چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


رساله‌های کودکانه


رساله‌های کودکانه
حق با شماست. به این فرزند باید بهترین ها را آموخت. به زانو نشاندش و هر چه می توان گوشش را از اخلاقیات پر کرد. این که چه کاری بد است و چه کاری خوب. بشناس عزیزکم راه کج را از راست.
درست باش، مرد باش. اصلا آدم باش. آنچه را به او می گویم که وقتی خودمان بچه بودیم (حالا کمتر در صحنه نمایش) اما لااقل در عرصه شنیداری و ادبیات مکتوب زیاد شنیدیم و به یاد داریم.
قضاوت این که چقدر این ترسیم فطری انسانیت در نقش جان ما پایدار مانده بماند برای خویش خود هر کس. اما غرض این است. کم و مامن صحبت با کودکان آموزش روش های صحیح انسانی که برای زیستن است. مدح خوبی ها و دم بدی ها. این که آن شهد است و این سم. تشخیص شان بده فرزند.کاملا حق با شماست. اصلا باید این گونه باشد واین چیزی نیست که حتی متعلق بماند به دوران کودکی، در هر زمان و هر سنی صحبت از ارکان هستی بشر و شیوه مند کردن زندگی برای او جای بحث دارد. دوره مذکور هم که به جای خود روی صحبت اما با جای دیگر است. یادمان رفته کجاییم و در چه زمانی هستیم. این گفته را جلوتر باز می کنم. یکی از دم دست ترین و ( ایضا اگر خوب بشناسیم و بلد باشیم) جذاب ترین انحا برخورد با کودک ، همیشه پرداخت به افسانه ها، امثال عبرت آموز و عبرت انگیز ادبیات خودمان است. داستان ها و حکایاتی آنچنان فت و فراوان که مشکل بتوان تعدادشان را به شماره آورد. حالا ما افسانه، یا قصه ای را دستمایه می گیریم که حول نکوهش یک صفت بد و یا تشویق و ترویج رعایت یک امر خوب دلالت دارد. چیزی مثل تقبیح بخل، حرص، خودبینی یا تحسین قناعت، شجاعت، قدرشناسی، چیزهایی که مثلا در این نمایش موجودیت خود را گاه، می نمود. این افسانه یا داستان های ورای حقیقت این زندگی، که کودک با آن روبه روست. چقدر شیرین است. حتی برای شما که در این چرخه زندگی مویی سپید کردی. احسنت به این حسن سلیقه، هم در ورطه ادبیات، ذهن کودک را با مقوله داستان پردازی و قصه سازی دیرین ما آشنا می کنی و هم در شکلی تعلیمی، باب نصیحت و عاقبت اندیشی را نشانش می دهی. فال و تماشا هر دو.
اما این جا مساله ای است به غایت بغرنج. یادمان می رود کودک ما در خانه ای که هست احیانا دستگاهی دارد به نام کامپیوتر. فضای مجازی بازی های رایانه ای که اطرافش را محیط کرده اند.
حواسمان نیست این همه هجمه اطلاعات و یادگیری های سریعی. کودکی که در چهار سالگی در مهد زبان دوم می آموزد. کودکی که دایره واژگانی زبان مادری اش به سیصد کلمه هم شاید نرسد در این سن. این عالی است که ما برای فرزند دلبند گل خند مهربان بهتر از جان ایران. از بنیایی ترین چیزهایی بگوییم که صلاح او را در دنیا و آخرت تضمین می کند. از راستی ونیک اندیشی حرف بزنیم و مقولاتی از این دست که رعایتش از سمت خود ما بیشتر اوقات با اهمال روبه رو می شود. امااین به ما ربطی ندارد. صحنه رسالتی دارد.و جای این قبیل آسیب شناسی ها را برنمی تابد. در این دوره و این روزگار کودک ما بر صندلی می نشیند تا اثری ببیند. حالا نوبت ماست تا در متن هر چه شعار داریم فریاد کنیم. از مسواک زدن تا هزار جور کار دیگر. باید واضح در گوشش فرو کنیم که جانم، عمرم، این اخ است و آن اوف. این جیز است و آن جادو. این بد نیست، آن عالی است. حسابی حواست باشد. مستقیم ورک، عجب ناصح مشفقی! اینقدر راحت قوه استنباط و تحلیل و تجزیه و کارش را در او مهار بزنیم و حرف و پیام اخلاق گرانه، خودمان را جار بزنیم. «ماهی» نمایشی است که با استناد به همین قصه های فولکور بنیاد خود را طرح می ریزد. داستانی به نسبه شبیه به اپرت، قصله تلخ طلای بهروز غریب پور. منتها با توفیرات کمی متعدد. متن در نمایش انتهای خود را همان طور که انتظار می رفت تمام کرد. کسی به اشتباه خودش پی می برد. می فهمد که چه صفت زشتی داشته. خوشبختانه نه در دنیای کودکی همیشه راه برگشت هست. هست ممرفراری. غفلت موجب پشیمانی تمام نیست. فرصت ها هستند برای نجات. به هر حال این جا مثل همیشه کسی تصحیح می شود. با همان بلندگویی ها، که گوش کوچک کودک کم دیده کم تجربه تازه وارد ما، بشنودش «باید قول بدهی آدم خوبی باشی و...» چه می توان کرد که این حرف در متن مستتر بماند و در ذهن بچه ما آن را کشف کند؟ خودش بفهمد نه ما هوار هوارش کنیم. بگردد با پرسه های زیاد و مرور کند آنچه را دیده تا استنتاج، یک شکل اصالتمند انسانی از نوع باب کودکانه اش باشد. این ضعف مضمونی متون ماست در مواجهه با دنیای کودکی. که هم از سر تسامح است هم از سر سنبل کاری.
البته این نسبت متغیر است. نمی گذاریم تلخی دسیسه و شیرینی آدمیت در دهان کودک مثل، نمونه ای جهت پیشکش، تعارف شده، مزه مزه شود. شاید کودک که اسمش برخودش است، از قدرت ادراک و تمیز هنوز بی بهره باشد. این قوه هنوز کال است و جنین. نمی دانم اما هر چه هست، خوب نیست. عوض لطف، قهر است. برایش هم بریدن و دوختن، بی انصافی است. چیزی را نشان بده که هم حرف غایی با شکوه اخلاقی را بزند هم او را متوجه جهات باید و نباید کند و هم در دنیایی که او متصور است، قابلیت تطابق داشته باشد. متن نمایش، «ماهی» علاوه بر سیر مطبوعی که تا اواسط نمایش داشت پایانش به همان بلیه گفته که بالا گرفتار آمد و شد آنچه همیشه می شود. اما اجرای اثر، با عروسک های نخی، اجرایی سخت و قابل پسند بود. چیرگی عروسک گردان ها در ادای حالات افه ها و ترسیم و ساخت فضاهای نمایش همه از نکاتی بود که بایست گفته شود. شیوه ماریونت یکی از سخت ترین تکنیک های عروسکی است که گردانندگان «این جا بر آن فائق آمدند. عروسک ها جان داشتند و نای بازی آن ها معلوم بود. مخصوصا ترفند گسستگی در دست ها که ایراد پزیشن را در حالات مختلف برای عروسک ها (گل مراد و گل بانو) آسان می کرد.
صحنه هم در چینشی مقطع، لته ای و دووجهی خوب از پس ایجاد تصویر برآمده بود. کلاژ تصویر ما بر هم به سهولت انجام می پذیرفت و ایراد اشکال فانتزی در ماهیت برخی عروسک ها (هشت پا یا دردانه) بر تنوع رنگین این دنیا می افزود مرز میان آدم و حیوان را کاملا برداشته بودند و همه با برخوشی تمام در نمایش «ماهی» زندگی می کردند. نور هم که بنا به قاعده نمایش بر لته ها موضعی می تابید و مورب که فضا را هاله آمیزی کند. آنچه سرانجام می توان بر این نمایش نوشت. تکنیک و توانایی مسلطی که می توانست داستان فخیم تر و آب داده تری را به معرض توجه کودکان بگذارد.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان