سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا
شورا
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی از مخالفین شیعه معتقدند که در انتخاب خلفا مشورت صورت گرفت و چون مشورت امر قرآن است آنجا که میفرماید: (وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَٔ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون) (و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز برپا داشتند و کارشان در میانشان [بر پایه] مشورت است و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند.) و این خود میرساند که انتخاب خلفا بدون اشکال است.
ما در این سطور برآنیم که تنها این مسئله را بررسی نماییم که انتخاب خلفا اصلا به صورت شرا و مشورت نبوده است.
۱) در انتخاب خلیفه اول هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
پس از وفات پیامبر۶ در حالی که تکلیف جانشین پس از ایشان مشخص بود و حضرت علی علیهالسلام از طرف خداوند برای این منصب برگزیده شده بودند، و مردم در غدیر با آن حضرت بیعت کرده بودند، انصار در سقیفهی بنی ساعده مجتمع گشتند تا برای خود رهبر و جانشین رسول خدا تعیین کنند عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند به سرعت خود را به آنجا رساندند در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادی از مهاجرین و انصار تشکیل شده بود، سخنگوی گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخنگوی گروه انصار سعد ابن عباده رئیس قبیلهی خزرج وحباب بن منذر از اوسیان بودند.
بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر با زرنگی تمام از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و برای اینکه نشان دهد خود را دلسوز مسلمانان میداند، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضی بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهی مسلمین شویم. سپس ابوبکر بدون این که سخنی بگوید و دوباره تعارف کند دستش را دراز کرد و از رازی که در دلش بود پرده برداشت. ولی برخلاف تصور، پیش از آنکه عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند، فردی از انصار به نام بشیر بن سعد به علت حسادتی که نسبت به پسر عمویش سعد بن عباده داشت، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند. در این هنگام اسید ابن حضیر که رئیس قبیلهی اوس بود و هنوز دشمنیهای دیرین خود با رئیس خزرجیان یعنی سعد ابن عباده را در دل داشت، رو به افراد معدود قبیلهی خویش کرد و به آنها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعدابن عباده خلیفه میشود و این به ضرر قبیلهی اوس است.
سپس ابوبکر در حالی که عمر و ابوعبیده و گروهی از اوسیان دور او را گرفته بودند رو به مسجد رسول خدا آورده و سعد ابن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود و بسیار آسیب دیده بود به منزل خویش رفت.
بنی اسلمیان که از قبایل فقیر آن منطقه بودند به مدینه امدند و با وعدههایی که خلیفه دوم و همراهانش به آنها داده بودند به یاری ابوبکر و موافقان او امدند و هرکس که حاضر به بیعت با او نمی شد را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند
خود تاریخ که در فوق به آن اشاره شد خود دلیلی بر ان است که مشورت صورت نگرفت چرا که دموکراسی دو نوع است اول آنکه تمام افراد نظر دهند و نظر غالب را میپذیرند به وضوح روشن است که این نوع از دموکراسی در سقیفه اتفاق نیفتاد. نوع دوم ان است که تمام افراد عدهای را انتخاب میکنند و آنها خود فردی شایسته را انتخاب میکنند. و روشن است که این نوع از دموکراسی هم اتفاق نیفتاد چرا که سران مهاجرین از جمله حضرت علی و عباس و سلمان و... در سقیفه نبدهاند و نظر انها هم مورد پرسش واقع نشد.
و در ضمن در دموکراسی برخورد نمیکنند ولی تاریخ گواه است که در همان ابتدا در سقیفه سعد بن عباده را که با انتخاب ابوبکر مخالف بود در زیر پا آزردند و هتک حرمت به ساحت مقدس حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه ۸خود بهترین گواه بر این مدعاست.
جالب این است که خود خلیفهی اول و دوم این مطلب را بیان کردهاند که خلافت ابابکر ناگهانی و بدون مشورت بوده است:
ابوبکر گفت:
إنّ بیعتی کانت فلتهٔ وقی اللّه شرّها وخشیت الفتنهٔ .
بیعت من یک امر ناگهانی و اتفاقی بیش نبود ؛ ولی خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگیری از فتنه به قبول خلافت تن دادم .
عمر نیز میگوید :
إنّ بیعهٔ أبی بکر کانت فلتهٔ وقی اللّه شرّها فمن عاد إلی مثلها فاقتلوه .
بیعت با ابوبکر ، یک امر ناگهانی بود ؛ ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی ، خلیفه شود ، او را بکشید ! .
عمر هم این مطلب را بیان میدارد و با هرکس که این کار را دوباره انجام دهد مخالفت مینماید و حال اگر انتخاب خلیفهی اولی با شورا بوده گفتار عمر میرساند که او با شورا مخالف بوده است.
۲) در انتخاب خلیفه دوم هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
خشت اول چون نهد معمارکج تا ثریا می رود دیوار کج
خلیفهی اول برخلاف هر نوع دموکراسی خلیفهدوم را خود شخصا مشخص نمود که این در تضاد با گفتار اهل جماعت است که میگویند: پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت .
سوالی پیش میآید که اگر این کار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید برای تمام خداجویانی که معتقد به قیامت هستند ، الگو باشد : ( لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً )
بنا بر این ، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .
۳) در انتخاب خلیفه سوم هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
عمر پس از خود شش نفر را انتخاب نمود تا تعیین جانشین او را نمایند و گفت که اگر ۴نفر آنها یک طرف رفتند و ۲ نفر به طرفی دیگر رفتند ان دو نفر را بکشید و اگر ۵ به ۱ شد همین کار انجام دهید و اگر ۳ به ۳ شد آن طرفی را برگزینید که عبدالله بن عوف ان طرف است.
وخود می رساند که هیچ دموکراسی در انتخاب خلیفهی سوم هم پیش نیامد چون مردم هیچ نقش اساسی نداشتند و همچنین در دموکراسی با مخالفین اینچنین برخوردی نمیشود.
البته ایرادی که بر خلیفهی اول وارد است بر خلیفهی دوم وارد است چرا که اگر پیامبر جانشین تعیین نفرمود ( به عقیدهی اهل جماعت ) و شورایی انتخاب نکرد لازم بود که خلیفهی دوم هم از رسول الله پیروی نماید.
علی علی پور
بعضی از مخالفین شیعه معتقدند که در انتخاب خلفا مشورت صورت گرفت و چون مشورت امر قرآن است آنجا که میفرماید: (وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبهِِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَٔ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنهَُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون) (و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز برپا داشتند و کارشان در میانشان [بر پایه] مشورت است و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند.) و این خود میرساند که انتخاب خلفا بدون اشکال است.
ما در این سطور برآنیم که تنها این مسئله را بررسی نماییم که انتخاب خلفا اصلا به صورت شرا و مشورت نبوده است.
۱) در انتخاب خلیفه اول هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
پس از وفات پیامبر۶ در حالی که تکلیف جانشین پس از ایشان مشخص بود و حضرت علی علیهالسلام از طرف خداوند برای این منصب برگزیده شده بودند، و مردم در غدیر با آن حضرت بیعت کرده بودند، انصار در سقیفهی بنی ساعده مجتمع گشتند تا برای خود رهبر و جانشین رسول خدا تعیین کنند عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند به سرعت خود را به آنجا رساندند در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادی از مهاجرین و انصار تشکیل شده بود، سخنگوی گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخنگوی گروه انصار سعد ابن عباده رئیس قبیلهی خزرج وحباب بن منذر از اوسیان بودند.
بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر با زرنگی تمام از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و برای اینکه نشان دهد خود را دلسوز مسلمانان میداند، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضی بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهی مسلمین شویم. سپس ابوبکر بدون این که سخنی بگوید و دوباره تعارف کند دستش را دراز کرد و از رازی که در دلش بود پرده برداشت. ولی برخلاف تصور، پیش از آنکه عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند، فردی از انصار به نام بشیر بن سعد به علت حسادتی که نسبت به پسر عمویش سعد بن عباده داشت، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند. در این هنگام اسید ابن حضیر که رئیس قبیلهی اوس بود و هنوز دشمنیهای دیرین خود با رئیس خزرجیان یعنی سعد ابن عباده را در دل داشت، رو به افراد معدود قبیلهی خویش کرد و به آنها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعدابن عباده خلیفه میشود و این به ضرر قبیلهی اوس است.
سپس ابوبکر در حالی که عمر و ابوعبیده و گروهی از اوسیان دور او را گرفته بودند رو به مسجد رسول خدا آورده و سعد ابن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود و بسیار آسیب دیده بود به منزل خویش رفت.
بنی اسلمیان که از قبایل فقیر آن منطقه بودند به مدینه امدند و با وعدههایی که خلیفه دوم و همراهانش به آنها داده بودند به یاری ابوبکر و موافقان او امدند و هرکس که حاضر به بیعت با او نمی شد را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند
خود تاریخ که در فوق به آن اشاره شد خود دلیلی بر ان است که مشورت صورت نگرفت چرا که دموکراسی دو نوع است اول آنکه تمام افراد نظر دهند و نظر غالب را میپذیرند به وضوح روشن است که این نوع از دموکراسی در سقیفه اتفاق نیفتاد. نوع دوم ان است که تمام افراد عدهای را انتخاب میکنند و آنها خود فردی شایسته را انتخاب میکنند. و روشن است که این نوع از دموکراسی هم اتفاق نیفتاد چرا که سران مهاجرین از جمله حضرت علی و عباس و سلمان و... در سقیفه نبدهاند و نظر انها هم مورد پرسش واقع نشد.
و در ضمن در دموکراسی برخورد نمیکنند ولی تاریخ گواه است که در همان ابتدا در سقیفه سعد بن عباده را که با انتخاب ابوبکر مخالف بود در زیر پا آزردند و هتک حرمت به ساحت مقدس حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه ۸خود بهترین گواه بر این مدعاست.
جالب این است که خود خلیفهی اول و دوم این مطلب را بیان کردهاند که خلافت ابابکر ناگهانی و بدون مشورت بوده است:
ابوبکر گفت:
إنّ بیعتی کانت فلتهٔ وقی اللّه شرّها وخشیت الفتنهٔ .
بیعت من یک امر ناگهانی و اتفاقی بیش نبود ؛ ولی خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگیری از فتنه به قبول خلافت تن دادم .
عمر نیز میگوید :
إنّ بیعهٔ أبی بکر کانت فلتهٔ وقی اللّه شرّها فمن عاد إلی مثلها فاقتلوه .
بیعت با ابوبکر ، یک امر ناگهانی بود ؛ ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی ، خلیفه شود ، او را بکشید ! .
عمر هم این مطلب را بیان میدارد و با هرکس که این کار را دوباره انجام دهد مخالفت مینماید و حال اگر انتخاب خلیفهی اولی با شورا بوده گفتار عمر میرساند که او با شورا مخالف بوده است.
۲) در انتخاب خلیفه دوم هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
خشت اول چون نهد معمارکج تا ثریا می رود دیوار کج
خلیفهی اول برخلاف هر نوع دموکراسی خلیفهدوم را خود شخصا مشخص نمود که این در تضاد با گفتار اهل جماعت است که میگویند: پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت .
سوالی پیش میآید که اگر این کار حضرت ، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود ، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید برای تمام خداجویانی که معتقد به قیامت هستند ، الگو باشد : ( لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً )
بنا بر این ، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود .
۳) در انتخاب خلیفه سوم هیچ دموکراسی و مشورتی پیش نیآمد.
عمر پس از خود شش نفر را انتخاب نمود تا تعیین جانشین او را نمایند و گفت که اگر ۴نفر آنها یک طرف رفتند و ۲ نفر به طرفی دیگر رفتند ان دو نفر را بکشید و اگر ۵ به ۱ شد همین کار انجام دهید و اگر ۳ به ۳ شد آن طرفی را برگزینید که عبدالله بن عوف ان طرف است.
وخود می رساند که هیچ دموکراسی در انتخاب خلیفهی سوم هم پیش نیامد چون مردم هیچ نقش اساسی نداشتند و همچنین در دموکراسی با مخالفین اینچنین برخوردی نمیشود.
البته ایرادی که بر خلیفهی اول وارد است بر خلیفهی دوم وارد است چرا که اگر پیامبر جانشین تعیین نفرمود ( به عقیدهی اهل جماعت ) و شورایی انتخاب نکرد لازم بود که خلیفهی دوم هم از رسول الله پیروی نماید.
علی علی پور
منبع : مطالب ارسال شده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور رئیسی سقوط بالگرد رئیسی ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی
تهران کنکور هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس خودرو یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو سایپا
شهادت رئیس جمهور سینمای ایران پیام تسلیت تلویزیون لیلا حاتمی سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی سینما شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب زری خوشکام
کنکور ۱۴۰۳ گوگل دانش بنیان تجهیزات پزشکی دانشگاه تهران تلسکوپ فضایی هابل باتری
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه اسرائیل فلسطین غزه روسیه امیرعبداللهیان آمریکا چین حماس اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی مایکروسافت تبلیغات سامسونگ اپل ناسا نمایشگاه ایران هلث موبایل آیفون
سرطان سزارین رژیم غذایی آلزایمر طول عمر زایمان افسردگی فشار خون مغز انسان دیابت