظ مراتب همه در آن عالم عادل و معصومند، آنها اهل تباهی نیستند و اصولاً در بهشت بدی راه ندارد(به صورت نفی جنس) و اگر كسی بگوید چرا خداوند چنین عالمی را نیافرید، جواب آن این است كه خدا چنین عالمی را در آخرت آفریده كه وسعت آن به گستردگی آسمانها و زمین است: «سابقوا الی مغفرهٍٔ من ربّكم و جنّهٍٔ عرضها كعرض السّماء و الارض اعدّت للذّین آمنوا باللّه و رسله ذلك فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذوالفضل العظیم»(۱۲) پیشی گیرید به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی كه عرض آن مانند عرض آسمان‏ها و زمین است كه آماده شد برای آنان كه به خدا و رسولش ایمان دارند آن فضل خداست به هر كسی بخواهد می‏دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است. اما چنین عالمی رایگان به كف نمی‏آید، انسانی كه در حیطه تكلیف بخواهد زندگی كند و به كمال اختیاری برسد بهترین راه و معقول‏ترین آن همین راه است، یعنی قانون را تنها ذات اقدس اله تدوین كند، مجریان اوّلیه آن انسان‏های معصوم و خلیفهٔ اللّه باشند، مفسّران این قانون نیز در درجه اول همان معصومان باشند و سپس اسلام شناسان وارسته و عادل با انگیزه اعتقادی، اخلاقی و عبادی اجرای آن را برعهده گیرند و اگر در مقام عمل چنین قانونی را در دست انسان‏های مختار سپرده شود ممكن است ضایعاتی نیز داشته باشد، اما این حداقل ضایعات است كه گریزی از آن نیست.اسلام برای اینكه این نظام از هرگزندی محفوظ بماند، مردم را نیز به عنوان ناظر ملّی موظّف كرده است تا بر مجموعه نظام نظارت كند، پس چنین نیست كه مردم مشمول قانون باشند و دیگر هیچ سمتی نداشته باشند، بلكه اسلام مردم را ناظر به حسن جریان قانون نیز قرار داده است و امر به معروف و نهی از منكر را بر همه آنان واجب كرد. عده‏ای از فقیهان ما مانند مرحوم محقق ـ رضوان اللّه علیه ـ آن را «واجب عینی» دانسته‏اند منتهی وقتی دیگران قیام كردند، موضوع ساقط می‏شود، البته معروف بین فقها این است كه امر به معروف و نهی از منكر واجب كفایی است.
این تصویری است از ساختار یك جامعه الهی البته آنچه كه ذكر شد برای متوسطین از مردم است، اما آنها كه جزو «اوحدی» هستند، هدفی بالاتر از این دارند. متوسطان هدفشان این است كه طوری زندگی و عبادت كنند كه از عذاب الهی مصون بوده و به بهشت ابدی راه یابند. اما اوحدی از مردم كه از «احرار» و آزادگان هستند، این امور را هدف متوسط می‏دانند و عمده هدفی كه آنان دنبال می‏كنند همان «وجدتك اهلاً للعبادهٔ فعبدتك» است. یعنی چون خدا را شایسته عبادت و اطاعت یافته‏اند او را عبادت و اطاعت می‏كنند.
● اصالت توحید در نظام الهی
با توجه به این كه یكی از فرق‏ها اساسی و مهم جامعه الهی با جامعه غیر الهی و توحیدی آن است كه در نظام توحیدی انسانها در هیچ یك از بخش‏های پنج‏گانه (عقاید، اخلاق، اعمال فردی، كیفیّت برخورد با جهان طبیعت و نحوه استفاده از منابع و مواهب طبیعی) خود را رها و آزاد نمی‏دانند برای این است كه جامعه الهی در همه این بخش‏ها بر اساس توحید شكل می‏گیرد.
استاد علّامه طباطبایی ـ قدّس سرّه ـ در تفسیر ارزشمند المیزان توحید را به صورت یك نمودار به درختی تشبیه و ترسیم می‏كند، می‏فرماید: «معنای اصالت توحید این نیست كه انسان عقیده‏ای داشته باشد بعد اخلاق و اعمالی را نیز فراهم نماید، بلكه اخلاق و عمل مرحله ظهور و شكوفایی همان عقیده است، عقیده اگر باز شود به صورت اخلاق و رفتار، ظاهر می‏شود و رفتار، گفتار و اخلاق، اگر به صورت متن بیان شود به عقیده توحیدی در می‏آید كه رابطه عقیده با اخلاق و عمل، رابطه متن و شرح است.
توحید اگر باز شود به صورت یك نظام اخلاقی و عملی مبتنی بر قسط و عدل در همه شؤون ظهور می‏كند و اگر این نظام بسته و جمع شود همان توحید خواهد بود.»
ایشان این نمودار درختی را از آیه شریفه: «ضرب اللّه مثلاً كلمهًٔ طیّبهًٔ كشجرهٍٔ طیبهٍٔ اصلها ثابتٌ و فرعها فی السمّاء تؤتی اكلها كلّ حینٍ باذن ربّها»(۱۳) استفاده كرده‏اند. توحید شجره طوبایی است كه از ریشه تا بالاترین شاخه میوه می‏دهد نظیر درخت‏های معمولی نیست كه ریشه و ساقه آن میوه ندهد چنین درختی جز در بهشت یافت نمی‏شود. این یك تشبیه معقول به محسوس است، تشبیه توحید به یك درخت بهشتی كه از ریشه تا شاخه میوه می‏دهد، یك تشبیه رسا است اما اگر توحید به درختی از درختان دنیا تشبیه بشود نارساست، چون درختان دنیا ریشه، ساقه و برگ آن میوه نمی‏دهد تنها در كنار برگ در قسمتی از شاخه میوه رشد می‏كند، ولی شجره توحید سراسر آن میوه و بار است چنان چه هر زمانی نیز میوه می‏دهد، ممكن است درختی بر اثر تربیت صحیح كشاورزی سالی چند فصل محصول بدهد ولی چنین نیست كه هر روز و هر جای درخت میوه بدهد، ولی كلمه طیّبه هر لحظه و هر جای آن بار می‏دهد، مانند درختان بهشت كه: «اكلها دائمٌ»(۱۴) یعنی خوراكی درختان بهشت دایمی است، هرگز كم نمی‏آید. ذیل آیه شریفه «لامقطوعهٍٔ ولا ممنوعهٍٔ»(۱۵) روایتی از معصوم رسیده است كه: فرمودند: «درختان بهشت هرگز بی‏میوه نخواهند بود، همانگونه كه شما اگر در فنون مختلفه علوم الهی آگاهی داشته باشید و میوه‏های گوناگون علمی بدهید كه هرگز تمام نمی‏شود!!.»(۱۶) مثلاً كسی ادیب، فقیه، اصولی، رجالی، مفسّر، حكیم و عارف باشد و از این علوم به دیگران بیاموزد.
● توحید دژ امن الهی
كلمه توحید(لااله الّا اللّه) در روایات بعنوان حصن (و دژ) معرفی شده است كه برای تبیین حصن بودن كلمه توحید لازم است چند روایت از روایاتی را كه مرحوم صدوق ـ رضوان اللّه علیه ـ در كتاب شریف توحید ذكر فرموده است بررسی كنیم. این روایات در باب «ثواب الموحّدین و العارفین» كه مشتمل بر سی و پنج حدیث نورانی است آمده و نوع این روایات «سلسلهٔ الذهب» است یعنی معصوم ـ سلام اللّه علیه ـ از پدران گرامیش نقل می‏كند تا سلسله سند به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و در نهایت به وجود مقدس حضرت رسول اكرم(ص) می‏رسد. روایات این باب به چند دسته و طائفه تقسیم می‏شود:
▪ دسته اول: روایاتی است كه می‏فرماید هیچ پیامبری سخنی به عظمت لاالا الّا اللّه نیاورده: «عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم: ما قلت و لاقال القائلون قبلی مثل لااله‏الّا اللّه»(۱۷) ابی سعید خدری از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: نه من و نه كسانی كه پیش از من بوده‏اند، سخنی به عظمت «لااله الّا اللّه» نگفته‏اند.
▪ دسته دوم: روایاتی است كه لااله الّا اللّه را به عنوان حصن و قلعه امن معرفی می‏كند كه هر كس به آن وارد شود از عذاب الهی ایمن است: «لا اله الّا حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی»(۱۸) حصن بودن این كلمه تنها به تلفظ آن یا شهادت به وحدانیت و یكتائی خداوند نیست، گرچه گفتن «لااله الّا اللّه» موجب نجات از خلود در آتش است، اما این حدیث امن مطلق را تضمین كرده است، یعنی گوینده «لااله الّا اللّه» از هرگونه عذابی در امان است.
▪ دسته سوم: روایتی كه دسته دوم را مقید به اخلاص می‏كند:
«امام رضا(ع): حدثنی ابی العبدالصّالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفر بن محمّد قال حدثنی ابی ابو جعفر محمد بن علّی باقر علم الانبیاء قال حدّثنی ابی علّی بن الحسین سیّد العابدین قال حدّثنی ابی سیدّ شباب اهل الجّنه الحسین قال حدثنی ابی علیّ بن ابی طالب علیه السلام قال سمعت النّبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم یقول: قال اللّه جلّ جلاله: انّی انا اللّه لا اله الّا انا فاعبدونی من جاء منكم بشهادهٔ ان لا اله الّا اللّه بالاخلاص دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی»(۱۹) امام رضا(ع) از پدرش و او از پدرش امام صادق(ع) و او از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرش امام زین العابدین (ع) و او از پدرش سرور اهل بهشت امام حسین(ع) و او از پدرش علی ابن ابیطالب (ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود از پیامبر اكرم(ص) شنیدم كه می‏فرمود: كه خدا فرموده است: من خدا هستم جز من معبودی نیست پس فقط مرا پرستش كنید و هركه با اخلاص به وحدانیت خدا شهادت دهد در حصن و دژ وارد می‏شود و هركه در دژ من وارد شد از عذاب من ایمن است.
▪ دسته چهارم: روایتی كه به شرح اخلاص در روایت قبلی می‏پردازد. «عن ابی عبداللّه (ع): قال من قال لااله الّا اللّه مخلصاً دخل الجنّهٔ و اخلاصه ان تحجره لااله الّا اللّه عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ»(۲۰) هر كس «لا اله الّا اللّه» را با اخلاص بگوید وارد بهشت می‏شود و اخلاص او به آن است كه او را از حرام باز می‏دارد. یعنی اخلاص گوینده این كلمه آن است كه لا اله الّا اللّه او را از گناه باز دارد.
▪ دسته پنجم: روایت معروف امام رضا (ع) است كه مسئله امامت و حكومت را تبیین می‏كند و می‏فرماید:
«سمعت جبرئیل یقول: سمعت اللّه جلّ جلاله: لا اله الّا اللّه حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی فلمّا مرّت الراحلهٔ نادانا و اما بشروطها و انا من شروطها»(۲۱)(یعنی امام هشتم (ع) در همان نیشابور بعد از چند قدمی سر را از كجاوه بیرون آورد و فرمود: از جبرئیل شنیدم كه گفت: از خدای سبحان شنیدم كه فرمود: «لا اله الّا اللّه» دژ من است و هر كس وارد دژ من شود از عذاب من ایمن است. این سخن (انا من شروطها) را قبل از امام رضا(ع)، امام باقر (ع)، و سایر ائمه(علیهم السلام) فرموده‏اند. این حدیث نشان می‏دهد كه توحید شروطی دارد كه یكی از آنها پذیرفتن امامت امام هشتم است كه این تمام شرط نیست، قهراً پذیرفتن امامان قبلی و بعدی نیز از شروط این كلمه است. با توجه به این روایت جامعه اسلامی مبتنی بر اصل توحید است و توحید قلعه امن است و هیچگاه، كسی به گناه آلوده نمی‏شود مگر اینكه در آن محدوده از توحید محروم باشد و داعیه ربوبیّت و خدائی داشته باشد.
آیهٔ اللّه جوادی آملی
نگارش و تدوین: حجهٔ‏الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور
پی‏نوشت‏ها:
۱. سوره مؤمن، آیه ۳۷.
۲. همان، .
۳. سوره بقره،آیه ۱۵۶.
۴. سوره انشقاق ، آیه ۶.
۵. سوره مؤمن، آیه ۳۷.
۶. سوره كهف، آیه ۴۶.
۷. سوره حج، آیه ۲۵.
۸. تحف العقول، ص ۲۴ نقل به معنی .
۹. بحار، ج ۸۹، ص ۱۴.
۱۰. تحف العقول، ص ۲۷۴.
۱۱. سوره طور، آیه ۲۳.
۱۲. سوره حدید، آیه ۲۱.
۱۳. سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
۱۴. سوره رعد، آیه ۳۵، اكل در این آیه شریفه به معنای مایؤكل (یعنی خوراكی) است، نه به معنای اكل و خوردن و معنا این نیست كه اهل بهشت دائم الاكل و پرخورند.
۱۵. سوره واقعه، آیه ۳۳.
۱۶. این روایت از غرر روایات است كه با یك تشبیه معنای دایمی بودن میوه، كم نشدن آن و میوه دادن همه جای یك درخت را بیان می‏كند.
۱۷. حدیث اوّل.
۱۸. حدیث ۲۳.
۱۹. حدیث ۲۲.
۲۰. حدیث ۲۶.
۲۱. حدیث ۲۳.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام