جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
دنیاگرایی
از بهترین راههایی که قرآن کریم برای تهذیب دل، به انسان ارائه میدهد، پرهیز از بازی، بازیگری و بازیچه است و افزون برآن، به عنوان بیان مصداق دنیا را بازیچه معرفی میکند:
«إنما الحیوة الدنیا لعب و لهو». [۲]
از ضمیمه این دو اصل به هم، استنتاج میشود که توفیق نزاهت روح و تزکیه نفس، و سپس سیر به سوی خدا نصیب اهل دنیا نمیشود. و ممکن نیست اهل دنیا مهذب یا مهذب دنیا زده باشند.
قرآن، دنیا را به عنوان «بازیچه» معرفی میکند و در سخنان معصومین به ویژه علی (علیهالسلام) آمده است که دنیا سرگرمی است و شیطان و نفس اماره میکوشند تا انسان را به دنیا سرگرم کنند. نشانه این که دنیا بازیچه و سرگرمی است آن است که اگر کسی به آن مبتلا شود، به آن عادت میکند و زمامش به دست آن وسیله سرگرمی میافتد و در نتیجه تا او را فرسوده و خسته نکند و از پا درنیاورد رها نمیکند. بازیگری نیز چنین است، در حقیقت بازی بازیگر را به بازی میگیرد؛ نه این که بازیگر، بازی را؛ میدان بازی، بازیگر را به خود مشغول و سرگرم میکند و تا او را خسته نکند وی را رها نمیسازد. کسی که معتاد به مواد مخدر است مواد مخدر بر او تسلط دارد و او تحت سلطه اعتیاد است. اگر کسی گرفتار دنیا و زرق و برق، مقام، القاب و پست و میز شود، این عناوین او را به بازی میگیرند، میخندانند و میگریانند، او را عصبانی میکنند، یا راضی نگه میدارند.
● پرهیز از آب شور
انسان تشنه هنگامی که آب زلال و گوارا مینوشد بر آن مسلط است و آن را جذب، هضم و تبدیل میکند، ولی اگر آب شور بنوشد، گرفتار آن آب شور خواهدشد، چون چنین آبی در حقیقت، دستگاه گوارش او را در اختیار میگیرد وبر عطش وی میافزاید و او ناچار است بار دیگر قدحی از آب بنوشد که آن نیزاگر شور باشد عطش او را افزونتر میکند. دنیا بسان آب شور است؛
از اینرو امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) به هشام بن حکم میفرماید:
«مثل الدنیا مثل ماء البحر کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله». [۳]
و در یکی ازنامههای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمده است که
«فإن الدنیا مشغلة عن غیرها»
دنیا بازیچه است و انسان را از غیر دنیا باز میدارد
و اصولا هر چه انسان را از غیردنیا (خدا) باز دارد، معلوم میشود بازیچه و «لهو» است و او را سرگرم کرده است.
آنگاه حضرت علی ( علیه السلام) میفرماید:
دنیا زده سیر نمیشود، بلکه هر اندازه که انسان از دنیا بهرهمند باشد، معادل آن یا بیش از آن، درهای حرص و ولع بر روی او باز میشود:
«و لم یصب صاحبها منها شیئا إلا فتحت له حرصا علیها ولهجا بها». [۴]
اگر گرسنه غذای لذیذی مصرف کند، دیگر میل یا احتیاج به غذا ندارد، ولی اگر چیزی که گرسنگی وتشنگی میآورد بخورد یا بنوشد، هرگز سیر یا سیراب نمیشود و
«هل من مزید». [۵]
میگوید. اگر ما آنچه را در حداکثر عمر خود، مثلا صد سال، نیاز داریم فراهم کنیم، باز میبینیم سیر نیستیم. از این جا معلوم میشود آنچه را که فراهم کردهایم غذای لذیذی برای ما نیست؛ چون اگر غذای لذیذی بود، ما سیر میشدیم، بلکه مانند آب شوری است که بر عطش ما میافزاید.
آن حضرت در ادامه میفرمایند:
«و من وراء ذلک فراق ما جمع و نقض ما أبرم، و لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی». [۶]
مشکل دیگر آن است که انسان همه آنچه را به زحمت، جمع کرده است باید با درد و رنج از دست بدهد. ممکن است کسی عمری زحمت بکشد تا چیزی را تهیه کند و ممکن است همان ره آورد شصت ساله را در چند ثانیه از دست بدهد، ولی دردش برای همیشه میماند و این همان لهو است، ولی اگر کسی این لهو را رها کند، اهل فلاح و تهذیب میشود. بنابراین، تهذیب با سرگرم شدن سازگار نیست.
دنیا ابزار سرگرمی است و هرچه انسان را از خدا باز میدارد مایه سرگرمی اوست و انسان دنیازده، مهذب نیست؛ خواه این دنیا «مال» دولتمند باشد یا «علم» دانشمند؛ گاهی علم، هم دنیاست! انسان، تلاش و کوشش میکند تا چیزی یاد بگیرد اما اگر بر سخن او اشکالی کنند، عصبانی میشود و این نشان میدهد که او در حقیقت، خودخواه است؛ زیرا علم در انحصار کسی نیست و دیگران نیز حق اظهار نظر دارند.
کسی که بخواهد مهذب باشد، باید با دنیا بجنگد؛ زیرا انسان در میدان بازی و چهار سوق دنیا قرار دارد و ناچار است زندگی، کار، معاشرت و معاملهای داشته، علمی فراهم کند و همه اینها دو چهره الهی یا دنیایی دارد، ناچار به مبارزه برمیخیزد تا خود را از لهو و لعب، بازیگری و بازیچه برهاند و برای رهایی از پنجه بازیجه و بازیگری هم ناچار است که بازیچه را بشناسد و مسلح نیز باشد تا بتواند در برابر بازیچه به مبارزه برخیزد.
به همین جهت، هر لحظه باید کارش را بر میزان الهی عرضه کند که آیا دنیاست یا آخرت؟ کاری که اکنون دارم انجام میدهم اگر دیگری انجام میداد باز هم خوشحال بودم یا میخواهم فقط خودم آن را انجام دهم؟ اگر کار، کار خوبی است و من نمیگذارم یا راضی نیستم دیگری آن را انجام دهد، معلوم میشود که من خودم را میخواهم، نه آن کار خوب را.
کسی که هنگام نماز، مشغول درس و بحث است و به نماز اول وقت اعتنا نمیکند، ممکن است عالم بشود، اما عالم ربانی و نورانی نمیشود. از این رو پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همواره نزدیک اذان، به بلال حبشی (رضوان الله علیه) میفرمود:
«أرحنا یا بلال». [۷]
بلال! ما خسته شدهایم اذان بگو تا استراحت کنیم.
معلوم میشود نماز بهترین روح و ریحان، برای انسان موحد است که خستگی را میزداید؛ زیرا انسان در غیر نماز با دوست نیست و وقتی که با دوست نباشد خسته است.
● بزرگترین مانع سالک
مهمترین و بزرگترین مانعی که بر سر راه انسان سالک قرار دارد، تعلق به دنیاست، تا دل غبارروبی نشود و مانع برطرف نگردد، خورشید کمال نمیتابد و وصل نمیدرخشد.
امیرالمؤمنین ( علیه السلام) که هم «أمیرالمؤمنین» ، هم «أمیر الاتقیاء» ، هم «أمیرالعرفاء» ، هم «أمیرالحکماء» و هم «أمیرالمتخلقین» است، بعضی از وظایف را گاهی بازگو میکرد ولی بعضی از تکالیف را مکرر گوشزد میفرمود.
قرآن هم بعضی از مناقب و فضایل را به صورت گذرا ذکر میکند، ولی بعضی از امور را مکرر یادآوری میکند. آنچه را که قرآن به طور مکرر یادآوری میکند پرهیز ازدنیاست؛ زیرا ما هر چه فریب و نیرنگ بوده از دنیا خوردهایم و هر خطری کهدامنگیرمان شده از تعلق به دنیا بوده است. هر کس آبروی خود را از دست داده، بر اثر دنیازدگی و هر کس آبرویی به دست آورده بر اثر نجات از فریب دنیا بوده است.
چون خدای سبحان خطر دنیا را مکرر بازگو کرده و در قرآن کریم، بسیاری از آیات، ما را از دنیا طلبی پرهیز میدهد، باعث شده که در سخنان علی ( علیه السلام) از دنیا زیاد سخن به میان بیاید.
هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیاست. بعضی به مال، مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم، و دنیای آنهاعلمآنهاست. تکاثر، در ارتباط با مال باشد یا علم، دنیاست. کسی کهدرسمیخواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگرانهستم، مانند کسی است که تلاش و کوشش میکند تا مالی فراهم کندبرایاین که بگوید من سرمایهدارترم:
«هم أحسن أثاثا و رءیا». [۸]
«أن تکون امة هی أربی من أمة». [۹]
«أنا أکثر منک مالا و أعز نفرا». [۱۰]
گاهی انسان رنجعبادتهای زیادی را تحمل میکند، نه برای رضای خدا، بلکه برای این که بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیاست. انسان سالک باید از تکاثر دنیابپرهیزد و به کوثر آخرت دل ببندد تا مانع بزرگ سیر و سلوک الی الله از سر راه او برداشته شود.
● آمادگی برای سفر آخرت
هر گرفتاری که بر خود تحمیل کردهایم از طریق نیرنگ دنیاست و چون این خطر زیاد است، امیرالمؤمنین ( علیه السلام) آن را بیش از خطرهای دیگر یادآور شده است، چنانکه میفرماید : حریم قلب خود را از غبار دنیاگرایی پاک کنید و شیفته زندگی جاوید اخروی باشید:
«کونوا عن الدنیا نزاها و إلی الاخرة ولاها». [۱۱]
همچنین آن حضرت، هر شب پس از نماز عشاء و پیش از آن که نمازگزاران پراکنده شوند با صدای رسا میفرمود:
«تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل و أقلوا العرجة علی الدنیا و انقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد». [۱۲]
آماده مسافرت باشید؛ زیرا ندای مرگ برای شما سرداده شده است. اما این منادی کیست و چرا ما ندای رحیل را نمیشنویم؟ آیا ندای رحیل، همان کلمات طیبه تکبیر و تهلیل است که در تشییع جنازه گفته میشود؟ و آیا این ندا به لسان مقال مردم است یا به لسان حال خود انسان و یا به لسان مقال ملائکه موکل قبض ارواح؟ به هر تقدیر، فرمودند: کم معطل شوید و خود را سرگرم نکنید؛ بالاخره چیزی باید پشتیبان و پشتوانه شما در این سفر باشد. آن زاد و توشه را به عنوان پشتیبان، حمل کرده همراه ببرید؛ زیرا احدی به کمک شما نمیآید. البته درک این معنا بسیار سخت است.
ما میپنداریم همان گونه که در دنیا به فرزندانمان علاقمندیم و آنها دشواریهای ما را برطرف میکنند، پس از مرگ نیز این علاقههست و آنان هم مشکل ما را حل میکنند؛ در حالی که چنین نیست. عده ناشناسی را فرض کنید که از شرق و غرب و شمال و جنوب زمین به مکه مشرف شدهاند و هر یک به زبان خاصی سخن میگوید. اینها که از چهار اقلیم با چهار فرهنگ و زبان آمدهاند در اتاقی، دوستانه با هم در دوران حج، به سر میبرند، و با پایان یافتن مناسک و مراسم حج هر کس به دیار خود میرود و شاید در همه عمر نیز یکدیگر را نبینند . سرنوشت کسانی هم که در خانهای به عنوان پدر، مادر، برادر و خواهر جمعند چنین است. خانه دنیا، مسافرخانهای بیش نیست.
مسافرخانه را «خان» میگفتند و خان که در روایات و کلمات عرب آمده، همان خانه یا مسافرخانه است. در این مسافرخانه، چند نفر کنار هم جمع شده، موقتا زندگی میکنند و بعد هم که مرگ آنان فرا میرسد از یکدیگر جدا میشوند و هیچ کس به فکر دیگری نیست. از این رو هر شب حضرت علی ( علیه السلام) میفرمود: بارها را ببندید و آماده مسافرت باشید. هماکنون نیز مناسب است در هر مسجدی بعد از نماز عشاء، هنگام تفرق نمازگزاران از مسجد، جمله «تجهزوا رحمکم الله» یا ترجمه آن به گوش آنان برسد.
● فرشته خویی
اگر خداوند، فقط فضایل فرشتهها را ذکر میکرد و آن را در وصف اولیای صالح سالک نمیگفت، ممکن بود گفته شود که اگر فرشته، شایسته آن فضایل شده تعجبآور نیست؛ زیرا او خوی درندگی ندارد، ولی مهم این است که همان فضایلی که برای فرشتهها ذکر شده برای انبیا، اولیا، صدیقین، صلحا، و شهدا نیز یاد شده است؛ یعنی آنان نیز به مرز فرشتهها رسیدهاند؛ زیرا انسان چون بالقوه «کون جامع» است آن خصیصه را دارد که اگر میل به طبیعت کند بر اثر سرمایه فراوانی که در اختیار اوست از هر موجود طبیعی، بدتر شود و اگر میل به ملکوت کند، از هر موجود ملکوتی برتر شود.
خداوند درباره اموری که امتداد و مقاطعی دارد، حکم مقطع نهایی و ابتدایی را ذکر میکند تا حکم مقطع میانی نیز، مشخص شود؛ مثلا میفرماید: هر جا باشید خدا با شماست. اگر سه نفر باشید، خدا چهارمی شما و اگر چهار نفر باشید، خدا پنجمی شماست؛ آنگاه میفرماید : چه کمتر و چه بیشتر:
«ما یکون من نجوی ثلاثة إلا هو رابعهم و لا خمسة إلا هو سادسهم و لا أدنی من ذلک و لا أکثر إلا هو معهم». [۱۳]
درباره درجات انسانی نیز چنین است. گاهی حکم حیوانات و گاهی حکم جمادات را ذکر میکند و درباره انسان میفرماید: انسانی که طبیعت زده و فریب دنیا خورده است اگر میل حیوانی کند، از هر حیوان و اگر خوی سختی و سرسختی و جمادی را در خود احیا کند، از هر جامدی فرومایهتر است؛ اما مقطع وسط را که گیاه و نبات است ذکر نمیکند. درباره عدهای که همه تلاش و کوشش آنان «بهیمه» شدن یا «سبع» و درندهشدن است، میفرماید:
«اولئک کالانعام بل هم أضل». [۱۴]
اینها مانند حیوان بلکه بدترند.
اولین مقطع از درجات انسانی، مرحله جماد، آنگاه مرحله نبات و سپس مرحله حیوان است. خداوند مرحله جماد و حیوان را ذکر میکند، ولی در قرآن از مرحله نبات، سخنی نیست، مثلا نمیگوید انسان دنیازده، از درخت، فرومایهتر است. چون مشخص است. وقتی اول و آخر یک مسیر متصل و ممتد مشخص شد، حکم وسط هم معین میشود. درباره جماد میفرماید:
«فهی کالحجارة أو أشد قسوة». [۱۵]
بعضی از دلها از سنگ، سختتر است؛ زیرا از درون سنگ، گاهی چشمه آبی زلال و شفاف میجوشد، اما از دلهای سخت، هیچ اثر خیری نشئت نمیگیرد. بنابراین، اگر انسان سرمایه کلانی را که در اختیار دارد به سمت حیوانی ببرد، از حیوان، پایینتر و اگر آن را به سمت جمادات ببرد، از هر سنگی سختتر خواهد شد. حال اگر آن را به سمت فرشته شدن ببرد، از فرشتهها نیز مقربتر خواهد شد.
گرچه در قرآن کریم این سخن به میان نیامده که جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: شما به سیرتان ادامه دهید، زیرا من توان همراهی شما را ندارم اما در جوامع روایی نقل شده است که در معراج جبرئیل ( علیه السلام) به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: من نمیتوانم از این مقام تجاوز کنم و شما در جایی قدم گذاشتهاید که احدی قبل از شما قدم نگذاشته و پس از شما نیز قدم نخواهد گذاشت:
«فقال له امض یا محمد، فقال له: یا جبرئیل تدعنی فی هذا الموضع؟ قال: فقال له: یا محمد لیس لی أن أجوز هذا المقام، ولقد وطئت موضعا ما وطئه أحد قبلک و لا یطأه أحد بعدک» . [۱۶]
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها به جایی میرسد که فرشتهها به آن مقام منیع بار نیافتهاند، بلکه همه آنها در برابر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خاضعند ! و بسیاری از فرشتگان خدمتگزار بنده صالح سالک خدایند.
در سوره مبارکه «نحل» به صراحت ذکر شده که هنگام مرگ فرشتگان به استقبال برخی انسانها میآیند و سلام میکنند:
«الذین تتوفیهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون». [۱۷]
روشن است که عالی، خدمتگزار دانی یا همتا، خدمتگزار همتا نیست. این دانی است که خدمتگزار عالی است. در حال مرگ، ملائکه به استقبال برخی مؤمنان میآیند و هیچ تلخی و سختی برای آن مؤمن در هنگام مردن نیست و او آسان جان میدهد، و ملائکه به آنان سلام میکنند؛ یعنی سلامت اهدا میکنند و به بهشت فرا میخوانند.
● میلاد و زندگی جدید
ما دو مشکل داریم:
۱) واقعا مرگ را فراموش کردهایم. گویا اصلا مخاطب به رحلت نیستیم و بلندگوی مرگ با ما سخن نمیگوید! با این که مرتب میبینیم روزانه عدهای به گورستان میروند، اصلا خیال نمیکنیم که ما هم باید برویم.
۲) خیال میکنیم مرگ رهایی از دنیاست؛ در حالی که مرگ، تنها رهایی از دنیا نیست، بلکه میلادی جدید و هجرتی نو است. انسان در جهان آخرت، زنده است و زنده نیاز به غذا و لباس دارد و غذا و لباس آن جا را باید در دنیا فراهم کرد و گرنه در آن جا لباس و غذایی کسب نمیشود. مشکل این است که در آن جا این نیازها هست، بازاری هم نیست و کالایی را به کسی عرضه نمیکنند . بنابراین، انسان باید همه چیز را به همراه خود ببرد. اگر مسافرت به سرزمینی باشد که چیزی در آن جا نیست، انسان عاقل با دست خالی به آن جا نمیرود. به هر تقدیر، اگر این دو مطلب را باور داشته باشیم، آنگاه میفهمیم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چرا موضوع مرگ و هجرت به آخرت و لزوم تجهیز برای رفتن را هر شب تکرار میکردند.
برخی میپندارند یاد مرگ عامل رکود است؛ در حالی که یاد مرگ عامل حرکت است و آن کس که به یاد مرگ است، تلاش و کوشش دارد؛ چون کار نافع برای جامعه انسانی عبادت است. در بعضی از نصوص آمده که ساعت بیکاری انسان از حالاتی است که مورد عنایت فرشتهها نیست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: در قیامت، اعمال انسان را به صورت بیست و چهار مخزن برای او میگشایند و او این مخازن را میبیند که بعضی خالی، بعضی پر از نور و سرور و بعضی تاریک و بدبو است:
«انه یفتح للعبد یوم القیامة علی کل یوم من أیام عمره أربعة و عشرون خزانة عدد ساعات اللیل و النهار فخرانة یجدها مملوءة نورا و سرورا... و هی الساعة التی أطاع فیها ربه ثم یفتح له خزانة أخری فیراها مظلمة منتنة مفزعة... و هی الساعة التی عصی فیها ربه. ثم یفتح له خزانة أخری فیراها فارغة لیس فیها ما یسره و لا ما یسوؤه و هی الساعة التی نام فیها أو اشتغل فیها بشیء من مباحات الدنیا..». [۱۸]
این بیست و چهار خزانه همان بیست و چهار ساعت شبانهروز است. در آن ساعتی که ما به عبادت و کار حلال، خدمت به نظام اسلامی و مردم و حل مشکلات آنان مشغولیم، مخزن پر از غذاهای شیرین، و ساعتی که به بطالت یا به گناه میگذرانیم پر از غذاهای سمی است.
یاد مرگ، عامل حرکت است. چون توجه به آن، احساس آدمی را بر تهیه زاد و توشه برمیانگیزد . انسانی که به یاد معاد خود باشد، با کسب حلال، مشکل مردم را حل و مال پاکی فراهم و مقداری از آن را صرف خود و عایله می کند، و بقیه را نیز در راه خدا، صرف می کند. در مقابل کسی که از جامعه منزوی و از خدمت به امت شانه تهی کرده و پیوسته در کناری مشغول عبادت است، به یاد مرگ نیست و گرنه کار میکرد. انزوای از خلق و اشتغال به عبادت ظاهری در مراکز عبادی و بیکار بودن و روزی خود را از دست مردم گرفتن، فراموش کردن مرگ است.
امام صادق ( علیه السلام) در باره مردی که در خانه به عبادت پرداخته بود پرسیدند:
زندگی او را چه کسی تامین میکند؟ عرض کردند: دوستان او. فرمود: به خدا سوگند کسانی که هزینه زندگی او را تأمین میکنند از او عابدترند:
«إنه سئل عن رجل فقیل: أصابته الحاجة. قال: فما یصنع الیوم؟ قیل: فی البیت یعبد ربه، فقال: فمن أین قوته؟ قیل: من عند بعض إخوانه، فقال ( علیه السلام): والله، الذی یقوته أشد عبادة منه». [۱۹]
اگر مرگ، خوب تفسیر شود ما از آن نمیترسیم، ولی چون بعد منفی مرگ برای ما معنا شده، میپنداریم که باید از مرگ ترسید؛ در حالی که چه ما بترسیم و چه نترسیم مرگ قطعی است . نه ترس ما از مرگ، آن را از ما دور و نه اشتیاق ما به آن، آن را به ما نزدیک میکند:
«هو الذی خلقکم من طین ثم قضی أجلا و أجل مسمی عنده» [۲۰] «و ما تدری نفس بأی ارض تموت». [۲۱]
کسی نمیداند در چه زمین و یا در چه زمینهای میمیرد. پس چه بهتر که مشتاق مرگ باشیم و از آن نترسیم؛ زیرا امری یقینی است.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید:
«و اعلموا أن ملاحظ المنیة نحوکم دانیة و کأنکم بمخالبها و قد نشبت فیکم». [۲۲]
گوشه چشم مرگ همیشه به طرف شما و چنگالهای آن بر شما اشراف دارد.
در تشییع جنازه فکر تشییعکنندگان فقط به «دنبال» جنازه است که چه افرادی در تشییع او، شرکت کردهاند؛ اما میت به فکر «جلو» جنازه است که چه تعداد فرشته به استقبال او میآیند . این هم از خیالات دامنگیر بشر است که شخصیتها و افراد معنون، برای تشییع جنازه بیایند و همین اوهام انسانها را گرفتار کرده است.
علی ( علیه السلام) میفرماید:
هنگامی که کسی میمیرد، مردم درباره او میگویند: چه بر جای گذاشته؟ ولی ملائکه میگویند : چه پیش فرستاده است. مقداری از مال خود را پیش خدا فرستید تا در پیشگاه خدا برایتان باقی بماند و همه را وامگذارید که پاسخگویی قیامت را برای شما خواهد داشت:
«إن المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة ما قدم؟ لله آباؤکم! فقدموا بعضا یکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلا فیکون فرضا علیکم». [۲۳]
مشکل ما این است که نمیدانیم بعد از مرگ، ارتباط ما از همه امور دنیا قطع میشود جز با عملی که پیش فرستادیم یا «باقیات الصالحات» که به یادگار گذاشتیم. باقیات صالحات عبارت است از فرزند صالحی که به فکر ما باشد، صدقات جاریه مانند «وقف» که خیر مالی آن به دیگران برگردد، کتاب خوبی که نفعش به همه برسد یا سنت خوبی که در جایی از خود به یادگار بگذاریم که مردم به آن سنت حسنه عمل کنند و خودشان فیض ببرند و ما هم مستفیض شویم، و بالاخره اثری سودمند، مادی یا معنوی که از ما به جا مانده باشد تا بر اساس آیه کریمه:
«و نکتب ما قدموا و آثارهم». [۲۴]
ثمره جاودانه آن عاید ما گردد.
● قطع علایق از غیر خدا
قرآن مهمترین راه نزاهت روح را سلامت دل از محبت غیر خدا میداند و میفرماید: تنها کسانی در قیامت از گزند عذاب آن روز مصونند که با قلب سالم وارد صحنه قیامت شوند:
«یوم لا ینفع مال و لا بنون إلا من أتی الله بقلب سلیم». [۲۵]
در قیامت معلوم میشود که نه تنها مال و فرزند، بلکه غیر از قلب سلیم و مطهر از غبار ماسوا هیچ چیزی نافع نیست.
در باره ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) نیز میفرماید:
«إذ جاء ربه بقلب سلیم». [۲۶]
و قلب سلیم قلبی است که به تعبیر برخی روایات محبت هیچ کس جز خدا در آن نباشد:
«القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه أحد سواه». [۲۷]
پس معیار سلامت قلب تنها محبت خداست.
در جوامع روایی بحثی با عنوان «نیت» آمده است و نیت بر دو گونه است: نیت فقهی و نیت کلامی. نیت فقهی همان است که در رسالههای عملی و کتب فقهی ذکر شده و نیت برتر نیت کلامی است که در قلب انسان احدی جز خدا نباشد.
راهی که طی آن مایه تزکیه نفس و نزاهت روح است و انصراف از آن مایه تیرگی روح. راه، قطع علایق از ماسوای خداست. جمع بین محبت یا تعلق به غیر خدا و بین نزاهت روح، میسور و ممکن نیست؛ زیرا هر علاقهای که به غیر خدا باشد غباری بر روح است و جان غبارآلود، راهی به حریم خدا ندارد.
راهنمایی قرآن کریم برای تطهیر روح از این جا شروع میشود که انسان، نیازمند به پناهگاه است. اصل نیاز انسان برای او مشهود است. هر کس میداند کنترل علل و عوامل رخدادهای جهان، از قدرت او خارج است، همان گونه که فقر و غنا، سلامت و مرض، نشاط و اندوه ظاهری و جسمی در اختیار خود انسان نیست؛ زیرا پیشبینی حوادث و تعدیل و کنترل آنها در اختیار او نیست . بنابراین، توانگری و تهیدستی، اندوه و نشاط، سلامت و بیماری و مانند آنها مقدور او نیست، گرچه او میکوشد ولی برابر خواسته خود موفق نمیشود. فقر و غنا، سلامت و بیماری، نشاط و اندوه روح هم مقدور او نیست. انسان میخواهد سالم، مسرور و توانگر و توانمند روحی باشد، لیکن تعدیل حوادث و پیشامدهای جهان مقدور او نیست. قهرا تهیه این اوصاف هم در اختیار او نخواهد بود؛● زندگی در خانه امن
برای این که انسان از هر خطری رهیده تا حد امکان، ملکات فاضله را فراهم کند، خدای سبحان به او راهی نشان داده، میفرماید: تعلق و دلبستگی به ذات اقدس اله، پناهگاهی امن، و تعلق و دلبستگی به غیر او خانهای سست و نا امن است. کسی که در خانهای امن باشد، نه میتوان چیزی را از او گرفت و نه چیزی را بر او تحمیل کرد؛ زیرا او در قلعهای امن به سر میبرد، ولی اگر کسی در خانهای ناامن به سر ببرد، هم میتوان چیزهایی که دارد از او گرفت و هم میشود چیزهایی را بر او تحمیل کرد.
تعبیرات دینی در مورد خانه امن این است که خانه امن، «عروه وثقی» ، «حبل متین» یا «حصن حصین» خداست و قرآن خانه ناامن، را به خانه عنکبوت تشبیه کرده، «اوثق البیوت» و «اوهن البیوت» را مشخص میکند:
«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها». [۲۸]
کسی که به طاغوت کفر بورزد و به الله، مؤمن شود، به دستگیره مستحکمی دست یازیده است . ایمان به خدا دسترسی به دستگیره ناگسستنی است و شرطش تبری از غیر خدا و تولی خداست . ذات اقدس اله همین مطلب را با تعبیر دیگر در سوره «لقمان» بیان میکند:
«و من یسلم وجهه إلی الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی و إلی الله عاقبة الامور». [۲۹]
کسی که چهره جانش را به سوی خدا متوجه کند و خود انسانی مؤمن و معتقد باشد، به آن دستگیرهای ناگسستنی دست یازیده و پایان کار هم به سوی خداست.
● شرایط زندگی در خانه امن
زندگی در خانه امن دو شرط دارد: یکی این که کار انسان، خوب باشد و به اصطلاح «حسن فعلی» داشته باشد و دیگر این که خود انسان هم شخص مؤمنی باشد و «حسن فاعلی» داشته باشد. بنابراین، انسان مؤمن اگر کار خوبی انجام ندهد، دستاویز خوبی ندارد یا اگر کار خوبی انجام دهد ولی معتقد به خدا نباشد، چون این کار از روحی ناپاک، نشئت گرفته باز دستاویز ناگسستنی را از دست داده است. وقتی انسان به چنین دستاویز محکم و ناگسستنی، دست مییازد که هم خود مؤمن باشد و هم براساس ایمان، کارهای سودمندی ارائه کند.
انسان باید چهرهجانش، یعنی قلبش را که ناصیه هستی اوست، به سوی خدا متوجه سازد و چشمش به برنامههای الهی باشد که خدا کدام را میپسندد و کدام را نه؟ یا چه چیزی را حلال کرده و چه چیزی را حرام؟ کسی که چهره جانش را به سمت دین خدا متوجه کند و خود نیز معتقد به این معارف باشد، دستاویزی ناگسستنی دارد و اگر به ذات اقدس اله و دین او متکی نباشد و به هر چه غیر خداست تمسک جوید، غیر خدا مانند خانه و تار عنکبوت سست بنیاد است:
«مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و إن اوهن البیوت لبیت العنکبوت». [۳۰]
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، که نامش دهان پرکن بود، در کوتاهترین مدت متلاشی شد و هیچ بعید نیست که در آینده نزدیک، نظم نوینی هم که استکبار جهانی امریکا داعیه آن را در خیال خام خود میپروراند، متلاشی بشود و سر آن فروپاشی این است که: «فماذا بعد الحق الا الضلال» [۳۱] ؛ از حق که بگذری، جز ضلالت چیزی نیست و ضلالت، مانند خانه عنکبوت سست است. از این رو طاغیان منحرف هر لحظه نگرانند؛ چون تکیهگاهی ندارند.
کسی که بخواهد روح خود را منزه کند باید از تار عنکبوتها برهد؛ زیرا تار عنکبوت غیر از دست و پاگیر بودن اثر دیگری ندارد. این تار عنکبوت است که به انسان میچسبد؛ نه این که انسان به تار عنکبوت بچسبد. به عبارت دیگر، تار عنکبوت میخواهد به همراه انسان بیاید؛ نه این که انسان را به همراه خود ببرد. تعلقات غیر خدایی میخواهند به همراه انسان بیایند و انسان را سنگینبار کنند؛ نه این که انسان را به همراه خود ببرند و او را سبکبار سازند؛ قلعه توحید، یعنی کلمه «لا اله الا الله»
با حفظ شروط آن که یکی از آنها ولایت اهلبیت (علیهمالسلام) است، قلعه مستحکمی است که انسان را در درون خود حفظ میکند. وقتی روح انسان، منزه میشود که تعلقات غیرالهی را بزداید وگرنه هیچ پناهگاهی ندارد و هر روز نگران است و به شانس و بخت و فالبینی پناه میبرد.
● منشأ وابستگی به غیر خدا
نکته قابل توجه در این بحث آن است که منشأ همه اینها از درون، زرق و برقهای شیطان یا نفس اماره و از بیرون، دنیاست. البته از نظر تحلیل مسائل اخلاقی، هر دو منشأ، درونی است. قرآن کریم با نقل داستان آموزنده انبیا (علیهمالسلام) به ما تعلیم میدهد که در درون انسانهای عادی، فرمانده فاسدی هست. از زبان یوسف صدیق ( علیه السلام) میگوید:
«و ما ابرء نفسی إن النفس لأمارة بالسوء». [۳۲]
من جان خود را تبرئه نمیکنم و نمیگویم از آلودگی مبرا و منزه است؛ زیرا نه تنها از آلودگی مبرا نیست، بلکه به آلودگی، امر میکند؛ او «امارة بالسوء» یا «امیر الفحشاء» است و در نهان همه انسانها به جز مهذبین هست.
تا نبرد و جنگ مستمر وجود نداشته باشد و ما فرمانده زشتی و گناه را به اسارت نگیریم، همواره گرفتار آن هستیم؛ هر روز از عمر ما کوتاه و برگذشتهها افزوده میشود و چیزی هم در دست نداریم. امیرالمؤمنین ( علیه السلام) میفرماید: انسان، با هر نفسی یک قدم به مرگ نزدیکتر میشود:
«نفس المرء خطاه إلی أجله». [۳۳]
اگر هر نفس کشیدن، یک قدم به مرگ نزدیکتر شدن است، ما گذشته را که بررسی کنیم میبینیم چیزی نیاموخته و نیندوختهایم. آینده نیز چنین است و هر لحظه نگرانیم. از این رو از مرگ میترسیم و علتش سختی سفر با دست خالی است. پس، از درون، گرفتار فرمانده زشتی هستیم و از بیرون هم جاذبه دنیا ما را به سمت خود میکشاند، گرچه جاذبههای بیرونی از راه عامل نفوذی خود (نفس اماره) اثر میگذارند.
● توحید، قطع علایق از غیر خدا
همان گونه که اشاره شد مهمترین و اصلیترین راه تهذیب روح، قطع علاقه از غیر خدا و حصر علاقه به خداست که این، همان توحید است، یعنی انسان از نظر دانش، جز خدا چیزی را مبدأ اثر نداند و از نظر گرایش نیز فقط به او ایمان بیاورد. مرحوم فارابی در ذیل آیه
«و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون». [۳۴]
نقل میکند که مشاهیر اهل تفسیر می گویند: منظور از «إلا لیعبدون» ، «إلا لیوحدون» است. [۳۵] بنابراین، جن و انس برای توحید آفریده شدهاند. پس باید گفت وقتی هدف، موحد شدن است سایر کارها وسیله خواهد بود.
در قرآن کریم، عبادت به عنوان وسیله رسیدن به مرحله یقین شناخته شده، میفرماید:
«و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین»: [۳۶] و این، فایده عبادت است نه حد آن. بنابراین، کسی نمیتواند با استناد به آیه مزبور بگوید : اگر کسی به مرحله یقین رسید، میتواند عبادت را رها کند. چون هدف به فعل وابسته و مقصد به راه تکیه کرده. طی راه برای رسیدن به مقصد است و با وصول به مقصد نباید منکر راه شد: «نیاز بورز ولی منکر نماز نباش» . انکار نماز انکار راه است و انکار راه به بیراهه رفتن و به جای رسیدن به مقصد و مقصود به «تیه» ضلالت مبتلا شدن. بنابراین، عبادت، مقدمه یقین است و با این بیان، هم تکیهگاه یقین و هم ضرورت عبادت مستمر، مشخص میگردد؛ یعنی یقین را بدون عبادت نمیشود به دست آورد.
وسوسه شیطان و ایجاد شک و شبهه در انسان برای آن است که انسان در همه شئون الهی متعبد نیست و بهترین راه برای رهایی از وسوسه شک و تردید، عبادت است و اگر کسی به یقین برسد، ارزش عبادت را بهتر میداند و این راه عبادی را بهتر طی میکند. پس معنای «إلا لیعبدون» ، «إلا لیسلکون» است؛ یعنی، ما جن و انس را نیافریدیم جز برای آن که به سمت یقین حرکت کنند. یقین به این که خدا تنها مبدأ و محبوب عالم است. بنابراین، عبادت، تطرق، و سیر و سلوک هدف متوسط آفرینش و یقین به وحدانیت حق هدف والاست. البته یقین مراتبی دارد که صعود از هر مرتبهای به مرتبه برتر در سایه ادامه عبادت و حفظ مرتبه قبلی یقین خواهد بود.
● استادان ناشناخته انسان
یک موحد، غافل نیست و همه آنچه را که به سود «سالک الی الله» است پیام خدا میداند. البته پیام خدا گاهی نشان دارد و گاهی بینشان است. ذات اقدس اله گاهی به صورت صریح به وسیله انبیا ( علیهم السلام) با تعابیری مانند: «یا أیها الناس» ، «یا أیها الذین امنوا» ، «یا أهل الکتاب» و گاهی به صورت ناشناس پیام میدهد.
گاهی شخصی به دیگری حرفی آموزنده میزند و شخص سوم آن را میشنود و از آن نتیجهای میگیرد؛ مثلا گاهی بدون این که قصد خاصی داشته باشد و فقط برای تکریم شهادت و تعظیم شهید، در مجلس یا تشییع شهیدی شرکت میکند و در آن جا صحنهای اتفاق میافتد که آموزنده است.
گاهی نیز کسی مطلبی میپرسد و سؤالش تحولی در نهان انسان ایجاد میکند. همه اینها مأموران الهی هستند که از راه غیب، پیام خدا را به انسان موحد سالک میرسانند.
علم بر دو گونه است: علم صوری و ظاهری و علم غیبی و معنوی. علمهای صوری و ظاهری، استاد صوری طلب میکنند؛ اگر کسی بخواهد فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، ادبیات و غیره فرا بگیرد، هر کدام از این علوم کتاب و استاد مشخصی دارد؛ اما گاهی انسان، تشنه و به دنبال گمشده است. او هم استاد میخواهد؛ اما همیشه استاد تهذیب و سیر و سلوک، کتاب مشخصی را در ساعت و مکانی معین، تدریس نمیکند، گاهی معلم غیبی از راههای گوناگون، پیامش را به گوش «سالک الی الله» میرساند و اهل سیر و سلوک باید پیام شناس باشد.
اشاره شد که گاهی سؤالی از کسی مطرح میشود و این سؤال، آن مسئول را بیدار میکند؛ گاهی دیدن منظرهای تحولی در انسان ایجاد میکند؛ گاهی سالک غیر غافل با شنیدن شعری یا برخورد با انسانی مهذب، عوض میشود. همه اینها اساتید ناشناخته انسان هستند.
گاهی شخصی مسئلهای اخلاقی از انسان میپرسد؛ مسئلهای که خود انسان هم به آن مبتلاست و با همین سؤال، متنبه میشود و حالت «یقظه» و بیداری به او دست میدهد، این سائل نیز رسول و فرستاده خداست و خدا او را به عنوان معلم برای ما فرستاده است؛ مثلا، اگر شخصی به انسان دنیازده و دل بسته به زرق و برق که توانگران را بر تهیدستان ترجیح میدهد مراجعه کند و بپرسد: من چه کنم تا توانگر و تهیدست را یکسان ببینم؟ گر چه این سخن به ظاهر سؤال است، ولی در حقیقت تعلیمی برای آن متمکن مغرور است.
درس اخلاق را ولی خدا میدهد و او مانند «لیلة القدر» ، در بین انسانها مستور است و نیز راههای تعلیم و تزکیه مثل نزول آیات الهی، مستور و تنها شرطش بیداری و آمادگی است . بنابراین، همه ما خواهان تعلیم مسائل اخلاقی هستیم، ولی نباید توقع داشته باشیم استادی مشخص در زمان و مکان مشخص به ما درس اخلاق بدهد؛ گرچه این گونه درسها همانند دروس کلاسیک دیگر، سودمند و تذکره است و از نفعش باید بهره برد، ولی راه اساسی چیز دیگری است.
● دنیای ناپایدار
بهترین هنر برای انسان، فرزانگی و عقل اوست. در فضیلت عقل همین بس که حتی کسانی که آن را ندارند میکوشند خود را فرزانه و عاقل معرفی کنند. هیچ کسی غیر از عقل آفرین، با حقیقت عقل، آشنا نیست. خداوند، هم عقل را معرفی و هم عاقل را به عنوان الگو ارائه کرده است؛ چنانکه هم جهل را معرفی کرده و هم جاهل را به منظور پرهیز از او به ما شناسانده است.
قرآن کریم که مفسر انسانیت انسانهاست میگوید: عاقل کسی است که به موجود دایم و پایدار، دل میبندد و برای آن جهاد میکند و در راه آن از نثار و ایثار دریغی ندارد و از بذل نفس و نفیس، مسامحه نمیکند. در مقابل، جاهل کسی است که ناپایدار را اصیل میپندارد و برای آن کوشش میکند و نثار و ایثارش در راه امری زایل شدنی است. آنگاه ذات اقدس اله خود را به عنوان اصلی ثابت و پایدار معرفی کرده، میفرماید:
«توکل علی الحی الذی لا یموت». [۳۷]
بنابراین، خداوند کسی را که الهی میاندیشد و آنچه را که نزد خداست میشناسد و همان را که میطلبد اثبات کرده و برای آن دفاع میکند، عاقل معرفی کرده است و کسی را که از خدا و آنچه نزد اوست گریزان است و به غیر خدا تکیه میکند، جاهل میداند.
خدای سبحان میفرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق». [۳۸]
خدا و آنچه نزد خداست، ماندنی و شما و آنچه نزد شماست، از بین رفتنی هستید. از این رو عاقلان را به آخرت ترغیب کرده و فرموده است:
«و ما الحیوة الدنیا إلا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون أفلا تعقلون». [۳۹]
دنیا با همه زرق و برقش جز بازیچه، چیز دیگری نیست. بازی، مخصوص کودکان است، اما برخی خلق و خوی کودکی را تا سنین سالمندی حفظ میکنند و اگر به هشتاد سالگی هم رسیده باشند در حقیقت، کودکی هشتاد سالهاند یعنی، هشتاد سال بازی کردهاند.
در گذر از کوی و برزن وقتی کودکان و نوسالانی را سرگرم خاک بازی یا سنگ بازی میبینیم به کارشان، لبخندی میزنیم که چه میکنند؟ زیرا در پایان روز، سنگها را در کنار کوچه، رها میکنند و دست و دامن میتکانند و با دستی خالی، و بدنی خسته، از بازی به منزل میروند . عدهای هم از بالا به حال ما مینگرند و به کار ما لبخند میزنند که اینها برای میز و پست و مقام چه میکنند؟ در اواخر عمر، روز بازنشستگی و درماندگی، باید میز و پست را رها کرده، خسته و فرسوده بازنشست شوند!
● معیار دنیاگرایی
کسی که تلاش و کوشش می کند تا نظام اسلامی را از وابستگی به بیگانه برهاند یا کشورش را از تهاجم بیگانگان نجات دهد و یا برای حفظ حیثیت خود و عائلهاش، کوشش اقتصادی دارد، عصاره اینها آخرت است نه دنیا.
روزی جوانی از حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میگذشت. عدهای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند:
«ویح هذا لو کان شبابه و جلده فی سبیل الله»
ای کاش او در راه خدا قدم بر میداشت! آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را از راه صحیح و حلال، تأمین کند و یا میکوشد تا پدر و مادر پیر خود را از راه صحیح، حفظ و اداره کند و یا تلاش میکند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند، این راه، راه خداست، ولی اگر متکاثرانه میکوشد تا بر ثروت خود بیفزاید، این راه، راه شیطان است:
«لا تقولوا هذا. فإنه إن کان یسعی علی نفسه لیکفها عن المسألة و یغنیها عن الناس فهو فی سبیل الله و إن کان یسعی علی أبوین ضعیفین أو ذریة ضعاف لیغنیهم و یکفیهم فهو فی سبیل الله و إن کان یسعی تفاخرا و تکاثرا فهو فی سبیل الشیطان». [۴۰]
بنابراین، اگر کسی در متن دنیا کارماندنی میکند، این کار، کار آخرت است.
کاری که برای رضای خداست، کار آخرت است و اثر آن در آخرت ظهور میکند قرآن کریم در همه کارها، حتی در لذیذترین کارهای حسی، نقش آخرت را بازگو کرده است. به جوانی که میخواهد ازدواج کند میگوید:
«نسأکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم و قدموا لأنفسکم». [۴۱]
اگر ازدواج کرده و همسر گرفتهاید، به فکر نسل آینده باشید و فرزند صالح بپرورانید و آن را برای خودتان مقدم بدارید و به امت اسلامی تقدیم کنید. پس چیزی در جهان طبیعت نیست که صبغه آخرت آن را همراهی نکند.
● تجارت پرسود
اگر برای انسان «پایدار» و «ناپایدار» معلوم شود و سپس او، ناپایدار را رها کرده، پایدار را بگیرد، در تجارت سود میبرد. قرآن کریم در باره تجارت انسان، دو پیام دارد:
۱) انسان، همواره در صدد داد و ستد است اگر چه خود را بیکار میپندارد. انسان همواره یا هدایت و آخرت میخرد و ضلالت و دنیا میفروشد و یا برعکس. اگر، هدایت و عقل را بخرد و ضلالت و جهالت را بدهد، در حقیقت، چیزی را که سراب است و برخی آن را واقعیت میپندارند رها کرده و ماندنی را میگیرد و آنگاه با این کالای ماندنی سفر میکند و در قیامت برای او میزانی هست، چون بار وزینی به همراه دارد، ولی اگر هدایت و آخرت را از دست بدهد و ضلالت و دنیا را بگیرد، در قیامت برای او میزانی نیست؛ چون بار وزین و ارزندهای به همراه ندارد تا سنجیده شود، چنانکه قرآن میفرماید:
«فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا». [۴۲]
ما ترازویی برای کافران اقامه نمیکنیم.
۲) کسی که هدایت را بخرد واقعا چیزی را میگیرد و سراب را از دست میدهد؛ ولی کسی که هدایت را بفروشد و ضلالت را بخرد، آنها که ضلالت را به او میفروشند، هدایت را زیر پای خود میگذارند و آن را حفظ نمیکنند. در هر خرید و فروشی، خریدار مثمن و فروشنده، ثمن را که میگیرند حفظ میکنند، ولی کسانی که کالای ضلالت و گمراهی را به جاهلان میفروشند و جاهلان، ضلالت را از آنان میخرند:
«اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة» [۴۳]آنان هدایت را پشت سر میاندازند، نه این که آن را در جایی ذخیره کنند. از این رو تعبیر قرآن کریم این است که:
«فنبذوه وراء ظهورهم». [۴۴]
آنان کتاب خدا و دین الهی را پشت سر میاندازند. هدایت را از دست جامعه میگیرند، و جامعه انسانی را از هدایت، تهی میسازند.
● شرط آسایش در جهان پر آشوب
همه ما میخواهیم همیشه اهل نشاط و سرور باشیم. گروهی میگویند خوشحالی مستمر در دنیا ممکن نیست؛ زیرا دنیا پیچیده به درد و رنج است:
«دار بالبلاء محفوفة». [۴۵]
این سخن، حق است، اما آیا میشود انسان در جهانی که پیچیده به درد و رنج است آسوده باشد؟ عارفان گفتهاند: آری، آسودگی در جهان پر آشوب ممکن است. حال چگونه زندگی کنیم که در دنیا راحت و آسوده باشیم؟ جواب: به آنچه ماندنی است دل ببندیم.
توضیح این که: ما همواره به بسیاری از چیزها دل میبندیم؛ به آنچه نداریم علاقه پیدا میکنیم و با از دست دادن آنچه داریم میرنجیم؛ چون شناخت ما ناقص و قدرت انتخاب و دوست یابی ما ضعیف است، همیشه در رنج هستیم. آنچه ماندنی است باید مطلوب و محبوب ما باشد . از این رو قرآن کریم میفرماید: اولیای الهی، نه ترسی دارند و نه اندوهی:
«ألا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون». [۴۶]
چون چیزی که محبوب اینهاست از بین رفتنی نیست و چیزی که از بین رفتنی است محبوبشان نیست.
اما از این مرز الهی یا محدوده عقل که بگذریم، مرز جهل شروع میشود. آنها که جهلشان بیشتر است، دشمنهای بیشماری مانند حسد، بخل، خوف، حزن و ... در درون خود فراهم کردهاند . اگر کسی بداند دنیا تنها برای ما خلق نشده و دیگران هم در آن سهیمند و بداند به عنوان آزمون و امتحان الهی، هر روز مقداری از آن در دست کسی است، اگر به مقامی برسد، خوشحال نمیشود و یا اگر چیزی از دست او رفت، نگران نیست. دنیا اگر از دست دادنی نبود که به ما نمیرسید. و چون به دست ما رسیده معلوم میشود از دست ما هم میرود. پس چه بهتر که ما هم اکنون به آن دل نبندیم. اگر به دنیا دل بستیم، باید بدانیم که هنگام رفتن، رنجی داریم که از جهل ما بر ما تحمیل شده است. از این رو اولیای الهی همیشه راحتند. پس، عاقل، راحت و جاهل، در عذاب است.
رذایل اخلاقی واقعا آتش است و آتش، از خود سوزی شروع میکند و سپس دیگران را میسوزاند . قوه غضبی که رذایلی مانندحسد از شعب فرعی آنهاست ماده منفجره بی خاصیتی است. اصل قوه غضبیه را به منظور حمایت از دین و دفاع در برابر بیگانگان باید حفظ کرد؛ اما آن را در درون جان نباید جای داد. این که گفتهاند سگ را به خانه راه ندهید؛ زیرا خانهای که سگ در آن باشد، فرشته به آن در نمیآید، معنای ظاهری دارد که سگ آلوده است و در خانهای که در آن سگ هست فرشتهها وارد نمیشوند. سگ جای مشخصی دارد. سگ را در اتاق مخصوص و شخصی جا نمیدهند. به همان معیار هم گفتهاند به خانه دلی که در آن سگهایی مانند حرص، هوس و حسد باشد فرشته فضیلت راه پیدا نمیکند. بر همین اساس گفتهاند:
محرم دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته درآید
بنابراین، هر جاهلی در صدد انتحار است، ولی نمیفهمد که سرگرم خودکشی خویش است و اصولا ممکن نیست جاهل با مرگ طبیعی از دنیا برود. حرص، حسد، بخل، کینه، تکبر و برتری طلبی، کشنده است و همه اینها از جهل نشئت میگیرد.
مشکل بعدی آن است که ما چیزی را که باید از دست بدهیم رها میکنیم؛ ولی او ما را رها نمیکند. کسانی که معتاد به مواد مخدر هستند، اگر مجبور به ترک آن بشوند، اعتیاد به مواد مخدر آنان را رها نمیکند. مشکل ما از مردن به بعد شروع میشود؛ زیرا اولا ما ناچاریم این لذتها و محبوبها را ترک کنیم و ثانیا اعتیاد به اموری که مورد علاقه ماست ما را ترک نمیکند و عذاب از این جا شروع میشود؛ زیرا علاقه موجود است و متعلق آن مفقود. از این رو رنج دامنگیر میشود پس چه کنیم که معذب نباشیم؟ راه حل این است که خود را به فضایل عادت دهیم و به چیزهایی دل ببندیم که هنگام مرگ همراه ما بیاید و هرگز ما را رها نکند.
پینوشتها:
[۱]. کتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص ۱۲۱.
[۲]. سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۳۶.
[۳]. بحار، ج ۱، ص ۱۵۲.
[۴]. نهجالبلاغه، نامه ۴۹.
[۵]. سوره ق، آیه ۳۰.
[۶]. نهجالبلاغه، نامه ۴۹.
[۷]. بحار، ج ۷۹، ص ۱۹۳.
[۸]. سوره مریم، آیه ۷۴.
[۹]. سوره نحل، آیه ۹۲.
[۱۰]. سوره کهف، آیه ۳۴.
[۱۱]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۶۱۴.
[۱۲]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۱۳]. سوره مجادله، آیه۷.
[۱۴]. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
[۱۵]. سوره بقره، آیه ۷۴.
[۱۶]. بحار، ج ۱۸، ص ۴۰۳
[۱۷]. سوره نحل، آیه ۳۲.
[۱۸]. بحار، ج ۷، ص ۲۶۲.
[۱۹]. فروع کافی، ج ۵، ص ۷۸.
[۲۰]. سوره انعام، آیه۲.
[۲۱]. سوره لقمان، آیه ۳۴.
[۲۲]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۲۳]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۳.
[۲۴]. سوره یس، آیه ۱۲.
[۲۵]. سوره شعراء، آیات ۸۹-۸۸.
[۲۶]. سوره صافات، آیه ۸۴.
[۲۷]. بحار، ج ۶۷، ص ۲۳۹.
[۲۸]. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
[۲۹]. سوره لقمان، آیه ۲۲.
[۳۰]. سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
[۳۱]. سوره یونس، آیه ۳۲.
[۳۲]. سوره یوسف، آیه ۵۳
[۳۳]. نهجالبلاغه، حکمت۷۴.
[۳۴]. سوره ذاریات، آیه ۵۶.
[۳۵]. الملة، ص ۹۵.
[۳۶]. سوره حجر، آیه ۹۹.
[۳۷]. سوره فرقان، آیه ۵۸.
[۳۸]. سوره نحل، آیه ۹۶.
[۳۹]. سوره انعام، آیه ۳۲.
[۴۰]. المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰.
[۴۱]. سوره بقره، آیه ۲۲۳.
[۴۲]. سوره کهف، آیه ۱۰۵.
[۴۳]. سوره بقره، آیه ۱۷۵.
[۴۴]. سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.
[۴۵]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۶، بند۱.
[۴۶]. سوره یونس، آیه ۶۲.
[۱]. کتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص ۱۲۱.
[۲]. سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۳۶.
[۳]. بحار، ج ۱، ص ۱۵۲.
[۴]. نهجالبلاغه، نامه ۴۹.
[۵]. سوره ق، آیه ۳۰.
[۶]. نهجالبلاغه، نامه ۴۹.
[۷]. بحار، ج ۷۹، ص ۱۹۳.
[۸]. سوره مریم، آیه ۷۴.
[۹]. سوره نحل، آیه ۹۲.
[۱۰]. سوره کهف، آیه ۳۴.
[۱۱]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۶۱۴.
[۱۲]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۱۳]. سوره مجادله، آیه۷.
[۱۴]. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
[۱۵]. سوره بقره، آیه ۷۴.
[۱۶]. بحار، ج ۱۸، ص ۴۰۳
[۱۷]. سوره نحل، آیه ۳۲.
[۱۸]. بحار، ج ۷، ص ۲۶۲.
[۱۹]. فروع کافی، ج ۵، ص ۷۸.
[۲۰]. سوره انعام، آیه۲.
[۲۱]. سوره لقمان، آیه ۳۴.
[۲۲]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۲۳]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۳.
[۲۴]. سوره یس، آیه ۱۲.
[۲۵]. سوره شعراء، آیات ۸۹-۸۸.
[۲۶]. سوره صافات، آیه ۸۴.
[۲۷]. بحار، ج ۶۷، ص ۲۳۹.
[۲۸]. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
[۲۹]. سوره لقمان، آیه ۲۲.
[۳۰]. سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
[۳۱]. سوره یونس، آیه ۳۲.
[۳۲]. سوره یوسف، آیه ۵۳
[۳۳]. نهجالبلاغه، حکمت۷۴.
[۳۴]. سوره ذاریات، آیه ۵۶.
[۳۵]. الملة، ص ۹۵.
[۳۶]. سوره حجر، آیه ۹۹.
[۳۷]. سوره فرقان، آیه ۵۸.
[۳۸]. سوره نحل، آیه ۹۶.
[۳۹]. سوره انعام، آیه ۳۲.
[۴۰]. المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰.
[۴۱]. سوره بقره، آیه ۲۲۳.
[۴۲]. سوره کهف، آیه ۱۰۵.
[۴۳]. سوره بقره، آیه ۱۷۵.
[۴۴]. سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.
[۴۵]. نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۶، بند۱.
[۴۶]. سوره یونس، آیه ۶۲.
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست