خروس اگر خروس باشد توی راه هم می خواند

یکی بود یکی نبود . در روستایی مردی خروس زیبا و گران قیمتی داشت . همه دوست داشتند خروسی مانند او داشته باشند . خبر خروس زیبا به گوش همه رسید . یک شب از روستایی دیگر ، دزدی راه افتاد . تا به روستای صاحب خروس برود و خروس را به دست آورد .
هوا تاریک شده بود که به در خانه ی صاحب خروس رسید . در زد . صاحبخانه در را باز کرد . مرد به او گفت من مسافرم اما هوا تاریک است و نمی توانم خودم را به شهر برسانم . اگر اجازه بدهی ، امشب را در خانه ی تو سر کنم و صبح زود بروم .
صاحبخانه گفت : اشکالی ندارد . دزد وارد خانه شد . وقت خواب که رسید رخت خواب ها را انداختند و همه خوابیدند اما دزد خودش را به خواب زد . ساعتی بعد پاورچین پاورچین به طرف مرغدانی رفت خروس را گرفت و توی کیسه چپاند و کیسه را جلوی در حیاط گذاشت و دوباره به رخت خواب رفت اما یکباره ترسِ از صبح شدن وادارش کرد که از جایش بلند شود . با خود گفت : اگر صبح شود خروس قوقولی قوقو می کند و همه می فهمند که خروس توی کیسه است و با عجله بساطش را جمع کرد تا از خانه خارج شود صاحبخانه این بار متوجه بیدار شدن میهمانش شد و به او گفت : چه شده ؟ چیزی احتیاج داری ؟
دزد جواب داد . خیلی ممنون به اندازه ی کافی زحمت دادم . بهتر است بروم تا زودتر به شهر برسم .
صاحبخانه گفت : هنوز که وقت خروس خوان نشده صبر کن تا صبح شود دزد گفت : خروس اگر خروس باشد توی راه هم می خواند . صاحبخانه که خواب آلود بود متوجه حرف او نشد و گفت : هر طور میل شماست آن روز صبح صاحبخانه دیر از خواب بیدار شد چون دیگر خروسی در خانه نبود که هنگام خروس خوان بخواند . او بیدار شد و با ناراحتی به مرغدانی رفت و دید که خروس نیست .
آن وقت بود که فهمید دزد نیمه شب به او چه گفته است . از آن به بعد در برابر بهانه تراشی های کسی که می خواهد کاری را انجام ندهد می گویند : خروس اگر خروس باشد توی راه هم می خواند .

منبع : نونهال